۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
==اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى به: «قول»، «كلمه»، «امر»، «اراده» و «قضاى خدا» == | ==اشاره به تعابير مختلف از ايجاد خداى تعالى به: «قول»، «كلمه»، «امر»، «اراده» و «قضاى خدا» == | ||
«'''إِنَّمَا قَوْلُنَا | «'''إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَئٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ'''»: | ||
اين | اين آيه، نظير آيه ۸۲ سوره «يس» است كه مى فرمايد: «إنَّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ: همانا فرمان خدا بر اين است كه وقتى اراده خلقت چيزى را بكند تا بگويد موجود باش، موجود مى شود». از تركيب اين دو آيه، به دست مى آيد كه: خدا امر خود را «قول» هم ناميده، همچنان كه امر و قولش را از جهت قوت و محكمى و ابهام ناپذيرى، «حكم» و «قضاء» نيز خوانده و فرموده: «وَ مَا أُغنِىَ عَنكُم مِنَ اللهِ مِن شَئ إنِ الحُكمُ إلّا لِلّهِ». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۲ </center> | ||
و نیز فرموده: «وَ قَضَينَا إلَيهِ ذَلِكَ الأمرَ أنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقطُوعٌ مُصبِحِينَ». و نيز فرموده: «وَ إذَا قَضَى أمراً فَإنَّما يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ». | |||
همچنان كه قول خاص خود را | همچنان كه قول خاص خود را «كلمه» ناميده و فرموده: «وَ لَقَد سَبَقَت كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا المُرسَلِينَ إنَّهُم لَهُمُ المَنُصُورُونَ». و نيز فرموده: «إنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَاَلَ لَهُ كُن فَيَكُونٌ». و سپس در باره همان عيسى فرمود: «وَ كَلِمَةٌ ألقَيهَا إلَى مَرَیَمَ وَ رُوحٌ مِنهُ». | ||
پس از همه | پس از همه اين ها به دست آمد كه: «ايجاد» خداى تعالى، يعنى آنچه كه از وجود بر اشياء افاضه مى كند - كه به وجهى همان وجود اشياء موجود است - همان «امر» او و «قول» او و «كلمه» اوست، كه قرآن در هر جا، به يك نحو تعبيرش فرموده، ليكن از ظاهر تعابير قرآن بر مى آيد كه «كلمۀ خدا»، همان «قول» اوست، به اعتبار خصوصيت و تعيّنش. | ||
و از اين معنا روشن مى گردد كه | و از اين معنا روشن مى گردد كه: «اراده» و «قضاى خدا» نيز، يكى است، و بر حسب اعتبار، از قول و امر مقدم است. پس خداى سبحان، نخست چيزى را اراده مى كند و قضايش را می راند، سپس به آن امر مى كند و مى گويد «باش»، و او مى شود. | ||
و عدم تخلف اشياء از امر او را تعليل كرده كه چون قول او حق است، و فرموده : | و عدم تخلف اشياء از امر او را تعليل كرده كه چون قول او حق است، و فرموده: «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ بِالحَقِّ وَ يَومَ يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ قَولُهُ الحَقُّ»، كه از آن به دست مى آيد: «قول او»، حق است. يعنى ثابت به حقيقت معناى ثبوت است. يعنى عين خارجيت است، كه همان فعل او است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۶۳ </center> | ||
پس ديگر فرض تخلف و عروض كذب يا بطلان | پس ديگر فرض تخلف و عروض كذب يا بطلان ندارد. زيرا از بديهيات است كه هر واقع و ثابتى، آن طور كه واقع شده، تغيّر نمى پذيرد. پس خدا در فعلش، كه همان واقع است، خطاء و غلط مرتكب نمى شود و امرش، رد و قولش دروغ و وعده اش، خُلف نمى گردد. | ||
از اين آيه و از آيه | از اين آيه و از آيه: «وَ قَالَ الَّذِينَ أشرَكُوا لَو شَاءَ اللهُ مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَئ...»، اين نكته هم روشن مى شود كه براى خدا دو اراده است: «اراده تكوينى»، كه غيرقابل تخلف است و «اراده تشريعى»، كه ممكن است هم عصيان شود و هم اطاعت. و ما به زودى، إن شاء الله، اين بحث را تا حدى استيفاء مى كنيم. | ||
==بحث روايتى: (روایتی درباره برخی از آیات گذشته)== | ==بحث روايتى: (روایتی درباره برخی از آیات گذشته)== |
ویرایش