الفرقان ٥٠: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۶: خط ۲۶:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link203 | آيات ۴۱ ۶۲، سوره فرقان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link203 | آيات ۴۱ ۶۲، سوره فرقان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link204 | بيان استهزاء كفار و پاسخ خداوند به اين عمل آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link204 | بيان استهزاء كفار و پاسخ خداوند به اين عمل آنها]]
خط ۴۴: خط ۴۵:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۶#link219 | بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۶#link219 | بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۵۲#link59 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۵۲#link59 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً «50»
و همانا ما آن (آيات قرآن يا ابر و باران) را در ميانشان گونه‌گون كرديم تا شايد به ياد خدا بيفتند امّا اكثر مردم سر باز زدند و ناسپاسى كردند.
----
«1». تفسير قرطبى.
جلد 6 - صفحه 267
===نکته ها===
ممكن است مراد از «تصريف» نقل و انتقال باران باشد، يعنى باران را به صورت مكرر و پراكنده فرستاديم، گاهى با قطرات ريز و گاهى با قطرات درشت، گاهى تند و گاهى كند و همه‌ى اين تغييرها و تنوّع‌ها براى تذكّر و شكرگزارى است، امّا صد حيف كه ...
و ممكن است مراد از جمله‌ى‌ «صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ» تكرار و بيان نقل‌هاى گوناگون آيات قرآن باشد، كه اين معنا در قرآن زياد آمده است. «واللّه العالم»
===پیام ها===
1- يادآورى بايد مكرر و متنوّع باشد. «صَرَّفْناهُ»
2- قرآن، كتاب هدايت است وتكرار و تذكّر لازمه‌ى هدايت. صَرَّفْناهُ‌ ... لِيَذَّكَّرُوا
3- يادآورى نعمت‌ها، شكر نعمت‌هاست و غفلت از آنها، كفران آنهاست.
لِيَذَّكَّرُوا ... كُفُوراً
4- شاكران نعمت‌ها، كم هستند. «فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ‌: و هر آينه بتحقيق گردانيديم ما باران را ميان ايشان در بلدان مختلفه و اوقات متفاوته به صفات مختلفه، يعنى به قطرات بزرگ و كوچك و غير آن از قلت و كثرت بر حسب مصلحت و حكمت.
ابن عباس روايت كرده حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هيچ سالى نباشد كه باران آن از سالى ديگر بيشتر باشد يا كمتر، و لكن حق تعالى تقسيم آن‌
----
«1». تفسير ابو الفتوح رازى، ج 8، ص 284 و 285.
جلد 9 - صفحه 352
فرموده ميان بندگان خود به هر قدر كه خواهد به اين وجه كه به سبب معصيت بعضى، باران آن شهر را به شهرهاى ديگر يا به بيابانها و درياها ريزان سازد، پس اين آيه تلاوت فرمود. «1» و بدين مضمون از حضرت صادق عليه السّلام نيز مروى است، و روايت شده كه همه ملائكه، عدد باران و مقدار آنها را در هر سال مى‌دانند به جهت آنكه اختلاف در باران نيست، بلكه در بلد مى‌باشد. «2» نزد بعضى معنى آنكه: ما مكرر نموديم سخن ابر و باران را در قرآن و ساير كتب براى مبالغه در تنبيه و تدبر بندگان در آن تا به حق نعمت الهى معرفت پيدا كنند و به شكر گزارى قيام نمايند، چنانكه فرمايد: لِيَذَّكَّرُوا: تا ياد كنند قدرت مرا و تفكر كنند در آن و تشكر نمايند، يا به باز گردانيدن از آنها متنبه و عبرت يابند و دست از معصيت باز دارند و توبه كنند. فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ‌: پس ابا نمودند بيشتر مردمان و قبول نكردند، إِلَّا كُفُوراً: مگر ناسپاسى و كفران نعمت را. يا انكار نمودند و گفتند باران داده شديم به جهت نزول و صعود فلان و فلان ستاره و شبهه‌اى نيست هر شخصى عقيده اش اين از انواء باشد، كافر است؛ زيرا منكر خالق شده، لكن اگر معتقد او اين باشد كه خدا خالق باران، و انواء به منزله علاماتند، كافر نمى‌شود. «3» تتميم: در كافى- به روايت حضرت عبد العظيم عليه السّلام از حضرت ابى جعفر عليه السّلام فرمود: جبرئيل نازل شد به اين آيه (فابى اكثر النّاس بولاية علىّ الّا كفورا) «4» بنابراين حضرت، باطن آيه شريفه را فرمايد يا تأويل آن.
----
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 390.
«2». همان مدرك.
«3». همان مدرك.
«4». اصول كافى ج 1، باب فيه نكت و نتف من التنزيل فى الولايه، ص 424 و 425، روايت 64 چاپ سوّم.
جلد 9 - صفحه 353
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)
ترجمه‌
و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت‌
همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراه‌تر
آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان‌
يا مى‌پندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مى‌يابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه‌ترند
آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما
پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان‌
----
جلد 4 صفحه 78
و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار
و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك‌
تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را
و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.
تفسير
خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفته‌اند بت‌پرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بت‌پرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفته‌اند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه‌
----
جلد 4 صفحه 79
بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراه‌ترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مى‌ماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه‌
----
جلد 4 صفحه 80
معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بت‌پرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايه‌ئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نموده‌اند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را
----
جلد 4 صفحه 81
وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونه‌ئى از مرگ و حشر قرار داده‌اند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفته‌اند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب‌
----
جلد 4 صفحه 82
كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ لَقَد صَرَّفناه‌ُ بَينَهُم‌ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبي‌ أَكثَرُ النّاس‌ِ إِلاّ كُفُوراً (50)
و ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ مكرر ‌در‌ مكرر گردانيديم‌ باران‌ ‌را‌ ‌بين‌ ‌آنها‌ ‌تا‌ اينكه‌ متذكر شوند پند گيرند و شكر گزار شوند ‌پس‌ اباء و امتناع‌ نمودند اكثر افراد ناس‌ مگر كفران‌ نعمت‌ ‌ما ‌را‌.
(وَ لَقَد صَرَّفناه‌ُ بَينَهُم‌) تصريف‌ امطار بعضي‌ گفتند بمعني‌ تقسيم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌هر‌ قسمت‌ ‌از‌ ارض‌ ببارد يك‌ طرف‌ نباشد ‌که‌ بقيه‌ اطراف‌ بي‌بهره‌ باشند و بعضي‌ گفتند بمعني‌ دفعات‌ ‌است‌ ‌که‌ نه‌ دوام‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ مورث‌ خرابي‌ و سيل‌ و هلاكت‌ شود و ‌ يا ‌ نبارد ‌که‌ مورث‌ قحطي‌ و غلا و هلاكت‌ گردد و ظاهرا ‌هر‌ دو قسمت‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌به‌ مقتضاي‌ حكمت‌ و مصلحت‌ ‌هر‌ چه‌ اقتضاء كند ببارد.
(لِيَذَّكَّرُوا) متنبه‌ شوند و پاس‌ ‌اينکه‌ نعمت‌ عظمي‌ ‌را‌ گزارند و لكن‌ ‌از‌ روي‌ غفلت‌ و ضلالت‌.
(فَأَبي‌ أَكثَرُ النّاس‌ِ إِلّا كُفُوراً) كفران‌ نعمت‌ ‌که‌ مستند ‌به‌ طبيعت‌ و شانس‌ و خوش‌بختي‌ بدانند بلكه‌ بسا كلمات‌ زشت‌ و كفراني‌ ‌از‌ ‌آنها‌ صادر شود و تعبير ‌به‌ اكثر ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ اهل‌ معرفت‌ شكر گزار ميشوند.
تنبيهان‌ اول‌ شكر نعمت‌ وجوب‌ عقلي‌ دارد ‌که‌ بايد منعم‌ ‌را‌ بشناسد و قدر
جلد 13 - صفحه 634
داني‌ كند و بندگي‌ كند ‌تا‌ نعم‌ و تفضلاتش‌ بيش‌ ‌از‌ پيش‌ شود و كفران‌ نعمت‌ مورث‌ عذاب‌ شديد مي‌شود (لَئِن‌ شَكَرتُم‌ لَأَزِيدَنَّكُم‌ وَ لَئِن‌ كَفَرتُم‌ إِن‌َّ عَذابِي‌ لَشَدِيدٌ) ابراهيم‌ آيه 7.
تنبيه‌ دوم‌ اينكه‌ نعم‌ الهي‌ بسا عذاب‌ ‌او‌ مي‌شود ‌در‌ اثر طغيان‌ و سركشي‌ و معاصي‌ بسا باران‌ ‌بر‌ قوم‌ نوح‌ بكلي‌ باعث‌ خرابي‌ و هلاكت‌ مي‌شود مثل‌ ساير نعم‌ ‌او‌ ‌که‌ ميفرمايد:
(وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ) آل‌ عمران‌ آيه 172 و نيز ميفرمايد:
(وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ يَبخَلُون‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن‌ فَضلِه‌ِ هُوَ خَيراً لَهُم‌ بَل‌ هُوَ شَرٌّ لَهُم‌ سَيُطَوَّقُون‌َ ما بَخِلُوا بِه‌ِ يَوم‌َ القِيامَةِ) آل‌ عمران‌ آيه 175.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 50)- در این آیه اشاره به «قرآن» کرده، می‌گوید: «ما این آیات را به صورتهای گوناگون و مؤثر در میان آنها قرار دادیم تا متذکر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پی برند) اما بسیاری از مردم جز انکار و کفر کاری در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۷


ترجمه

ما این آیات را بصورتهای گوناگون برای آنان بیان کردیم تا متذکّر شوند، ولی بیشتر مردم از هر کاری جز انکار و کفر ابا دارند.

|و به راستى ما آن [آب‌] را در ميان مردم گردانيديم تا [به نعمت خدا] توجه كنند، اما بيشتر مردم سرباز زدند و جز ناسپاسى نكردند
و قطعاً آن [پند] را ميان آنان گوناگون ساختيم تا توجه پيدا كنند، و[لى ] بيشتر مردم جز ناسپاسى نخواستند.
و ما تغییرات و گردش باد و باران (و سایر انقلابات عالم) را بین مردم آوردیم تا پند گرفته و متذکر حق شوند، لیکن اکثر مردم جز راه کفران و جحود پیش نگرفتند.
ما باران را میان آنان [از منطقه ای به منطقه دیگر] گرداندیم تا متذکّر [قدرت و رحمت من] شوند، ولی بیشتر مردم جز به ناسپاسی و کفران رضایت ندادند.
و تا به تفكر پردازند، باران را ميانشان تقسيم كرديم. ولى بيشتر مردم جز ناسپاسى نكردند.
و به راستی که آن را گونه‌گونه برایشان بیان داشتیم تا پند گیرند، و بیشترینه مردم، چیزی غیر از ناسپاسی نخواستند
و هر آينه آن
ما قرآن را به صورتهای گوناگون (در قالب الفاظ زیبا و جمله‌های مؤثّر و گیرا و شیوه‌های دلربا) در میان مردمان بیان داشته‌ایم تا آنان (خدای خود را) یاد کنند و پند گیرند، امّا بسیاری از مردم جز کفر و ناسپاسی (در برابر آن از خود) نشان نمی‌دهند.
ما بی‌گمان قرآن را به‌راستی میان آنان گوناگون بیان کردیم، تا به خوبی (حقایقی وحیانی را) یاد کنند ولی بیشتر مردمان - بجز از کفر و کفران- خودداری کردند.
و همانا گردانیدیمش میانشان تا یادآور شوند پس نخواستند بیشتر مردم جز ناسپاسی را


الفرقان ٤٩ آیه ٥٠ الفرقان ٥١
سوره : سوره الفرقان
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ»: ما باران را در میان انسانها تقسیم می‌کنیم و گاهی باران را در این ناحیه و گاهی در آن ناحیه می‌بارانیم و از نعمت آب بهره‌مند می‌گردانیم (نگا: نور / ). در این صورت مرجع ضمیر (ه) باران است. امّا با توجّه به آیه و موارد استعمال (صرف) به صورت فعلهای ماضی و مضارع در قرآن و ذکر (لِیَذَّکَّرُوا) یا همانند آن پشت سر آن، مرجع ضمیر (قرآن) است (نگا: إسرا / و ، کهف / ، طه / احقاف / ، أنعام / و ) و معنی آن گذشت. «کُفُوراً»: کفران نعمت. کفر و انکار.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً «50»

و همانا ما آن (آيات قرآن يا ابر و باران) را در ميانشان گونه‌گون كرديم تا شايد به ياد خدا بيفتند امّا اكثر مردم سر باز زدند و ناسپاسى كردند.


«1». تفسير قرطبى.

جلد 6 - صفحه 267

نکته ها

ممكن است مراد از «تصريف» نقل و انتقال باران باشد، يعنى باران را به صورت مكرر و پراكنده فرستاديم، گاهى با قطرات ريز و گاهى با قطرات درشت، گاهى تند و گاهى كند و همه‌ى اين تغييرها و تنوّع‌ها براى تذكّر و شكرگزارى است، امّا صد حيف كه ...

و ممكن است مراد از جمله‌ى‌ «صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ» تكرار و بيان نقل‌هاى گوناگون آيات قرآن باشد، كه اين معنا در قرآن زياد آمده است. «واللّه العالم»

پیام ها

1- يادآورى بايد مكرر و متنوّع باشد. «صَرَّفْناهُ»

2- قرآن، كتاب هدايت است وتكرار و تذكّر لازمه‌ى هدايت. صَرَّفْناهُ‌ ... لِيَذَّكَّرُوا

3- يادآورى نعمت‌ها، شكر نعمت‌هاست و غفلت از آنها، كفران آنهاست.

لِيَذَّكَّرُوا ... كُفُوراً

4- شاكران نعمت‌ها، كم هستند. «فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)

وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ‌: و هر آينه بتحقيق گردانيديم ما باران را ميان ايشان در بلدان مختلفه و اوقات متفاوته به صفات مختلفه، يعنى به قطرات بزرگ و كوچك و غير آن از قلت و كثرت بر حسب مصلحت و حكمت.

ابن عباس روايت كرده حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هيچ سالى نباشد كه باران آن از سالى ديگر بيشتر باشد يا كمتر، و لكن حق تعالى تقسيم آن‌


«1». تفسير ابو الفتوح رازى، ج 8، ص 284 و 285.

جلد 9 - صفحه 352

فرموده ميان بندگان خود به هر قدر كه خواهد به اين وجه كه به سبب معصيت بعضى، باران آن شهر را به شهرهاى ديگر يا به بيابانها و درياها ريزان سازد، پس اين آيه تلاوت فرمود. «1» و بدين مضمون از حضرت صادق عليه السّلام نيز مروى است، و روايت شده كه همه ملائكه، عدد باران و مقدار آنها را در هر سال مى‌دانند به جهت آنكه اختلاف در باران نيست، بلكه در بلد مى‌باشد. «2» نزد بعضى معنى آنكه: ما مكرر نموديم سخن ابر و باران را در قرآن و ساير كتب براى مبالغه در تنبيه و تدبر بندگان در آن تا به حق نعمت الهى معرفت پيدا كنند و به شكر گزارى قيام نمايند، چنانكه فرمايد: لِيَذَّكَّرُوا: تا ياد كنند قدرت مرا و تفكر كنند در آن و تشكر نمايند، يا به باز گردانيدن از آنها متنبه و عبرت يابند و دست از معصيت باز دارند و توبه كنند. فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ‌: پس ابا نمودند بيشتر مردمان و قبول نكردند، إِلَّا كُفُوراً: مگر ناسپاسى و كفران نعمت را. يا انكار نمودند و گفتند باران داده شديم به جهت نزول و صعود فلان و فلان ستاره و شبهه‌اى نيست هر شخصى عقيده اش اين از انواء باشد، كافر است؛ زيرا منكر خالق شده، لكن اگر معتقد او اين باشد كه خدا خالق باران، و انواء به منزله علاماتند، كافر نمى‌شود. «3» تتميم: در كافى- به روايت حضرت عبد العظيم عليه السّلام از حضرت ابى جعفر عليه السّلام فرمود: جبرئيل نازل شد به اين آيه (فابى اكثر النّاس بولاية علىّ الّا كفورا) «4» بنابراين حضرت، باطن آيه شريفه را فرمايد يا تأويل آن.


«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 390.

«2». همان مدرك.

«3». همان مدرك.

«4». اصول كافى ج 1، باب فيه نكت و نتف من التنزيل فى الولايه، ص 424 و 425، روايت 64 چاپ سوّم.

جلد 9 - صفحه 353


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)

ترجمه‌

و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت‌

همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراه‌تر

آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان‌

يا مى‌پندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مى‌يابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه‌ترند

آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما

پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان‌


جلد 4 صفحه 78

و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار

و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك‌

تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را

و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.

تفسير

خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفته‌اند بت‌پرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بت‌پرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفته‌اند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه‌


جلد 4 صفحه 79

بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراه‌ترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مى‌ماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه‌


جلد 4 صفحه 80

معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بت‌پرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايه‌ئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نموده‌اند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را


جلد 4 صفحه 81

وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونه‌ئى از مرگ و حشر قرار داده‌اند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفته‌اند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب‌


جلد 4 صفحه 82

كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَقَد صَرَّفناه‌ُ بَينَهُم‌ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبي‌ أَكثَرُ النّاس‌ِ إِلاّ كُفُوراً (50)

و ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ مكرر ‌در‌ مكرر گردانيديم‌ باران‌ ‌را‌ ‌بين‌ ‌آنها‌ ‌تا‌ اينكه‌ متذكر شوند پند گيرند و شكر گزار شوند ‌پس‌ اباء و امتناع‌ نمودند اكثر افراد ناس‌ مگر كفران‌ نعمت‌ ‌ما ‌را‌.

(وَ لَقَد صَرَّفناه‌ُ بَينَهُم‌) تصريف‌ امطار بعضي‌ گفتند بمعني‌ تقسيم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌به‌ ‌هر‌ قسمت‌ ‌از‌ ارض‌ ببارد يك‌ طرف‌ نباشد ‌که‌ بقيه‌ اطراف‌ بي‌بهره‌ باشند و بعضي‌ گفتند بمعني‌ دفعات‌ ‌است‌ ‌که‌ نه‌ دوام‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ مورث‌ خرابي‌ و سيل‌ و هلاكت‌ شود و ‌ يا ‌ نبارد ‌که‌ مورث‌ قحطي‌ و غلا و هلاكت‌ گردد و ظاهرا ‌هر‌ دو قسمت‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌به‌ مقتضاي‌ حكمت‌ و مصلحت‌ ‌هر‌ چه‌ اقتضاء كند ببارد.

(لِيَذَّكَّرُوا) متنبه‌ شوند و پاس‌ ‌اينکه‌ نعمت‌ عظمي‌ ‌را‌ گزارند و لكن‌ ‌از‌ روي‌ غفلت‌ و ضلالت‌.

(فَأَبي‌ أَكثَرُ النّاس‌ِ إِلّا كُفُوراً) كفران‌ نعمت‌ ‌که‌ مستند ‌به‌ طبيعت‌ و شانس‌ و خوش‌بختي‌ بدانند بلكه‌ بسا كلمات‌ زشت‌ و كفراني‌ ‌از‌ ‌آنها‌ صادر شود و تعبير ‌به‌ اكثر ‌براي‌ اينست‌ ‌که‌ اهل‌ معرفت‌ شكر گزار ميشوند.

تنبيهان‌ اول‌ شكر نعمت‌ وجوب‌ عقلي‌ دارد ‌که‌ بايد منعم‌ ‌را‌ بشناسد و قدر

جلد 13 - صفحه 634

داني‌ كند و بندگي‌ كند ‌تا‌ نعم‌ و تفضلاتش‌ بيش‌ ‌از‌ پيش‌ شود و كفران‌ نعمت‌ مورث‌ عذاب‌ شديد مي‌شود (لَئِن‌ شَكَرتُم‌ لَأَزِيدَنَّكُم‌ وَ لَئِن‌ كَفَرتُم‌ إِن‌َّ عَذابِي‌ لَشَدِيدٌ) ابراهيم‌ آيه 7.

تنبيه‌ دوم‌ اينكه‌ نعم‌ الهي‌ بسا عذاب‌ ‌او‌ مي‌شود ‌در‌ اثر طغيان‌ و سركشي‌ و معاصي‌ بسا باران‌ ‌بر‌ قوم‌ نوح‌ بكلي‌ باعث‌ خرابي‌ و هلاكت‌ مي‌شود مثل‌ ساير نعم‌ ‌او‌ ‌که‌ ميفرمايد:

(وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ) آل‌ عمران‌ آيه 172 و نيز ميفرمايد:

(وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ يَبخَلُون‌َ بِما آتاهُم‌ُ اللّه‌ُ مِن‌ فَضلِه‌ِ هُوَ خَيراً لَهُم‌ بَل‌ هُوَ شَرٌّ لَهُم‌ سَيُطَوَّقُون‌َ ما بَخِلُوا بِه‌ِ يَوم‌َ القِيامَةِ) آل‌ عمران‌ آيه 175.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 50)- در این آیه اشاره به «قرآن» کرده، می‌گوید: «ما این آیات را به صورتهای گوناگون و مؤثر در میان آنها قرار دادیم تا متذکر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پی برند) اما بسیاری از مردم جز انکار و کفر کاری در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً).

نکات آیه

۱ - نزول باران به اندازه هاى مختلف - (کم و یا فراوان) - و در سرزمین هاى گوناگون، به تقدیر خداوند است. (و لقد صرّفنه بینهم) «تصریف» (مصدر «صرّفنا») به معناى تغییر دادن چیزى از حالتى به حالت دیگر است و چون این واژه از باب تفعیل است، دلالت بر کثرت وقوع این معنا مى کند. بر این اساس، مقصود از تغییر دادن آبها (صرّفناه)، تغییر دادن مقدار و محل فرود آنها است. گفتنى است که برداشت یاد شده، مبتنى بر این است که ضمیر مفرد در «صرّفناه» به «ماء» بازگردد.

۲ - نزول باران در سرزمین هاى گوناگون و به اندازه هاى مختلف، مایه پندگیرى و درس آموزى (و لقد صرّفنه بینهم لیذّکّروا)

۳ - هدف از بیان پدیده هاى طبیعى و تحولات موجود در طبیعت در قرآن، پندگیرى و درس آموزى است. (و لقد صرّفنه بینهم لیذّکّروا) در آیه شریفه، هدف از نزول باران و تحولات مربوط به آن، پندگیرى و درس آموزى شناسانده شده است. این مى رساند که اصولاً ذکر پدیده ها و تحولات مربوط به طبیعت در قرآن، به همین منظور است; نه این که بیان این نکته هاى طبیعى، خود هدف باشد.

۴ - قرآن، حاوى دلایل گوناگون و همراه با اسلوب ها و شیوه هاى مختلف بیانى در ارائه حقایق به مردم (و لقد صرّفنه بینهم) برداشت فوق، مبتنى بر این است که مرجع ضمیر مفرد غایب در «صرّفناه» - به قرینه آیات متعددى که در این سوره، از جمله آیه نخست و دو آیه بعد (و جاهدهم به جهاداً کبیراً) آمده است - قرآن باشد. بر این اساس مقصود از «صرّفناه» یا تغییرات موجود در اسلوب بیانى و شیوه ارائه مطالب قرآن است یا مراد دلایل گوناگونى است، که قرآن بر اثبات ادعاهاى خود آورده است.

۵ - پندگیرى و درس آموزى، فلسفه نزول قرآن بر مردم با دلایل گوناگون و اسلوب مختلف (و لقد صرّفنه بینهم لیذّکّروا)

۶ - بیشتر مردم، على رغم برخوردارى از نعمت هاى خداوند، دچار ناسپاسى و قدرناشناسى اند. (فأبى أکثر الناس إلاّ کفورًا)

۷ - باران، نعمتى بزرگ و مقتضى شکر و سپاس گزارى است. (لقد صرّفنه بینهم لیذّکّروا فأبى أکثر الناس إلاّ کفورًا)

۸ - قرآن، نعمتى بزرگ و مقتضى شکر و سپاس گذارى (و لقد صرّفنه بینهم لیذّکّروا فأبى أکثر الناس إلاّ کفورًا)

۹ - اکثر مردم در نیمه نخست بعثت، نعمت قرآن را قدر نشناخته و بدان بى اعتنایى کردند. (و لقد صرّفنه بینهم لیذّکّروا فأبى أکثر الناس إلاّ کفورًا) برداشت فوق، با توجه به نزول آیه شریفه در مکه است که نیمه نخست دوران بعثت در همین شهر سپرى شد.

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: عبرت از آفرینش ۳
  • انسان: کفران اکثریت انسان ها ۶
  • باران: تقدیر باران ۱; عبرت از تقدیر باران ۲
  • حقایق: روش تبیین حقایق ۴
  • خدا: مراتب نعمتهاى خدا ۷، ۸; مقدّرات خدا ۱
  • شکر: شکر نعمت ۷، ۸
  • طبیعت: فلسفه تبیین تحولات طبیعت ۳
  • عبرت: عوامل عبرت ۲، ۳، ۵
  • قرآن: روش بیانى قرآن ۴; عبرت از قرآن ۵; فلسفه نزول قرآن ۵
  • کفران: کفران نعمت ۹
  • مردم: کفران مردم مقارن بعثت ۹
  • نعمت: نعمت باران ۷; نعمت قرآن ۸، ۹

منابع