گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷۱: خط ۷۱:


==معجزه و خوارق عادات نيز مستند به علل و اسباب هستند ==
==معجزه و خوارق عادات نيز مستند به علل و اسباب هستند ==
قرآن كريم هم نام آن علت را نبرده ، و نفرموده آن يگانه امر طبيعى كه تمامى حوادث را چه عاديش و چه آنها كه براى بشر خارق العاده است ، تعليل مى كند چيست ؟ و چه نام دارد؟ و كيفيت تاءثيرش چگونه است ؟.
قرآن كريم هم، نام آن علت را نبرده و نفرموده آن يگانه امر طبيعى - كه تمامى حوادث را چه عاديش و چه آن ها كه براى بشر خارق العاده است، تعليل مى كند - چيست و چه نام دارد؟ و كيفيّت تأثيرش چگونه است؟
و اين سكوت قرآن از تعيين آن علت ، بدان جهت است كه از غرض عمومى آن خارج بوده ، زيرا قرآن براى هدايت عموم بشر نازل شده ، نه تنها براى دانشمندان و كسانيكه فرضا الكتريسته شناسند، چيزيكه هست قرآن كريم اين مقدار را بيان كرده : كه براى هر حادث مادى سببى مادى است ، كه باذن خدا آن حادث را پديد مى آورد، و بعبارتى ديگر، براى هر حادثى مادى كه در هستيش مستند بخداست ، (و همه موجودات مستند باو است ) يك مجراى مادى و راهى طبيعى است ، كه خدايتعالى فيض خود را از آن مجرى بآن موجود افاضه مى كند.
و اين سكوت قرآن از تعيين آن علّت، بدان جهت است كه از غرض عمومى آن خارج بوده. زيرا قرآن براى هدايت عموم بشر نازل شده، نه تنها براى دانشمندان و كسانی كه فرضا الكتريسته شناسند. چيزی كه هست، قرآن كريم اين مقدار را بيان كرده كه: براى هر حادث مادى سببى مادى است، كه به اذن خدا، آن حادث را پديد مى آورد. و به عبارتى ديگر: براى هر حادثى مادى كه در هستی اش مستند به خداست، (و همه موجودات مستند به اوست)، يك مجراى مادى و راهى طبيعى است، كه خدای تعالى فيض خود را از آن مجرا به آن موجود افاضه مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۰ </center>
از آن جمله ميفرمايد: «'''و من يتق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب ، و من يتوكل على اللّه فهو حسبه ، ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لكل شى ء قدرا'''»، كسيكه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتى قرار داده ، از مسيرى كه خودش نپندارد، روزيش ميدهد، و كسيكه بر خدا توكل كند، او وى را بس است ، كه خدا بكار خويش مى رسد، و خدا براى هر چيزى مقدار و اندازه اى قرار داده ).
از آن جمله می فرمايد: «'''و من يتّق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب، و من يتوكّل على اللّه فهو حسبه، إنّ اللّه بالغ أمره قد جعل اللّه لكلّ شئ قدرا'''»: (كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتى قرار داده، از مسيرى كه خودش نپندارد، روزيش می دهد، و كسی كه بر خدا توكّل كند، او وى را بس است، كه خدا به كار خويش مى رسد، و خدا براى هر چيزى مقدار و اندازه اى قرار داده).
در صدر آيه ، با مطلق آوردن كلام ، مى فهماند هر كس از خدا بترسد، و هر كس بطور مطلق بر خدا توكل كند، خدا او را روزى ميدهد، و كافى براى او است ، هر چند كه اسباب عادى كه نزد ما سبب اند، بر خلاف روزى وى حكم كنند، يعنى حكم كنند كه چنين كسى نبايد روزى بمقدار كفايت داشته باشد.
در صدر آيه، با مطلق آوردن كلام، مى فهماند هر كس از خدا بترسد، و هر كس به طور مطلق بر خدا توكّل كند، خدا او را روزى می دهد، و كافى براى اوست، هرچند كه اسباب عادى كه نزد ما سبب اند، بر خلاف روزى وى حكم كنند. يعنى حكم كنند كه چنين كسى نبايد به مقدار كفايت روزی داشته باشد.
اين دلالت را اطلاق آيات زير نيز دارد: «'''و اذا سالك عبادى عنى ، فانى قريب اجيب دعوه الداع اذا دعان '''»: و چون بندگان من سراغ مرا از تو مى گيرند من نزديكم ، دعاى دعا كننده را در صورتيكه مرا بخواند اجابت مى كنم ، هر چند كه اسباب ظاهرى مانع از اجابت باشد)، «'''ادعونى استجب لكم '''»: مرا بخوانيد تا دعايتان را مستجاب كنم ، (هر چند كه اسباب ظاهرى اقتضاى آن نداشته باشد): «'''اليس اللّه بكاف عبده '''»، آيا خدا كافى بنده خود نيست ؟ چرا هست ، و حوائج و سئوالات او را كفايت مى كند، هر چند كه اسباب ظاهرى مخالف آن باشند).
 
گفتگوى ما درباره صدر آيه سوم از سوره طلاق بود، كه آيات بعدى نيز، استفاده ما را از آن تاييد مى كرد، اينك ميگوئيم كه ذيل آيه يعنى جمله : «'''ان اللّه بالغ امره '''» اطلاق صدر را تعليل مى كند، و مى فهماند چرا خدايتعالى بطور مطلق امور متوكلين و متقين را كفايت مى كند؟ هر چند اسباب ظاهرى اجازه آنرا ندهند؟ مى فرمايد: براى اينكه اولا امور زندگى متوكلين و متقين جزو كارهاى خود خداست ، (همچنانكه كارهاى شخصى يك وزير فداكار، كار شخص سلطان است )، و در ثانى خدائيكه سلسله اسباب را براه انداخته ، العياذ باللّه دست بند بدست خود نزده ، همانطور كه باراده و مشيت خود آتش را سوزنده كرده ، در داستان ابراهيم اين اثر را از آتش مى گيرد، و همچنين در مورد هر سببى ديگر، اراده و مشيت خدايتعالى باطلاق خود باقى است ، و هر چه بخواهد مى كند، هر چند كه راههاى عادى و اسباب ظاهرى اجازه چنين كارى را نداده باشند.
اين دلالت را اطلاق آيات زير نيز دارد: «'''و إذا سألك عبادى عنّى، فإنّى قريب أجيب دعوة الدّاع إذا دعان'''»: (و چون بندگان من سراغ مرا از تو مى گيرند من نزديكم، دعاى دعا كننده را در صورتی كه مرا بخواند، اجابت مى كنم، هرچند كه اسباب ظاهرى مانع از اجابت باشد).
حال بايد ديد آيا در مورد خوارق عادات و معجزات ، خدايتعالى چه مى كند؟ آيا معجزه را بدون بجريان انداختن اسباب مادى و علل طبيعى و بصرف اراده خود انجام ميدهد، و يا آنكه در مورد معجزه نيز پاى اسباب را بميان مياورد؟ ولى علم ما بان اسباب احاطه ندارد، و خدا خودش بدان احاطه دارد، و بوسيله آن اسباب آن كارى را كه ميخواهد مى كند؟.
 
«'''أدعونى أستجب لكم '''»: مرا بخوانيد تا دعايتان را مستجاب كنم، (هرچند كه اسباب ظاهرى اقتضاى آن نداشته باشد).
 
«'''أليس اللّه بكاف عبده'''»: آيا خدا كافى بنده خود نيست؟ چرا هست، و حوائج و سؤالات او را كفايت مى كند، هرچند كه اسباب ظاهرى مخالف آن باشند).
 
گفتگوى ما درباره صدر آيه سوّم از سورۀ طلاق بود، كه آيات بعدى نيز، استفاده ما را از آن تأييد مى كرد. اينك می گویيم كه: ذيل آيه، يعنى جمله: «'''إنّ اللّه بالغ أمره '''»، اطلاق صدر را تعليل مى كند، و مى فهماند چرا خدای تعالى، به طور مطلق امور متوكّلين و متّقين را كفايت مى كند؟ هرچند اسباب ظاهرى اجازه آن را ندهند؟  
 
مى فرمايد: براى اين كه اولا امور زندگى متوكّلين و متّقين، جزو كارهاى خود خداست، (همچنان كه كارهاى شخصى يك وزير فداكار، كار شخص سلطان است). و در ثانى، خدایی كه سلسله اسباب را به راه انداخته، العياذ باللّه دستبند به دست خود نزده، همان طور كه به اراده و مشيّت خود آتش را سوزنده كرده، در داستان ابراهيم اين اثر را از آتش مى گيرد. و همچنين در مورد هر سببى ديگر، اراده و مشيّت خدای تعالى به اطلاق خود باقى است، و هرچه بخواهد مى كند، هرچند كه راه هاى عادى و اسباب ظاهرى، اجازۀ چنين كارى را نداده باشند.
 
حال بايد ديد: آيا در مورد خوارق عادات و معجزات، خدای تعالى چه مى كند؟ آيا معجزه را بدون به جريان انداختن اسباب مادى و علل طبيعى و به صرف اراده خود انجام می دهد، و يا آن كه در مورد معجزه نيز، پاى اسباب را به ميان می آورد؟ ولى علم ما به آن اسباب احاطه ندارد، و خدا خودش بدان احاطه دارد، و به وسيله آن اسباب، آن كارى را كه می خواهد، مى كند؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۲۱ </center>
<span id='link143'><span>
<span id='link143'><span>
==آيه (قد جعل اللّه شى ء قدرا) دلالت دارد بر صحت احتمال دوم ==
==آيه (قد جعل اللّه شى ء قدرا) دلالت دارد بر صحت احتمال دوم ==
هر دو طريق ، احتمال دارد، جز اينكه جمله آخرى آيه سوم سوره طلاق يعنى جمله : «'''قد جعل اللّه لكل شى ء قدرا'''»، كه مطالب ما قبل خود را تعليل مى كند، و مى فهماند بچه جهت (خدا بكارهاى متوكلين و متقين مى رسد؟) دلالت دارد بر اينكه احتمال دوم صحيح است ، چون بطور عموم فرموده : خدا براى هر چيزى كه تصور كنى ، حدى و اندازه اى و مسيرى معين كرده ، پس هر سببى كه فرض شود، (چه از قبيل سرد شدن آتش بر ابراهيم ، و زنده شدن عصاى موسى ، و امثال آنها باشد، كه اسباب عاديه اجازه آنها را نمى دهد)، و يا سوختن هيزم باشد، كه خود، مسبب يكى از اسباب عادى است ، در هر دو مسبب خداى تعالى براى آن مسيرى و اندازه اى و مرزى معين كرده ، و آن مسبب را با ساير مسببات و موجودات مربوط و متصل ساخته ، در مورد خوارق عادات آن موجودات و آن اتصالات و ارتباطات را طورى بكار مى زند، كه باعث پيدايش مسبب مورد اراده اش (نسوختن ابراهيم ، و اژدها شدن عصا و امثال آن ) شود، هر چند كه اسباب عادى هيچ ارتباطى با آنها نداشته باشد، براى اينكه اتصالات و ارتباطهاى نامبرده ملك موجودات نيست ، تا هر جا آنها اجازه دادند منقاد و رام شوند، و هر جا اجازه ندادند ياغى گردند، بلكه مانند خود موجودات ، ملك خدايتعالى و مطيع و منقاد اويند.
هر دو طريق ، احتمال دارد، جز اينكه جمله آخرى آيه سوم سوره طلاق يعنى جمله : «'''قد جعل اللّه لكل شى ء قدرا'''»، كه مطالب ما قبل خود را تعليل مى كند، و مى فهماند بچه جهت (خدا بكارهاى متوكلين و متقين مى رسد؟) دلالت دارد بر اينكه احتمال دوم صحيح است ، چون بطور عموم فرموده : خدا براى هر چيزى كه تصور كنى ، حدى و اندازه اى و مسيرى معين كرده ، پس هر سببى كه فرض شود، (چه از قبيل سرد شدن آتش بر ابراهيم ، و زنده شدن عصاى موسى ، و امثال آنها باشد، كه اسباب عاديه اجازه آنها را نمى دهد)، و يا سوختن هيزم باشد، كه خود، مسبب يكى از اسباب عادى است ، در هر دو مسبب خداى تعالى براى آن مسيرى و اندازه اى و مرزى معين كرده ، و آن مسبب را با ساير مسببات و موجودات مربوط و متصل ساخته ، در مورد خوارق عادات آن موجودات و آن اتصالات و ارتباطات را طورى بكار مى زند، كه باعث پيدايش مسبب مورد اراده اش (نسوختن ابراهيم ، و اژدها شدن عصا و امثال آن ) شود، هر چند كه اسباب عادى هيچ ارتباطى با آنها نداشته باشد، براى اينكه اتصالات و ارتباطهاى نامبرده ملك موجودات نيست ، تا هر جا آنها اجازه دادند منقاد و رام شوند، و هر جا اجازه ندادند ياغى گردند، بلكه مانند خود موجودات ، ملك خدايتعالى و مطيع و منقاد اويند.
۱۴٬۴۱۸

ویرایش