تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۵۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۱۱۱ - ۱۱۳
آيه و ترجمه
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(۱۱۱) وَ بَشرْنَهُ بِإِسحَقَ نَبِيًّا مِّنَ الصلِحِينَ(۱۱۲) وَ بَرَكْنَا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسحَقَ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِمَا محْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ(۱۱۳) ترجمه : ۱۱۱ - او (ابراهيم ) از بندگان با ايمان ما است . ۱۱۲ - ما او را به اسحاق ، پيامبرى صالح ، بشارت داديم . ۱۱۳ - ما به او و اسحاق بركت داديم ، و از دودمان آنها افرادى نيكوكار به وجود آمدند و افرادى كه آشكارا به خود ستم كردند. تفسير: ابراهيم بنده مؤ من خدا سه آيه فوق آخرين آياتى است كه ماجراى ابراهيم و فرزندانش را تعقيب و تكميل مى كند، و در حقيقت هم بيان دليلى است بر آنچه گذشت و هم نتيجه اى براى آن . نخست مى گويد: او (ابراهيم ) از بندگان با ايمان ما است (انه من عبادنا المؤ منين ). در حقيقت اين جمله دليلى است بر آنچه گذشت و اين واقعيت را بيان مى كند كه اگر ابراهيم همه هستى و وجود خويش و حتى فرزند عزيزش را يكجا در طبق
اخلاص گذارد و فداى راه معبود خويش كرد به خاطر ايمان عميق و قويش بود. آرى همه اينها از جلوه هاى ايمان است و ايمان چه جلوه هاى عجيبى دارد! در ضمن اين تعبير به ماجراى ابراهيم و فرزندش گسترش و تعميم مى دهد، و آنرا از صورت يك واقعه شخصى و خصوصى بيرون مى آورد، و نشان مى دهد هر كجا ايمان است ايثار و عشق و فداكارى و گذشت است . ابراهيم همان را مى پسنديد كه خدا مى پسنديد و همان را مى خواست كه خدا مى خواست ، و هر مؤ منى مى تواند چنين باشد. سپس به يكى ديگر از مواهب خدا به ابراهيم سخن مى گويد: مى فرمايد: ما او را بشارت داديم به اسحاق ، كه مقدر بود پيامبر گردد و از صالحان شود (و بشرناه باسحق نبيا من الصالحين ). با توجه به آيه : فبشرناه بغلام حليم كه در آغاز اين ماجرا ذكر شده به خوبى روشن مى شود كه اين دو بشارت مربوط به دو فرزند است ، اگر بشارت اخير طبق صريح آيه مورد بحث مربوط به اسحاق است پس غلام حليم (نوجوان بردبار شكيبا) حتما اسماعيل است ، و آنها كه اصرار دارند ذبيح را اسحاق بدانند هر دو آيه را اشاره به يك مطلب دانسته اند با اين تفاوت كه آيه اول را بيان اصل بشارت فرزند مى دانند و آيه دوم را بشارت به نبوت مى دانند ولى اين معنى بسيار بعيد است و آيات فوق به وضوح مى گويد كه اين دو بشارت مربوط به دو فرزند بوده است (دقت كنيد). از اين گذشته بشارت نبوت نشان مى دهد كه اسحاق بايد زنده بماند و وظائف نبوت را انجام دهد، و اين با مساءله ذبح سازگار نيست . جالب اين است كه در اينجا بار ديگر به عظمت مقام صالحان برخورد مى كنيم كه در توصيف اسحاق مى فرمايد مى بايست پيامبر شود و از صالحان
گردد و چه والاست مقام صالحان در پيشگاه خداوند بزرگ ؟ و در آخرين آيه ، سخن از بركتى در ميان است كه خدا به ابراهيم و فرزندش اسحاق ارزانى داشت ، مى فرمايد: ما به او و اسحاق بركت داديم (و باركنا عليه و على اسحاق ). اما بركت در چه چيز؟ توضيحى براى آن داده نشده ، و مى دانيم معمولا هنگامى كه فعلى به صورت مطلق مى آيد و قيد و شرطى در آن نيست معنى عموم را مى رساند، بنابراين بركت در همه چيز را شامل مى شود، در عمر و زندگى ، در نسلهاى آينده ، در تاريخ و مكتب و در همه چيز. اصولا بركت در اصل از برك (بر وزن درك ) به معنى سينه شتر است و هنگامى كه شتر سينه خود را بر زمين مى افكند همين ماده در مورد او به كار مى رود (برك البعير). و تدريجا اين ماده در معنى ثبوت و دوام چيزى به كار رفته است ، بركه آب را نيز از آن جهت بركه گويند كه آب در آن ثابت است ، و مبارك را از اين نظر مبارك مى گويند كه خير آن باقى و برقرار است . از اينجا روشن مى شود كه آيه مورد بحث اشاره به ثبوت و دوام نعمتهاى الهى بر ابراهيم و اسحق (و خاندانشان ) مى باشد و يكى از بركاتى كه خداوند بر ابراهيم و اسحاق داد اين بود كه تمام انبياى بنى اسرائيل از دودمان اسحاق به وجود آمدند در حالى كه پيامبر بزرگ اسلام از دودمان اسماعيل است . اما براى اينكه توهم نشود كه اين بركت در خاندان ابراهيم جنبه نسب و قبيله دارد بلكه در ارتباط با مذهب و مكتب و ايمان است ، در آخر آيه مى افزايد: از دودمان اين دو، افرادى نيكوكار به وجود آمدند، و هم افرادى كه به خاطر عدم ايمان ، آشكارا به خود ستم كردند (من ذريتهما محسن و ظالم لنفسه مبين ).
محسن در اينجا به معنى مؤ من و مطيع فرمان خدا است ، و چه احسان و نيكوكارى از اين برتر تصور مى شود؟ و ظالم به معنى كافر و گنهكار است و تعبير به لنفسه اشاره به اين است كه كفر و گناه در درجه اول ظلم بر خويشتن است ، آنهم ظلمى واضح و آشكار. و به اين ترتيب آيه فوق به گروهى از يهود و نصارى كه افتخار مى كردند ما از فرزندان انبياء هستيم پاسخ مى گويد كه پيوند خويشاوندى به تنهائى افتخار نيست ، مگر اينكه در سايه پيوند فكرى و مكتبى قرار گيرد. شاهد اين سخن حديثى است كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه خطاب به بنى هاشم فرمود: لا ياتينى الناس باعمالهم و تاتونى بانسابكم ! اى بنى هاشم نكند در روز قيامت مردم با اعمالشان به سراغ من بيايند و شما با انساب و پيوند خويشاونديتان ! (آنها پيوند مكتبى داشته باشند و شما پيوند جسمانى .
ََآيه ۱۱۴ - ۱۲۲
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هَرُونَ(۱۱۴) وَ نجَّيْنَهُمَا وَ قَوْمَهُمَا مِنَ الْكرْبِ الْعَظِيمِ(۱۱۵) وَ نَصرْنَهُمْ فَكانُوا هُمُ الْغَلِبِينَ(۱۱۶) وَ ءَاتَيْنَهُمَا الْكِتَب الْمُستَبِينَ(۱۱۷) وَ هَدَيْنَهُمَا الصرَط الْمُستَقِيمَ(۱۱۸) وَ تَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فى الاَخِرِينَ(۱۱۹) سلَمٌ عَلى مُوسى وَ هَرُونَ(۱۲۰) إِنَّا كذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ(۱۲۱) إِنهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(۱۲۲) ترجمه : ۱۱۴ - ما به موسى و هارون نعمت بخشيديم . ۱۱۵ - آنها و قومشان را از اندوه بزرگ نجات داديم . ۱۱۶ - و آنها را يارى كرديم تا بر دشمنان خود پيروز شدند. ۱۱۷ - ما به آنها كتاب (آسمانى ) داديم . ۱۱۸ - آنها را به راه راست هدايت كرديم .
۱۱۹ - و ذكر خير آنها را در اقوام بعد باقى گذارديم . ۱۲۰ - سلام بر موسى و هارون . ۱۲۱ - ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم . ۱۲۲ - آنها از بندگان مؤ من ما بودند. تفسير: مواهب الهى بر موسى و هارون در اين آيات به گوشه اى از الطاف الهى نسبت به موسى و برادرش هارون اشاره شده ، و بحثهائى هماهنگ با آنچه درباره نوح و ابراهيم در آيات پيشين گذشت آمده ، محتواى آيات شبيه به يكديگر، و الفاظ نيز از جهاتى هماهنگ است ، تا يك برنامه تربيتى منسجم را درباره مؤ منان پياده كند. باز در اين آيات از روش اجمال و تفصيل كه روش قرآن در نقل بسيارى از حوادث است استفاده شده : نخست مى گويد: ما بر موسى و هارون منت گذارديم و آنها را مرهون نعمتهاى خود ساختيم (و لقد مننا على موسى و هارون ). منت ، چنانكه قبلا هم گفته ايم ، در اصل از من بر معنى سنگى است كه با آن وزن مى شود، سپس به نعمتهاى بزرگ و سنگين اطلاق شده است كه اگر جنبه عملى داشته زيبا و پسنديده است ، و اگر با لفظ و سخن باشد زشت و بدنما است ، گر چه منت در استعمالات روزمره بيشتر به معنى دوم گفته مى شود، و همين موضوع سبب تداعى نامطلوبى به هنگام مطالعه آياتى همچون آيات مورد بحث مى شود، ولى بايد توجه داشت منت در لغت و استعمالات قرآن معنى گسترده اى دارد كه مفهوم اول (بخشيدن نعمتهاى سنگين ) را نيز شامل مى شود. به هر حال خداوند در اين آيه به طور سربسته خبر از نعمتهاى پروزنى مى دهد كه به اين دو برادر ارزانى داشت ، و در آيات بعد هفت مورد از اين نعمتها
را شرح مى دهد كه هر كدام از ديگرى گرانقدرتر است . در نخستين مرحله مى فرمايد: ما اين دو برادر و قوم آنها را از اندوه بزرگ رهائى بخشيديم (و نجيناهما و قومهما من الكرب العظيم ). چه اندوهى از اين بزرگتر كه بنى اسرائيل در چنگال فرعونيان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر مى بريدند، و زنانشان را به خدمتكارى و مردان را به بردگى و بيگارى وامى داشتند. آرى از دست دادن حريت و آزادى و گرفتارى در چنگال سلطان بيرحمى كه نه بر صغير رحم مى كرد و نه بر كبير، و حتى نواميس قوم و ملتى را به بازيچه مى گرفت كرب عظيم و اندوه بزرگى بود، و اين نخستين منتى است كه خدا بر قوم بنى اسرائيل نهاد. در مرحله دوم مى فرمايد: ما آنها (موسى و هارون و بنى اسرائيل ) را يارى كرديم تا آنها بر دشمنان نيرومند خود پيروز شدند (و نصرناهم فكانوا هم الغالبين ). در آن روز كه لشكر خونخوار فرعونى با قدرت و نيروى عظيم و در پيشاپيش آنها شخص فرعون به حركت درآمد، بنى اسرائيل قومى ضعيف و ناتوان و فاقد مردان جنگى و سلاح كافى بودند، اما دست لطف خدا به يارى آنها آمد، فرعونيان را در ميان امواج دفن كرد، و آنها را از غرقاب رهائى بخشيد و كاخها و ثروتها و باغها و گنجهاى فرعونيان را به آنها سپرد. در سومين مرحله به مواهب معنوى كه خدا به اين قوم از بند رسته عنايت فرمود اشاره كرده ، مى گويد: ما به آن دو كتاب آشكار داديم (و آتيناهما الكتاب المستبين ).
آرى تورات كتاب مستبين يعنى كتاب روشنگر بود، و به تمام نيازمنديهاى دين و دنياى بنى اسرائيل در آن روز پاسخ مى گفت ، همانگونه كه در آيه ۴۴ سوره مائده نيز مى خوانيم انا انزلنا التوراة فيها هدى و نور. ما تورات را نازل كرديم كه هم در آن هدايت بود و هم نور و روشنائى . در مرحله چهارم باز به يكى ديگر از مواهب معنوى - موهبت هدايت به صراط مستقيم - اشاره كرده ، مى گويد: ما آن دو را به راه راست هدايت نموديم (و هدينا هما الصراط المستقيم ) همان راه راست و خالى از هر گونه كجى و اعوجاج كه راه انبياء و اولياء است ، و خطر انحراف و گمراهى و سقوط در آن وجود ندارد. جالب اينكه : در سوره حمد كه در همه نمازها مى خوانيم وقتى كه از خدا تقاضاى هدايت به صراط مستقيم مى كنيم مى گوئيم : راه كسانى كه آنان را مشمول نعمتهاى خود قرار دادى ، نه راه مغضوبين و گمراهان ، و اين همان راه انبياء و اولياست . در پنجمين مرحله به سراغ تداوم مكتب و بقاى نام نيك آنها رفته ، مى گويد: ما ذكر خير آنها را در اقوام بعد باقى و برقرار ساختيم (تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاريخ آنان الهام گيرند) (و تركنا عليهما فى الاخرين ). اين همان تعبيرى است كه در آيات گذشته درباره ابراهيم و نوح آمده بود، اصولا همه مردان خدا و رهروان بزرگ راه حق ، تاريخ و نامشان جاويدان است ، و بايد چنين باشد كه آنها متعلق به قوم و ملتى نيستند، بلكه تعلق به تمام جهان انسانيت دارند.
در ششمين مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسى و هارون است مى فرمايد: سلام بر موسى و هارون (سلام على موسى و هارون ). سلامى از ناحيه پروردگار بزرگ و مهربان . سلامى كه رمز سلامت در دين و ايمان ، در اعتقاد و مكتب ، و در خط و مذهب است . سلامى كه بيانگر نجات و امنيت از مجازات و عذاب اين جهان و آن جهان است . و در هفتمين و آخرين مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته ، مى گويد آرى ما اين چنين نيكوكاران را پاداش مى دهيم (انا كذلك نجزى المحسنين ). اگر آنها به اين افتخارات نائل شدند بى دليل نبود، آنها محسن بودند، مؤ من و مخلص و فداكار و نيكوكار، و چنين كسانى بايد مشمول اين همه پاداش شوند. قابل توجه اينكه عين اين عبارت انا كذلك نجزى المحسنين در همين سوره در مورد نوح و ابراهيم موسى و هارون الياس آمده است . و تعبيرى شبيه آن در مورد يوسف (يوسف آيه ۲۲) و گروهى ديگر از انبياء (انعام آيه ۸۴) نيز به چشم مى خورد، و همگى گواهى مى دهد كه براى بهره مند شدن از الطاف الهى بايد نخست در زمره محسنين قرار گرفت كه به دنبال آن بركات الهى قطعى است (دقت كنيد).
سرانجام در آخرين آيه مورد بحث به همان دليلى اشاره مى كند كه در داستان ابراهيم و نوح قبل از آن آمد، مى گويد: آن هر دو (موسى و هارون ) از بندگان مؤ من ما بودند (انهما من عبادنا المؤ منين ). ايمان است كه روح انسان را چنان روشن و نيرومند مى سازد كه به سراغ احسان و نيكوكارى و پاكى و تقوا مى رود، احسانى كه درهاى رحمت الهى را به روى انسان مى گشايد، و انواع نعمتهايش را بر انسان نازل مى كند.
ََآيه ۱۲۳ - ۱۳۲
آيه و ترجمه
وَ إِنَّ إِلْيَاس لَمِنَ الْمُرْسلِينَ(۱۲۳) إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ(۱۲۴) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسنَ الخَْلِقِينَ(۱۲۵) اللَّهَ رَبَّكمْ وَ رَب ءَابَائكُمُ الاَوَّلِينَ(۱۲۶) فَكَذَّبُوهُ فَإِنهُمْ لَمُحْضرُونَ(۱۲۷) إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(۱۲۸) وَ تَرَكْنَا عَلَيْهِ فى الاَخِرِينَ(۱۲۹) سلَمٌ عَلى إِلْيَاسِينَ(۱۳۰) إِنَّا كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ(۱۳۱) إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(۱۳۲)
ترجمه : ۱۲۳ - و الياس از رسولان ما بود. ۱۲۴ - به خاطر بياور هنگامى كه به قومش گفت : آيا تقوا پيشه نمى كنيد؟ ۱۲۵ - آيا بت بعل را مى خوانيد و بهترين خالقها را رها مى سازيد؟! ۱۲۶ - خدائى كه پروردگار شما و پروردگار نياكان شما است . ۱۲۷ - اما آنها او را تكذيب كردند ولى مسلما همگى در دادگاه عدل الهى احضار مى شوند. ۱۲۸ - مگر بندگان مخلص خدا. ۱۲۹ - ما نام نيك او (الياس ) را در ميان امتهاى بعد برقرار ساختيم . ۱۳۰ - سلام بر الياسين . ۱۳۱ - ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم . ۱۳۲ - او از بندگان مؤ من ما است . تفسير: پيامبر خدا الياس در برابر مشركان چهارمين سرگذشتى كه از انبياء پيشين در اين سوره آمده است سرگذشت فشرده اى از الياس است مى فرمايد: الياس از رسولان خدا بود (و ان الياس لمن المرسلين ). درباره الياس و خصوصيات نسب و زندگى او بحثهائى است كه در نكات آخر اين آيات به خواست خدا خواهد آمد. سپس براى شرح اين اجمال به تفصيل پرداخته ، مى گويد: به خاطر بياور هنگامى كه به قومش هشدار داد و گفت : آيا پرهيزكارى پيشه نمى كنيد؟ (اذ قال لقومه الا تتقون ).
تقواى الهى و پرهيز از شرك و بت پرستى ، از گناه و ظلم و فساد، و از آنچه انسانيت را به تباهى مى كشاند. در آيه بعد با صراحت بيشترى از اين مساءله سخن مى گويد: آيا بت بعل را مى خوانيد و بهترين خالقها را رها مى سازيد؟! (اتدعون بعلا و تذرون احسن الخالقين ). و از اينجا روشن مى شود كه آنها بت معروفى به نام بعل داشتند كه در مقابل آن سجده مى كردند، الياس آنها را از اين عمل زشت باز داشت ، و به سوى آفريدگار بزرگ جهان و توحيد خالص دعوت كرد. و از همين جا است كه جمعى معتقدند مركز فعاليت الياس شهر بعلبك از شهرهاى شامات بود. زيرا بعل نام آن بت مخصوص و بك به معنى شهر بود، و از تركيب اين دو با هم بعلبك به وجود آمد، گفته اند اين بت طلائى به قدرى بزرگ بود كه طولش به ۲۰ ذراع مى رسيد! و چهار صورت داشت ، و خدمه او بالغ بر چهار صد نفر بود!. ولى بعضى بعل را اسم بت معينى ندانسته بلكه به معنى مطلق بت گرفته اند ولى بعضى ديگر آن را به معنى رب و معبود مى دانند. راغب در مفردات مى گويد: بعل در اصل به معنى شوهر است اما عرب معبودهائى را كه به وسيله آن به خدا تقرب مى جستند بعل مى ناميد. تعبير به بهترين خالق با اينكه آفريننده واقعى در عالم جز خدا نيست - ظاهرا اشاره به مصنوعاتى است كه انسان با تغيير شكل دادن به مواد طبيعى درست
مى كند، و از اين نظر خالق بر او اطلاق مى گردد، هر چند خالق مجازى است . به هر حال الياس اين قوم بت پرست را سخت نكوهش كرد، و ادامه داد: خدائى را رها مى كنيد كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما است (الله ربكم و رب آبائكم الاولين ). مالك و مربى همه شما او بوده و هست ، هر نعمتى داريد از او است ، و حل هر مشكلى با دست قدرت او ميسر است ، غير از او نه سرچشمه خير و بركتى وجود دارد و نه دفع كننده شر و آفتى . گويا بت پرستان زمان الياس همانند عصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى توجيه كار خود تكيه بر سنت نياكان و پيشينيان مى كردند كه الياس در پاسخ آنها مى گويد: الله رب شما و رب پدران شما است . تعبير به رب (مالك و مربى ) بهترين محرك براى تفكر و انديشه است ، چرا كه مهمترين مساءله در زندگى انسان اين است كه بداند از ناحيه چه كسى آفريده شده ؟ و امروز صاحب اختيار و مربى و ولى نعمت او كيست ؟ اما اين قوم خيره سر و خودخواه گوش به اندرزهاى مستدل ، و هدايتهاى روشن اين پيامبر بزرگ الهى فرا ندادند، و به تكذيب او برخاستند (فكذبوه ). خداوند هم مجازات آنها را در يك جمله كوتاه بيان كرده مى فرمايد: آنها در دادگاه عدل الهى ، و در عذاب دوزخ او احضار مى شوند (فانهم لمحضرون ). و به كيفر اعمال زشت و شوم خود خواهند رسيد. ولى ظاهرا گروه اندكى از پاكان نيكان و خالصان به الياس ايمان آوردند،
براى آنكه حق آنها فراموش نگردد، بلافاصله مى فرمايد: مگر بندگان مخلص خدا (الا عباد الله المخلصين ). در آيات اخير اين داستان همان مسائل چهارگانه اى را كه در سرگذشتهاى پيامبران ديگر (در مورد موسى و هارون و ابراهيم و نوح ) آمده بود به خاطر اهميتى كه دارد تكرار شده است : نخست مى فرمايد: ما نام نيك الياس را در ميان امتهاى بعد جاودان ساختيم (و تركنا عليه فى الا آخرين ). امتهاى ديگر زحمات اين انبياء بزرگ را كه در پاسدارى خط توحيد، و آبيارى بذر ايمان منتهاى تلاش و كوشش را به عمل آوردند، هرگز فراموش نخواهند كرد، و تا دنيا برقرار است ياد و مكتب اين بزرگمردان و فداكار زنده و جاويدان است . در مرحله دوم مى افزايد: سلام و درود بر الياسين (سلام على الياسين ). تعبير به الياسين به جاى الياس يا به خاطر اين است كه الياسين لغتى در واژه الياس بود، و هر دو بيك معنى است ، و يا اشاره به الياس و پيروان او است كه به صورت جمعى آمده است . در مرحله سوم مى فرمايد: ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم (انا كذلك نجزى المحسنين ).
منظور نيكوكارى و احسان به معنى وسيع كلمه است كه عمل به تمام آئين و دستورات او را شامل مى شود، سپس مبارزه با هر گونه شرك و انحراف و گناه و فساد. و در مرحله چهارم ريشه اصلى همه اينها كه ايمان است طرح مى كند و مى گويد: مسلما او (الياس ) از بندگان مؤ من ماست (انه من عبادنا المؤ منين ). ايمان و عبوديت سرچشمه احسان و احسان عامل قرار گرفتن در صف مخلصين است و مشمول سلام خدا شدن . نكته ها: ۱ - الياس كيست ؟ در اينكه الياس يكى از پيامبران بزرگ خدا است ترديدى نيست ، و آيات مورد بحث با صراحت اين مساءله را بيان كرده ، آنجا كه مى گويد: ان الياس لمن المرسلين . نام اين پيامبر در دو آيه از قرآن مجيد آمده است : يكى در همين سوره صافات و ديگرى در سوره انعام همراه گروه ديگرى از پيامبران آنجا كه مى فرمايد: و زكريا و يحيى و عيسى و الياس كل من الصالحين (انعام ۸۵). ولى در اين كه الياس نام ديگر يكى از پيامبرانى است كه در قرآن نامشان آمده ، يا مستقلا نام پيغمبرى است ، و ويژگيهاى او كدام است ؟ مفسران نظرات گوناگونى دارند: الف : بعضى معتقدند الياس همان ادريس است (زيرا ادريس ، ادراس نيز تلفظ شده ، و با تغيير مختصرى الياس شده است ) ب : الياس از پيامبران بنى اسرائيل است ، فرزند ياسين از نواده هاى هارون برادر موسى (عليه السلام ).
ج : الياس همان خضر است ، در حالى كه بعضى ديگر معتقدند الياس از دوستان خضر است ، و هر دو زنده اند، با اين تفاوت كه الياس ماموريتى در خشكى دارد، ولى خضر در جزائر و درياها، بعضى ديگر ماموريت الياس را در بيابانها و ماموريت خضر را در كوهها مى دانند، و براى هر دو عمر جاودان قائلند، بعضى نيز الياس را فرزند اليسع دانسته اند. د: الياس همان ايليا پيامبر بنى اسرائيل معاصر آجاب پادشاه بنى اسرائيل بود كه خداوند او را براى تخويف و هدايت اين پادشاه جبار فرستاده . بعضى او را نيز يحيى تعميد دهنده مسيح دانسته اند. اما آنچه با ظاهر آيات قرآن هماهنگ است اين است كه اين كلمه مستقلا نام يكى از پيامبران است غير از آنها كه نامشان در قرآن آمده ، كه براى هدايت يك قوم بت پرست ماءمور گرديد، و اكثريت آن قوم به تكذيب او برخاستند، اما گروهى از مؤ منان مخلص به او گرويدند. و به طورى كه قبلا هم اشاره كرديم بعضى با توجه به اينكه نام بت بزرگ اين قوم بعل بوده معتقدند كه اين پيامبر از سرزمين شامات برخاست ، و مركز فعاليت او را شهر بعلبك مى دانند كه امروز جزء لبنان است و در مرز سوريه قرار دارد. به هر حال درباره اين پيامبر داستانهاى مختلفى در كتابها آمده است و چون مورد اعتماد و اطمينان نبود از نقل آن صرف نظر مى كنيم . ۲ - الياسين كيانند؟ مفسران و مورخان در مورد الياسين نظرات متفاوتى دارند:
الف : بعضى آن را لغتى در الياس مى دانند، يعنى همانگونه كه فى المثل ميكان و ميكائيل دو تعبير از آن فرشته مخصوص است و سينا و سينين هر دو نام براى سرزمين معروفى است ، الياس و الياسين نيز دو تعبير از اين پيغمبر بزرگ است . ب : بعضى ديگر آن را جمع مى دانند به اين ترتيب كه الياس با ياء نسبت همراه شده ، و الياسى شده ، و بعد با ياء و نون جمع بسته شده و الياسيين گرديده و پس از تخفيف الياسين شده بنابراين مفهومش كليه كسانى است كه به الياس مربوط بودند و پيرو مكتب او شدند. ج : آلياسين با الف ممدوده تركيبى است از كلمه آل و ياسين ياسين طبق نقلى نام پدر الياس است ، و طبق نقل ديگرى از نامهاى پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، بنابراين آل ياسين به معنى خاندان پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا خاندان ياسين پدر الياس مى باشد. قرائن روشنى در خود قرآن است كه همان معنى اول را تاييد مى كند كه منظور از الياسين همان الياس است ، زيرا بعد از آيه سلام على الياسين به فاصله يك آيه مى گويد: انه من عبادنا المؤ منين (او از بندگان مؤ من ما بود) بازگشت ضمير مفرد به الياسين دليل بر اين است كه او يك نفر بيشتر نبوده ، يعنى همان الياس . دليل ديگر اينكه اين آيات چهارگانه اى كه در پايان ماجراى الياس بود عينا همان آياتى است كه در پايان داستان نوح و ابراهيم و موسى و هارون بود، و هنگامى كه اين آيات را در كنار هم قرار مى دهيم مى بينيم سلامى كه از سوى خدا در اين آيات ذكر شده ، به همان پيامبرى است كه در صدر سخن آمده است (سلام على نوح فى العالمين - سلام على ابراهيم - سلام على موسى و هارون )
بنابراين در اينجا هم سلام على الياسين سلام بر الياس خواهد بود (دقت كنيد). نكته اى كه در اينجا بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در بسيارى از تفاسير حديثى نقل شده كه سند آن به ابن عباس برمى گردد و او مى گويد: منظور از آل ياسين آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است چرا كه ياسين از اسماء پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . در معانى الاخبار صدوق در بابى كه براى تفسير آل ياسين ذكر كرده پنج حديث در همين زمينه نقل شده كه هيچكدام از آنها به ائمه اهلبيت - جز يك حديث - منتهى نمى شود، و راوى آن حديث شخصى به نام كادح يا قادح است كه در كتب رجال خبرى از او نيست . از آنجا كه اين اخبار روى فرض اين است كه قرائت آيه فوق را به صورت سلام على آل ياسين بخوانيم ، و هماهنگى آيات را ناديده بگيريم ، و اسناد اين روايات نيز چنانكه ديديم قابل گفتگو است ، بهتر اين است كه از قضاوت درباره اين روايات خوددارى كنيم و علم آن را به اهلش بسپاريم .
ََآيه ۱۳۳ - ۱۳۸
آيه و ترجمه
وَ إِنَّ لُوطاً لَّمِنَ الْمُرْسلِينَ(۱۳۳) إِذْ نجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ(۱۳۴) إِلا عجُوزاً فى الْغَبرِينَ(۱۳۵) ثُمَّ دَمَّرْنَا الاَخَرِينَ(۱۳۶) وَ إِنَّكمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيهِم مُّصبِحِينَ(۱۳۷) وَ بِالَّيْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ(۱۳۸) ترجمه : ۱۳۳ - لوط از رسولان ما بود. ۱۳۴ - به خاطر بياور زمانى را كه او و خاندانش را نجات همگى داديم . ۱۳۵ - مگر پيرزنى كه در ميان آن قوم باقى ماند (و به سرنوشت آنها گرفتار شد). ۱۳۶ - سپس بقيه را نابود كرديم . ۱۳۷ - و شما پيوسته صبحگاهان از كنار (ويرانه هاى شهرهاى ) آنها عبور مى كنيد ... ۱۳۸ - و شبانگاه ، آيا نمى انديشيد. تفسير: سرزمين بلازده اين قوم در برابر شماست ! پنجمين پيامبرى كه در اين سوره ، و در اين سلسله آيات نامش به ميان آمده و فشرده اى از تاريخ او به عنوان يك درس آموزنده بازگو شده ، لوط است ، كه طبق
صريح قرآن همزمان و معاصر با ابراهيم (عليه السلام ) بوده است ، و از پيامبران بزرگ خدا است (عنكبوت آيه ۲۶ و سوره هود ۷۴). نام لوط (عليه السلام ) در قرآن در آيات زيادى آمده است ، و كرارا درباره او و قومش بحث شده ، و مخصوصا سرنوشت دردناك اين قوم منحرف به روشنترين صورتى تبيين گشته است (سوره شعراء آيات ۱۶۷ تا ۱۷۳ و سوره هود ۷۰ تا ۸۳، و سوره نمل از آيه ۵۴ تا آيه ۵۸ و غير آن ). نخست مى گويد: لوط از رسولان ما بود (و ان لوطا لمن المرسلين ). و بعد از بيان اين اجمال طبق روش اجمال و تفصيل كه قرآن دارد به شرح قسمتى از ماجراى او پرداخته ، مى گويد: به خاطر بياور زمانى را كه لوط و خاندانش را همگى نجات داديم (اذ نجيناه و اهله اجمعين ). جز همسرش پيرزنى كه در ميان بازماندگان باقى ماند (الا عجوزا فى الغابرين ). سپس بقيه را در هم كوبيديم و نابود كرديم (ثم دمرنا الاخرين ). جمله هاى كوتاه فوق اشاراتى به تاريخ پر ماجراى اين قوم است كه شرح آن در سوره هاى هود و شعراء و عنكبوت گذشت . لوط همچون ساير انبياء نخست دعوت خود را از توحيد شروع كرد،
سپس به مبارزه شديد با مفاسد محيط پرداخت ، مخصوصا همان انحراف معروف اخلاقى و همجنس گرائى آنها كه رسوائى آن در تمام تواريخ منعكس است . اين پيامبر بزرگ مرارتها كشيد، و خون جگرها خورد، و آنچه در توان داشت براى اصلاح اين قوم منحرف و زشت سيرت و زشت صورت و جلوگيرى آنان از اعمال ننگينشان به كار بست ، اما نتيجه اى نگرفت ، و اگر افراد اندكى به او ايمان آوردند به زودى خود را از آن محيط آلوده نجات بخشيدند. سرانجام لوط از آنها نوميد شد و در مقام دعا بر آمد، و از خداوند تقاضاى نجات خود و خاندانش را كرد خداوند دعاى او را اجابت كرد و آن گروه اندك را همگى نجات داد جز همسرش همان پيرزنى كه نه تنها از تعليمات او پيروى نمى كرد بلكه گاه به دشمنان او نيز كمك مى نمود. خداوند سخت ترين مجازات را براى اين قوم قائل شد، نخست شهرهاى آنها را زير و رو كرد، و بعد بارانى از سنگريزه متراكم بر آنها فرو باريد، به گونه اى كه همگى نابود شدند حتى اجسادشان محو شد! و از آنجا كه همه اينها مقدمه اى است براى بيدار كردن غافلان مغرور در پايان اين سخن اضافه مى كند: شما پيوسته صبحگاهان از كنار ويرانه هاى شهرهاى آنها مى گذريد (و انكم لتمرون عليهم مصبحين ). و شبانگاه نيز از آنجا عبور مى كنيد آيا نمى انديشيد؟! (و بالليل افلا تعقلون ). اين تعبير به خاطر آن است كه شهرهاى قوم لوط در مسير كاروانهاى مردم حجاز به سوى شام قرار داشت ، و اينها در سفرهاى روزانه و شبانه خود از كنار آن عبور مى كردند، اگر گوش جانى داشتند فرياد دلخراش و جانكاه اين قوم گنهكار
بلا ديده را مى شنيدند، چرا كه ويرانه هاى شهرهاى آنها با زبان بى زبانى به همه عابران درس مى دهد، و از گرفتار شدن در چنگال حوادث مشابهى بر حذر مى دارد. آرى درس عبرت بسيار است اما عبرت گيرندگان كمند ما اكثر العبر و اقل الاعتبار. نظير همين معنى در آيه ۷۶ سوره حجر بعد از بيان داستان قوم لوط آمده است ، و انها لبسبيل مقيم : اين آثار بر سر راه كاروانيان و عابران همواره برقرار است . در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) اين جمله طور ديگرى تفسير شده است هنگامى كه يكى از اصحاب از تفسير آيات و انكم لتمرون عليهم مصبحين و بالليل افلا تعقلون سؤ ال كرد، فرمود: تمرون عليهم فى القرآن اذا قرأ تم فى القرآن فاقرئوا ما قص الله عليكم من خبرهم : شما در قرآن به هنگامى كه تلاوت آيات قرآن مى كنيد از كنار آنها مى گذريد، قرآن اخبارى را كه خداوند بيان كرده براى شما بازگو مى كند. اين تفسير ممكن است اشاره به معنى دوم آيه و بطون آن باشد، و در هر حال جمع ميان دو تفسير نيز بى مانع است ، چرا كه هم آثار قوم لوط در خارج در برابر چشمان آنها قرار داشت ، و هم اخبار آن در قرآن مجيد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |