گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵: خط ۵:


<span id='link45'><span>
<span id='link45'><span>
==چند روايت در ذيل جمله: «انما يخشى الله من عباده العلماء» ==
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۹ </center>
در مجمع البيان در ذيل جمله «انما يخشى اللّه من عباده العلموا...» مى گويد: از امام صا دق (عليه السلام) روايت شده كه فرمود: منظور خداى تعالى از علما، آن كسى است كه عملش مصدق قولش باشد، كسى كه عملش مصدق قولش نباشد، او عالم نيست، و نيز در حديثى آمده كه فرمودند: از همه شما عالم تر به خدا، ترسنده تر از خدا است.
==بحث روايی ==
در مجمع البيان، در ذيل جملۀ «إنّمَا يَخشَى اللّهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَاءُ...» مى گويد: از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: منظور خداى تعالى از علماء، آن كسى است كه عملش، مصدّق قولش باشد. كسى كه عملش، مصدّق قولش نباشد، او عالِم نيست. و نيز، در حديثى آمده كه فرمودند: از همۀ شما عالِم تر به خدا، ترسنده تر از خدا است.


مؤلف: و در روضه كافى به سند خود از ابى حمزه، از على بن الحسين (عليه السلام) روايتى در اين معنا آورده.
مؤلف: و در روضه كافى، به سند خود، از ابى حمزه، از على بن الحسين «عليه السلام»، روايتى در اين معنا آورده.


و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه، ترمذى، و حاكم، از حسن روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: علم دو قسم است، يكى آن علمى است كه در قلب است، و علم نافع هم همان است، و ديگرى علمى است كه بر زبان است، و آن حجتى است براى خدا، عليه خلق، كه خد ا با همان علم عليه صاحبش احتجاج مى كند.
و در الدرّ المنثور است كه ابن ابى شيبه، ترمذى، و حاكم، از حسن روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: علم، دو قسم است. يكى آن علمى است كه در قلب است، و علم نافع هم، همان است. و ديگرى، علمى است كه بر زبان است، و آن، حجتى است براى خدا، عليه خلق، كه خدا، با همان علم، عليه صاحبش احتجاج مى كند.


و در مجمع البيان مى گويد: ابن مسعود از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) روايت كرده كه در تفسير جمله: «و يزيدهم من فضله» گفته : منظور از اين فضل شفاعت است، شفاعت براى كسى كه آتش بر او واجب شده، از جانب كسى كه آن شخص دوزخى در دنيا به وى احسانى كرده.
و در مجمع البيان مى گويد: ابن مسعود، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت كرده كه در تفسير جملۀ «وَ يَزِيدُهُم مِن فَضلِهِ» گفته: منظور از اين فضل، شفاعت است. شفاعت براى كسى كه آتش بر او واجب شده، از جانب كسى كه آن شخص دوزخى، در دنيا به وى احسانى كرده.
<span id='link46'><span>
<span id='link46'><span>


و در كافى به سند خود، از ابن عمر روايت كرده كه گفت: من از حضرت ابوالحسن رضا (عليه السلام) از اين كلام خداى عزّوجلّ پرسيدم كه مى فرمايد: «ثمّ أورثنا الكتاب الّذين اصطفينا من عبادنا...» مى گويد: امام فرمود: منظور فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) مى باشند. و منظور از «سابق به خيرات» امام است، و منظور از «مقتصد»، عارف به امام، و مقصود از ظالم به نفس، كسى است كه امام خود را نشناسد.
و در كافى، به سند خود، از ابن عمر روايت كرده كه گفت: من از حضرت ابوالحسن رضا «عليه السلام»، از اين كلام خداى عزّوجلّ پرسيدم كه مى فرمايد: «ثُمَّ أورَثنَا الكِتَابَ الّذِينَ اصطَفَينَا مِن عِبَادِنَا...» مى گويد: امام فرمود: منظور، فرزندان فاطمه «عليها السلام» مى باشند. و منظور از «سابق به خيرات»، امام است، و منظور از «مقتصد»، عارف به امام، و مقصود از «ظالم به نفس»، كسى است كه امام خود را نشناسد.


و از كتاب سعد السعود ابن طاووس روايت شده كه ابواسحاق سبيعى، از امام باقر (عليه السلام) در تفسير آيه مزبور، حديثى نقل كرده كه فرمود: اى ابا اسحاق! اين آيه مخصوص ما است، اما سابق به خيرات، على ابن ابى طالب، و حسن و حسين، و شهيدانى از ما هستند. و اما «مقتصد»، آن كسى است كه روزها روزه بدارد و شب ها به نماز بگذارند، و اما «ظلم به نفس» در او، همان است كه در ساير مردم است، و او بالاخره آمرزيده مى شود.
و از كتاب سعد السعود ابن طاووس روايت شده كه ابواسحاق سبيعى، از امام باقر «عليه السلام»، در تفسير آيه مزبور، حديثى نقل كرده كه فرمود: اى ابا اسحاق! اين آيه، مخصوص ما است. اما «سابق به خيرات»، على ابن ابى طالب، و حسن و حسين، و شهيدانى از ما هستند. و اما «مقتصد»، آن كسى است كه روزها، روزه بدارد و شب ها به نماز بگذارند، و اما «ظلم به نفس» در او، همان است كه در ساير مردم است، و او بالاخره آمرزيده مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۷۰ </center>
مؤلف: مراد از شهيد، به قرينه روايات ديگر امام است.
مؤلف: مراد از «شهيد»، به قرينه روايات ديگر، امام است.


و در معانى الاخبار، با ذكر سند، از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه در تفسير آيه مذكور فرمود: «الظالم يحوم حوم نفسه و المقتصد يحوم حوم قلبه و السابق بالخيرات يحوم حوم ربه: ظالم همواره پيرامون خواسته هاى نفس خويش است، و مقتصد همواره پيرامون آن است كه قلب خود را اصلاح كند، و سابق به خيرات، آن كسى است كه همواره متوجه به پروردگار خويش است».
و در معانى الاخبار، با ذكر سند، از امام صادق «عليه السلام» نقل شده كه در تفسير آيه مذكور فرمود: «الظّالِمُ يَحُومُ حَومَ نَفسِهِ وَ المُقتَصِدُ يَحُومُ حَومَ قَلبِهِ وَ السّابِقُ بِالخَيرَاتِ يَحُومُ حَومَ رَبّه: ظالم، همواره پيرامون خواسته هاى نفس خويش است، و مقتصد، همواره پيرامون آن است كه قلب خود را اصلاح كند، و سابق به خيرات، آن كسى است كه همواره متوجه به پروردگار خويش است».


مؤلف: كلمه «حوم» كه در اين روايت آمده و همچنين كلمه «حومان» به معناى دوران است، و اين كه فرمود: «ظالم به نفس»، همواره پيرامون نفسش دوران دارد، مراد اين است كه او هميشه گرفتار خواهش هاى نفس است، و همه كوشش او براى آن است كه نفس را راضى كند، و مقتصد پيرامون قلبش دوران دارد، يعنى همواره در اين مقام است كه قلب خود را تزكيه كند، و آن را به وسيله زهد و عبادت پاك نگه دارد، و دوران سابق به خيرات، پيرامون پروردگار خود به اين معنا است كه او همواره در صدد اين است كه خود را براى خدا خالص كند، همواره به ياد او باشد، و غير از او را از ياد ببرد، جز به او به كسى ديگر اميد نداشته باشد، و جز او را قصد نكند.
مؤلف: كلمۀ «حَوم» كه در اين روايت آمده و همچنين كلمۀ «حَومَان»، به معناى دوران است، و اين كه فرمود: «ظالم به نفس»، همواره پيرامون نفسش دوران دارد، مراد اين است كه او، هميشه گرفتار خواهش هاى نفس است، و همۀ كوشش او، براى آن است كه نفس را راضى كند.  


و بدان كه روايات از طرق شيعه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) در اين كه آيه شريفه خاص فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) است بسيار زياد است.
و «مقتصد»، پيرامون قلبش دوران دارد. يعنى همواره در اين مقام است كه قلب خود را تزكيه كند، و آن را به وسيلۀ زهد و عبادت پاك نگه دارد.  


و در الدر المنثور است كه: فاريابى، احمد، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، طبرانى، حاكم، ابن مردويه، و بيهقى از ابى درداء روايت كرده اند كه گفت: از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) شنيدم در تفسير آيه «ثمّ اورثنا الكتاب الّذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن اللّه» مى فرمود: اما طايفه سوم كه گوى سبقت را در خيرات مى ربودند، بدون حساب داخل بهشت مى شوند، و اما طايفه دوم كه ميانه رو بودند، آن ها هستند كه قرآن درباره شان مى فرمايد: حسابى آسان پس مى دهند. و اما طايفه اول كه ظالم به نفس هستند، آن ها در تمامى طول مدتى كه محشر برپا است، مشغول پس دادن حساب اند، و آنگاه همان هايند كه خدا را با رحمتش ديدار مى كنند. پس همين ظالمان به نفس هستند كه مى گويند: «الحمد لله الّذى اذهب عنا الحزن إن ربنا لغفور شكور الّذى احلنا دار المقامة من فضله لا يمسنا فيها نصب و لا يمسنا فيها لغوب».
و دوران «سابق به خيرات»، پيرامون پروردگار خود، به اين معنا است كه او، همواره در صدد اين است كه خود را براى خدا خالص كند. همواره به ياد او باشد، و غير از او را از ياد ببرد. جز به او، به كسى ديگر اميد نداشته باشد، و جز او را قصد نكند.
 
و بدان كه روايات از طرق شيعه از ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، در اين كه آيه شريفه، خاصّ فرزندان فاطمه «عليها السلام» است، بسيار زياد است.
 
و در الدر المنثور است كه: فاريابى، احمد، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، طبرانى، حاكم، ابن مردويه، و بيهقى، از ابى درداء روايت كرده اند كه گفت:  
 
از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» شنيدم در تفسير آيه «ثُمَّ أورَثنَا الكِتَابَ الّذِينَ اصطَفَينَا مِن عِبَادِنَا فَمِنهُم ظَالِمٌ لِنَفسِهِ وَ مِنهُم مُقتَصِدٌ وَ مِنهُم سَابِقٌ بِالخَيرَاتِ بِإذنِ اللّه» مى فرمود: اما طايفۀ سوم كه گوى سبقت را در خيرات مى ربودند، بدون حساب داخل بهشت مى شوند. و اما طايفه دوم كه ميانه رو بودند، آن ها هستند كه قرآن درباره شان مى فرمايد: حسابى آسان پس مى دهند. و اما طايفه اول كه ظالم به نفس هستند، آن ها در تمامى طول مدتى كه محشر برپا است، مشغول پس دادن حساب اند، و آنگاه همان هايند كه خدا را با رحمتش ديدار مى كنند. پس همين ظالمان به نفس هستند كه مى گويند: «الحَمدُ لِلهِ الّذِى أذهَبَ عَنّا الحَزَن إنّ رَبّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ الّذِى أحَلّنُا دَارَ المُقَامَةِ مِن فَضلِهِ لا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۷۱ </center>
مؤلف: اين روايت را صاحب مجمع نيز از ابى درداء از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) نقل كرده، و در معناى آن احاديث ديگرى نيز هست، و در مقابل، احاديث ديگرى هست كه مخالف با اين ها است، از آن جمله در مجمع البيان، از ابن مردويه، از عمر، از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) روايت آورده كه در تفسير جمله «فمنهم ظالم لنفسه» فرمود: منظور كافر است. ليكن به اين احاديث نبايد اعتناء كرد.
مؤلف: اين روايت را صاحب مجمع نيز، از ابى درداء، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل كرده، و در معناى آن، احاديث ديگرى نيز هست. و در مقابل، احاديث ديگرى هست، كه مخالف با اين ها است. از آن جمله در مجمع البيان، از ابن مردويه، از عمر، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، روايت آورده كه در تفسير جملۀ «فَمِنهُم ظَالِمٌ لِنَفسِهِ» فرمود: منظور كافر است. ليكن به اين احاديث نبايد اعتناء كرد.


و در تفسير قمى، در ذيل جمله «لا يمسنا فيها نصب و لا يمسنا فيها لغوب»، از امام نقل كرده كه فرمود: «نصب» به معناى خستگى و «لغوب» به معناى كسالت و ضجر است.
و در تفسير قمى، در ذيل جملۀ «لا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ»، از امام نقل كرده كه فرمود: «نَصَب»، به معناى خستگى و «لُغُوب»، به معناى كسالت و ضجر است.
<span id='link47'><span>
<span id='link47'><span>


۱۴٬۴۱۸

ویرایش