الصافات ١٢٨: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۹#link153 | آيات ۱۱۴ - ۱۳۲سوره صافات]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۹#link153 | آيات ۱۱۴ - ۱۳۲سوره صافات]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۹#link154 | بيان آيات متضمن خلاصه اى از داستان موسى و هارون عليهماالسلام و داستان الياس ودعوت اوعليه السلام]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۹#link154 | بيان آيات متضمن خلاصه اى از داستان موسى و هارون عليهماالسلام و داستان الياس ودعوت اوعليه السلام]] | ||
خط ۳۲: | خط ۳۳: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۹#link157 | سخنى پيرامون داستان الياس عليه السلام]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۹#link157 | سخنى پيرامون داستان الياس عليه السلام]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۹#link65 | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۹#link65 | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «126» فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ «127» إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ «128» | |||
خدايى كه پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست؟! پس او را تكذيب كردند و بدون شك آنان (در دوزخ) احضار خواهند شد. به جز بندگان برگزيدهى خدا. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128) | |||
إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ: (استثناء از «واو» فكذبوه) يعنى همه قوم تكذيب الياس نمودند مگر بندگان خدا كه خالص شده بودند از شرك و نفاق. | |||
شرح واقعه: | |||
بطور اجمال فرمايش علامه مجلسى (رحمه اللّه): حضرت يوشع بن نون بعد از حضرت موسى عليهما السلام بلاد شام را بين بنى اسرائيل قسمت نمود، يك سبط را به بعلبك فرستاد، حق تعالى الياس عليه السلام را بر آنها مبعوث گردانيد. پادشاه وقت ايشان را گمراه كرده بود به پرستش بت كه آن را «بعل» مىگفتند. حضرت الياس عليه السلام قوم را دعوت به حق پرستى نمود، تكذيب كردند. سلطان زن فاجرهاى داشت. زمان غيبت خود او را بجاى خود مىگذاشت. آن ملعونه كاتب دانائى داشت كه سيصد مؤمن را از دست آن ملعونه از كشتن خلاص كرده بود، روى زمين زنا كارتر از آن زن نبود. از پادشاهان بنى اسرائيل نود فرزند داشت. سلطان را همسايه صالحى بود كه باغى جنب قصر شاه داشت و معيشت آن مرد از حاصل آن بود. در سفرى كه پادشاه رفت، آن زن فرصت يافته مرد صالح را كشت و باغ را غصب نمود. حق تعالى بر آنها غضب فرمود، حضرت الياس هر چند آنها را موعظه نمود فايده نبخشيد. آن حضرت را اهانت و تهديد قتل نمودند، طغيان و فساد آنها زيادتر شد. حق تعالى سوگند به ذات مقدس خود ياد كرد كه اگر توبه نكنند پادشاه و زن زانيه او را هلاك كند. | |||
حضرت الياس آنها را خبر داد، غضب آنها زياد، قصد كشتن او را نمودند. | |||
حضرت فرار و به صعبترين كوهها پناه برد. هفت سال از ميوه درختان گذرانيد، حق تعالى مكان او را مخفى نمود. | |||
جلد 11 - صفحه 153 | |||
پسر پادشاه را مرضى سخت عارض كه از او نااميد شدند، هر چه عابدين بتان شفا را خواستند نتيجه نيفتاد. جمعى را به كوهى كه گمان داشتند الياس آنجاست فرستاد استغاثه نمودند، حضرت از كوه پائين آمد فرمود: خدا مرا به شما فرستاده، رسالت پروردگار را بشنويد، به شاه بگوئيد خدا فرمايد منم خداوندى كه بجز من خدائى نيست، منم پروردگار بنى اسرائيل، خالق و رازق، مىميرانم و زنده نمايم، تو شفاى پسر خود را از غير من طلب كنى. | |||
چون برگشتند قضيه را به او گفتند، شاه در خشم شد گفت: او را بگيريد و ببنديد و براى من بياوريد كه او دشمن من است. گفتند او را ديديم، ترسى از او در دل ما افتاد كه نتوانستيم او را گرفت. شاه پنجاه نفر از شجاعان خود را دستور داد برويد، اول اظهار ايمان به او نمائيد بعد او را گرفته نزد من آريد. آنها رفتند بالاى كوه متفرق و ندا كردند: اى پيغمبر خدا ظاهر شو براى ما كه به تو ايمان آوردهايم. حضرت الياس به طمع ايمان آنها عرض كرد اگر اينها صادقند مرا رخصت فرما نزد آنها روم و اگر دروغ گويند آتشى بر آنها بفرست شرّ آنها را دفع، فورا آتشى ظاهر و همه ايشان را سوزانيد. | |||
خبر به شاه رسيد، خشم او زياد، كاتب زنش را كه مؤمن بود با جمعى همراه كرد و به ايشان گفت كه الحالى ايمان آوريم و توبه كنيم. كاتب حضرت الياس را ملاقات و قضيه را نقل نمود، حق تعالى وحى فرمود كه آنچه شاه پيغام فرستاده همه مكر و حيله و مىخواهد تو را بكشد، كاتب را بگو تو نترس، من پسر او را مىميرانم، مشغول تعزيه دارى شود ضرر به تو نرساند. چون كاتب با آنها برگشتند، درد فرزند عظيم و فوت نمود و الياس به سلامت ماند «1». خلاصه چون الياس از ميان آنها خارج شد دشمن را بر سلطان مسلط، او و زنش را كشت ميان آن باغ انداخت سباع آنها را خوردند. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ (125) اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (126) فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127) | |||
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (129) سَلامٌ عَلى إِلْياسِينَ (130) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (132) | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 445 | |||
ترجمه | |||
و همانا الياس از پيمبران است | |||
چون گفت بقوم خود آيا نمىپرهيزيد | |||
آيا ميخوانيد بعل را و واميگذاريد بهترين آفرينندگانرا | |||
خداوند كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشينيان | |||
شما است پس تكذيب كردند او را پس همانا آنها احضار شوندگانند | |||
مگر بندگان خدا كه خالص شدگانند | |||
و باقى گذارديم براى او در آيندگان | |||
ذكر خير سلام بر آل ياسين را | |||
همانا ما اينچنين پاداش ميدهيم نيكوكارانرا | |||
همانا او از بندگان ما است كه گروندگانند. | |||
تفسير | |||
حضرت الياس كه گفتهاند پسر ياسين از اولاد هارون برادر حضرت موسى است يكى از پيغمبران جليل القدر بنى اسرائيل است كه ميگويند مانند حضرت خضر زنده و پاينده است و آندو بعد از تمام مردم ميميرند و يكى موكّل دستگيرى از مسافرين دريا و ديگرى دادرس درماندگان در صحرا است و همه ساله در عرفات با يكديگر ملاقات مينمايند و نقل شده كه بعد از حزقيل كه از انبياء بنى اسرائيل بود آنها از دين حضرت موسى خارج شده و بتپرست شدند و در خاك شامات پراكنده گشتند و جمعى از آنها در بعلبك و نواحى آن بودند و بتى بزرگ براى خود ساخته بودند از طلا كه دو چشمش از ياقوت بود و او را بعل ميخواندند و پرستش ميكردند و خداوند حضرت الياس را مأمور بهدايت آنها فرمود؟؟؟ با كمال ملاطفت آنها را دعوت بتقوى و پرهيزكارى از خدا فرمود؟؟؟ نمود بر پرستش و ستايش آن بت و صرف نظر نمودنشان از عبادت و اطاعت خداوندى كه قبول داشتند كه او بهترين خلقكنندگان و روزىدهندگان است و ميدانستند كه آن خداوندى است كه پروردگار آنها و پدران گذشته آنها است چون پيغمبرزادگان و قائل به عظمت اجداد خودشان و رسالت ايشان از جانب خداى يگانه بودند ولى شيطان آنها را فريب داده بود بنمايشاتى از آن بت و معتقد نموده بود كه خدا در آن حلول نموده و سخن ميگويد مانند گوساله سامرى و بدسائس ديگرى از قبيل آنكه اين مظهر جلال الهى است و بايد عابد در حين عبادت معبود مجسّمى را در نظر داشته باشد تا خضوع از او محقق شود لذا نصايح و مواعظ و انذار آن حضرت در آنها مؤثر نشد و او را تكذيب نمودند مگر عدّه قليلى كه خداوند آنها را توفيق هدايت و ايمان داد و خالص فرمود ايشانرا براى اطاعت خود | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 446 | |||
و تصديق پيغمبرش پس حضرت الياس از اقامت در آن بلد ملول شد و اليسع پسر عموى خود را جانشين خويش فرمود و خودش از انظار بامر خدا غائب گرديد و اين بعد از آن بود كه آنها را نفرين فرموده بود و سه سال بقحط و غلا دچار بودند و دست از كيش باطلشان برنداشته بودند و خداوند آنها را فرموده كه در عذاب برزخ و جهنّم حاضر كرده شده و خواهند شد بعد از استثناء بندگان مخلص از ضمير جمع در فكذّبوه نه محضرون تا لازم نيايد دخول ايشان در تكذيب كنندگان و بعدا فرموده و باقى گذارديم براى او در امّت پيغمبر آخر الزّمان ذكر خير سلام بر آل يس را كه بر حسب اخبار عديده از اهل بيت عصمت و طهارت كه در اوّل سوره يس و در سوره احزاب ذيل آيه انّ اللّه و ملائكته يصلّون على النّبى گذشت مراد آل محمد صلّى اللّه عليه و اله ميباشند و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند پيغمبر خود را مسمّى باين اسم نمود وقتى كه فرمود يس و القرآن الحكيم انّك لمن المرسلين چون ميدانست مخالفين اسقاط ميكنند سلام بر آل محمد را چنانچه اسقاط نمودند غير آنرا و قمّى ره فرموده پس خداوند عزّ و جل ياد فرمود آل محمد صلى اللّه عليه و اله را و فرمود و تركنا عليه فى الآخرين سلام على آل يس و مراد از آل يس محمد و آل محمد ائمه عليهم السّلامند و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه على عليه السّلام فرمود يس محمد و ما آل يس ميباشيم و در جوامع از ابن عباس نقل نموده كه آل يس آل محمد صلى اللّه عليه و اله و يس از اسماء آنحضرت است و جمعى از قرّاء آل يس قرائت نمودهاند و در مجمع حجّت اين قرائت را نقل نموده كه در مصاحف آل منفصل از ياسين نوشته شده و اين دليل است كه آن آل و تصغيرش اهل است و در صافى فرموده مؤيّد اين قرائت منفصل بودن آن دو است در مصحف امام ايشان كه ظاهرا مراد عثمان است و در نفحات بعد از نقل از بسيارى از مفسّرين اهل سنّت كه گفتهاند يس اسم مبارك خاتم انبياء است و مراد از آل يس آل پيغمبر ما است و نقل بعضى از روايات مذكوره فرموده بنابراين ارتباط آيه بآيات سابقه مشكل باشد با آنكه بنظر حقير آسان است چون خود ايشان نقل فرمودهاند كه نام پدر الياس ياسين بوده و بنابراين سلام بر آل يس اگر چه مرادهم آل پيغمبر ما باشد ذكر خيرى است از او و پدرش كه هم نام با پيغمبر خاتم بوده علاوه بر آنكه چون او پيغمبر مرسل و | |||
---- | |||
جلد 4 صفحه 447 | |||
زنده است بسيار مناسب است كه خدا او را هم از آل پيغمبر خاتم حساب فرموده باشد چنانچه سلمان كه يكى از اهل ايمان كامل بود از اهل بيت محسوب شد و شايد اشاره باين نكته باشد آيه اخيره كه فرموده انّه من عبادنا المؤمنين يعنى او چون داراى ايمان كامل بود باين مقام رسيد كه از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم محسوب شد آنچه تاكنون نوشته شد بنا بر قرائت مأثور منصور است كه آل يس باشد ولى بقرائت مشهور كه ال ياسين است امر مشكل است چون يا بايد گفت الياسين لغتى است در الياس مانند سينا و سينين و ميكال و ميكائيل كه ثابت نشده يا بايد گفت الياسين جمع الياس است و اراده شده از جمع او و اتباعش و اين تكلّف است علاوه بر آنكه در اين صورت بايد معرّف بالف و لام شود و نشده و يا بايد گفت الياسين جمع الياسى است يعنى منسوب بالياس و در اصل الياسيّين بوده و ياء حذف شده مانند اعجمين كه جمع اعجميّين است و بنابراين علاوه بر تكلّف لازم مىآيد كه سلام بر منسوبين او باشد نه خود او و اينها همه نتيجه اعراض از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است و با وجود همه اينها چون خودشان قبول مظلوميّت فرمودهاند و اجازه دادهاند كه بخوانند شيعيان قرآن را چنانچه سايرين خواندهاند براى آنكه اختلاف در قرآن روى ندهد جائز است قرائت مشهور اگرچه مخالف با واقع باشد چون قرآن نازل از نزد خداى يگانه يگانه است و اختلاف ندارد. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
إِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصِينَ (128) | |||
مگر بندگان خدا که از غير او چشم پوشيدند. | |||
و از روي اخلاص بندهگي او را كردند و غيري بر او نگزيدند تمام توجه آنها در كليه امور چه امور اعتقاديه و چه اخلاقيه و چه افعاليه باو داشتند و بس که آنها در فلاح و رستگاري و سعادت دائما باقي و برقرار هستند. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
(آیه 128)- ولی ظاهرا گروه اندکی از پاکان و نیکان و خالصان به الیاس ایمان آوردند، برای آنکه حق آنها فراموش نگردد، بلا فاصله میفرماید: «مگر بندگان | |||
ج4، ص159 | |||
مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ). | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۰
ترجمه
الصافات ١٢٧ | آیه ١٢٨ | الصافات ١٢٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِلاّ عِبَادَ ...»: (نگا: صافّات / و ).
تفسیر
- آيات ۱۱۴ - ۱۳۲سوره صافات
- بيان آيات متضمن خلاصه اى از داستان موسى و هارون عليهماالسلام و داستان الياس ودعوت اوعليه السلام
- حجتى بر توحيد كه در سخن الياس عليه السلام به قوم خود، با استناد به خالقبودن خدا اقامه شده است
- دو روايت درباره مراد از بعل در: اتدعون بعلا... وال ياسين
- سخنى پيرامون داستان الياس عليه السلام
تفسیر نور (محسن قرائتی)
اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «126» فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ «127» إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ «128»
خدايى كه پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست؟! پس او را تكذيب كردند و بدون شك آنان (در دوزخ) احضار خواهند شد. به جز بندگان برگزيدهى خدا.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128)
إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ: (استثناء از «واو» فكذبوه) يعنى همه قوم تكذيب الياس نمودند مگر بندگان خدا كه خالص شده بودند از شرك و نفاق.
شرح واقعه:
بطور اجمال فرمايش علامه مجلسى (رحمه اللّه): حضرت يوشع بن نون بعد از حضرت موسى عليهما السلام بلاد شام را بين بنى اسرائيل قسمت نمود، يك سبط را به بعلبك فرستاد، حق تعالى الياس عليه السلام را بر آنها مبعوث گردانيد. پادشاه وقت ايشان را گمراه كرده بود به پرستش بت كه آن را «بعل» مىگفتند. حضرت الياس عليه السلام قوم را دعوت به حق پرستى نمود، تكذيب كردند. سلطان زن فاجرهاى داشت. زمان غيبت خود او را بجاى خود مىگذاشت. آن ملعونه كاتب دانائى داشت كه سيصد مؤمن را از دست آن ملعونه از كشتن خلاص كرده بود، روى زمين زنا كارتر از آن زن نبود. از پادشاهان بنى اسرائيل نود فرزند داشت. سلطان را همسايه صالحى بود كه باغى جنب قصر شاه داشت و معيشت آن مرد از حاصل آن بود. در سفرى كه پادشاه رفت، آن زن فرصت يافته مرد صالح را كشت و باغ را غصب نمود. حق تعالى بر آنها غضب فرمود، حضرت الياس هر چند آنها را موعظه نمود فايده نبخشيد. آن حضرت را اهانت و تهديد قتل نمودند، طغيان و فساد آنها زيادتر شد. حق تعالى سوگند به ذات مقدس خود ياد كرد كه اگر توبه نكنند پادشاه و زن زانيه او را هلاك كند.
حضرت الياس آنها را خبر داد، غضب آنها زياد، قصد كشتن او را نمودند.
حضرت فرار و به صعبترين كوهها پناه برد. هفت سال از ميوه درختان گذرانيد، حق تعالى مكان او را مخفى نمود.
جلد 11 - صفحه 153
پسر پادشاه را مرضى سخت عارض كه از او نااميد شدند، هر چه عابدين بتان شفا را خواستند نتيجه نيفتاد. جمعى را به كوهى كه گمان داشتند الياس آنجاست فرستاد استغاثه نمودند، حضرت از كوه پائين آمد فرمود: خدا مرا به شما فرستاده، رسالت پروردگار را بشنويد، به شاه بگوئيد خدا فرمايد منم خداوندى كه بجز من خدائى نيست، منم پروردگار بنى اسرائيل، خالق و رازق، مىميرانم و زنده نمايم، تو شفاى پسر خود را از غير من طلب كنى.
چون برگشتند قضيه را به او گفتند، شاه در خشم شد گفت: او را بگيريد و ببنديد و براى من بياوريد كه او دشمن من است. گفتند او را ديديم، ترسى از او در دل ما افتاد كه نتوانستيم او را گرفت. شاه پنجاه نفر از شجاعان خود را دستور داد برويد، اول اظهار ايمان به او نمائيد بعد او را گرفته نزد من آريد. آنها رفتند بالاى كوه متفرق و ندا كردند: اى پيغمبر خدا ظاهر شو براى ما كه به تو ايمان آوردهايم. حضرت الياس به طمع ايمان آنها عرض كرد اگر اينها صادقند مرا رخصت فرما نزد آنها روم و اگر دروغ گويند آتشى بر آنها بفرست شرّ آنها را دفع، فورا آتشى ظاهر و همه ايشان را سوزانيد.
خبر به شاه رسيد، خشم او زياد، كاتب زنش را كه مؤمن بود با جمعى همراه كرد و به ايشان گفت كه الحالى ايمان آوريم و توبه كنيم. كاتب حضرت الياس را ملاقات و قضيه را نقل نمود، حق تعالى وحى فرمود كه آنچه شاه پيغام فرستاده همه مكر و حيله و مىخواهد تو را بكشد، كاتب را بگو تو نترس، من پسر او را مىميرانم، مشغول تعزيه دارى شود ضرر به تو نرساند. چون كاتب با آنها برگشتند، درد فرزند عظيم و فوت نمود و الياس به سلامت ماند «1». خلاصه چون الياس از ميان آنها خارج شد دشمن را بر سلطان مسلط، او و زنش را كشت ميان آن باغ انداخت سباع آنها را خوردند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ (125) اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ (126) فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127)
إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ (128) وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (129) سَلامٌ عَلى إِلْياسِينَ (130) إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (132)
جلد 4 صفحه 445
ترجمه
و همانا الياس از پيمبران است
چون گفت بقوم خود آيا نمىپرهيزيد
آيا ميخوانيد بعل را و واميگذاريد بهترين آفرينندگانرا
خداوند كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشينيان
شما است پس تكذيب كردند او را پس همانا آنها احضار شوندگانند
مگر بندگان خدا كه خالص شدگانند
و باقى گذارديم براى او در آيندگان
ذكر خير سلام بر آل ياسين را
همانا ما اينچنين پاداش ميدهيم نيكوكارانرا
همانا او از بندگان ما است كه گروندگانند.
تفسير
حضرت الياس كه گفتهاند پسر ياسين از اولاد هارون برادر حضرت موسى است يكى از پيغمبران جليل القدر بنى اسرائيل است كه ميگويند مانند حضرت خضر زنده و پاينده است و آندو بعد از تمام مردم ميميرند و يكى موكّل دستگيرى از مسافرين دريا و ديگرى دادرس درماندگان در صحرا است و همه ساله در عرفات با يكديگر ملاقات مينمايند و نقل شده كه بعد از حزقيل كه از انبياء بنى اسرائيل بود آنها از دين حضرت موسى خارج شده و بتپرست شدند و در خاك شامات پراكنده گشتند و جمعى از آنها در بعلبك و نواحى آن بودند و بتى بزرگ براى خود ساخته بودند از طلا كه دو چشمش از ياقوت بود و او را بعل ميخواندند و پرستش ميكردند و خداوند حضرت الياس را مأمور بهدايت آنها فرمود؟؟؟ با كمال ملاطفت آنها را دعوت بتقوى و پرهيزكارى از خدا فرمود؟؟؟ نمود بر پرستش و ستايش آن بت و صرف نظر نمودنشان از عبادت و اطاعت خداوندى كه قبول داشتند كه او بهترين خلقكنندگان و روزىدهندگان است و ميدانستند كه آن خداوندى است كه پروردگار آنها و پدران گذشته آنها است چون پيغمبرزادگان و قائل به عظمت اجداد خودشان و رسالت ايشان از جانب خداى يگانه بودند ولى شيطان آنها را فريب داده بود بنمايشاتى از آن بت و معتقد نموده بود كه خدا در آن حلول نموده و سخن ميگويد مانند گوساله سامرى و بدسائس ديگرى از قبيل آنكه اين مظهر جلال الهى است و بايد عابد در حين عبادت معبود مجسّمى را در نظر داشته باشد تا خضوع از او محقق شود لذا نصايح و مواعظ و انذار آن حضرت در آنها مؤثر نشد و او را تكذيب نمودند مگر عدّه قليلى كه خداوند آنها را توفيق هدايت و ايمان داد و خالص فرمود ايشانرا براى اطاعت خود
جلد 4 صفحه 446
و تصديق پيغمبرش پس حضرت الياس از اقامت در آن بلد ملول شد و اليسع پسر عموى خود را جانشين خويش فرمود و خودش از انظار بامر خدا غائب گرديد و اين بعد از آن بود كه آنها را نفرين فرموده بود و سه سال بقحط و غلا دچار بودند و دست از كيش باطلشان برنداشته بودند و خداوند آنها را فرموده كه در عذاب برزخ و جهنّم حاضر كرده شده و خواهند شد بعد از استثناء بندگان مخلص از ضمير جمع در فكذّبوه نه محضرون تا لازم نيايد دخول ايشان در تكذيب كنندگان و بعدا فرموده و باقى گذارديم براى او در امّت پيغمبر آخر الزّمان ذكر خير سلام بر آل يس را كه بر حسب اخبار عديده از اهل بيت عصمت و طهارت كه در اوّل سوره يس و در سوره احزاب ذيل آيه انّ اللّه و ملائكته يصلّون على النّبى گذشت مراد آل محمد صلّى اللّه عليه و اله ميباشند و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند پيغمبر خود را مسمّى باين اسم نمود وقتى كه فرمود يس و القرآن الحكيم انّك لمن المرسلين چون ميدانست مخالفين اسقاط ميكنند سلام بر آل محمد را چنانچه اسقاط نمودند غير آنرا و قمّى ره فرموده پس خداوند عزّ و جل ياد فرمود آل محمد صلى اللّه عليه و اله را و فرمود و تركنا عليه فى الآخرين سلام على آل يس و مراد از آل يس محمد و آل محمد ائمه عليهم السّلامند و در معانى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه على عليه السّلام فرمود يس محمد و ما آل يس ميباشيم و در جوامع از ابن عباس نقل نموده كه آل يس آل محمد صلى اللّه عليه و اله و يس از اسماء آنحضرت است و جمعى از قرّاء آل يس قرائت نمودهاند و در مجمع حجّت اين قرائت را نقل نموده كه در مصاحف آل منفصل از ياسين نوشته شده و اين دليل است كه آن آل و تصغيرش اهل است و در صافى فرموده مؤيّد اين قرائت منفصل بودن آن دو است در مصحف امام ايشان كه ظاهرا مراد عثمان است و در نفحات بعد از نقل از بسيارى از مفسّرين اهل سنّت كه گفتهاند يس اسم مبارك خاتم انبياء است و مراد از آل يس آل پيغمبر ما است و نقل بعضى از روايات مذكوره فرموده بنابراين ارتباط آيه بآيات سابقه مشكل باشد با آنكه بنظر حقير آسان است چون خود ايشان نقل فرمودهاند كه نام پدر الياس ياسين بوده و بنابراين سلام بر آل يس اگر چه مرادهم آل پيغمبر ما باشد ذكر خيرى است از او و پدرش كه هم نام با پيغمبر خاتم بوده علاوه بر آنكه چون او پيغمبر مرسل و
جلد 4 صفحه 447
زنده است بسيار مناسب است كه خدا او را هم از آل پيغمبر خاتم حساب فرموده باشد چنانچه سلمان كه يكى از اهل ايمان كامل بود از اهل بيت محسوب شد و شايد اشاره باين نكته باشد آيه اخيره كه فرموده انّه من عبادنا المؤمنين يعنى او چون داراى ايمان كامل بود باين مقام رسيد كه از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم محسوب شد آنچه تاكنون نوشته شد بنا بر قرائت مأثور منصور است كه آل يس باشد ولى بقرائت مشهور كه ال ياسين است امر مشكل است چون يا بايد گفت الياسين لغتى است در الياس مانند سينا و سينين و ميكال و ميكائيل كه ثابت نشده يا بايد گفت الياسين جمع الياس است و اراده شده از جمع او و اتباعش و اين تكلّف است علاوه بر آنكه در اين صورت بايد معرّف بالف و لام شود و نشده و يا بايد گفت الياسين جمع الياسى است يعنى منسوب بالياس و در اصل الياسيّين بوده و ياء حذف شده مانند اعجمين كه جمع اعجميّين است و بنابراين علاوه بر تكلّف لازم مىآيد كه سلام بر منسوبين او باشد نه خود او و اينها همه نتيجه اعراض از آل محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است و با وجود همه اينها چون خودشان قبول مظلوميّت فرمودهاند و اجازه دادهاند كه بخوانند شيعيان قرآن را چنانچه سايرين خواندهاند براى آنكه اختلاف در قرآن روى ندهد جائز است قرائت مشهور اگرچه مخالف با واقع باشد چون قرآن نازل از نزد خداى يگانه يگانه است و اختلاف ندارد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِلاّ عِبادَ اللّهِ المُخلَصِينَ (128)
مگر بندگان خدا که از غير او چشم پوشيدند.
و از روي اخلاص بندهگي او را كردند و غيري بر او نگزيدند تمام توجه آنها در كليه امور چه امور اعتقاديه و چه اخلاقيه و چه افعاليه باو داشتند و بس که آنها در فلاح و رستگاري و سعادت دائما باقي و برقرار هستند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 128)- ولی ظاهرا گروه اندکی از پاکان و نیکان و خالصان به الیاس ایمان آوردند، برای آنکه حق آنها فراموش نگردد، بلا فاصله میفرماید: «مگر بندگان
ج4، ص159
مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
نکات آیه
۱ - از میان قوم الیاس، تنها بندگان مخلَص خدا (بندگان خالص و برگزیده خدا)، از احضار و کیفر الهى در روز رستاخیز درامان خواهند بود. (فإنّهم لمحضرون . إلاّ عباد اللّه المخلصین) طبق نظر مفسران، مقصود و معناى «مخلصین» (خالص شدگان) این است: «الذین أخلصهم اللّه لنفسه و ولایته; کسانى که خداوند آنان را برگزیده و در اختیار خود گرفته و مطیع فرمان خویش ساخته است».
۲ - وجود گروهى از بندگان مخلَص خدا در میان قوم الیاس پیامبر (فکذّبوه ... إلاّ عباد اللّه المخلصین) برداشت یاد شده مبتنى بر این نکته است که «إلاّ عباداللّه ...» استثنا از ضمیر جمع در «فکذّبوه» باشد; یعنى، همه قوم الیاس - جز گروهى از بندگان خالص خدا از میان آنان - به تکذیب رسالت روى آوردند.
۳ - تقوا، یکتاپرستى و دورى از شرک، از اوصاف بندگان مخلَص (ألاتتّقون . أتدعون بعلاً و تذرون أحسن الخلقین . اللّه ربّکم ... إلاّ عباد اللّه المخلصین)
۴ - عبودیت خالصانه براى خدا، موجب نجات از بازخواست و عذاب الهى در قیامت (فإنّهم لمحضرون . إلاّ عباد اللّه المخلصین)
موضوعات مرتبط
- بندگان خدا: مصونیت اخروى بندگان خدا ۱
- خدا: مصونیت از کیفرهاى خدا ۱
- عبودیت: آثار اخلاص در عبودیت ۴
- قوم الیاس: تاریخ قوم الیاس ۲; مخلصین قوم الیاس ۱، ۲
- کیفر: عوامل مصونیت از کیفر اخروى ۴
- مخلصین: اجتناب مخلصین از شرک ۳; تقواى مخلصین ۳; توحید عبادى مخلصین ۳; صفات مخلصین ۳; مصونیت اخروى مخلصین ۱