تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۲: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۱ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۳}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۶: | خط ۸: | ||
<span id='link92'><span> | <span id='link92'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سيَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا(۹۶) فَإِنَّمَا يَسرْنَهُ بِلِسانِك لِتُبَشرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدًّا(۹۷) وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تحِس مِنهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسمَعُ لَهُمْ رِكْزَا(۹۸) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۹۶ - كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند خداوند رحمن محبت آنها را در دلها مى افكند. | ۹۶ - كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند خداوند رحمن محبت آنها را در دلها مى افكند. | ||
خط ۹۹: | خط ۱۰۱: | ||
<span id='link97'><span> | <span id='link97'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
بِسمِ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ طه (۱) مَا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ لِتَشقَى (۲) إِلا تَذْكرَةً لِّمَن يخْشى (۳) تَنزِيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الاَرْض وَ السمَوَتِ الْعُلى (۴) الرَّحْمَنُ عَلى الْعَرْشِ استَوَى (۵) لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا وَ مَا تحْت الثرَى (۶) وَ إِن تجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السرَّ وَ أَخْفَى (۷) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الاَسمَاءُ الحُْسنى (۸) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
بسم الله الرحمن الرحيم بنام خداوند بخشنده بخشايشگر | بسم الله الرحمن الرحيم بنام خداوند بخشنده بخشايشگر | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۶: | ||
به نظر مى رسد كه منظور از احصاء و شماره كردن اين نامها همان «'''تخلق '''» به اين صفات است ، نه تنها ذكر الفاظ آنها، بدون شك اگر كسى با صفت عالم و قادر يا رحيم و غفور و امثال اينها، تخلق پيدا كند و اشعه اى از اين صفات بزرگ الهى در وجود او بتابد هم بهشتى است و هم دعايش مستجاب (براى توضيح بيشتر به جلد هفتم تفسير نمونه صفحه ۲۵ - ۲۸ مراجعه فرمائيد). | به نظر مى رسد كه منظور از احصاء و شماره كردن اين نامها همان «'''تخلق '''» به اين صفات است ، نه تنها ذكر الفاظ آنها، بدون شك اگر كسى با صفت عالم و قادر يا رحيم و غفور و امثال اينها، تخلق پيدا كند و اشعه اى از اين صفات بزرگ الهى در وجود او بتابد هم بهشتى است و هم دعايش مستجاب (براى توضيح بيشتر به جلد هفتم تفسير نمونه صفحه ۲۵ - ۲۸ مراجعه فرمائيد). | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۱ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۱۳ بخش۵۳}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۱۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۹۶ - ۹۸
آيه و ترجمه
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ سيَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا(۹۶) فَإِنَّمَا يَسرْنَهُ بِلِسانِك لِتُبَشرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدًّا(۹۷) وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تحِس مِنهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسمَعُ لَهُمْ رِكْزَا(۹۸) ترجمه : ۹۶ - كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند خداوند رحمن محبت آنها را در دلها مى افكند. ۹۷ - ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزكاران را بوسيله آن بشارت دهى و دشمنان سرسخت را انذار كنى . ۹۸ - چه بسيار اقوام (بيايمان و گنهكارى ) را قبل از آنها هلاك كرديم آيا احدى از آنها را احساس ميكنى يا كمترين صدائى از آنان مى شنوى .
تفسير: ايمان سرچشمه محبوبيت ! در سه آيه فوق كه پايانگر سوره مريم است باز هم سخن از مؤ منان با ايمان و نيز ظالمان و ستمگران بيايمان ، و سخن از قرآن و بشارتها و انذارهاى آنست ، و در حقيقت عصارهاى است از بحثهاى پيشين با نكته هاى تازه . نخست ميفرمايد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند خداوند رحمان محبت آنان را در دلها مى افكند» (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا). بعضى از مفسران اين آيه را مخصوص امير مؤ منان على ( عليه السلام ) و بعضى شامل همه مؤ منان دانسته اند. بعضى گفته اند منظور اين است كه خداوند محبت آنانرا در دلهاى دشمنانشان ميافكند، و اين محبت رشتهاى مى شود در گردنشان كه آنها را به سوى ايمان ميكشاند. بعضى ديگر آن را به معنى محبت مؤ منان نسبت به يكديگر كه باعث قدرت و قوت و وحدت كلمه مى شود دانسته اند. بعضى آن را اشاره به دوستى مومنان نسبت به يكديگر در آخرت دانسته ، و ميگويند آنها آنچنان به يكديگر علاقه پيدا ميكنند كه از ديدار هم برترين شادى و سرور به آنان دست مى دهد. ولى اگر با وسعت نظر به مفاهيم وسيع آيه بينديشيم خواهيم ديد كه همه اين تفسيرها در مفهوم آيه جمع است بى آنكه با هم تضادى داشته باشند. و نكته اصلى آن اين است كه : «ايمان و عمل صالح » جاذبه و كشش فوق - العادهاى دارد، اعتقاد به يگانگى خدا و دعوت پيامبران كه بازتابش در روح و فكر و گفتار و كردار انسان به صورت اخلاق عاليه انسانى ، تقوا و پاكى و درستى
و امانت و شجاعت و ايثار و گذشت ، تجلى كند، همچون نيروهاى عظيم مغناطيس كشيده و رباينده است . حتى افراد ناپاك و آلوده از پاكان لذت ميبرند، و از ناپاكانى همچون خود متنفرند، به همين دليل هنگامى كه فى المثل ميخواهند همسر يا شريكى انتخاب كنند تاكيد دارند كه طرف آنها پاك و نجيب و امين و درستكار باشد. اين طبيعى است و در حقيقت نخستين پاداشى است كه خدا به مؤ منان و صالحان مى دهد كه دامنه اش از دنيا به سراى ديگر نيز كشيده مى شود. با چشم خود بسيار ديدهايم اينگونه افراد پاك هنگامى كه چشم از جهان ميبندند، ديدهها براى آنها گريان مى شود، هر چند ظاهرا پست و مقام اجتماعى نداشته باشند، همه مردم جاى آنها را خالى مى بينند، همه خود را در عزاى آنها شريك محسوب ميدارند. اما اينكه بعضى آن را در باره امير مؤ منان على ( عليه السلام ) دانسته و در روايات بسيارى به آن اشاره شده بدون شك درجه عالى و مرحله بالاى آن ، ويژه آن امام متقين است ، (و در نكته ها از اين روايات مشروحا بحث خواهيم كرد) ولى اين مانع از آن نخواهد بود كه در مراحل ديگر همه مؤ منان و صالحان از طعم اين محبت و محبوبيت در افكار عمومى بچشند، و از اين مودت الهى سهمى ببرند، و نيز مانع از آن نخواهد بود كه دشمنان نيز در دل خود احساس محبت و احترام نسبت به آنها كنند. جالب اينكه در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : ان الله اذا احب عبدا دعا جبرئيل ، فقال يا جبرئيل انى احب فلانا فاحبه ، قال فيحبه جبرئيل ثم ينادى فى اهل السماء ان الله يحب فلانا فاحبوه ، قال فيحبه اهل السماء ثم يوضع له القبول فى الارض ! و ان الله اذا ابغض عبدا دعا جبرئيل ، فقال يا جبرئيل انى ابغض فلانا فابغضه ، قال فيبغضه جبرئيل ، ثم ينادى فى اهل السماء ان الله يبغض فلانا
فابغضوه ، قال فيبغضه اهل السماء ثم يوضع له البغضاء فى الارض ! «هنگامى كه خداوند كسى از بندگانش را دوست دارد به فرشته بزرگش جبرئيل مى گويد من فلانكس را دوست دارم او را دوست بدار، جبرئيل او را دوست خواهد داشت ، سپس در آسمانها ندا مى دهد كه اى اهل آسمان ! خداوند فلانكس را دوست دارد او را دوست داريد، و به دنبال آن همه اهل آسمان او را دوست ميدارند، سپس پذيرش اين محبت در زمين منعكس مى شود. و هنگامى كه خداوند كسى را دشمن بدارد به جبرئيل مى گويد من از او متنفرم ، او را دشمن بدار، جبرئيل او را دشمن ميدارد، سپس در ميان اهل آسمانها ندا مى دهد كه خداوند از او متنفر است او را دشمن داريد، همه اهل آسمانها از او متنفر ميشوند، سپس انعكاس اين تنفر در زمين خواهد بود. اين حديث پر معنى نشان مى دهد كه ايمان و عمل صالح بازتابى دارد به وسعت عالم هستى ، و شعاع محبوبيت حاصل از آن تمام پهنه آفرينش را فرا ميگيرد، ذات پاك خداوند چنين كسانى را دوست دارد، نزد همه اهل آسمان محبوبند، و اين محبت در قلوب انسانهائى كه در زمين هستند پرتوافكن مى شود. راستى چه لذتى از اين بالاتر كه انسان احساس كند محبوب همه پاكان و نيكان عالم هستى است ؟ و چه دردناك است كه انسان احساس كند زمين و آسمان فرشته ها و انسانهاى با ايمان همه از او متنفر و بيزارند. سپس به ((قرآن » كه سرچشمه پرورش ايمان و عمل صالح است اشاره كرده مى گويد ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم ، تا پرهيزگاران را بوسيله آن بشارت دهى ، و دشمنان سرسخت و لجوج را انذار كنى )) (فانما يسرناه بلسانك
لتبشر به المتقين و تنذر به قوما لدا). «لد» (با ضم لام و تشديد دال ) جمع «الد» (بر وزن عدد) به معنى دشمنى است كه خصومت شديد دارد، و به كسانى گفته مى شود كه در دشمنى كردن متعصب ، لجوج و بى منطقند. آخرين آيه به عنوان دلدارى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان (مخصوصا با توجه به اين نكته كه اين سوره در مكه نازل شده و در آن روز مسلمانان ، سخت تحت فشار بودند) و نيز به عنوان تهديد و هشدار به همه دشمنان عنود و لجوج مى گويد: چه بسيار اقوام بيايمان و گنهكارى را كه قبل از اينها هلاك و نابود كرديم آنچنان محو و نابود شدند كه اثرى از آنها باقى نماند، آيا تو اى پيامبر! احدى از آنها را احساس ميكنى ؟ يا كمترين صدائى از آنان ميشنوى ))؟ (و كم اهلكنا قبلهم من قرن هل تحس منهم من احد او تسمع لهم ركزا). «ركز» به معنى صداى آهسته است ، و به چيزهائى كه در زير زمين پنهان ميكنند «ركاز» گفته مى شود، يعنى اين اقوام ستمگر و دشمنان سرسخت حق و حقيقت آنچنان درهم كوبيده شدند كه حتى صداى آهستهاى از آنان به گوش نمى رسد. نكته ها: ۱ - محبت على ( عليه السلام ) در دلهاى مؤ منان در بسيارى از كتب حديث و تفسير اهل تسنن (علاوه بر شيعه ) روايات متعددى در شان نزول آيه (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا) از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه نشان مى دهد نخستين بار اين آيه در مورد على ( عليه السلام ) نازل گرديده است ، از جمله «علامه زمخشرى » در كشاف و «سبط ابن الجوزى » در تذكره و «گنجى شافعى » و «قرطبى » در تفسير
مشهورش و «محب الدين طبرى » در ذخائر العقبى و «نيشابورى » در تفسير معروف خود، و «ابن صباغ مالكى » در فصول المهمه و «سيوطى » در در المنثور و «هيثمى » در صواعق المحرقه ، و «آلوسى » در روح المعانى را ميتوان نام برد از جمله : ۱ - ثعلبى در تفسير خود از «براء بن عازب » چنين نقل مى كند: رسولخدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به على ( عليه السلام ) فرمود: قل اللهم اجعل لى عندك عهدا، و اجعل لى فى قلوب المؤ منين مودة ، فانزل الله تعالى : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا: «بگو خداوندا! براى من عهدى نزد خودت قرار ده ، و در دلهاى مؤ منان مودت مرا بيفكن ، در اين هنگام ، آيه ان الذين آمنوا... نازل گرديد». عين همين عبارت يا با كمى اختلاف در بسيارى از كتب ديگر آمده است . ۲ - در بسيارى از كتب اسلامى اين معنى از ابن عباس نقل شده كه مى گويد: نزلت فى على بن ابى طالب ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا قال محبة فى قلوب المؤ منين ، يعنى : آيه ان الذين آمنوا... در باره على بن ابى طالب ( عليه السلام ) نازل گرديده ، و معنى آن اين است خدا محبت او را در دلهاى مؤ منان قرار مى دهد.)) ۳ - در كتاب «صواعق » از محمد بن حنفيه در تفسير اين آيه چنين نقل مى كند: لا يبقى مؤ من الا و فى قلبه ود لعلى و لاهلبيته : «هيچ فرد با ايمانى پيدا نمى شود مگر اينكه در درون قلبش ، محبت على و خاندان او است ». ۴ - شايد به همين دليل در روايت صحيح و معتبر از خود امير مؤ منان على ( عليه السلام ) چنين نقل شده : لو ضربت خيشوم المؤ من بسيفى هذا على ان يبغضنى ما ابغضنى و لو صببت الدنيا بجماتها على المنافق على ان يحبنى ما احبنى و ذلك انه قضى فانقضى على لسان النبى الامى انه قال لا يبغضك مؤ من و لا يحبك منافق : ((اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤ من بزنم كه مرا دشمن دارد هرگز
دشمن نخواهد داشت ، و اگر تمام دنيا (و نعمتهايش ) را در كام منافق فرو ريزم كه مرا دوست دارد، دوست نخواهد داشت ، اين به خاطر آنست كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به صورت يك حكم قاطع به من فرموده است : اى على ! هيچ مؤ منى تو را دشمن نخواهد داشت و هيچ منافقى محبت تو را در دل نخواهد گرفت !)) ۵ - در حديثى از امام صادق ( عليه السلام ) ميخوانيم : كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آخر نماز خود با صداى بلند به طورى كه مردم ميشنيدند در حق امير مؤ منان على ( عليه السلام ) چنين دعا ميكرد: اللهم هب لعلى المودة فى صدور المؤ منين ، و الهيبة و العظمة فى صدور المنافقين فانزل الله ان الذين آمنوا... ((خداوندا! محبت على ( عليه السلام ) را در دلهاى مؤ منان بيفكن ، و همچنين هيبت و عظمت او را در دلهاى منافقان ، در اين هنگام آيه فوق و آيه بعد از آن نازل شد)). به هر حال همانگونه كه در تفسير آيات فوق گفتيم ، نزول اين آيه در مورد على ( عليه السلام ) به عنوان يك نمونه اتم و اكمل است و مانع از تعميم مفهوم آن در مورد همه مؤ منان با سلسله مراتب ، نخواهد بود. ۲ - تفسير جمله يسرناه بلسانك )) «يسرناه » از ماده «تيسير» به معنى تسهيل است ، خداوند در اين جمله ميفرمايد: «ما قرآن را بر زبان تو آسان كرديم تا پرهيزكاران را بشارت دهى و دشمنان سرسخت را انذار كنى اين تسهيل ممكن است از جهات مختلف بوده باشد: ۱ - از اين نظر كه قرآن ، عربى فصيح و روانى است كه آهنگ آن در گوشها دلانگيز، و تلاوت آن بر زبانها آسان است . ۲ - از نظر اينكه خداوند آنچنان تسلطى به پيامبرش بر آيات قرآن ، داده بود كه به آسانى و در همه جا و براى حل هر مشكل ، از آن استفاده ميكرد و پيوسته
بر مؤ منان تلاوت مينمود. ۳ - از نظر محتوا كه در عين عميق و پرمايه بودن درك آن سهل و ساده و آسان است ، اصولا آنهمه حقايق بزرگ و برجسته كه در قالب اين الفاظ محدود با سهولت درك معانى ريخته شده ، خود نشانهاى است از آنچه در آيه فوق ميخوانيم كه بر اثر يك امداد الهى ، صورت گرفته است . در سوره قمر در آيات متعدد اين جمله تكرار شده است و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر: ((ما قرآن را براى تذكر و يادآورى آسان كرديم آيا پندگيرندهاى هست ». پروردگارا! قلب ما را به نور ايمان ، و تمام وجود ما را به نور عمل صالح روشن فرما، ما را دوستدار مؤ منان و صالحان ، مخصوصا امام المتقين امير مؤ منان على ( عليه السلام ) بدار، و محبت ما را نيز در دلهاى همه مؤ منان بيفكن . بار الها! جامعه بزرگ اسلامى ما كه با داشتن اين همه نفرات و امكانات وسيع مادى و معنوى در چنگال دشمنان گرفتار، و به خاطر پراكندگى و تفرقه صفوف ، ضعيف و ناتوان شده است در گرد مشعل ايمان و عمل صالح جمع بفرما. خداوندا همانگونه كه گردنكشان و جباران پيشين را چنان هلاك و محو و نابود كردى كه كوچكترين صدائى از آنها به گوش نمى رسد، ابرقدرتهاى جبار زمان ما را نيز نابود كن ، شر آنها را از سر مستضعفان كوتاه فرما و قيام مؤ منان را بر ضد اين مستكبران به پيروزى نهائى برسان . آمين يا رب العالمين پايان سوره مريم جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۶۰ ۱۷ ع ۲ ۱۴۰۲
َسوره طه
مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و ۱۳۵ آيه است جزء ۱۶ قرآن مجيد
فضيلت سوره طه روايات متعددى در باره عظمت و اهميت اين سوره در منابع اسلامى وارد شده است . از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم خداوند سوره طه و يس را قبل از آفرينش آدم به دو هزار سال براى فرشتگان بازگو كرده هنگامى كه فرشتگان اين بخش از قرآن را شنيدند گفتند: طوبى لامة ينزل هذا عليها، و طوبى لاجواف تحمل هذا، و طوبى لالسن تكلم بهذا: «خوشا به حال امتى كه اين سورهها بر آنها نازل مى گردد، خوشا به دلهائى كه اين آيات را در خود پذيرا مى شود، و خوشا به زبانهائى كه اين آيات بر آن جارى مى گردد». در حديث ديگرى از امام صادق ( عليه السلام ) ميخوانيم : لا تدعوا قرائة سورة طه ، فان الله يحبها و يحب من قراءها، و من ادمن قرائتها اعطاه الله يوم القيامة كتابه بيمينه ، و لم يحاسبه بما عمل فى الاسلام ، و اعطى فى الاخرة من الاجر حتى يرضى : «تلاوت سوره طه را ترك نكنيد، چرا كه خدا آن را دوست ميدارد و دوست ميدارد كسانى را كه آن را تلاوت كنند، هر كس تلاوت آنرا ادامه دهد خداوند در روز قيامت نامه اعمالش را به دست راستش ميسپارد و بدون حساب به بهشت مى رود، و در آخرت آنقدر پاداش به او مى دهد كه راضى شود». در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم : من قراءها اعطى يوم
القيامة ثواب المهاجرين و الانصار: «هر كس آنرا بخواند در روز رستاخيز ثواب مهاجران و انصار نصيبش خواهد شد» باز لازم ميدانيم اين حقيقت را تكرار كنيم كه اين همه پاداشهاى عظيم كه براى تلاوت سوره هاى قرآن از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه (عليهمالسلام ) به ما رسيده ، هرگز مفهومش اين نيست كه تنها با تلاوت ، اين همه نتيجه ، عائد انسان مى شود، بلكه منظور تلاوتى است كه مقدمه انديشه باشد انديشهاى كه آثارش در تمام اعمال و گفتار انسان متجلى شود، و اگر محتواى اجمالى اين سوره را در نظر بگيريم خواهيم ديد كه روايات فوق تناسب كاملى با محتواى اين سوره دارد. محتواى سوره «سوره طه » به گفته همه مفسران در مكه نازل شده است ، محتواى آن نيز همانند ساير سوره هاى مكى است كه بيشتر سخن از «مبدء» و «معاد» مى گويد، و نتائج توحيد و بدبختيهاى شرك را برمى شمرد. در بخش اول : اين سوره اشاره كوتاهى به عظمت قرآن و بخشى از صفات جلال و جمال پروردگار است . بخش دوم : كه بيش از هشتاد آيه را در برميگيرد از داستان موسى ( عليه السلام ) سخن مى گويد، از آن زمان كه به نبوت مبعوث گرديد و سپس با فرعون جبار به مبارزه برخاست ، و پس از درگيريهاى فراوان او با دستگاه فرعونيان و مبارزه با ساحران و ايمان آوردن آنها خداوند به صورت اعجازآميز فرعون و فرعونيان را در دريا غرق كرد، و موسى و مومنان را رهائى بخشيد. بعد ماجراى گوسالهپرستى بنى اسرائيل و درگيرى هارون و موسى را با
آنها بيان مى كند. در سومين بخش : بخشهائى در باره معاد و قسمتى از خصوصيات رستاخيز آمده است . در بخش چهارم : سخن از قرآن و عظمت آن است . و در بخش پنجم : سرگذشت آدم و حوا را در بهشت و سپس ماجراى وسوسه ابليس و سرانجام هبوط آنها را در زمين ، توصيف مى كند. و بالاخره در آخرين قسمت ، نصيحت و اندرزهاى بيدار كنندهاى ، براى همه مؤ منان بيان ميدارد كه روى سخن در بسيارى از آن به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است .
َسورة طه
آيه ۱ - ۸
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ طه (۱) مَا أَنزَلْنَا عَلَيْك الْقُرْءَانَ لِتَشقَى (۲) إِلا تَذْكرَةً لِّمَن يخْشى (۳) تَنزِيلاً مِّمَّنْ خَلَقَ الاَرْض وَ السمَوَتِ الْعُلى (۴) الرَّحْمَنُ عَلى الْعَرْشِ استَوَى (۵) لَهُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ مَا بَيْنهُمَا وَ مَا تحْت الثرَى (۶) وَ إِن تجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السرَّ وَ أَخْفَى (۷) اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ لَهُ الاَسمَاءُ الحُْسنى (۸) ترجمه : بسم الله الرحمن الرحيم بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - طه . ۲ - ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى . ۳ - فقط آنرا براى يادآورى كسانى كه (از خدا ) ميترسند نازل ساختيم . ۴ - اين قرآن از سوى كسى نازل شده كه خالق زمين و آسمانهاى بلند
۵ - او خداوندى است رحمن كه بر عرش مسلط است . ۶ - از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين و ميان اين دو و در اعماق زمين وجود دارد. ۷ - اگر سخن آشكارا بگوئى (يا مخفى كنى ) او پنهانيها و حتى پنهانتر از آنرا نيز ميداند! ۸ - او خداوندى است كه معبودى جز او نيست و براى او نامهاى نيك است . شان نزول : روايات فراوانى در شان نزول نخستين آيات فوق آمده كه از مجموع آنها استفاده مى شود، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از نزول وحى و قرآن ، عبادت بسيار ميكرد، مخصوصا ايستاده به عبادت مشغول ميشد آنقدر كه پاهاى او متورم گرديد، گاه براى آنكه بتواند به عبادت خود ادامه دهد، سنگينى خود را بر يك پا قرار ميداد، و گاه بر پاى ديگر، گاه بر پاشنه پا ميايستاد و گاه بر انگشتان پا. آيات فوق نازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه اين همه رنج و ناراحتى بر خود تحميل نكند. تفسير: اين قدر خود را به زحمت نيفكن باز در آغاز اين سوره با حروف مقطعه ، روبرو ميشويم ، كه حس كنجكاوى انسان را برميانگيزد (طه ). البته ما در باره تفسير حروف مقطعه قرآن در آغاز سه سوره بحث كافى كرده ايم . ولى در اينجا لازم ميدانيم اين مطلب را اضافه كنيم : كه ممكن است همه
يا حداقل قسمتى از اين حروف مقطعه ، داراى معانى و مفاهيم خاصى باشد، درست همانند يك كلمه كه محتوائى در بردارد. اتفاقا در بسيارى از روايات و كلمات مفسران در آغاز اين سوره و سوره يس به چنين مطلبى برخورد ميكنيم كه : «طه » به معنى يا رجل (اى مرد) است ، و در پاره اى از اشعار عرب نيز به كلمه «طه » برخورد ميكنيم كه مفهومى شبيه «يا رجل » و يا نزديك به آن دارد كه بعضى از اين اشعار ممكن است مربوط به آغاز اسلام يا قبل از اسلام باشد. و بطورى كه يكى از آگاهان براى ما نقل كرد بعضى از دانشمندان غرب كه پيرامون مسائل اسلامى مطالعه ميكنند اين مطلب را به همه حروف مقطعه قرآن تعميم داده اند و معتقدند حروف مقطعه در آغاز هر سوره ، كلمهاى است ، داراى معنى خاص كه بعضى با گذشت زمان متروك مانده ، و بعضى به ما رسيده است ، و الا بعيد به نظر ميرسد كه مشركان عرب ، حروف مقطعه را بشنوند و مفهومى از آن درك نكنند و به سخريه و استهزاء برنخيزند، در حالى كه در هيچيك از تواريخ ديده نشده كه اين بهانه جويان سبك مغز، حروف مقطعه را دستاويز براى چنين عكس العملى كرده باشند. البته اين نظر را به طور كلى و درباره همه حروف مقطعه قرآن ، مشكل بتوان پذيرفت ، ولى در باره بعضى قابل قبول است و در منابع اسلامى نيز از آن بحث شده است . اين موضوع نيز جالب توجه است كه در حديثى از امام صادق ( عليه السلام ) ميخوانيم «طه » از اسامى پيامبر است و معنى آن يا طالب الحق ، الهادى اليه : اى كسى كه طالب حقى ، و هدايت كننده به سوى آنى )). از اين حديث چنين برمى آيد كه «طه » مركب از دو حرف رمزى است
«طا» اشاره به «طالب الحق » و «ها» اشاره به «هادى اليه » ميباشد، ميدانيم استفاده از حروف رمزى و علائم اختصارى در زمان گذشته و حال ، فراوان بوده است ، مخصوصا در عصر ما بسيار مورد استفاده است . آخرين سخن در اين زمينه اينكه كلمه «طه » مانند «يس » بر اثر گذشت زمان ، تدريجا به صورت «اسم خاص » براى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درآمده است ، تا آنجا كه آل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نيز «آل طه » ميگويند، و از حضرت مهدى ( عليه السلام ) در دعاى ندبه «يا بن طه » تعبير شده است . سپس مى گويد ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى (ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ). درست است كه عبادت و جستجوى قرب پروردگار از طريق نيايش او، از بهترين كارها است ، ولى هر كار حسابى دارد، عبادت هم حساب دارد، نبايد آنقدر بر خود تحميل كنى كه پاهايت متورم گردد و نيرويت براى تبليغ و جهاد كم شود . بايد توجه داشت كه تشقى از ماده شقاوت بر ضد سعادت است ، ولى همانگونه كه راغب در مفردات مى گويد: گاه مى شود كه اين ماده به معنى رنج و تعب مى آيد و در آيه فوق ، منظور همين معنى است همانگونه كه شان نزولها نيز حكايت از آن مى كند. در آيه بعد هدف نزول قرآن را چنين شرح مى دهد: «ما قرآن را جز براى يادآورى كسانى كه از خدا مى ترسند نازل نكرديم » (الا تذكرة لمن يخشى ). تعبير به «تذكرة » از يكسو «و من يخشى » از سوى ديگر، اشاره به واقعيت انكارناپذيرى دارد: تذكره و يادآورى نشان مى دهد كه خمير مايه
همه تعليمات الهى در درون جان انسان و سرشت او وجود دارد، و تعليمات انبياء آن را بارور مى سازد آنچنان كه گوئى مطلبى را يادآورى مى كند. نمى گوئيم تمام علوم و دانشها را انسان قبلا مى دانسته و از خاطر برده و نقش تعليم در اين جهان نقش يادآورى است (آنچنانكه از افلاطون نقل مى كنند) بلكه مى گوئيم مايه اصلى آنها در سرشت آدمى نهفته است (دقت كنيد). تعبير من يخشى نشان مى دهد كه تا يك نوع احساس مسئوليت كه قرآن نام آن را «خشيت و ترس » گذاشته در آدمى نباشد، پذيراى حقايق نخواهد شد چرا كه قابليت قابل هم در بارور شدن هر بذر و دانه اى شرط است ، و در حقيقت اين تعبير شبيه چيزى است كه در آغاز سوره بقره مى خوانيم «هدى للمتقين » (قرآن مايه هدايت پرهيزكاران است ). سپس به معرفى خداوندى كه نازل كننده قرآن است مى پردازد، تا از طريق شناخت او، عظمت قرآن آشكارتر شود، مى گويد: «اين قرآن از سوى كسى نازل شده است كه خالق زمين و آسمانهاى بلند و برافراشته است » (تنزيلا ممن خلق الارض و السماوات العلى ). در حقيقت اين توصيف ، اشاره به ابتدا و انتهاى نزول قرآن مى كند، انتهاى آن زمين و ابتدايش آسمانها به معنى وسيع كلمه ، و اگر در اينجا كلمه «و ما بينهما» - مانند بعضى ديگر از آيات قرآن - اضافه نشده ، شايد به خاطر همين است كه هدف بيان ابتدا و انتها بوده است . به هر حال خداوندى كه قدرت و تدبير و حكمتش پهنه آسمان و زمين را
فرا گرفته ، پيدا است اگر كتابى نازل كند چه اندازه پر محتوا و پر بار است . باز به معرفى پروردگار نازل كننده قرآن ادامه مى دهد و مى گويد: «او خداوندى است رحمان كه فيض رحمتش همه جا را فرا گرفته ، و بر عرش مسلط است » (الرحمن على العرش استوى ). همانگونه كه قبلا در تفسير آيه ثم استوى على العرش (اعراف - ۵۴) گفته ايم «عرش » در لغت به چيزى مى گويند كه داراى سقف است و گاهى به خود سقف و يا تختهاى پايه بلند مانند تختهاى سلاطين نيز عرش اطلاق مى شود. در داستان «سليمان »، مى خوانيم : ايكم ياتينى بعرشها: ((كداميك از شما مى توانيد تخت او (بلقيس ) را براى من حاضر كنيد)) (نمل - ۳۸). بديهى است خداوند نه تختى دارد و نه حكومتى همانند حاكمان بشر، بلكه منظور از «عرش خدا» مجموعه جهان هستى است كه تخت حكومت او محسوب مى شود. بنابراين «استوى على العرش »، كنايه از تسلط پروردگار و احاطه كامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبيرش در سراسر عالم است . اصولا كلمه «عرش » در لغت عرب و «تخت » در فارسى غالبا كنايه از قدرت مى باشد، مثلا مى گوئيم فلانكس را از تخت فرو كشيدند، يعنى به قدرت و حكومتش پايان دادند، يا در عربى مى گوئيم : ثل عرشه (تختش فرو ريخت ). به هر حال بسيار كودكانه است اگر كسانى بخواهند از اين تعبير توهم جسميت خداوند را بكنند. به دنبال «حاكميت » خدا بر عالم هستى از «مالكيت » او سخن مى گويد:
«آنچه در آسمانها، و در زمين ، و در ميان اين دو، و در زير خاكها و اعماق زمين وجود دارد همه از آن اوست » (له ما فى السماوات و ما فى الارض و ما بينهما و ما تحت الثرى ). «ثرى » در اصل به معنى خاك مرطوب است و از آنجا كه تنها قشر روى زمين بر اثر تابش آفتاب و وزش باد مى خشكد ولى طبقه زيرين غالبا مرطوب است به اين طبقه ، «ثرى » گفته مى شود و به اين ترتيب «ما تحت الثرى » به معنى اعماق زمين و جوف آنست كه همه آنها مملوك مالك الملوك و خالق عالم هستى است . تا به اينجا سه ركن از اركان صفات پروردگار بيان شده بود، ركن اول «خالقيت »، ركن دوم «حاكميت » ركن سوم «مالكيت » او است . در آيه بعد به چهارمين ركن يعنى «عالميت » او اشاره كرده مى گويد: «او آنقدر احاطه علمى دارد كه اگر سخن آشكارا بگوئى مى داند، و اگر مخفى كنى نيز مى داند، و حتى مخفى تر از مخفى را نيز آگاه است » (و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى ). در اينكه منظور از «اخفى » (مخفى تر از سر) در اينجا چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است . - بعضى گفته اند: «سر» آنست كه انسان با ديگرى به طور پنهانى بازگو مى كند و «اخفى » آنست كه در دل نگهداشته و به كسى نمى گويد. - بعضى گفته اند «سر» آنست كه انسان در دل دارد، و «اخفى » آنست به فكر كسى نرسيده است اما خدا از آن آگاه است . بعضى ديگر گفته اند «سر» عملى است كه مخفيانه انجام مى دهد، و «اخفى » نيتى است كه به دل دارد. - بعضى گفته اند «سر» به معنى اسرار مردم است ، و «اخفى » اسرارى
است كه در ذات پاك خدا است . - در حديثى از امام باقر ( عليه السلام ) و صادق ( عليه السلام ) مى خوانيم : «سر آنست كه در دل پنهان نموده اى و اخفى آنست كه به خاطرت آمده اما فراموش كرده اى . اين حديث ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه آنچه را انسان ، ياد مى گيرد به مخزن حافظه سپرده مى شود منتها گاهى ارتباط انسان با گوشهاى از اين مخزن قطع مى گردد و حالت نسيان باو دست مى دهد لذا اگر با وسيله اى يادآورى بشود كاملا آن را مطلب آشنائى مى بيند، بنابراين آنچه را انسان فراموش كرده ، مخفى ترين اسرار او است كه در زواياى حافظه پنهان گشته و ارتباطش موقتا يا براى هميشه قطع شده است . ولى به هر حال مانعى ندارد كه تمام تفسيرهائى كه در بالا گفته شد در مفهوم وسيع كلمه سر و اخفى جمع باشد. به اين ترتيب ترسيم روشنى از علم بى يپايان پروردگار شده است و از مجموع آيات فوق شناخت اجمالى نسبت به نازل كننده قرآن در ابعاد چهارگانه ((خلقت » و «حكومت » و «مالكيت » و علم حاصل مى گردد. و شايد به همين جهت است كه در آيه بعد مى گويد: «او الله است همان خداوندى كه معبودى جز او نيست براى او نامها و صفات نيك است » (الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى ). چنانكه در تفسير (آيه ۱۸۰ سوره اعراف ) گفته ايم ، تعبير به «اسماء حسنى » هم در آيات قرآن و هم در كتب حديث كرارا آمده است ، اين تعبير در اصل به معنى نامهاى نيك است ، بديهى است كه همه نامهاى پروردگار نيك است ، ولى از آنجا كه در ميان اسماء و صفات خدا بعضى داراى اهميت بيشترى
است ، به عنوان «اسماء حسنى » ناميده شده است . در بسيارى از روايات كه از پيامبر و ائمه (عليهمالسلام ) به ما رسيده مى خوانيم خداوند داراى ۹۹ اسم است ، هر كس او را به اين نامها بخواند دعايش مستجاب مى شود و هر كس آنها را احصا كند اهل بهشت است ، اين مضمون در منابع معروف حديث اهل تسنن نيز ديده مى شود. به نظر مى رسد كه منظور از احصاء و شماره كردن اين نامها همان «تخلق » به اين صفات است ، نه تنها ذكر الفاظ آنها، بدون شك اگر كسى با صفت عالم و قادر يا رحيم و غفور و امثال اينها، تخلق پيدا كند و اشعه اى از اين صفات بزرگ الهى در وجود او بتابد هم بهشتى است و هم دعايش مستجاب (براى توضيح بيشتر به جلد هفتم تفسير نمونه صفحه ۲۵ - ۲۸ مراجعه فرمائيد).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |