روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۶۶: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۶۶ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۶۶ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۹
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ فَضْلِ الْعِلْم
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن محمد بن حكيم قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۶۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۶۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۱۶۵
محمد بن حكيم گويد: به ابو الحسن موسى (ع) گفتم: قربانت، ما در دين بينا شديم و به بركت شما خدا ما را از مردم ديگر بىنياز ساخت و با آنها سر و كارى نداريم تا آنجا كه جمعى از ما در انجمنى باشيم و كسى از رفيق خود مسألهاى نپرسد، خودش مسأله را حاضر است و جوابش را هم حاضر است در آنچه به فضل خدا از شما به ما رسيده (كسى از رفيق خود چيزى نپرسد جز آنكه حاضر به جواب او باشد خ ل) ولى بسا باشد موضوعى براى ما پيش آيد كه در آن حكمى از شما و پدران شما به ما نرسيده و ما به بهترين و مناسبترين اخبار وارده نظر كنيم كه موافقتر با آن موضوع است و بدان عمل كنيم؟ فرمود: دور است و بسيار از حقيقت دور است، اى پسر حكيم هر كه هلاك شده از همين راه هلاك شده. گويد: سپس فرمود: خدا لعنت كند ابو حنيفه را، مى گفت: على (ع) گفته است و من هم گفتم، محمد بن حكيم به هشام بن حكم گفت: به خدا مقصودم اين بود كه اجازهاى براى قياس در احكام بگيرم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۷۲
محمد بن حكيم گويد: بحضرت ابو الحسن عليه السلام عرض كردم: قربانت مادر دين دانشمند شديم و از بركت شما خدا ما را از مردم بىنياز كرد تا آنجا كه جمعى از ما در مجلسى باشيم: كسى از رفيقش چيزى نپرسد چون آن مسأله و جوابش را در خاطر دارد بواسطه منتى كه خدا از بركت شما بر ما نهاده، اما گاهى مطلبى براى ما پيش مىآيد كه از شما و پدرانت در باره آن سخنى بما نرسيده است پس ما به بهترين وجهى كه در نظر داريم توجه ميكنيم و راهى را كه با اخبار از شما رسيده موافقتر است انتخاب ميكنيم. فرمود: چه دور است، چه دور است اين راه از حقيقت، بخدا هر كه هلاك شد از همين راه هلاك شد اى پسر حكيم سپس فرمود: خدا لعنت كند ابو حنيفه را كه ميگفت: على چنان گفت و من چنين گويم. ابن حكيم بهشام گفت بخدا من از اين سخن مقصودى نداشتم جز اينكه مرا بقياس اجازه دهد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۲۰۵
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عُمير، از محمد بن حكيم روايت كرده است كه گفت: به خدمت ابوالحسن حضرت امام موسى عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم، در دين فقيه و دانا شديم و خدا ما را به واسطه شما از مردمان بى نياز گردانيد، تا آنكه گروهى از ما در مجلسى مىباشند و آنچه مردم از صاحب خويش مىپرسند از مسأله و جواب آن، در نزد او حاضر است، وليكن در هر چيزى وارد مىشود كه در باب آن از تو و پدران تو چيزى به ما نرسيده، پس نظر مىكنيم به سوى نيكوتر از آنچه در نزد ما حاضر باشد، و موافقش به آنچه از جانب شما به ما رسيده، بيشتر باشد، آن را مىگيريم و به آن عمل مىنماييم. حضرت فرمود كه: «دور است، دور، آنچه مىكنيد از قياس كردن. اى پسر حكيم، به خدا سوگند، در اين باب هلاك شد هر كه هلاك شد». حضرت بعد از آن فرمود كه: «خدا ابو حنيفه [را] لعنت كند كه مىگفت كه: على گفت و من گفتم». محمد بن حكيم راوى به هشام گفت: به خدا سوگند، اراده نداشتم مگر آنكه آن حضرت مرا رخصت دهد در قياس كردن.