الشمس ٨: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۶#link342 | آيات ۱ - | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۶#link342 | آيات ۱ - ۱۵ سوره شمس]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link344 | چند وجه درباره مرجع ضمير در «والنّهار إذا جلّها»]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link344 | چند وجه درباره مرجع ضمير در | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link345 | وجه اين كه در آيه: «والسّماء و ما بنيها» از بانى آسمانى تعبير به «ما» شده است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link345 | وجه | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link346 | معناى «فجور» و «تقوى» و مراد از اين كه خداوند فجور و تقواى نفس را به او الهام كرده]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link346 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link348 | طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح «ع»، نمونه اى از «و خاب من دسّيها»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link349 | رواياتى درباره الهام فجور و تقوى و...]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link348 | طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link349 | | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۲۳
کپی متن آیه |
---|
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا |
ترجمه
الشمس ٧ | آیه ٨ | الشمس ٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَلْهَمَ»: الهام کرده است. نشان داده است. فهمانده است. «فُجُورَ»: گرایش به گناه و معصیت و کنارهگیری از حق و حقیقت (نگا: معجمالفاظ القرآن الکریم). مراد راه شرّ و طریق معصیت است. مصدر ثلاثی مجرّدی است همچون جُلوس و قُعود. «تَقْوی»: پرهیز. مراد راه خیر و طریق حق است (نگا: بلد / ).
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۵ سوره شمس
- چند وجه درباره مرجع ضمير در «والنّهار إذا جلّها»
- وجه اين كه در آيه: «والسّماء و ما بنيها» از بانى آسمانى تعبير به «ما» شده است
- معناى «فجور» و «تقوى» و مراد از اين كه خداوند فجور و تقواى نفس را به او الهام كرده
- طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح «ع»، نمونه اى از «و خاب من دسّيها»
- رواياتى درباره الهام فجور و تقوى و...
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «1» وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها «2» وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها «4» وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «5» وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها «6» وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «7» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «8»
«1» به خورشيد سوگند و گسترش نور آن. «2» به ماه سوگند، آنگاه كه از پى خورشيد در آيد. «3» به روز سوگند آنگاه كه زمين را روشن سازد. «4» به شب سوگند، آنگاه كه زمين را بپوشاند. «5» به آسمان سوگند و آنكه آن را بنا كرد.
«6» به زمين سوگند و آنكه آن را گسترانيد. «7» به نفس سوگند و آنكه آن را سامان داد. «8» پس پليدىها و پاكىهايش را به او الهام كرد.
نکته ها
شايد رمز سوگند به خورشيد و ماه و شب و روز و ... آن است كه آنچه را كه براى آن سوگند ياد شده (تزكيه نفس) به مقدار عظمت خورشيد و ماه ارزش دارد.
ارزش خورشيد و ماه و شب و روز، بر كسى پوشيده نيست. حيات جانداران و پيدايش ابر و بارش باران و رويش گياهان و درختان و تغذيه حيوانات و انسان، همه مرهون تابش خورشيد است.
در قرآن، گاهى به خورشيد بزرگ سوگند ياد شده و گاهى به انجير و زيتون كوچك و اين شايد به خاطر آن باشد كه براى قدرت خداوند فرقى ميان خورشيد و انجير نيست. همانگونه
جلد 10 - صفحه 496
كه ديدن كاه و كوه براى چشم انسان يكسان است و ديدن كوه براى چشم، زحمتى اضافه بر ديدن كاه ندارد. البتّه بالاترين سوگندها، سوگند به ذات خداوند است، آنهم درباره تسليم بودن مردم در برابر رهبرى آسمانى. «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ» «1»
پرسوگندترين سورهها، همين سوره شمس است كه طبيعتاً بايد در مورد مهمترين مسائل باشد و آن تزكيه روح از هرگونه پليدى و آلودگى است. شايد اين همه سوگند براى بيان اينكه رستگارى در سايه تهذيب است، به خاطر آن باشد كه خداوند به انسان بفهماند كه من تمام مقدّمات را براى تو آماده كردم، با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى را روشن و با گردش شب و روز، زمينه تلاش و استراحت شما را فراهم كردم. زمين را براى شما گستردم و آسمان را برافراشتم و درك خوبىها و بدىها را به روح شما الهام كردم تا به اختيار خود، راه تزكيه نفس را بپيماييد.
ابر و باد و مه و خرشيد و فلك در كارند
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
«فجورها» از فجر به معناى شكافتن است.
برافراشتگى آسمانها و گستردگى زمين، با اراده مستقيم الهى يا از طريق نيروها و عوامل طبيعى است و لذا قرآن مىفرمايد: «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها» و نفرمود: «من بناها» زيرا كلمه «ما» شامل غير خداوند نيز مىشود. يعنى آنچه آسمان را بنا كرد از نيروها و جاذبهها و دافعههاى طبيعى است كه خداوند حاكم كرده و اگر مراد از كلمه «ما» در «وَ ما بَناها» خداوند باشد، به خاطر آن است كه در لفظ «ما» نوعى ابهام برخاسته از عظمت نهفته و به همين دليل به جاى كلمه «من» كلمه «ما» گفته شده است. (واللّه العالم)
جهان هستى، گويا در ابتدا يك مجموعه متراكم بوده، سپس بخشى برافراشته و آسمان شده و بخشى گسترده و زمين شده است. «بَناها- طَحاها» مؤيد اين سخن آيهاى است كه مىفرمايد: آسمان و زمين رتق بود و فتق كرديم، يعنى بسته بود و بازش كرديم. «رَتْقاً
«1». نساء، 65.
جلد 10 - صفحه 497
فَفَتَقْناهُما» «1»
بعضى كلمه «طَحاها» را اشاره به حركت زمين دانستهاند، چون يكى از معانى «طحو» راندن و حركت دادن است.
اسلام، فكر انسان مادى را از شكم و شهوت و شمشير و شراب، به تأمّل در عمق آسمانها و زمين و گردش كرات و پيدايش ايام وا داشته است.
در تفاوت ميان وحى و الهام، گفتهاند كه الهام، دركى است كه انسان سرچشمه آن را نمىشناسد، در حالى كه گيرنده وحى، سرچشمه وحى را مىشناسد. «2»
پیام ها
1- بسيارى از موجودات هستى، پديدههايى شگفتانگيز، روشنگر، مقدّس و ارزشمند هستند و مىتوان به آنها سوگند ياد كرد. «وَ الشَّمْسِ- وَ الْقَمَرِ- وَ النَّهارِ»
2- ماه به دنبال خورشيد و تابع آن است. «إِذا تَلاها»
3- اجرام آسمانى با يكديگر پيوند دارند «وَ الشَّمْسِ- وَ الْقَمَرِ- وَ السَّماءِ- وَ الْأَرْضِ»
4- خورشيد و ماه و ستاره را خدا نپنداريد، همه آنها آثار قدرت و تدبير موجود ديگرى هستند. «تَلاها- بَناها- طَحاها»
5- خواستهها و تمايلات و غرايز انسان به طور حكيمانه تعديل شده است. «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها»
6- گناه، نوعى شكافتن پرده عفّت و ديانت است. «فُجُورَها»
7- فهم و درك خوبيها و بديها به صورت فطرى، در عمق روح انسانها نهاده شده است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»
8- ابتدا بايد پليدىها را بشناسيم، سپس راه گريز و پرهيز از آنها را. (كلمه «فجور» قبل از «تقوا» آمده است.) «فُجُورَها وَ تَقْواها»
«1». انبياء، 30.
«2». تفسير نمونه.
تفسير نور(10جلدى)، ج10، ص: 498
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «8»
فَأَلْهَمَها: پس الهام و افهام فرموده مر آن نفوس را، فُجُورَها: دروغ و ناپاكى و بىباكى او را، وَ تَقْواها: و پرهيزكارى و فرمانبردارى او را. يعنى اعلام او نموده كه فجور و معصيت و انواع شرور قبيح و مذموم است و طاعات و تقوا و اصناف افعال خير حسن و ممدوح است.
تنبيه- يكى از الطاف خاصّه الهى نسبت به بندگان اعطاى رسول باطن [است]، يعنى عقل كه حسن و قبح اشياء را مميّز باشد، و رسول ظاهر، يعنى پيغمبر كه به توسط كتاب آسمانى راه خير و شر و صلاح و فساد و تقوا و فجور را مبيّن ساخته، كه تعبير از آن به اتيان اوامر و ترك مناهى شده. چنانچه در كافى حضرت صادق عليه السّلام تفسير اين آيه را فرمايد: «بيّن لها ما تأتى و ما تترك»: و بعد از اوامر و نواهى تمكين بندگان فرموده در اختيار فعل و ترك نسبت به هر دو «1». يعنى بندگان را مختار ساخته تا بر افعال صادره، ثواب و عقاب
«1» اصول كافى (چ چهارم- بيروت) ج 1- كتاب التوحيد- ص 163 روايت 5.
جلد 14 - صفحه 230
مترتب آيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «1» وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها «2» وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها «4»
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «5» وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها «6» وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «7» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «8» قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها «9»
وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها «11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «13» فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها «14»
وَ لا يَخافُ عُقْباها «15»
ترجمه
سوگند بخورشيد و انبساط نورش
و بماه وقتى كه در پى در آيد آنرا
و بروز وقتى كه جلوه دهد آنرا
و بشب وقتى كه بپوشاند آنرا
و بآسمان و آنكه بنا نموده آنرا
و بزمين و آنكه گسترده آنرا
و بجان آدمى و آنكه راست و درست نمود او را
پس الهام نمود باو كارهاى بد او و پرهيزكارى او را
بتحقيق رستگار شد كسيكه پاك كرد آنرا
و بتحقيق بىبهره ماند كسيكه آلوده كرد آنرا
تكذيب نمودند قوم ثمود براى طغيانشان
در وقتى كه برانگيخته شد بدبختترين آنها
پس گفت بآنها پيغمبر خدا واگذاريد شتر خدا و آبخورش را
پس تكذيب نمودند او را پس پى نمودند آنرا پس فرو پوشاند بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس با خاك يكسان نمود آنها را
و نميترسد از عاقبت كار خود.
تفسير
خداوند متعال در اين سوره مباركه قسم ياد فرموده بآفتاب عالمتاب و امتداد شعاع و انبساط نورش و قبلا گوشزد شد كه خداوند بهر چه خواسته باشد قسم ياد ميفرمايد ولى بندگان بايد بنام خدا قسم بخورند و البتّه آنچه خداوند بآن قسم ياد ميفرمايد شريف و محترم است و نيز سوگند ياد فرموده بماه منير وقتى كه در پى در آيد آفتاب را بطلوعش بعد از غروب آن و اكتسابش از نور آن و نيز قسم ياد نموده بروز وقتى كه جلوه دهد و آشكارا نمايد قرص خورشيد را به
جلد 5 صفحه 394
انبساط خود و ارتفاع آن و بشب وقتى كه بپوشاند بخورشيد لباس سياه تاريكى را و بآسمان و قدرت قادريكه بنا نموده است آنرا با اين عظمت و بزمين و اراده صانعى كه گسترده است آنرا با اين وسعت و بجان آدمى و امر خداوندى كه تسويه و تعديل نموده قوى و اجزاء او را و متناسب و متعادل قرار داده اعضاء و جوارح و اندام او را و منقوش و مزيّن فرموده صورت او را پس الهام و اعلام فرموده باو بتوسط عقل و شرع محرّمات و واجبات او را كه كارهاى بد و كارهاى خوب است و اين يازده قسم براى آنست كه بنده بداند بتحقيق رستگار شده و بسعادت ابدى رسيده كسيكه پاك نموده نفس و جان خود را از عقائد فاسده و اخلاق رذيله و آثار اعمال قبيحه و بتحقيق محروم از خير و سعادت شده و بىبهره مانده كسيكه جان خود را غرق در شهوات و پنهان در كثافات عقائد و اخلاق فاسده نموده و در حديثى از امام صادق عليه السّلام از براى من زكّيها بامير المؤمنين عليه السّلام مثال آورده شده و از براى من دسّيها باوّلى و دوّمى در بيعت با آن حضرت و لامى كه معمولا در جواب قسم ميآورند براى طول كلام حذف شده و بعضى جواب قسم را مقدّر دانستهاند براى دلالت معامله خداوند با قوم ثمود بر معامله او با كفّار مكّه چون هر دو قوم تكذيب پيغمبر مرسل بر خودشان را نمودند و بنظر حقير خلاف ظاهر است با آنكه اصل عدم تقدير است و در هر حال قوم ثمود تكذيب نمودند پيغمبر خودشان را كه حضرت صالح بوده است براى تجاوز و طغيان از حدّ خودشان وقتى كه منبعث شد به بعث آنها و برخاست شقىترين آن قوم كه قدّار نام داشت براى عقر ناقهاى كه حضرت صالح از كوه به اعجاز براى آنها بيرون آورده بود و شرح آن در سور سابقه مفصّلا گذشته است و در روايت نبوى عاقر ناقه معرّفى به اشقى الاوّلين شده و ابن ملجم مرادى قاتل امير المؤمنين عليه السّلام باشقى الاخرين پس حضرت صالح بآنها فرمود بگذاريد بحال خود شتر خدا را و تعدّى ننمائيد بنوبتى كه براى آن از رودخانه مقرّر شده بامر خداوند و در صورت تخلّف بدانيد كه عذاب بر شما نازل خواهد شد و اضافه آن بخدا ظاهرا تشريفى باشد چون بامر خداوند بدون اسباب ظاهرى بوجود آمده بود و آيت بزرگى بوده از آيات الهى براى قوم پس باور نكردند
جلد 5 صفحه 395
قول آنحضرت را و تكذيب نمودند وعده نزول عذاب را پس پى نمودند و كشتند آن حيوان پر خير و بركت را پس فرود آورد و احاطه داد بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس يكسان نمود صغير و كبيرشان را در شمول عذاب و احدى را از آنها باقى نگذارد يا همه را با خاك يكسان فرمود و خدا از عاقبت معاملهاى كه با قومى ميكند نميترسد و باكى ندارد چون ميداند كسى قدرت معارضه با او را ندارد و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنست كه كسيكه بعد از اين قوم هلاك شده ميباشد از عاقبت آنها نميترسد و آنكه فلا يخاف عقبيها قرائت شده و در مجمع آنرا از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بمصاحف اهل مدينه و شام نسبت داده است و بنابر اين ظاهرا مراد بعضى از كفّار جسور مكه باشند كه از وعده عذاب خدا نميترسيدند در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسى كه زياد قرائت نمايد سوره الشمس و اللّيل و الضّحى و الم نشرح را در روز يا شب هر چه نزد او باشد و تمام اعضاء و جوارح آن حتّى مو و پوست و گوشت و خون و عروق و اعصاب و استخوانهايش شهادت ميدهند براى او در روز قيامت و خدا ميفرمايد قبول نمودم شهادت شما را براى بنده خود و مؤثر كردم آنرا براى او و ميفرمايد ببريد او را ببهشت من هر جا ميخواهد اختيار نمايد بدون منّت بمقتضاى فضل و رحمت من و گوارا باد آن بر بنده من و الحمد للّه ربّ العالمين و الصلوة و السّلام على سيّدنا محمد و آله الطاهرين.
جلد 5 صفحه 396
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها «8»
خداوند تمام خير و شر و نفع و ضرر و سعادت و شقاوت و حسن و قبح را باو الهام فرمود باعطاء عقل که مميز بين حسن و قبح باشد و بارسال رسل و انزال كتب و جعل أحكام و ارشاد و هدايت که حجت را بر او تمام كرد و راه عذر را بر او بسته نمود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 8)- در این آیه به یکی از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته، میافزاید: «سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است» (فالهمها فجورها و تقواها).
خداوند آن چنان قدرت تشخیص و عقل و وجدان بیدار، به او داده که فجور و تقوا را از طریق عقل و فطرت در مییابد.
آری! هنگامی که خلقتش تکمیل شد، و هستی او تحقق یافت، خداوند بایدها و نبایدها را به او تعلیم داد، و به این ترتیب وجودی شد از نظر آفرینش مجموعهای از گل بدبو و روح الهی و از نظر تعلیمات آگاه بر فجور و تقوا و در نتیجه، وجودی است که میتواند در قوس صعودی برتر از فرشتگان گردد و در قوس نزولی از حیوانات درنده نیز منحطتر گردد و این منوط به آن است که با اراده و انتخابگری خویش کدام مسیر را برگزیند.
ج5، ص511
نکات آیه
۱ - خداوند عصیانگرى و پرهیزگارى نفس انسان و عوامل پیدایش آن صفات را به او شناسانده است. (فألهمها فجورها و تقویها) «فجور» به معناى روان شدن در معصیت ها و زناکارى است. فعل «فَجَرَ»; یعنى، فاسق شد; دروغ گفت; تکذیب کرد و نافرمانى و مخالفت کرد (قاموس). «فَجْر»، به معناى ایجاد شکاف وسیع و «فُجُور» دریدن پرده دین دارى است. (مفردات)
۲ - روح انسان، دریافت کننده الهام از جانب خداوند (فألهمها) «إلهام»; یعنى، القا کردن به قلب و ذهن و عقل. این واژه تنها در مواردى به کار مى رود که از جانب خداوند و عالم بالا باشد. اصل این کلمه، از «التهام» (بلعیدن) است. (مفردات راغب)
۳ - تعادل قوا در ساختار روح انسان، آماده سازنده آن براى آگاهى فطرى به پلیدى ها و شناخت راه گریز از آنها است. (و ما سوّیها. فألهمها فجورها و تقویها) حرف «فاء» در «فألهمها» آن را بر تسویه (در آیه قبل) تفریع کرده است، تا بیانگر این باشد که خداوند، در ابتدا روح انسان را از قدرت هاى هماهنگ برخوردار کرده; آن گاه بدى ها و راه محفوظ ماندن از آنها را به او الهام مى کند. «تقوى» اسم مصدر است. فعل «اتّقیت»; یعنى، برحذر ماندم و خود را دور نگه داشتم (قاموس). بنابراین «تقواها»; یعنى، دور ماندن روح از فجور.
۴ - شناخت پلیدى ها، ضرورى تر از آشنایى با راه هاى پرهیزگارى است. (فألهمها فجورها و تقویها)
۵ - شناخت پلیدى ها، زمینه آشنایى با راه هاى گریز از آنها است. (فألهمها فجورها و تقویها) تقدیم «فجورها»، بیانگر نکته یاد شده است.
موضوعات مرتبط
- انسان: آثار اعتدال اعضاى انسان ۳
- پلیدى: آثار شناخت پلیدى ۵; اهمیت شناخت پلیدى ۴; شناخت پلیدى ۳; شناخت راههاى نجات از پلیدى ۳
- تقوا: تبیین تقوا ۱; تبیین عوامل تقوا ۱; زمینه تقوا ۵; شناخت تقوا ۴
- خدا: افعال خدا ۱; تعالیم خدا ۱
- روح: الهام به روح ۲; عوامل مؤثر در روح ۳; فضیلت روح ۲; نقش روح ۲
- عصیان: تبیین عصیان ۱; تبیین عوامل عصیان ۱
منابع