گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۵۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۰: خط ۳۰:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۶ </center>
<span id='link477'><span>
<span id='link477'><span>
==آيات ۱ - ۶، سوره ناس ==
==آيات ۱ - ۶ سوره ناس ==
سوره ناس مدنى است و شش آيه دارد
سوره ناس، مدنى است و شش آيه دارد:
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ(۱)
قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ(۱)
مَلِكِ النَّاسِ(۲)
مَلِكِ النَّاسِ(۲)
إِلَهِ النَّاسِ(۳)
إِلَهِ النَّاسِ(۳)
مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(۴)
مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(۴)
الَّذِى يُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ(۵)
الَّذِى يُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ(۵)
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(۶)
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(۶)
ترجمه آيات  
 
به نام الله كه بخشنده به همه و مهربان به خواص است .
ترجمه آيات:
بگو پناه مى برم به پروردگار مردم (۱).
فرمانرواى مردم (۲).
به نام «الله» كه بخشنده به همه و مهربان به خواص است.
معبود مردم (۳).
 
از شر وسوسه گر نهانى (۴).
بگو پناه مى برم به پروردگار مردم. (۱)
كه در دل مردم وسوسه مى كند (۵).
 
چه آنها كه از جنس جن هستند و چه آنها كه از جنس انسانند (۶)
فرمانرواى مردم. (۲)
بيان آيات  
معبود مردم. (۳)
در اين سوره رسول گرامى خود را دستور مى دهد به اينكه از شر وسواس خناس ، به خدا پناه ببرد، و به طورى كه از روايات وارده در شاءن نزول آن استفاده مى شود اين سوره در مدينه نازل شده ، بلكه از آن روايات بر مى آيد كه اين سوره و سوره قبليش هر دو با هم نازل شده اند.
 
از شرّ وسوسه گر نهانى. (۴)
كه در دل مردم وسوسه مى كند. (۵)
 
چه آن ها كه از جنس جنّ هستند، و چه آن ها كه از جنس انسانند. (۶)
 
بيان آيات:
در اين سوره، به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه: از شرّ وسواس خنّاس، به خدا پناه ببرد، و به طورى كه از روايات وارده در شأن نزول آن استفاده مى شود، اين سوره در مدينه نازل شده، بلكه از آن روايات بر مى آيد كه اين سوره و سوره قبلی اش، هر دو با هم نازل شده اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۷ </center>
شرحى در مورد اينكه خداى تعالى از سه جهت «'''ربّ الناس '''»، «'''ملك النّاس '''» و «'''الهالنّاس '''» بودن ملجاء و معاذ است
شرحى در مورد اين كه خداى تعالى از سه جهت «'''ربّ الناس '''»، «'''ملك النّاس '''» و «'''اله النّاس '''» بودن ملجأ و معاذ است
قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ
 
طبع آدمى چنين است كه وقتى شرى به او متوجه مى شود و جان او را تهديد مى كند، و در خود نيروى دفع آن را نمى بيند به كسى پناهنده مى شود كه نيروى دفع آن را دارد، تا او وى را در رفع آن شر كفايت كند، و انسان در اينگونه موارد به يكى از سه پناه ، پناهنده مى شود: يا به ربى پناه مى برد كه مدبر امر او و مربى او است ، و در تمامى حوائجش از كوچك و بزرگ به او رجوع مى كند، در اين هنگام هم كه چنين شرى متوجه او شده و بقاى او را تهديد مى كند به وى پناهنده مى شود تا آن شر را دفع كرده بقايش را تضمين كند، و از ميان آن سه پناهگاه ، اين يكى سببى است فى نفسه تام در سببيت .
قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ
دومين پناه ، كسى است كه داراى سلطنت و قوتى كافى باشد، و حكمى نافذ داشته باشد، به طورى كه هر كس از هر شرى بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع كند، نظير پادشاهان (و امثال ايشان )، اين سبب هم سببى است مستقل و تام در سببيت .
طبع آدمى چنين است كه وقتى شرّى به او متوجه مى شود و جان او را تهديد مى كند، و در خود نيروى دفع آن را نمى بيند، به كسى پناهنده مى شود كه نيروى دفع آن را دارد تا او، وى را در رفع آن شرّ كفايت كند. و انسان در اين گونه موارد به يكى از سه پناه، پناهنده مى شود:  
در اين ميان سبب سومى است و آن عبارت است از الهى كه معبود واقعى باشد، چون لازمه معبوديت اله و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شريك باشد، اين است كه بنده خود را براى خود خالص سازد، يعنى جز او كسى را نخواند و در هيچ يك از حوائجش جز به او مراجعه ننمايد، جز آنچه او اراده مى كند اراده نكند، و جز آنچه او مى خواهد عمل نكند.
 
و خداى سبحان رب مردم ، و ملك آنان ، و اله ايشان است ، همچنان كه در كلام خويش اين سه صفت خود را جمع كرده فرموده : «'''ذلكم الله ربكم له الملك لا اله الا هو فانى تصرفون '''» و در آيه زير به علت ربوبيت و الوهيت خود اشاره نموده ، مى فرمايد «'''رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلا'''»، و در اين آيه اى كه از نظرت مى گذرد به علت مالكيت خود اشاره نموده مى فرمايد: «'''له ملك السموات و الارض و الى الله ترجع الامور'''»، پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهايى كه او را تهديد مى كند به ربى پناهنده شود،
يا به ربّى پناه مى برد كه مدبّر امر او و مربّى اوست، و در تمامى حوائجش - از كوچك و بزرگ - به او رجوع مى كند؛ در اين هنگام هم كه چنين شرّى متوجه او شده و بقاى او را تهديد مى كند، به وى پناهنده مى شود تا آن شرّ را دفع كرده، بقايش را تضمين كند. و از ميان آن سه پناهگاه، اين يكى سببى است فى نفسه تامّ در سببيّت.
 
دوّمين پناه، كسى است كه داراى سلطنت و قوّتى كافى باشد و حكمى نافذ داشته باشد، به طورى كه هر كس از هر شرّى بدو پناهنده شود، او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش، آن را دفع كند. نظير پادشاهان (و امثال ايشان). اين سبب هم، سببى است مستقل و تامّ در سببيّت.
 
در اين ميان، سبب سومى است و آن عبارت است از: الهى كه معبود واقعى باشد. چون لازمۀ معبوديّت اله _ و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شريك باشد _ اين است كه بندۀ خود را براى خود خالص سازد. يعنى جز او كسى را نخواند و در هيچ يك از حوائجش، جز به او مراجعه ننمايد. جز آنچه او اراده مى كند، اراده نكند و جز آنچه او مى خواهد، عمل نكند.
 
و خداى سبحان، ربّ مردم، و مَلِك آنان، و اله ايشان است؛ همچنان كه در كلام خويش، اين سه صفت خود را جمع كرده فرموده: «'''ذلكم الله ربّكم له الملك لا إله إلّا هو فأنّى تصرفون '''». و در آيه زير، به علّت ربوبيّت و الوهيّت خود اشاره نموده، مى فرمايد: «'''ربّ المشرق و المغرب لا إله إلا هو فاتّخذه وكيلا'''».
 
و در اين آيه اى كه از نظرت مى گذرد، به علّت مالكيت خود اشاره کرده، مى فرمايد: «'''له ملك السموات و الأرض و إلى الله ترجع الأمور'''». پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهايى كه او را تهديد مى كند، به ربّى پناهنده شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۸ </center>
الله تعالى تنها رب آدمى است و به جز او ربى نيست ، و نيز اگر قرار است آدمى در چنين مواقعى به پادشاهى نيرومند پناه ببرد، الله سبحانه ، پادشاه حقيقى عالم است ، چون ملك از آن او است و حكم هم حكم او است . و اگر قرار است بدين جهت به معبودى پناه ببرد، الله تعالى معبودى واقعى است و به جز او اگر معبودى باشد قلابى و ادعايى است .
«الله» تعالى، تنها ربّ آدمى است و به جز او، ربّى نيست. و نيز: اگر قرار است آدمى در چنين مواقعى به پادشاهى نيرومند پناه ببرد، «الله» سبحانه، پادشاه حقيقى عالَم است. چون مُلك از آنِ اوست و حكم هم، حكم اوست. و اگر قرار است بدين جهت به معبودى پناه ببرد، «الله» تعالى معبودى واقعى است و به جز او، اگر معبودى باشد قلّابى و ادّعايى است.
و بنابر اين جمله «'''قل اعوذ برب الناس '''»، دستورى است به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )،به اينكه به خدا پناه ببرد، از اين جهت كه خداى تعالى رب همه انسانها است و آن جناب هم يكى از ايشان است ، و نيز خداى تعالى ملك و اله همه انسانها است و آن جناب هم يكى از ايشان است .
 
از آنچه گذشت روشن شد كه :
بنابراين، جمله: «'''قل أعوذ بربّ النّاس '''»، دستورى است به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم)، به اين كه به خدا پناه ببرد؛ از اين جهت كه خداى تعالى، ربّ همۀ انسان هاست و آن جناب هم، يكى از ايشان است. و نيز خداى تعالى مَلِك و إله همه انسان هاست و آن جناب هم، يكى از ايشان است.
اولا: چرا در ميان همه صفات خداى تعالى خصوص سه صفت : «'''ربوبيت '''» و «'''مالكيت '''» و «'''الوهيت '''» را نام برد؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين ترتيب ذكر كرد، اول ربوبيت ، بعد مالكيت ، و در آخر الوهيت ؟ و گفتيم ربوبيت نزديك ترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخص است ، زيرا عنايتى كه خداى تعالى در تربيت او دارد، بيش از ساير مخلوقات است . علاوه بر اين اصولا ولايت ، امرى خصوصى است مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت مى كند. و ملك دورتر از ربوبيت و ولايت آن است ، همچنان كه در مثل فرزندى كه پدر دارد كارى به پادشاه ندارد، بله اگر بى سرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه مى كند، تازه باز دستش به خود شاه نمى رسد، و ولايت هم در اين مرحله عمومى تر است ، همچنان كه مى بينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود مى گيرد، واله مرحله اى است كه در آن بنده عابد ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نمى كند، و كارى به ولايت خاص و عام او ندارد، چون عبادت ناشى از اخلاص درونى است ، نه طبيعت مادى ، به همين جهت در سوره مورد بحث نخست از ربوبيت خداى سبحان و سپس از سلطنتش سخن مى گويد، و در آخر عالى ترين رابطه بين انسان و خدا يعنى رابطه بندگى را بياد مى آورد، مى فرمايد: «'''قل اعوذ برب الناس ملك الناس اله الناس '''».
 
و ثانيا: روشن گرديد كه چرا جمله هاى «'''رب الناس '''» «'''ملك الناس '''»، «'''اله الناس '''» را متصل و بدون واو عاطفه آورد، خواست تا بفهماند هر يك از دو صفت الوهيت و سلطنت سببى مستقل در دفع شر است ، پس خداى تعالى سبب مستقل دفع شر است ، بدين جهت كه رب است ، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه ملك است ، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه اله است ، پس او از هر جهت كه اراده شود سبب مستقل است ، و نظير اين وجه در دو جمله «'''الله احد الله الصمد'''» گذشت .
از آنچه گذشت، روشن شد كه:
اولا: چرا در ميان همه صفات خداى تعالى، خصوص سه صفت: «'''ربوبيّت '''» و «'''مالكيّت '''» و «'''الوهيّت '''» را نام برد؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين ترتيب ذكر كرد: اوّل ربوبيّت، بعد مالكيّت، و در آخر الوهيّت؟
 
و گفتيم: ربوبيّت، نزديك ترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخصّ است. زيرا عنايتى كه خداى تعالى در تربيت او دارد، بيش از ساير مخلوقات است. افزون بر اين، اصولا ولايت، امرى خصوصى است. مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت مى كند؛ و ملك دورتر از ربوبيّت و ولايت آن است، همچنان كه در مثل فرزندى كه پدر دارد، كارى به پادشاه ندارد.
 
بله اگر بى سرپرست شد، به ادارۀ آن پادشاه مراجعه مى كند. تازه باز دستش به خود شاه نمى رسد، و ولايت هم در اين مرحله عمومى تر است. همچنان كه مى بينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود مى گيرد، و إله مرحله اى است كه در آن بنده عابد، ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نمى كند، و كارى به ولايت خاص و عام او ندارد، چون عبادت ناشى از اخلاص درونى است، نه طبيعت مادى. به همين جهت، در سوره مورد بحث نخست از ربوبيّت خداى سبحان و سپس از سلطنتش سخن مى گويد و در آخر، عالى ترين رابطه بين انسان و خدا يعنى رابطه بندگى را به ياد مى آورد، مى فرمايد: «'''قل أعوذ بربّ النّاس ملك النّاس إله النّاس '''».
 
و ثانيا: روشن گرديد كه چرا جمله هاى: «'''ربّ النّاس '''» «'''ملك النّاس '''»، «'''إله النّاس '''» را متصل و بدون واو عاطفه آورد. خواست تا بفهماند هر يك از دو صفت الوهيّت و سلطنت، سببى مستقل در دفع شرّ است. پس خداى تعالى، سبب مستقل دفع شرّ است، بدين جهت كه ربّ است. و نيز سبب مستقل است، بدين جهت كه مَلِك است. و نيز سبب مستقل است، بدين جهت كه إله است. پس او از هر جهت كه اراده شود، سبب مستقل است، و نظير اين وجه در دو جملۀ «'''الله أحد الله الصمد'''» گذشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۸۹ </center>
و نيز با اين بيان روشن گرديد كه چرا «'''كلمه '''» ناس سه بار تكرار شد، با اينكه مى توانست بفرمايد: «'''قل اعوذ برب الناس و الههم و ملكهم '''» چون خواست تا به اين وسيله اشاره كند به اينكه اين سه صفت هر يك به تنهايى ممكن است پناه پناهنده قرار گيرد، بدون اينكه پناهنده احتياج داشته باشد به اينكه آن دو جمله ديگر را كه مشتمل بر دو صفت ديگر است به زبان آورد، همچنان كه در صريح قرآن فرموده : خداى تعالى اسمائى حسنى دارد، به هر يك بخواهيد مى توانيد او را بخوانيد، اين بود توجيهات ما در باره آيات اين سوره ، ولى مفسرين در توجيه هر يك از سوالهاى بالا وجوهى ذكر كرده اند كه دردى را دوا نمى كند.
و نيز با اين بيان روشن گرديد كه: چرا «'''كلمۀ ناس '''» سه بار تكرار شد، با اين كه مى توانست بفرمايد: «'''قل أعوذ برب النّاس و إلههم و ملكهم'''». چون خواست تا به اين وسيله اشاره كند به اين كه: اين سه صفت، هر يك به تنهايى ممكن است پناه پناهنده قرار گيرد، بدون اين كه پناهنده احتياج داشته باشد به اين كه آن دو جمله ديگر را - كه مشتمل بر دو صفت ديگر است - به زبان آورد. همچنان كه در صريح قرآن فرموده: خداى تعالى اسمائى حسنى دارد، به هر يك بخواهيد، مى توانيد او را بخوانيد.
مراد از «'''وسواس خنّاس '''» و اينكه فرمود: «'''من الجنّة و النّاس '''»
 
مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ
اين بود توجيهات ما در باره آيات اين سوره؛ ولى مفسّرين در توجيه هر يك از سؤال هاى بالا وجوهى ذكر كرده اند كه دردى را دوا نمى كند.
در مجمع البيان ، آمده كه كلمه «'''وسواس '''» به معناى حديث نفس ‍ است ، به نحوى كه گويى صدايى آهسته است كه بگوش مى رسد، و بنا به گفته وى كلمه «'''وسواس '''» مانند كلمه «'''وسوسه '''» مصدر خواهد بود، و ديگران آن را مصدرى سماعى و بر خلاف قاعده دانسته اند، چون قاعده اقتضا مى كرد «'''واو'''» اول اين كلمه به كسره خوانده شود، همچ نان كه حرف اول مصدر ساير افعال چهار حرفى به كسره خوانده مى شود، مثلا مى گويند: «'''دحرج ، يدحرج ، دحراجا و زلزل ، يزلزل زلزالا'''» و به هر حال ظاهر اين آيه - همانطور كه ديگران نيز استظهار كرده اند - اين است كه : مراد از اين مصدر معناى وصفى است ، كه مانند جمله «'''زيد عدل - زيد عدالت است '''» به منظور مبالغه به صيغه مصدر تعبير شده است .
 
مراد از «'''وسواس خنّاس '''» و اين كه فرمود: «'''من الجنّة و النّاس '''»
 
مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ:
در مجمع البيان آمده كه: كلمۀ «'''وسواس '''» به معناى حديث نفس ‍ است، به نحوى كه گويى صدايى آهسته است كه به گوش مى رسد. و بنا به گفتۀ وى، كلمۀ «'''وسواس '''» مانند كلمه «'''وسوسه '''»، مصدر خواهد بود، و ديگران آن را مصدرى سماعى و بر خلاف قاعده دانسته اند. چون قاعده اقتضا مى كرد «'''واو'''» اول اين كلمه به كسره خوانده شود، همچنان كه حرف اوّل مصدر ساير افعال چهار حرفى به كسره خوانده مى شود. مثلا مى گويند: «'''دحرج، يدحرج، دحراجا و زلزل، يزلزل، زلزالا'''».
 
به هر حال، ظاهر اين آيه - همان طور كه ديگران نيز استظهار كرده اند - اين است كه: مراد از اين مصدر معناى وصفى است، كه مانند جملۀ «'''زيد عدل: زيد عدالت است'''»، به منظور مبالغه به صيغه مصدر تعبير شده است.
و از بعضى نقل شده كه اصلا كلمه مورد بحث را صفت دانسته اند، نه مصدر.
و از بعضى نقل شده كه اصلا كلمه مورد بحث را صفت دانسته اند، نه مصدر.
و كلمه «'''خناس '''» صيغه مبالغه از مصدر «'''خنوس '''» است كه به معناى اختفاى بعد از ظهور است .
 
بعضى گفته اند: شيطان را از اين جهت خناس خوانده كه به طور مداوم آدمى را وسوسه مى كند، و به محضى كه انسان به ياد خدا مى افتد پنهان مى شود و عقب مى رود، باز همينكه انسان از ياد خدا غافل مى شود، جلو مى آيد و به وسوسه مى پردازد.
و كلمۀ «'''خنّاس '''» صيغه مبالغه از مصدر «'''خنوس '''» است كه به معناى اختفاى بعد از ظهور است.
بعضى گفته اند: شيطان را از اين جهت «خنّاس» خوانده كه به طور مداوم، آدمى را وسوسه مى كند، و به محضى كه انسان به ياد خدا مى افتد، پنهان مى شود و عقب مى رود. باز همين كه انسان از ياد خدا غافل مى شود، جلو مى آيد و به وسوسه مى پردازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۰ </center>
الَّذِى يُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ
الَّذِى يُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ:
اين جمله صفت «'''وسواس خناس '''» است ، و مراد از «'''صدور ناس '''» محل وسوسه شيطان است ، چون شعور و ادراك آدمى به حسب استعمال شايع ، به قلب آدمى نسبت داده مى شود كه در قفسه سينه قرار دارد، و قرآن هم در اين باب فرموده : «'''و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور'''».
 
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ
اين جمله، صفت «'''وسواس خنّاس '''» است، و مراد از «'''صدور ناس'''»، محلّ وسوسه شيطان است. چون شعور و ادراك آدمى به حسب استعمال شايع، به قلب آدمى نسبت داده مى شود كه در قفسه سينه قرار دارد، و قرآن هم در اين باب فرموده: «'''و لكن تعمى القلوب الّتى فى الصدور'''».
اين جمله بيان «'''وسواس خناس '''» است ، و در آن به اين معنا اشاره شده كه بعضى از مردم كسانى هستند كه از شدت انحراف ، خود شيطانى شده و در زمره شيطانها قرار گرفته اند، همچنان كه قرآن در جاى ديگر نيز فرموده : «'''شياطين الانس و الجن '''».
 
و اما اينكه بعضى گفته اند كه كلمه «'''ناس '''» هم بر جماعتى از انسانها اطلاق مى شود و هم بر جماعتى از جن ، و جمله «'''من الجنه و الناس '''» بيانگر اين معناى اعم است سخنى است بى دليل كه نبايد بدان اعتناء نمود.
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ:
همچنين به اين سخن كه بعضى گفته اند كه : كلمه «'''و الناس '''» عطف است بر كلمه «'''وسواس '''»، و معناى عبارت اين است كه : پناه مى برم به خدا از شر وسواس خناس كه از طائفه جن هستند، و از شر مردم . چون اين معنايى است كه همه مى دانند از فهم بدور است .
 
بحث روائى
اين جمله، بيان «'''وسواس خنّاس'''» است و در آن، به اين معنا اشاره شده كه: بعضى از مردم كسانى هستند كه از شدّت انحراف، خود شيطانى شده و در زمره شيطان ها قرار گرفته اند، همچنان كه قرآن در جاى ديگر نيز فرموده: «'''شياطين الإنس و الجنّ '''».
(رواياتى درباره شاءن نزول ، مراد از «'''وسواس '''» و وساوس و تسويلات آن ) صفحه
 
در مجمع البيان است كه ابو خديجه از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد در حالى كه آن جناب بيمار بود، پس آن جناب را با دو سوره «'''قل اعوذ'''» و سوره «'''قل هو الله احد'''» افسون نموده ، سپس گفت : «'''بسم الله ارقيك و الله يشفيك من كل داء يوذيك خذها فلتهنيك - من تو را به نام خدا افسون مى كنم ، و خدا تو را از هر دردى كه آزارت دهد شفا مى دهد، بگير اين را كه گوارايت باد'''» پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : ((بسم الله الرحمن الرحيم قل اعوذ برب الناس ...
و اما اين كه بعضى گفته اند كه كلمۀ «'''ناس '''»، هم بر جماعتى از انسان ها اطلاق مى شود و هم بر جماعتى از جنّ، و جمله «'''من الجنّة و النّاس '''» بيانگر اين معناى اعم است، سخنى است بى دليل كه نبايد بدان اعتنا نمود.
 
همچنين به اين سخن كه بعضى گفته اند كه: كلمه «'''و النّاس '''»، عطف است بر كلمه «'''وسواس '''»، و معناى عبارت اين است كه: پناه مى برم به خدا از شرّ وسواس خنّاس كه از طائفه جنّ هستند، و از شرّ مردم. چون اين معنايى است كه همه مى دانند، از فهم به دور است.
 
بحث روایى:
 
(رواياتى درباره شأن نزول و مراد از «'''وسواس '''» و وساوس و تسويلات آن):
 
در مجمع البيان است كه ابو خديجه، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل نزد رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) آمد، در حالى كه آن جناب بيمار بود. پس آن جناب را با دو سوره «'''قل أعوذ'''» و سوره «'''قل هو الله أحد'''» افسون نموده، سپس گفت: «'''بسم الله ارقيك و الله يشفيك من كلّ داء يؤذيك خذها فلتهنيك: من تو را به نام خدا افسون مى كنم، و خدا تو را از هر دردى كه آزارت دهد، شفا مى دهد. بگير اين را كه گوارايت باد'''». پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم قل أعوذ بربّ الناس ...
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۱ </center>
مؤ لف : بعضى از رواياتى كه در شاءن نزول اين سوره وارد شده در بحث روايتى گذشته گذشت .
مؤلّف: بعضى از رواياتى كه در شأن نزول اين سوره وارد شده، در بحث روايتى گذشته، گذشت.
و باز در مجمع البيان است كه از انس بن مالك روايت شده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: شيطان پوزه خود را بر قلب هر انسانى خواهد گذاشت ، اگر انسان به ياد خدا بيفتد، او مى گريزد و دور مى شود، و اما اگر خدا را از ياد ببرد، دلش را مى خورد، اين است معناى وسواس خناس .
و باز، در مجمع البيان است كه از انس بن مالك روايت شده كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) فرمود: شيطان پوزۀ خود را بر قلب هر انسانى خواهد گذاشت. اگر انسان به ياد خدا بيفتد، او مى گريزد و دور مى شود، و اما اگر خدا را از ياد ببرد، دلش را مى خورد. اين است معناى وسواس خنّاس.
و در همان كتاب آمده كه عياشى به سند خود از ابان بن تغلب ، از جعفر بن محمد (عليهماالسلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده : هيچ مومنى نيست مگر آنكه براى قلبش در سينه اش دو گوش هست ، از يك گوش فرشته بر او مى خواند و مى دمد، و از گوش ديگرش وسواس خناس بر او مى خواند، خداى تعالى به وسيله فرشته او را تاءييد مى كند، و اين همان است كه فرموده : «'''و ايدهم بروح منه - ايشان را به روحى از ناحيه خود تاءييد مى كند'''».
 
و در امالى صدوق به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: وقتى آيه «'''و الذين اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم '''»، نازل شد ابليس به بالاى كوهى در مكه رفت كه آن را كوه ثوير مى نامند. و به بلندترين آوازش عفريت هاى خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسيدند اى بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى ؟ گفت : اين آيه نازل شده ، كداميك از شما است كه اثر آن را خنثى سازد، عفريتى از شيطانها برخاست و گفت : من از اين راه آن را خنثى مى كنم . شيطان گفت : نه ، اين كار از تو بر نمى آيد. عفريتى ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت ، و مثل آن پاسخ را شنيد.
و در همان كتاب آمده كه عيّاشى به سند خود از ابان بن تغلب، از جعفر بن محمد (عليهماالسلام) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلّم) فرموده: هيچ مؤمنى نيست مگر آن كه براى قلبش در سينه اش دو گوش هست. از يك گوش فرشته بر او مى خواند و مى دمد و از گوش ديگرش، وسواس خنّاس بر او مى خواند. خداى تعالى به وسيلۀ فرشته او را تأييد مى كند؛ و اين همان است كه فرموده: «'''و أيّدهم بروح منه: ايشان را به روحى از ناحيه خود تأييد مى كند'''».
وسواس خناس گفت : اين كار را به من واگذار، پرسيد از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت : به آنان وعده مى دهم ، آرزومندشان مى كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند، وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مى برم . شيطان گفت : آرى تو، به درد اين كار مى خورى ، و او را موكل بر اين ماموريت كرد، تا روز قيامت .
 
و در امالى صدوق، به سند خود از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: وقتى آيه: «'''و الّذين إذا فعلوا فاحشة أو ظلموا أنفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم'''»، نازل شد، ابليس بر بالاى كوهى در مكه رفت كه آن را كوه «ثوير» مى نامند؛ و به بلندترين آوازش عفريت هاى خود را صدا زد. همه نزدش جمع شدند. پرسيدند: اى بزرگ ما! مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟ گفت: اين آيه نازل شده، كداميك از شما است كه اثر آن را خنثى سازد؟ عفريتى از شيطان ها برخاست و گفت: من از اين راه آن را خنثى مى كنم. شيطان گفت: نه، اين كار از تو بر نمى آيد. عفريتى ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنيد.
 
وسواس خنّاس گفت: اين كار را به من واگذار. پرسيد: از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت: به آنان وعده مى دهم، آرزومندشان مى كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند. وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مى برم. شيطان گفت: آرى تو، به درد اين كار مى خورى، و او را موكّل بر اين مأموريت كرد، تا روز قيامت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۹۲ </center>
مؤ لف : در اوائل جلد هشتم اين كتاب گفتارى در اين باره گذشت .
مؤلّف: در اوائل جلد هشتم اين كتاب، گفتارى در اين باره گذشت.
الحمد لله كه اين كتاب به پايان رسيد، و فراغت از تاليف آن در شب مبارك قدر يعنى بيست و سوم ماه مبارك رمضان سال هزار و سيصد و نود و دوى هجرى اتفاق افتاد و الحمد لله على الدوام و الصلوه على سيدنا محمد و اله و السلام .
 
مترجم : سپاس خداى را كه توفيق ترجمه تفسير الميزان را به اين بنده ناچيزش عطا فرمود، و ترجمه آخرين جلدش در روز عيد غدير به پايان رسيد. اميد آن دارم كه اين خدمت ناچيز در درگاه ربوبيتش و در پيشگاه مقدس خاتم الانبيا، و اوصياى گرام آن حضرت مقبول افتد. و خداوند عز و جل در اين ترجمه بركتى قرار دهد تا افراد بيشترى از آن منتفع گردند.
الحمد لله كه اين كتاب به پايان رسيد، و فراغت از تأليف آن در شب مبارك قدر، يعنى بيست و سوم ماه مبارك رمضان سال هزار و سيصد و نود و دوى هجرى اتفاق افتاد و الحمد لله على الدوام و الصلوة على سيّدنا محمد و آله و السلام.
در اينجا به ياد خاطره اى كه با مرحوم استادم علامه طباطبائى داشتم افتادم كه فرمود: شخصى مرحوم پدرم را در خواب ديد، حال او را و نظرى كه به فرزندش دارد سؤ ال كرد، آن مرحوم فرموده بود از محمد حسين راضى نيستم ، زيرا او با نوشته هايش سرمايه كلانى براى خود فراهم آورده و چيزى به من نداده ، مرحوم استاد وقتى اين ماجرا را نقل كرد اشك از چشمانش جارى شد و به من فرمود: من ثواب تفسير الميزان را به روح والدينم اهدانمودم . به ايشان عرض كردم من نيز ثواب ترجمه آن را به روح والدينم اهدا نمودم ، اميد است خداى عزوجل به لطف و كرم خود اين هديه را با صفات مضاعف در حساب آنان بنويسد. از همه خوانندگان عزيز و محترم التماس دعا دارم .
 
و الحمد لله و الصلوه على رسول الله و على آله خزائن رحمه الله واللعن على اعدائهم اعداء الله .
مترجم: سپاس خداى را كه توفيق ترجمۀ «تفسير الميزان» را به اين بنده ناچيزش عطا فرمود، و ترجمۀ آخرين جلدش در روز عيد غدير به پايان رسيد. اميد آن دارم كه اين خدمت ناچيز در درگاه ربوبيتش و در پيشگاه مقدس خاتم الأنبيا، و اوصياى گرام آن حضرت مقبول افتد؛ و خداوند عزّوجلّ، در اين ترجمه بركتى قرار دهد تا افراد بيشترى از آن منتفع گردند.
 
در اين جا، به ياد خاطره اى كه با مرحوم استادم علامه طباطبایى داشتم، افتادم كه فرمود:  
 
شخصى مرحوم پدرم را در خواب ديد، حال او را و نظرى كه به فرزندش دارد، سؤال كرد. آن مرحوم فرموده بود: از محمدحسين راضى نيستم، زيرا او با نوشته هايش، سرمايه كلانى براى خود فراهم آورده و چيزى به من نداده!
 
مرحوم استاد، وقتى اين ماجرا را نقل كرد، اشك از چشمانش جارى شد و به من فرمود: من ثواب «تفسير الميزان» را به روح والدينم اهدانمودم. به ايشان عرض كردم: من نيز ثواب ترجمه آن را به روح والدينم اهدا نمودم. اميد است خداى عزّوجلّ به لطف و كرم خود، اين هديه را به اضعاف مضاعف در حساب آنان بنويسد. از همه خوانندگان عزيز و محترم التماس دعا دارم.
و الحمد لله و الصلوة على رسول الله و على آله خزائن رحمة الله واللّعن على اعدائهم اعداء الله.
سيد محمد باقر شريف موسوى ، معروف به سيد محمد باقر موسوى همدانى فرزند حجه الاسلام و المسلمين مرحوم سيد هادى گروسى تغمده الله بغفرانه .
سيد محمد باقر شريف موسوى ، معروف به سيد محمد باقر موسوى همدانى فرزند حجه الاسلام و المسلمين مرحوم سيد هادى گروسى تغمده الله بغفرانه .




[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۱۴٬۴۴۷

ویرایش