الكهف ١٣: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
 
خط ۴۲: خط ۴۲:
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link225 | آيات ۹ - ۲۶ سوره كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | وجه اتصال ورابطه آياتى كه داستان اصحاب كهف را حكايت مى كنند با آياتقبل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link226 | رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link227 | بيان اينكه اصحاب رقيم نام ديگر اصحاب كهف است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link227 | بيان اين كه «اصحاب رقيم»، نام ديگر اصحاب كهف است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link228 | مقصود از ((رحمت (( و((رشد(( در دعاى اصحاب كهف : ((ربنا اتنا من لدنك رحمة وهيىلنا من امرنا رشدا((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link228 | مقصود از «رحمت» و «رشد»، در دعاى اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link229 | معناى جمله : ((فضربنا على اذا نهم فى الكهف سنين عددا((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link230 | معناى اين كه فرمود: «سپس اصحاب كهف را بيدار كرديم»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۷#link230 | معناى اينكه فرمود: سپس اصحاب كهف را بيدار كرديم ((لنعلم اى الحزبين احصى ((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link231 | اقرار به توحيد پروردگار و نفى ربوبيت ارباب و آلهه، در گفتگوى اصحاب كهف با خود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link231 | اقرار به توحيد پروردگار ونفى ربوبيت ارباب وآلهه در گفتگوى اصحاب كهف باخود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link232 | جزئياتى از داستان اصحاب كهف، كه از آيات استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link232 | جزئياتى از داستان اصحاب كهف كه از آيات استفاده مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link234 | نظر مفسران، درباره موقعيت جغرافيایى غار اصحاب کهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link233 | وضعيت جغرافيايى غار اصحاب كهف وكيفيت قرار گرفتن اصحاب كهف در آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link235 | وجه اين كه با ديدن وضع اصحاب كهف، قلب انسان مملو از رعب و ترس مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link234 | نظر مفسرين درباره موقعيت جغرافيائى غار ونقد وبررسى آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link236 | بيان هدف از بعث و بيدار كردن اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link235 | وجه اينكه با ديدن وضع اصحاب كهف قلب انسان مملواز رعب وترس مى شود]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link238 | معناى جمله: «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link236 | بيان غايت وهدف از بعث (بيدار كردن ) اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link240 | گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن، درباره رفتن به شهر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link237 | چند وجه ديگر درباره غايت بعث اصحاب كهف (ليتسائلوا بينهم ...)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link241 | نگرانى اصحاب كهف از فاش شدن رازشان و دست يافتن كفار به آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۸#link238 | معناى جمله : ((لبثنا يوما اوبعض يوم ((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link249 | اختلاف و نزاع مشرکان و موحدان، در باره اصحاب كهف ]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link239 | جمله : ((ربكم اعلم بما لبثتم (( انحصار علم حقيقى به معناى احاطه بر عين موجوداتوحوادث ، به خداى تعالى را افاده مى كند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link250 | وجه دلالت داستان اصحاب کهف، بر حق بودن معاد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link240 | گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن درباره رفتن به شهر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link251 | مقصود از: «الّذینَ غَلبُوا عَلَی أمرِهِم»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link241 | نگرانى اصحاب كهف از فاش شدن رازشان ودست يافتن كفار به آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link252 | اختلاف مردم در عدد اصحاب کهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link242 | با اينكه تقيه وتظاهر به كفر از روى اضطرار جايز است سبب نگرانى وبيم اصحاب كهف چه بوده است ؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link252 | هر عملی از هر عاملی، موقوف به اذن و مشیت خدای تعالی است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link243 | جوابهاى ديگرى كه به اشكال فوق داده شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link253 | وجوه مفسران، در معنای استثناء در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link244 | توضيح آيه : ((فقالوا ابنوا عليهم بنيانا...(( كه گفتگوومجادله مردم را درباره اصحاب كهف حكايت مى كند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link253 | معناى دستور: «فراموش نکردن ذکر خدا»، در آیه شریفه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link245 | بيان دوگروه متنازع ومسئله مورد تنازع در (اذ يتنازعون بينهم امرهم )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link255 | بيان عدد سال هاى اقامت اصحاب كهف، در غار]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link246 | وجه دلالت بيدار شدن اصحاب كهف بعد از خواب چند صد ساله ، بر حق بودن معاد وقيامت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link256 | اختلاف مردم در مدت اقامت اصحاب كهف، در غار]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۲۹#link247 | وجه ديگرى براى جمله (اذ يتنازعون بينهم امرهم )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link257 | ولايت مستقل، منحصرا از آنِ خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link248 | مقصود از: ((الذين غلبوا على امرهم (( در آيه :((قال الذين غلبوا على امرهم ...((]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link249 | حكايت اختلاف مردم در عدد اصحاب كهف وبيان اينكه ايشان هفت نفر بوده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link250 | عملى از هر عاملى موقوف به اذن ومشيت خداى تعالى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link251 | انسان بايد كار فردا را به مشيت خدا (ان شاء اللّه ) مشروط كند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link252 | وجوه ديگرى كه درباره استثناء در آيه : ((ولاتقولنّ لشى ء انىفاعل ذلك غدا الاان يشاء الله (( گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link253 | معناى آيه : ((واذكر ربك اذا نسيت ...(( ووجوهى كه در معناى آن گفته شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link254 | مشار اليه به هذا در (لاقرب من هذا رشدا) وسخن مفسرين درباره آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۰#link255 | بيان عدد سالهاى اقامت اصحاب كهف در غار]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link256 | مدت اقامت اصحاب كهف در غار هم مورد اختلاف مردم بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link257 | ولايت مستقل منحصرا از آن خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link258 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link258 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link259 | روايتى كه مى گويد ((رقيم (( نام دولوح مسى بوده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link261 | موارد اختلاف روايات، پیرامون داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link260 | روايتى در شرح داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link263 | چند روايت در بارۀ تقیه کردن اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link261 | موارد وجهات اختلاف در روايات راجع به داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link264 | روايت مشهورى از ابن عباس، در بارۀ داستان اصحاب کهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link262 | روايات ديگرى پيرامون داستان اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link268 | اصحاب كهف، ياران حضرت مهدى «عج» هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link263 | چند روايت حاكى از اينكه اصحاب كهف مدتى تقيه مى كرده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link269 | گفتارى در چند فصل پيرامون اصحاب كهف و سرگذشت ايشان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۱#link264 | روايت مشهورى از ابن عباس در نقل داستان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link271 | ۱ - داستان اصحاب كهف، در تعدادی از روایات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link265 | اشكالاتى كه به روايت ابن عباس (فوق الذكر) وارد است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link272 | ۲ - داستان اصحاب كهف از نظر قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link266 | معناى ((رقيم (( در روايت ابن عباس وتطبيق آن با روايات ديگر]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link267 | رواياتى متضمن ذكر اسماء اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link268 | اصحاب كهف ياران حضرت مهدى (عج )اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link269 | گفتارى در چند فصل پيرامون اصحاب كهف وسر گذشت ايشان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link270 | ۱ - داستان اصحاب كهف در تعدادى از روايات :]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link271 | ۱- دوسبب عمده وجود اختلاف شديد در مضامين روايات راجع به اصحاب كهف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link272 | ۲ - داستان اصحاب كهف از نظر قرآن :]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link273 | ۳ - داستان از نظر غير مسلمانان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link273 | ۳ - داستان از نظر غير مسلمانان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link274 | ۴ - غار اصحاب كهف كجا است ؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link274 | ۴ - غار اصحاب كهف، كجاست؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۲#link275 | ۱- غار ((افسوس (( در تركيه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link276 | ۲- غار ((رجيب (( در اردن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۳#link277 | غارهاى ديگر كه اصحاب كهف را به آنها نسبت مى دهند]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۰

کپی متن آیه
نَحْنُ‌ نَقُصُ‌ عَلَيْکَ‌ نَبَأَهُمْ‌ بِالْحَقِ‌ إِنَّهُمْ‌ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ‌ وَ زِدْنَاهُمْ‌ هُدًى‌

ترجمه

ما داستان آنان را بحق برای تو بازگو می‌کنیم؛ آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم.

|ما خبرشان را به حق بر تو حكايت مى‌كنيم. آنها جوانانى بودند كه به پروردگار خود ايمان آوردند و ما نيز بر هدايتشان افزوديم
ما خبرشان را بر تو درست حكايت مى‌كنيم: آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم.
ما قصه آنان را بر تو به درستی حکایت خواهیم کرد. آنها جوانمردانی بودند که به خدای خود ایمان آوردند و ما بر مقام (ایمان و) هدایتشان بیفزودیم.
ما خبر [عبرت آموز] شان را به حق و درستی برای تو بیان می کنیم: آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم.
ما خبرشان را به راستى براى تو حكايت مى‌كنيم: آنها جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و ما نيز بر هدايتشان افزوديم.
ما داستانشان را به راستی و درستی بر تو می‌خوانیم ایشان جوانمردانی بودند که [در نهان‌] به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم‌
ما سرگذشت آنان را براستى و درستى بر تو بر مى‌گوييم: آنان جوانانى- يا جوانمردانى- بودند كه به پروردگار خود ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم.
ما داستان آنان را به گونه‌ی راستین (بدون کم و کاست) برای تو بازگو می‌کنیم. ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان داشتند، و ما بر (یقین و) هدایتشان افزوده بودیم.
ما خبر مهمشان را به (کمال) حقیقت بر تو حکایت می‌کنیم؛ آنان رادمردانی هستند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.
ما می‌خوانیم بر تو داستان ایشان را به حقّ همانا آنانند جوانانی که ایمان آوردند به پروردگار خویش و بیفزودیمشان هدایت را

We relate to you their story in truth. They were youths who believed in their Lord, and We increased them in guidance.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ١٢ آیه ١٣ الكهف ١٤
سوره : سوره الكهف
نزول : ٨ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«نَبَأَ»: خبر. داستان (نگا: مائده / ). «بِالْحَقِّ»: آن‌چنان که هست. راست و درست.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13»

ما داستان آنان (اصحاب كهف) را به درستى براى تو حكايت مى‌كنيم.

آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم.

نکته ها

مردم نسبت به فساد و جامعه‌ى فاسد سه دسته‌اند:

الف: گروهى در فساد جامعه هضم مى‌شوند. (آنان كه هجرت نكنند و ايمان كامل نداشته باشند.) «كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِينَ»

ب: گروهى كه در جامعه‌ى فاسد، خود را حفظ مى‌كنند. (مثل اصحاب كهف) «إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ»

ج: گروهى كه جامعه‌ى فاسد را تغيير مى‌دهند و اصلاح مى‌كنند. (مثل انبيا و اوليا) «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»*

در روايات آمده است كه اصحاب كهف، جزو اصحاب و ياران حضرت مهدى (عجّل‌اللّه تعالى فرجه) خواهند بود. «1»

پیام ها

1- داستان‌سرايى و قصه‌ى حق وحقيقى گفتن، كار هر كس نيست. «نَحْنُ نَقُصُّ»

2- داستان اصحاب كهف مهم و مفيد است. «نبأ»، خبر مهم و مفيد است.

3- بهره‌گيرى از حقايق و عبرت‌هاى تاريخ، از روشهاى تربيتى قرآن است. «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ»

4- قصه‌هاى قرآن، حقيقت دارد و ساختگى يا آميخته به اوهام و تحريف شده‌


«1». منتخب الاثر، ص 485.

جلد 5 - صفحه 147

نيست. «نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ»

5- حركت وتلاش انسان، سبب رشد وهدايت اوست. «آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»

6- ايمان و هدايت مراتبى دارد. «زِدْناهُمْ هُدىً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13»

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ‌: ما قصه مى‌كنيم، يعنى مى‌خوانيم بر تو اى پيغمبر.

نَبَأَهُمْ بِالْحَقِ‌: خبر اصحاب كهف را به راستى و درستى. إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ‌: بدرستى كه ايشان جوانانى بودند كه از روى صدق و حقيقت ايمان آوردند به پروردگارشان. وَ زِدْناهُمْ هُدىً‌: و بيفزوديم ايشان را هدايت و راهنمائى، يعنى بوسيله زيادتى لطف، ثبات يقين، بصيرت در دين به ايشان مرحمت فرموديم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً «13» وَ رَبَطْنا عَلى‌ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً «14» هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «15» وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً «16»

ترجمه‌

ما حكايت ميكنيم براى تو خبر ايشانرا براستى همانا آنها جوانمردانى بودند كه ايمان آوردند بپروردگارشان و زياد نموديم هدايت ايشانرا

و محكم نموديم دلهاشان را وقتى كه قيام نمودند پس گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است هرگز نميخوانيم غير از او خدائى را هر آينه گفته باشيم آنگاه سخنى ناحقّ‌

اينجماعت كه خويشان مايند گرفتند جز او را خدايان چرا نمى‌آورند بر


جلد 3 صفحه 411

ادّعائشان دليل روشنى پس كيست ستمكارتر از آنكه افترا بست بخدا دروغ را

چون كناره گيريد از آنها و آنچه ميپرستند جز خدا پس جاى گيريد در غار ميگستراند براى شما پروردگارتان از بخشايشش و آماده ميگرداند از براى شما در كارتان بهره‌مندى را.

تفسير

يكى از الطاف خاصه خداوند تعالى بر بندگان آنستكه چون كسى خدا شناس و مؤمن بمبدء و معاد شد حضرت احديّت باب سعادت و سلامت و رستگارى و هدايت را بروى او باز ميفرمايد بتوفيق و تأييد و استقامت در دين و دنيا تا برساند او را بمقام قرب و نعيم جاويد عقبى چنانچه اين معامله را با اصحاب كهف فرمود كه جوانمردانى بودند در ديندارى و استقامت در طريق حقّ و حقيقت چون مؤمن شدند بخداوند قادر كريم كارساز كه آماده فرمود براى آنها موجبات مزيد هدايت را بتقويت قلب و بستگى آن بدوستى خدا و صبر بر مفارقت وطن و ترك لذائذ و تحمّل مشاقّ و زندگانى در غار براى حفظ دين و فرار از تظاهر بشرك وقتى كه قيام نمودند بوظيفه خودشان كه هجرت از وطن بود براى آنكه نتوانستند باحكام دين در آن عمل نمايند و با خود گفتند پروردگار ما خداوند يكتاى آسمانها و زمين است ما نبايد جز او را بخدائى بخوانيم چون در اينصورت كلامى دور از حقّ و حقيقت گفته‌ايم و جور نموده‌ايم كه براى خدا شريك قرار داده‌ايم اينها كه از خويشان ما در شهرند و بت پرست شدند دليل واضحى بر جواز عملشان اقامه ننمودند و هيچكس ستمكارتر نيست از كسيكه نسبت دروغ بخدا دهد و بگويد خدا شريك براى خود قرار داده و پس از اين گفتگو يكى از آنها كه گفته‌اند سمت رياست بر سايرين داشت و نامش تلميخا بود گفت و چون كناره‌گيرى كرديد و اعتزال جستيد از اين قوم و آنچه را پرستش ميكنند از خدايان باطل مگر خداوند بر حق كه يكتا و بى‌همتا است پس جاى گيريد در اين غار خداوند خوان نعمت خود را بر شما ميگستراند و وسائل آسايش و بهره‌مندى شما را آماده و مهيّا خواهد فرمود و گفته‌اند اين پيشنهاد را او وقتى كرد كه از شهر خارج شده بودند و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه اصحاب كهف بى‌شناسائى و اطلاع از يكديگر از شهر بيرون رفتند و چون در صحرا بهم رسيدند و با يكديگر معاهده نمودند كه‌


جلد 3 صفحه 412

مقصودشان را بكسى نگويند مطلب را اظهار كردند و معلوم شد همگى يك مقصود دارند در هر حال اين عمل را براى كمال وثوق و اطمينان بفضل و رحمت و رحمانيّت و رازقيّت و حافظيت خداوند منّان نمودند و براى تحصيل جاى امن و محل مخلّى بطبعى براى عبادت بدون تقيّه از دشمن خدا نه براى ترس تعرّض دقيانوس بجان و مال آنها در نتيجه قيام ايشان در برابر او و اظهار اعتقاد بوحدانيّت خدا و نفى شرك صريحا و علنا بدون مراعات تقيّه چنانچه مفسرين گفته‌اند چون در روايات عديده از اين معنى تكذيب شده و امام صادق عليه السّلام حال حضرت ابو طالب عليه السّلام را تشبيه بايشان فرموده و فرموده تقيه احدى بپاى تقيّه آنها نرسيده و خداوند دو مرتبه اجرشان را عطا فرموده و اجر ايشان بر اظهار كفر بيشتر از اسرار ايمان بوده علاوه بر آنكه آيه سوّم و چهارم ظاهر است در آنكه اين مكالمات را با يكديگر ميكردند و بقرينه اتّحاد سياق آيات ميتوان حكم نمود كه بعد از قيام، قولشان ربّنا رب السّموات و الارض هم با خودشان بوده نه خطاب بدقيانوس كه حضرات گفته‌اند در نتيجه اعراض يا عدم توجّه باخبار ائمه اطهار و مراد از قيام ايستادن در مقابل سلطان جائر و بى‌پروا سخن گفتن نيست چون اين عمل مخالف با حكم عقل و دستور شرع است بلكه مراد قيام بوظيفه عقلى و شرعى است اعمّ از تقيه و طلب مندوحه با توكل بخدا و وثوق بفضل و رحمت او كه بندگان را در مانده و مستأصل نخواهد گذاشت و كلمه مرفق كه بكسر ميم و فتح فاء است و بعكس نيز قرائت شده كارى را گويند كه مورد نفع و ارفاق و بهره‌مندى باشد و شطط در ظلم و جور و تجاوز از حقّ و حقيقت استعمال ميشود و در مذمّت اصحاب كهف از قومشان براى قبول شرك بدون دليل واضح دلالت واضحه‌اى است بر آنكه در اصول دين تقليد جائز نيست و بايد بدليل قطعى تمسّك نمود چنانچه در عملشان دلالت است بر حسن هجرت از بلدى كه انسان نميتواند كاملا بوظائف دينى خود در آنجا عمل نمايد و قبح عكس آن مانند هجرت نمودن براى اغراض دنيوى به بلدى كه نتواند در آنجا بوظائف دينى خود عمل نمايد.


جلد 3 صفحه 413

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَيك‌َ نَبَأَهُم‌ بِالحَق‌ِّ إِنَّهُم‌ فِتيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِم‌ وَ زِدناهُم‌ هُدي‌ً «13»

جلد 12 - صفحه 333

‌ما شرح‌ قصّه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌براي‌ تو ‌رسول‌ محترم‌ ميدهيم‌ ‌بر‌ طبق‌ حق‌ و حقيقة اينها فتياني‌ بودند ‌که‌ ‌به‌ پروردگار ‌خود‌ ايمان‌ آوردند و هدايت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ زياد كرديم‌ نَحن‌ُ نَقُص‌ُّ عَلَيك‌َ نَبَأَهُم‌ بِالحَق‌ِّ معلوم‌ ميشود چنانچه‌ ‌از‌ آيات‌ ‌بعد‌ استفاده‌ مي‌شود ‌که‌ قصّه‌ اصحاب‌ كهف‌ ‌در‌ ‌بين‌ اهل‌ كتاب‌ معروف‌ بوده‌ و مختلف‌ نقل‌ كردند تمامش‌ اشتباه‌ بوده‌ خداوند ميفرمايد ‌ما حق‌ مطلب‌ ‌را‌ ‌براي‌ تو بيان‌ مي‌كنيم‌ إِنَّهُم‌ فِتيَةٌ ‌در‌ بيان‌ مراد ‌از‌ فتية مفسرين‌ اختلاف‌ كردند بعضي‌ گفتند قوة الايمان‌ ‌که‌ ايمان‌ ‌آنها‌ جوان‌ و رشيد بوده‌ بعضي‌ گفتند بذل‌ مي‌كردند و باحدي‌ اذيت‌ نمي‌كردند بعضي‌ گفتند ترك‌ شكوي‌ بعضي‌ گفتند اجتناب‌ محارم‌ و تحصيل‌ مكارم‌ و جامع‌ همه‌ اينها مفاد اخبار ‌است‌ ‌که‌ اهل‌ ايمان‌ بودند حقيقة البته‌ مؤمن‌ حقيقي‌ بذل‌ دارد و ترك‌ اذي‌ و ترك‌ شكايت‌ ‌از‌ پيش‌ آمدها و اجتناب‌ ‌از‌ معاصي‌ و محرمات‌ و داراي‌ مكارم‌ اخلاقي‌ و عمل‌ صالح‌ و ممكن‌ ‌است‌ ‌که‌ جوان‌ باشند سنّا آمَنُوا بِرَبِّهِم‌ اهل‌ توحيد و مصدّق‌ انبياء و معتقد بجميع‌ عقائد حقه‌ وَ زِدناهُم‌ هُدي‌ً البته‌ مراتب‌ ايمان‌ و هدايت‌ مختلف‌ ‌است‌ درجات‌ بسيار دارد ‌از‌ ايمان‌ انبياء و اوصياء و اولياء ‌تا‌ ادني‌ درجه‌ ايمان‌ ‌هر‌ چه‌ انسان‌ كوشش‌ كند علما و عملا و اخلاقا درجه‌ بالا ميرود و ‌هر‌ چه‌ كوتاهي‌ كند تنزّل‌ پيدا مي‌كند.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 13)- سر گذشت مشروح اصحاب کهف: بعد از بیان اجمالی این داستان، قرآن مجید به شرح تفصیلی آن ضمن چهارده آیه پرداخته و سخن را در این زمینه چنین آغاز می‌کند: «ما داستان آنها را بحق برای تو باز گو می‌کنیم» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ).

«آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم» (إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً).

از آیات قرآن بطور اشاره و از تواریخ به صورت مشروح این حقیقت استفاده می‌شود که اصحاب کهف در محیط و زمانی می‌زیستند که بت پرستی و کفر، آنها را احاطه کرده بود و یک حکومت جبّار و ستمگر که معمولا حافظ و پاسدار شرک و کفر و جهل و غارتگری و جنایت است بر سر آنها سایه شوم افکنده بود.

اما این گروه از جوانمردان که از هوش و صداقت کافی بر خوردار بودند به فساد این آیین پی بردند و تصمیم بر قیام گرفتند و در صورت عدم توانایی مهاجرت کردن از آن محیط آلوده.

ج3، ص29

نکات آیه

۱- بیان خداوند در نقل سرگذشت اصحاب کهف براى پیامبر(ص) به دور از بافته ها و خرافات و عین واقعیّت بود. (نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ) «بالحقّ» مى تواند متعلق به «نقصّ» و یا قید براى «نبأهم» باشد. بر فرض نخست، مفاد آیه، این است که بیان ما درباره اصحاب کهف، کاملاً مطابق با واقع است و آنچه نقل مى کنیم، از هرگونه اختلاط با غیر حق، مبرّا است.

۲- داستان اصحاب کهف، سرگذشتى حقیقى و داراى واقعیت خارجى است، نه افسانه اى ساختگى و تخیّلى (نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ) برداشت بالا، بدین لحاظ است که «بالحقّ» قید براى «نبأهم» باشد و گویاى این که داستان اصحاب کهف، داستانى واقعى و تحقّق یافته در خارج بود، نه آن که قرآن، آن را به منظور ارائه نمونه اى ذهنى از انسان هاى موحّد ساخته و پرداخته باشد.

۳- نقل سرگذشت اصحاب کهف، داراى هدفى با ارزش و سودمند (نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ) «حقّ» به چیزى گفته مى شود که به جا و حکیمانه باشد(مجمع البیان.) و به حق بیان کردن داستان اصحاب کهف - که مفاد «نقصّ علیک نبأهم بالحقّ» است - اشاره به این معنا دارد که نقل آن داستان، مقصدى منطقى را تعقیب و غرض صحیح و ارزشمندى را دنبال مى کند.

۴- اطلاعات مردم عصر بعثت از اصحاب کهف و سرگذشت آنان، اطلاعات غیر واقعى و آمیخته با خرافات بود. (نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ) قید «بالحقّ» تعریضى است که به ناقلان سرگذشت اصحاب کهف و بیان کننده این که نقل آنان، آمیخته به امورى غیر واقعى و خرافى است.

۵- اهتمامِ قرآن، به ارائه ترسیمى صحیح از چهره مردان الهى و جریان هاى بر حق تاریخ و زدایش ابهام از داستان آنان (نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ)

۶- بهره گیرى از حقایق تاریخ و قصّه هاى واقعى، از روش هاى به کار گرفته شده در قرآن (نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ)

۷- اصحاب کهف، جوانمردانى مؤمن به پروردگار خویش و بهره مند از هدایت افزون الهى بودند. (انّهم فتیة ءامنوا بربّهم و زدنهم هدًى)

۸- شناخت ربوبیّت خداوند، از عوامل ایمام اصحاب کهف بود. (ءامنوا بربّهم)

۹- ایمانِ جوانان، داراى ارزش و اهمّیّتى خاصّ * (انّهم فتیة ءامنوا بربّهم) تأکید آیه بر «فتیة» بودن اصحاب کهف، ممکن است به لحاظ سِنّى آنان باشد که در این صورت، برجسته کردن و تصریح بر این خصیصه، بیان کننده ارزش ایمان در سال هاى جوانى است.

۱۰- حرکت انسان در طریق ایمان، زمینه سازِ برخوردارى او از هدایت افزون تر الهى است. (ءامنوا بربّهم و زدنهم هدًى)

۱۱- ایمان به پروردگار، هدایت واقعى و داراى درجات است. (ءامنوا بربّهم و زدنهم هدًى) ذکر «زدناهم هدى» - (ایشان را هدایت افزودیم) - پس از بیان ایمان آوردن آنان، اشاره به این معنا است که ایمانِ آنان را تقویت کردیم. بنابراین، مراد از هدایت، تقویت ایمان خواهد بود.

موضوعات مرتبط

  • ارزشها ۹:
  • اسلام: تاریخ صدراسلام ۴; خرافات در صدر اسلام ۴
  • اصحاب کهف: ارزش قصه اصحاب کهف ۳; اهداف قصه اصحاب کهف ۳; ایمان اصحاب کهف ۷; جوانمردى اصحاب کهف ۷; خداشناسى اصحاب کهف ۸; عوامل ایمان اصحاب کهف ۸; فضایل اصحاب کهف ۷; واقعیت قصه اصحاب کهف ۱، ۲; هدایت اصحاب کهف ۷
  • ایمان: آثار ایمان ۱۰; ایمان به خدا ۱۱; مراتب ایمان ۱۱
  • تاریخ: اهمیت تبیین تاریخ ۵; منابع تاریخ ۵
  • جوانى: ارزش ایمان در جوانى ۹
  • خدا: آثار خدا شناسى ۸; ربوبیت خدا ۸
  • قرآن: تاریخ در قرآن ۶; روش تعالیم قرآن ۶; نقش قرآن ۵
  • مؤمنان ۷:
  • مردم: مردم مقارن بعثت و قصه اصحاب کهف ۴
  • مهتدین ۷:
  • هدایت: زمینه هدایت ۱۰; موارد هدایت ۱

منابع