الفرقان ٤٥: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۳۱: خط ۳۱:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link203 | آيات ۴۱ ۶۲، سوره فرقان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link203 | آيات ۴۱ ۶۲، سوره فرقان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link204 | بيان استهزاء كفار و پاسخ خداوند به اين عمل آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۵#link204 | بيان استهزاء كفار و پاسخ خداوند به اين عمل آنها]]
خط ۴۹: خط ۵۰:
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۶#link219 | بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۲۶#link219 | بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته )]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۵۲#link59 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۵_بخش۵۲#link59 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا «45» آيا به (قدرت) پروردگارت نمى‌نگرى كه چگونه سايه را گسترده است؟ و اگر مى‌خواست آن را ساكن (و ثابت) قرار مى‌داد (تا هميشه شب يا بين‌الطلوعين باشد) سپس خورشيد را دليل و نمايانگر آن قرار داديم.
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)
بعد از ذكر حال كفار، بيان دلايل قدرت خود را فرمايد تا بندگان به تأمل در آن حق شناس و موحد شوند و به تذكر نعمتهاى خود سپاسدار و متشكر شوند:
أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ‌: آيا نظر نمى‌كنى و نمى‌بينى بسوى صنع پروردگار خود كه به قدرت كامله، كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ‌: چگونه كشيده و بسط داده سايه را از طلوع صبح تا بر آمدن آفتاب؛ چنانچه از حضرت باقر عليه السّلام مروى است، و زمان آن سايه خوشترين ازمنه و روز است، زيرا تاريكى خالص سبب نفرت طبع و انقباض نور بصر است، و شعاع شمس مسخن هوا و مفرق باصره مى‌باشد، و بين الطلوعين اين هر دو منتفى است، و لذا از جمله نعم بهشت «ظل ممدود» خواهد بود.
تنبيه: از ابن عباس و سعيد بن جبير نقل شده كه اصل كلام چنين بوده: (ا لم تنظر الى الظل كيف مده ربك) يعنى آيا نظر نمى‌كنى به سايه كه چگونه منبسط ساخته آن را خداى تو، پس تغيير نظم شده به جهت اشعار بر آنچه معقول از اين كلام باشد به سبب وضوح برهان آن كه دلالت حدوث آنست و تصرف آن بر وجهى نافع به اسباب ممكنه بر آنكه اين فعل صانع حكيم است مانند مشاهده‌
جلد 9 - صفحه 347
مرئى است چه جاى آنچه از آن محسوس شود. «1» وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً: و اگر خواستى خداى، هر آينه گردانيدى آن سايه را ساكن و ثابت و آرام گرفته بر يك منوال، و يا غير متحرك به آنكه شمس بر يك وضع مقيم باشد.
اعجاز: ابن شهر آشوب روايت نموده كه حضرت پيغمبر به جحفه نزول فرمودند زير درختى كه سايه كم داشت، و اصحاب هم اطراف حضرت جمع؛ به خاطر حضرت گذشت چيزى، پس خدا امر فرمود به آن درخت كوچك تا اينكه مرتفع شد و سايه انداخت تمام اصحاب را، پس خدا نازل فرمود «الم تر الى ربّك كيف مدّ الظّلّ ...». «2» نكته: بنابر معنى اول ساكن مشتق از سكنى، و بر معنى دوم از سكون و انبساط ظل و امتداد آن تسميه يافته به تحرك از آن و عدم آن به سكون.
ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا: پس گردانيديم آفتاب را بر شناختن آن سايه راه نماى، چه سايه جز به آفتاب شناخته نمى‌شود، زيرا سايه به حس در نيايد تا آنكه آفتاب طلوع كند و شعاع آن بر بعضى اجرام واقع شود. يا آنكه سايه يافت نشود و متفاوت نگردد مگر به سبب حركت آفتاب. ابن عباس گفته:
دلالت آفتاب به اين معنى است كه اگر شمس نبودى، سايه شناخته نشدى، و اگر نور نبودى، ظلمت دانسته نگشتى؛ و هر چيزى شناخته مى‌شود به ضد آن.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)
ترجمه‌
و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت‌
همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراه‌تر
آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان‌
يا مى‌پندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مى‌يابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه‌ترند
آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما
پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان‌
----
جلد 4 صفحه 78
و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار
و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك‌
تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را
و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.
تفسير
خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفته‌اند بت‌پرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بت‌پرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفته‌اند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه‌
----
جلد 4 صفحه 79
بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراه‌ترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مى‌ماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه‌
----
جلد 4 صفحه 80
معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بت‌پرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايه‌ئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نموده‌اند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را
----
جلد 4 صفحه 81
وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونه‌ئى از مرگ و حشر قرار داده‌اند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفته‌اند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب‌
----
جلد 4 صفحه 82
كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
أَ لَم‌ تَرَ إِلي‌ رَبِّك‌َ كَيف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساكِناً ثُم‌َّ جَعَلنَا الشَّمس‌َ عَلَيه‌ِ دَلِيلاً (45)
آيا نمي‌بيني‌ ‌که‌ پروردگار تو چگونه‌ ميكشد سايه‌ ‌را‌ و ‌اگر‌ اراده‌ ميكرد ‌هر‌ آينه‌ ‌او‌ ‌را‌ ساكن‌ قرار ميداد ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ قرار داديم‌ شمس‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آن‌ سايه‌ دليل‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ بقدرت‌ كامله ‌خود‌ زمين‌ ‌را‌ متحرك‌ قرار داده‌ بحركت‌ دوري‌ دور ‌خود‌ ميچرخد.
جلد 13 - صفحه 628
مثل‌ مكينه‌ ‌که‌ چرخ‌هاي‌ ‌آن‌ دور ‌خود‌ ميچرخد و تمام‌ اوقات‌ شب‌ و روز نصف‌ كره زمين‌ مقابل‌ خورشيد ‌است‌ و نصف‌ ‌آن‌ ‌بر‌ خلاف‌ ‌هر‌ چه‌ حركت‌ ميكند ‌آن‌ جزء اول‌ ‌آن‌ نقطه زمين‌ ‌که‌ مقابل‌ شمس‌ ‌است‌ اول‌ روز ‌است‌ و نقطه مقابل‌ ‌اينکه‌ نقطه‌ اول‌ شب‌ و ‌به‌ حركت‌ زمين‌ روز بلند مي‌شود ‌تا‌ نصف‌ النهار و نقطه مقابلش‌ شب‌ زياد ميشود ‌تا‌ نصف‌ شب‌ و بالعكس‌ ‌پس‌ ‌از‌ نصف‌ النهار ‌اينکه‌ نقطه‌ روز كوتاه‌ ميشود و ‌در‌ مقابلش‌ شب‌ ‌هر‌ چه‌ روز ارتفاع‌ پيدا ميكند ظل‌ كوتاه‌ ميشود و ‌هر‌ چه‌ انحطاط پيدا ميكند ظل‌ ارتفاع‌ پيدا ميكند و اينست‌ مفاد.
(أَ لَم‌ تَرَ إِلي‌ رَبِّك‌َ كَيف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ) ‌که‌ زياده‌ و نقصان‌ پيدا ميشود.
(وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساكِناً) سكونت‌ ظل‌ سكونت‌ ارض‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌از‌ حركت‌ باز داشته‌ شود ‌آن‌ قسمت‌ ‌که‌ تقابل‌ ‌با‌ شمس‌ ندارد هميشه‌ روز ‌است‌ و قسمت‌ خلاف‌ هميشه‌ شب‌ ‌است‌ و ظل‌ كم‌ و زياد نميشود.
(ثُم‌َّ جَعَلنَا الشَّمس‌َ عَلَيه‌ِ دَلِيلًا) ‌که‌ ‌اينکه‌ احداث‌ شب‌ و روز و زياده‌ و نقصان‌ ظل‌ دليلش‌ شمس‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ تقابل‌ زمين‌ ‌با‌ شمس‌ ‌اينکه‌ نقصان‌ و زياده‌ احداث‌ ميشود.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 45)- حرکت سایه‌ها! در اینجا سخن از قسمتهای مهمی از نعمتهای الهی به عنوان بیان اسرار توحید و خدا شناسی است. سخن از نعمت «سایه‌ها» و سپس اثرات و برکات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنایی» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمینهای مرده» و «سیراب شدن» چهار پایان و انسانهاست.
نخست می‌گوید: «آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ).
«و اگر می‌خواست آن را ساکن قرار می‌داد» سایه‌ای همیشگی و جاودانی
ج3، ص340
(وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً).
این سایه کشیده و گسترده همان سایه‌ای است که بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمین حکمفرماست و لذتبخش‌ترین سایه‌ها و ساعات همان است.
زیرا به دنبال آن می‌فرماید: «سپس خورشید را بر وجود این سایه گسترده دلیل قرار دادیم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا).
اشاره به این که اگر آفتاب نبود مفهوم سایه روشن نمی‌شد، اصولا سایه از پرتو آفتاب به وجود می‌آید.
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>



نسخهٔ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۰۷


ترجمه

آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر می‌خواست آن را ساکن قرار می‌داد؛ سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم!

|آيا ننگريستى كه پروردگارت چگونه سايه را امتداد داده است؟ و اگر مى‌خواست آن را ساكن قرار مى‌داد [كه يكسره شب باشد]، آن‌گاه خورشيد را نمايانگر آن قرار داديم
آيا نديده‌اى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است؟ و اگر مى‌خواست، آن را ساكن قرار مى‌داد، آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم.
آیا ندیدی که خدای تو چگونه سایه را با آنکه اگر خواستی ساکن کردی (بر سر عالمیان) بگسترانید؟ آن گاه آفتاب را بر آن دلیل قرار دادیم.
آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم.
نديده‌اى كه پروردگار تو چگونه سايه را مى‌كشد؟ اگر مى‌خواست در يك جا ساكنش مى‌گرداند. آنگاه آفتاب را بر او دليل گردانيديم.
آیا نیندیشیده‌ای که پروردگارت چگونه سایه را می‌گسترد، و اگر می‌خواست آن را ساکن می‌گرداند، سپس خورشید را نمایانگر آن می‌گردانیم‌
آيا به [صنع‌] پروردگار خويش ننگريستى كه چگونه سايه را بكشيد و اگر مى‌خواست، آن را ايستا مى‌گردانيد [تا يكسره شب و تاريك بودى‌] سپس آفتاب را بر آن
مگر نمی‌بینی که پروردگارت چگونه سایه را گسترانیده است؟ (و شامل همه‌ی کره‌ی زمین به طور متناوب کرده است، و با نظام ویژه‌ی نور و ظلمت، زندگی را برای انسانها و جانداران و گیاهان ممکن و آسان ساخته است؟!) و همچنین خورشید را دالّ بر این سایه‌ی گسترده کرده است؟ اگر خدا می‌خواست سایه را ساکن می‌کرد (و با استقرار دائم ظلمت، توازن حرارت را به هم می‌زد، و حیات را از گستره‌ی زمین برمی‌چید).
آیا سوی پروردگارت (در ربوبیّتش) ننگریسته‌ای (که) چگونه سایه(ی ربانی) را گسترده‌؟ و اگر می‌خواست، همواره آن را ساکن می‌نهاد. آن‌گاه خورشید را بر آن دلیل گردانیدیم.
آیا ننگریستی بسوی پروردگار خویش چگونه پهن کرد سایه را و اگر می‌خواست هر آینه می‌گردانیدش مانده در یکجا سپس گردانیدیم خورشید را بر آن راهنما


الفرقان ٤٤ آیه ٤٥ الفرقان ٤٦
سوره : سوره الفرقان
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَدَّ الظِّلَّ ...»: سایه را همه جا گستر کرده است. اشاره به این است که سایه گاهی بر قسمت شرقی و گاهی بر قسمت جنوبی کره زمین می‌افتد، و بر اثر گردش زمین به دور خود، شب و روز تولید می‌گردد و سایه و روشنی همه جا را به نوبه فرا می‌گیرند، و بر اثر گردش زمین به دور خورشید، فصول چهارگانه تشکیل، و قطب شمال و قطب جنوب هم مانند سایر نقاط زمین به طور متناوب از نور و سایه برخوردار می‌شوند. «عَلَیْهِ دَلِیلاً»: رهنمون به آن. بیانگر آن. اشاره به این است که خورشید شناساننده تاریکی است، چرا که ضدّ به ضدّ شناخته می‌شود. «ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً»: این جمله عطف بر جمله (مَدَّ الظِّلَّ) است، و (وَ لَوْ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً) میان آنها جمله معترضه است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا «45» آيا به (قدرت) پروردگارت نمى‌نگرى كه چگونه سايه را گسترده است؟ و اگر مى‌خواست آن را ساكن (و ثابت) قرار مى‌داد (تا هميشه شب يا بين‌الطلوعين باشد) سپس خورشيد را دليل و نمايانگر آن قرار داديم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)

بعد از ذكر حال كفار، بيان دلايل قدرت خود را فرمايد تا بندگان به تأمل در آن حق شناس و موحد شوند و به تذكر نعمتهاى خود سپاسدار و متشكر شوند:

أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ‌: آيا نظر نمى‌كنى و نمى‌بينى بسوى صنع پروردگار خود كه به قدرت كامله، كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ‌: چگونه كشيده و بسط داده سايه را از طلوع صبح تا بر آمدن آفتاب؛ چنانچه از حضرت باقر عليه السّلام مروى است، و زمان آن سايه خوشترين ازمنه و روز است، زيرا تاريكى خالص سبب نفرت طبع و انقباض نور بصر است، و شعاع شمس مسخن هوا و مفرق باصره مى‌باشد، و بين الطلوعين اين هر دو منتفى است، و لذا از جمله نعم بهشت «ظل ممدود» خواهد بود.

تنبيه: از ابن عباس و سعيد بن جبير نقل شده كه اصل كلام چنين بوده: (ا لم تنظر الى الظل كيف مده ربك) يعنى آيا نظر نمى‌كنى به سايه كه چگونه منبسط ساخته آن را خداى تو، پس تغيير نظم شده به جهت اشعار بر آنچه معقول از اين كلام باشد به سبب وضوح برهان آن كه دلالت حدوث آنست و تصرف آن بر وجهى نافع به اسباب ممكنه بر آنكه اين فعل صانع حكيم است مانند مشاهده‌

جلد 9 - صفحه 347

مرئى است چه جاى آنچه از آن محسوس شود. «1» وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً: و اگر خواستى خداى، هر آينه گردانيدى آن سايه را ساكن و ثابت و آرام گرفته بر يك منوال، و يا غير متحرك به آنكه شمس بر يك وضع مقيم باشد.

اعجاز: ابن شهر آشوب روايت نموده كه حضرت پيغمبر به جحفه نزول فرمودند زير درختى كه سايه كم داشت، و اصحاب هم اطراف حضرت جمع؛ به خاطر حضرت گذشت چيزى، پس خدا امر فرمود به آن درخت كوچك تا اينكه مرتفع شد و سايه انداخت تمام اصحاب را، پس خدا نازل فرمود «الم تر الى ربّك كيف مدّ الظّلّ ...». «2» نكته: بنابر معنى اول ساكن مشتق از سكنى، و بر معنى دوم از سكون و انبساط ظل و امتداد آن تسميه يافته به تحرك از آن و عدم آن به سكون.

ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا: پس گردانيديم آفتاب را بر شناختن آن سايه راه نماى، چه سايه جز به آفتاب شناخته نمى‌شود، زيرا سايه به حس در نيايد تا آنكه آفتاب طلوع كند و شعاع آن بر بعضى اجرام واقع شود. يا آنكه سايه يافت نشود و متفاوت نگردد مگر به سبب حركت آفتاب. ابن عباس گفته:

دلالت آفتاب به اين معنى است كه اگر شمس نبودى، سايه شناخته نشدى، و اگر نور نبودى، ظلمت دانسته نگشتى؛ و هر چيزى شناخته مى‌شود به ضد آن.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلاً (42) أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلى‌ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً (45)

ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً (46) وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‌ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً (50)

ترجمه‌

و چون بينند تو را نميگيرندت مگر باستهزاء آيا اينست آنكه برانگيخت او را خدا برسالت‌

همانا نزديك بود كه گمراه كند ما را از خدايانمان اگر نبود آنكه صبر كرديم بر آنها و زود باشد بدانند وقتى كه بينند عذاب را كه كيست گمراه‌تر

آيا ديدى آنرا كه گرفت خدايش را خواهش نفس خود آيا پس تو ميباشى بر او نگهبان‌

يا مى‌پندارى كه بيشتر آنها ميشنوند يا بعقل در مى‌يابند نيستند آنها مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه‌ترند

آيا نظر نكردى بسوى پروردگارت كه چگونه گسترده گردانيد سايه را و اگر خواسته باشد هر آينه بگرداند آنرا ثابت پس قرار داديم آفتاب را بر آن راهنما

پس كشيديم آنرا بسوى خود كشيدنى آسان‌


جلد 4 صفحه 78

و او است آنكه قرار داد براى شما شب را پوشش و خواب را آسايش و قرار داد روز را زمان انتشار

و او است آنكه فرستاد بادها را بشارت دهندگان پيشاپيش رحمتش و فرو فرستاديم از آسمان آبى پاك‌

تا زنده كنيم بآن ديار بائرى را و سيراب كنيم بآن از آنچه آفريديم چهارپايان و مردمان بسيارى را

و هر آينه بتحقيق دوران داديم آنرا ميانشان تا متذكر شوند پس ابا نمودند بيشتر مردم مگر ناسپاسى و كفران را.

تفسير

خداوند متعال در تعقيب احوال كفار مكه فرموده كه و چون تو را به بينند فقط وسيله استهزاء و سخريّه براى خودشان قرار ميدهند و بطور تمسخر با يكديگر ميگويند آيا اين مرد فقير آنچنان كسى است كه خدا او را مبعوث به پيغمبرى نمود نزديك بود بسحر بيان و گفتار شيرين و ارائه خوارق عادات ما را از پرستش بتهامان منصرف و از راه آباء و اجدادمان باز دارد و خوب شد ما گول نخورديم و باقى مانديم بدين خودمان و صبر نموديم بر عبادت بتهامان ولى زود باشد كه بدانند وقتى كه عذاب سخت ما را به بينند كه حق با كه بود و چه كسانى در طريق ضلالت و گمراهى مشى مينمودند پيروان تو يا آنها و براى قوّت قلب در انجام وظيفه و تسلّاى خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله فرموده آيا ديدى تو كسيرا كه فقط دلخواه خود را مانند خدا مطاع و متبوع خود قرار داده يا بدلخواه خود هر چندى خدائى براى خود اتّخاذ ميكند چون گفته‌اند بت‌پرستان مكه چنين بودند تا پيغمبر صلى اللّه عليه و اله اقرار كند كه چنين كسيرا ديده و بعدا فرموده آيا تو ميتوانى او را نگهدارى كنى و مانع شوى از هوا پرستى يا بت‌پرستى او يقينا نميتوانى چون تو چنين قدرتى ندارى و او گوش بحرف حساب نميدهد و فكر نميكند تا چيزى بفهمد وظيفه تو فقط دعوت و موعظه و نصيحت و نتيجه آن اتمام حجّت است و گفته‌اند استفهام اول براى تقرير و تعجب است و استفهام دوم براى انكار ولى بنظر حقير محتمل است أ رأيت بمعناى اخبرنى باشد و يك استفهام انكارى بيش نباشد يعنى بگو بمن كسيكه هواپرست شد و گوش بسخن حق نداد تو ميتوانى بقوه خود او را خداپرست كنى نه چنين است بلكه گمان ميكنى كه‌


جلد 4 صفحه 79

بيشتر آنها گوش بحرف حق ميدهند و تعقل و تفكر مينمايند لذا اهتمام بشأن آنها و طمع بايمانشان دارى ولى آنها مانند چهارپايانند در نشنيدن حق و نداشتن عقل و فكر بلكه گمراه‌ترند از آنها بجهات عديده از آن جمله آنكه آنها مطيع و منقاد مالك و مربّى و ولىّ نعمت خودشانند و اينها مطيع و منقاد پروردگار و منعم خودشان نيستند و آنها تميز ميدهند كسانيرا كه بآنها احسان ميكنند از كسانيكه بآنها اسائه نمايند و اينها اين تميز را هم ندارند و آنها منافع خودشان را جلب مينمايند و مضار خودشان را دفع ميكنند باندك الهامى كه از حق بآنها ميشود و اينها با اين همه آيات بيّنات و معجزات ظاهرات از خدا و پيغمبر او براى بيان مضار و منافع دنيوى و اخروى آنها ابدا اعتنائى نميكنند و متوجه بصلاح و فساد كار خودشان نيستند و آنها قادر بر تحصيل علم و كمال و ترقى و تعالى بمقامات عاليه نيستند لذا طلب نميكنند و اينها با آنكه قادرند خود را ببلندترين مقامات خلق برسانند رو باسفل السافلين ميروند و آنها مرض جهلشان مسرى نيست و بكسى ضرر نميرساند و اينها عالمى را بجهالت و ضلالت و غوايت و گمراهى مياندازند و اينكه خداوند فرموده بيشتر آنها گوش بسخن حق نميدهند و تعقل نميكنند براى آنستكه بعضى از آنها گوش ميدهند و ميفهمند و ميدانند ولى تكبر و عناد و رياست دو روزه دنيا آنها را از قبول حق باز ميدارد و اينها حال و مئالشان بمراتب بدتر از سايرين است چون كفرشان جحودى است كه بدترين اقسام كفر است و قمى ره فرموده نازل شد در باره قريش براى آنكه امر معاش بر آنها سخت شد و از مكه بيرون آمدند و متفرق شدند و چون يكنفر از آنها درخت خوب يا سنگ خوبى را ميديد و خوشش ميآمد پرستش مينمود آنرا و قربانى مينمودند براى آن و بخونش آنرا آلوده ميكردند و چون شتر و گوسفندشان مريض ميشد آنرا براى شفاء بمعبودشان مى‌ماليدند تا روزى مردى شترش را آورد بمالد بچنين سنگى كه آنرا سعد صخره ميناميدندرم كرد و پرت شد و اعضائش متفرق گشت و دو شعر از او نقل نموده كه حاصلش آنستكه ما آمديم بوسيله سعد بسعادت برسيم بشقاوت رسيديم اين سنگ بى ثمرى است كه سعادت و شقاوت را تميز نميدهد و ديگرى براى تبرك آمد ديد روباهى بر سر آن بول ميكند و شعرى از او نقل نموده كه‌


جلد 4 صفحه 80

معناى آن آنستكه خدائى كه روباه بر سرش بول كند ذليل و ناتوان است و در مجمع از سعيد بن جبير نقل نموده كه معمول بت‌پرستان مكه اين بود كه سنگ يا بتى را ميپرستيدند و چون بهتر از آنرا ميديدند آنرا دور ميانداختند و ديگرى را اختيار ميكردند و اين معناى من اتّخذا آلهه هواه است و خداوند بعد از نكوهش كفار بطرز بديعى اظهار قدرت خود را براى مردم نموده بمخاطبه جديدى با پيغمبر خود باين تقريب كه آيا نديدى پروردگارت چگونه كشيد و پهن نمود سايه را كه روشنى خالى از حرارت و زنندگى و ملايم با حس و طبع و واجد روح و صفا است از طلوع فجر تا بعد از طلوع آفتاب چنانچه قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده در اين آيه كه فرمود سايه ما بين طلوع فجر است تا طلوع آفتاب و اگر ميخواست خدا آنرا ثابت و ساكن و بيك منوال بدون كم و زياد شدن قرار ميداد ولى بمقتضاى حكمت و براى آنكه مردم اين نعمت خدا را بشناسند و قدردانى كنند آفتاب را معرّف و مبيّن و دليل بر وجود او قرار داد چون اگر تابش نور آفتاب نبود وجود سايه معلوم نميشد لذا بتبع حركت آفتاب كم و زياد شد و قدر و قيمتش ظاهر گشت پس خداوند گرفت و كشيد آنرا بسوى خود و عالم غيب بارتفاع آفتاب در وسط روز و غروب آن در شب بگرفتن و كشيدنى آسان و ملايم و بتدريج و تبع حركت غير تا باين بسط و قبض و ارتفاع و انخفاض و طلوع و غروب مصالح و منافع بندگان تأمين و امورشان منظم و مرتب گردد و الحق سايه يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است كه بيشتر قدرش در هواى گرم مخصوصا مناطق حاره معلوم ميشود لذا ظلّ ممدود جزء نعم بهشت شمرده شده و در برهان از اين شهر آشوب نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در جحفه نزول فرمود در زير درخت كم سايه‌ئى و اصحاب دور آنحضرت جمع شدند و او ناراحت گرديد پس آندرخت كوچك باذن خداوند بلند شد و همه را سايه كرد و نازل شد الم تر الى ربّك كيف مدّالظّلّ و لو شاء لجعله ساكنا و حكماء باين آيه استشهاد براى وجود منبسط نموده‌اند و او است آن خداوندى كه شب را مانند لباس ساتر بندگان و پوشاننده آنها از انظار قرار داد و خواب را راحت ابدان و قاطع اعمال آنها فرمود چون اصل سبت بمعناى قطع است تا استراحت كنند و خستگى آنها رفع شود و روز را


جلد 4 صفحه 81

وقت حشر و نشر براى اداره معاش قرار داد و از اينجا است كه خواب و بيدارى را نمونه‌ئى از مرگ و حشر قرار داده‌اند و در حديث نبوى است كه چنانچه ميخوابيد ميميريد و چنانچه بيدار ميشويد برانگيخته ميگرديد و او است آن خداوندى كه فرستاد بادها را در حاليكه بشارت دهندگان يا پراكنده كنندگان ابرند چون نشرا بنون جمع نشور بمعناى ناشر نيز قرائت شده است پيش از نزول باران رحمت خود و نازل نموديم ما از جانب بالا آبيرا كه پاك و پاكيزه و پاك كننده هر چيزى است كه بآن اصابت نمايد براى تكميل نعمت و تتميم منّت در احياء اراضى موات بروئيدن نبات و ابقاء بساتين معموره بمايه حيات و براى آنكه بياشامانيم آنرا ببسيارى از مخلوقاتمان از جنس شتر و گاو و گوسفند و افراد بشر و چون از بلدة بلد و مكان اراده شده موصوف بصفت مذكّر كه ميّت باشد گرديده و ما ذكر اين نعمت بزرگ را در قرآن و ساير كتب به بيانات مختلفه نموديم يا باران را در بلاد مختلفه و اوقات متغايره با صفات متفاوته از ريز و درشت و تند و كند و غيرها نازل نموديم تا مردم متذكر شوند بوفور نعمت و كمال قدرت ما و شكرگزار و فرمانبردار باشند يا بدانند كه ما ميتوانيم آنرا طورى و وقتى و جائى نازل نمائيم كه براى آنها نافع باشد يا مضر و ميتوانيم آنرا از بلد آنها ببلد غير و از بلد غير ببلد آنها و از بيابان ببلد و از بلد به بيابان منتقل نمائيم خلاصه آنكه تمام اختياراتش بدست ما است و بر طبق حكمت و اقتضاء مصلحت گردش ميكند و در فقيه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم روايت نموده كه فرمود هيچ روزى نيامده است بر اهل دنيا از بدو آفرينش مگر آنكه آمده است در آنروز باران و خواهد آمد پس قرار ميدهد خدا آنرا در هر جا كه بخواهد و نيز از آنحضرت روايت شده كه هيچ سالى بارانش بيشتر از سال ديگر نيست ولى چون گروهى گنه كار شوند خدا باران آنها را بر گروه ديگر نازل فرمايد و اگر همه گناه كار باشند بارانشان در بيابان و كويرها ببارد و با اين همه موجبات شكر گذارى از طرف خداوند باز بيشتر مردم كارى نكردند جز كفران نعمت به ناشكرى و معصيت و انكار و استكبار و نسبت دادن باران را بنزول يا طلوع كواكب كه گفته‌اند معمول عرب بوده اگر بقصد استقلال باشد از مراتب‌


جلد 4 صفحه 82

كفران بلكه كفر است و اگر بقصد وساطت و مسخّر بودن آنها باراده الهى باشد ظاهرا عيبى ندارد و اگر مراد بيان اماره نزول آن باشد خالى از اشكال نيست و بهتر آنستكه هر وقت امرى نسبت بوسائط داده شود اسمى از اراده الهى ببرند كه به ادب نزديكتر است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ لَم‌ تَرَ إِلي‌ رَبِّك‌َ كَيف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساكِناً ثُم‌َّ جَعَلنَا الشَّمس‌َ عَلَيه‌ِ دَلِيلاً (45)

آيا نمي‌بيني‌ ‌که‌ پروردگار تو چگونه‌ ميكشد سايه‌ ‌را‌ و ‌اگر‌ اراده‌ ميكرد ‌هر‌ آينه‌ ‌او‌ ‌را‌ ساكن‌ قرار ميداد ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ قرار داديم‌ شمس‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آن‌ سايه‌ دليل‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ بقدرت‌ كامله ‌خود‌ زمين‌ ‌را‌ متحرك‌ قرار داده‌ بحركت‌ دوري‌ دور ‌خود‌ ميچرخد.

جلد 13 - صفحه 628

مثل‌ مكينه‌ ‌که‌ چرخ‌هاي‌ ‌آن‌ دور ‌خود‌ ميچرخد و تمام‌ اوقات‌ شب‌ و روز نصف‌ كره زمين‌ مقابل‌ خورشيد ‌است‌ و نصف‌ ‌آن‌ ‌بر‌ خلاف‌ ‌هر‌ چه‌ حركت‌ ميكند ‌آن‌ جزء اول‌ ‌آن‌ نقطه زمين‌ ‌که‌ مقابل‌ شمس‌ ‌است‌ اول‌ روز ‌است‌ و نقطه مقابل‌ ‌اينکه‌ نقطه‌ اول‌ شب‌ و ‌به‌ حركت‌ زمين‌ روز بلند مي‌شود ‌تا‌ نصف‌ النهار و نقطه مقابلش‌ شب‌ زياد ميشود ‌تا‌ نصف‌ شب‌ و بالعكس‌ ‌پس‌ ‌از‌ نصف‌ النهار ‌اينکه‌ نقطه‌ روز كوتاه‌ ميشود و ‌در‌ مقابلش‌ شب‌ ‌هر‌ چه‌ روز ارتفاع‌ پيدا ميكند ظل‌ كوتاه‌ ميشود و ‌هر‌ چه‌ انحطاط پيدا ميكند ظل‌ ارتفاع‌ پيدا ميكند و اينست‌ مفاد.

(أَ لَم‌ تَرَ إِلي‌ رَبِّك‌َ كَيف‌َ مَدَّ الظِّل‌َّ) ‌که‌ زياده‌ و نقصان‌ پيدا ميشود.

(وَ لَو شاءَ لَجَعَلَه‌ُ ساكِناً) سكونت‌ ظل‌ سكونت‌ ارض‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ ‌از‌ حركت‌ باز داشته‌ شود ‌آن‌ قسمت‌ ‌که‌ تقابل‌ ‌با‌ شمس‌ ندارد هميشه‌ روز ‌است‌ و قسمت‌ خلاف‌ هميشه‌ شب‌ ‌است‌ و ظل‌ كم‌ و زياد نميشود.

(ثُم‌َّ جَعَلنَا الشَّمس‌َ عَلَيه‌ِ دَلِيلًا) ‌که‌ ‌اينکه‌ احداث‌ شب‌ و روز و زياده‌ و نقصان‌ ظل‌ دليلش‌ شمس‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ تقابل‌ زمين‌ ‌با‌ شمس‌ ‌اينکه‌ نقصان‌ و زياده‌ احداث‌ ميشود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 45)- حرکت سایه‌ها! در اینجا سخن از قسمتهای مهمی از نعمتهای الهی به عنوان بیان اسرار توحید و خدا شناسی است. سخن از نعمت «سایه‌ها» و سپس اثرات و برکات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنایی» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمینهای مرده» و «سیراب شدن» چهار پایان و انسانهاست.

نخست می‌گوید: «آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ).

«و اگر می‌خواست آن را ساکن قرار می‌داد» سایه‌ای همیشگی و جاودانی

ج3، ص340

(وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً).

این سایه کشیده و گسترده همان سایه‌ای است که بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمین حکمفرماست و لذتبخش‌ترین سایه‌ها و ساعات همان است.

زیرا به دنبال آن می‌فرماید: «سپس خورشید را بر وجود این سایه گسترده دلیل قرار دادیم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا).

اشاره به این که اگر آفتاب نبود مفهوم سایه روشن نمی‌شد، اصولا سایه از پرتو آفتاب به وجود می‌آید.

نکات آیه

۱ - امتداد و گسترانیدن سایه ها، نمودى روشن از ربوبیت خداوند (ألم تر إلى ربّک کیف مدّ الظلّ)

۲ - خداوند، فراخوان انسان ها به شناخت ربوبیت او با مطالعه در پدیده هاى آفرینش (ألم تر إلى ربّک کیف مدّ الظلّ) استفهام در «ألم تر...» تقریرى و متضمن معناى تشویق است.

۳ - پى نبردن انسان به ربوبیت خداوند از راه امتداد و گسترانیدن سایه ها، از جانب او، جاى شگفتى دارد. (ألم تر إلى ربّک کیف مدّ الظلّ) برداشت فوق، بر این احتمال استوار است که استفهام در «ألم تر...» از نوع استفهام تعجبى باشد; چنان که نظر بسیارى از مفسران و ادبا (مانند ابن هشام در کتاب «مغنى اللبیب») مطابق همین احتمال است.

۴ - خداوند، توانا بر متوقف کردن حرکت سایه ها و بازایستاندن آنها از کم و زیاد شدن (الظلّ و لو شاء لجعله ساکنًا)

۵ - حرکت سایه ها و کم و زیاد شدن آنها، برخاسته از مشیت خداوند است. (و لو شاء لجعله ساکنًا)

۶ - خورشید، دلیل و راهنماى انسان ها بر حرکت سایه ها و مقدار امتداد و گسترده شدن آنها (کیف مدّ الظلّ ... ثمّ جعلنا الشمس علیه دلیلاً)

۷ - «عن أبى جعفر(ع) فى قوله «ألم تر إلى ربّک کیف مدّ الظلّ» فقال الظلّ ما بین طلوع الفجر إلى طلوع الشمس; از امام باقر(ع) درباره قول خدا «...مدّ الظلّ» فرمود: مراد سایه بین طلوع فجر تا طلوع خورشید است». ۱- تفسیر قمى، ج ۲، ص ۱۱۵; نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۲، ح ۷۰.

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: آثار مطالعه آفرینش ۲
  • آیات خدا: آیات آفاقى ۳
  • امور: امور شگفت آور ۳
  • خدا: آثار مشیت خدا ۵; دعوت به خدا شناسى ۲; دعوتهاى خدا ۲; دلایل خدا شناسى ۳ ; قدرت خدا ۴; نشانه هاى ربوبیت خدا ۱
  • خورشید: فواید خورشید ۶
  • سایه : مراد از سایه ۷; منشأ امتداد سایه ها ۳، ۵; منشأ توقف سایه ها ۴; منشأ حرکت سایه ها ۴، ۵; منشأ کاهش سایه ها ۵; نشانه امتداد سایه ها ۶; نشانه حرکت سایه ها ۶; نقش امتداد سایه ها ۱، ۳

منابع