گمنام

تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳}}
__TOC__
__TOC__


خط ۵: خط ۷:
==چهار دسته آيات شريفه درباره : ولايت تكوينى خدا، ولايت تشريعى خدا، ولايترسول الله (ص ) و ولايت امام على (ع ) ==
==چهار دسته آيات شريفه درباره : ولايت تكوينى خدا، ولايت تشريعى خدا، ولايترسول الله (ص ) و ولايت امام على (ع ) ==
و خداوند متعال براى خود دو سنخ ولايت نشان داده ، يكى ولايت تكوينى كه آيات راجع به آن را ذيلا درج مى كنيم . دوم ولايت تشريعى كه به آيات آن نيز اشاره مى نماييم ، آنگاه در آيات ديگرى اين ولايت تشريعى را به رسول خود استناد مى دهد و در آيه مورد بحث همان را براى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ثابت مى كند، پس در اينجا چهار جور از آيات قرآنى هست :
و خداوند متعال براى خود دو سنخ ولايت نشان داده ، يكى ولايت تكوينى كه آيات راجع به آن را ذيلا درج مى كنيم . دوم ولايت تشريعى كه به آيات آن نيز اشاره مى نماييم ، آنگاه در آيات ديگرى اين ولايت تشريعى را به رسول خود استناد مى دهد و در آيه مورد بحث همان را براى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ثابت مى كند، پس در اينجا چهار جور از آيات قرآنى هست :
۱ - آياتى كه اشاره به ولايت تكوينى خداى متعال دارد، و اينكه خداى متعال هر گونه تصرف در هر موجود و هر رقم تدبير و به هر طورى كه خود بخواهد برايش ميسور و صحيح و روا است ، مانند اين آيات : «'''أَمِ اتخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلىُّ '''» و «'''مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلىٍّ وَ لا شفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ '''» و «'''أَنت وَليّيى فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ '''» و «'''فَما لَهُ مِنْ وَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ'''» و در همين معنا مى فرمايد: «'''وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ '''» و نيز مى فرمايد: «'''وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ'''» و چه بسا آيات زير را هم كه راجع به ولايت به معناى نصرت است بتوان جزو همين آيات شمرد. چون نصرت مؤ منين هم خود يك رقم تصرف است ، و آن آيات اينها است : «'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ أَنَّ الْكَفِرِينَ لا مَوْلى لهَُمْ '''» و: «'''فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ '''» و اين آيه : «'''وَ كانَ حَقاًّ عَلَيْنَا نَصرُ الْمُؤْمِنِينَ '''» هم با اينكه لفظ مولى يا ولايت در آن نيست با اين وصف چون از جهت معنا از مقوله آيات فوق است بايد در زمره آنها بشمار آيد اين آيات دسته اول .
۱ - آياتى كه اشاره به ولايت تكوينى خداى متعال دارد، و اينكه خداى متعال هر گونه تصرف در هر موجود و هر رقم تدبير و به هر طورى كه خود بخواهد برايش ميسور و صحيح و روا است ، مانند اين آيات : «'''أَمِ اتخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلىُّ '''» و «'''مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلىٍّ وَ لا شفِيعٍ أَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ '''» و «'''أَنت وَليّيى فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ '''» و «'''فَما لَهُ مِنْ وَلِىٍّ مِنْ بَعْدِهِ'''» و در همين معنا مى فرمايد: «'''وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ '''» و نيز مى فرمايد: «'''وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ'''» و چه بسا آيات زير را هم كه راجع به ولايت به معناى نصرت است بتوان جزو همين آيات شمرد. چون نصرت مؤ منين هم خود يك رقم تصرف است ، و آن آيات اينها است : «'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلى الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ أَنَّ الْكَفِرِينَ لا مَوْلى لهَُمْ '''» و: «'''فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ '''» و اين آيه : «'''وَ كانَ حَقاًّ عَلَيْنَا نَصرُ الْمُؤْمِنِينَ '''» هم با اينكه لفظ مولى يا ولايت در آن نيست با اين وصف چون از جهت معنا از مقوله آيات فوق است بايد در زمره آنها بشمار آيد اين آيات دسته اول .
۲ - اما دسته دوم ، يعنى آياتى كه ولايت تشريع شريعت و هدايت و ارشاد توفيق و امثال اينها را براى خداى متعال ثابت مى كند، آنها نيز از اين قرارند: «'''اللَّهُ وَلىُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظلُمَتِ إِلى النُّورِ '''» و «'''وَ اللَّهُ وَلىُّ الْمُؤْمِنِينَ '''» و «'''وَ اللَّهُ وَلىُّ الْمُتَّقِينَ '''» و آيات زير هم در مقام بيان همين جهت اند: «'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَقَدْ ضلَّ ضلَلاً مُّبِيناً '''» پس نتيجه اين دو دسته آيات اين شد كه دو سنخ ولايت براى خداى متعال هست يكى ولايت تكوينى و يكى تشريعى و به عبارت ديگر يكى ولايت حقيقى و يكى ولايت اعتبارى .
۲ - اما دسته دوم ، يعنى آياتى كه ولايت تشريع شريعت و هدايت و ارشاد توفيق و امثال اينها را براى خداى متعال ثابت مى كند، آنها نيز از اين قرارند: «'''اللَّهُ وَلىُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظلُمَتِ إِلى النُّورِ '''» و «'''وَ اللَّهُ وَلىُّ الْمُؤْمِنِينَ '''» و «'''وَ اللَّهُ وَلىُّ الْمُتَّقِينَ '''» و آيات زير هم در مقام بيان همين جهت اند: «'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَقَدْ ضلَّ ضلَلاً مُّبِيناً '''» پس نتيجه اين دو دسته آيات اين شد كه دو سنخ ولايت براى خداى متعال هست يكى ولايت تكوينى و يكى تشريعى و به عبارت ديگر يكى ولايت حقيقى و يكى ولايت اعتبارى .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۱۷ </center>
۳ - ولايت تشريعى الميزان اما آيات دسته سوم ، يعنى آياتى كه را كه در آيات قبل براى خداوند ثابت مى كرد در آنها همان را براى رسول خدا ثابت مى كند و قيام به تشريع و دعوت به دين و تربيت امت و حكومت بين آنان و قضاوت در آنان را از شؤ ون و مناصب رسالت وى مى داند، آنها نيز از اينقرارند: «'''النَّبىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ '''» و در همين معناست آيه «'''إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك الْكِتَب بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بمَا أَرَاك اللَّهُ '''» و: «'''إِنَّك لَتهْدِى إِلى صِراطٍ مُستَقِيمٍ '''» و آيه «'''رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ '''» و: «'''لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ '''» و «'''أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ '''» و «'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ '''» و«'''وَ أَنِ احْكُم بَيْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوك عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْك '''».
۳ - ولايت تشريعى الميزان اما آيات دسته سوم ، يعنى آياتى كه را كه در آيات قبل براى خداوند ثابت مى كرد در آنها همان را براى رسول خدا ثابت مى كند و قيام به تشريع و دعوت به دين و تربيت امت و حكومت بين آنان و قضاوت در آنان را از شؤ ون و مناصب رسالت وى مى داند، آنها نيز از اينقرارند: «'''النَّبىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ '''» و در همين معناست آيه «'''إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْك الْكِتَب بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بمَا أَرَاك اللَّهُ '''» و: «'''إِنَّك لَتهْدِى إِلى صِراطٍ مُستَقِيمٍ '''» و آيه «'''رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايَتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ '''» و: «'''لِتُبَينَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِمْ '''» و «'''أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ '''» و «'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لهَُمُ الخِْيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ '''» و«'''وَ أَنِ احْكُم بَيْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوك عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْك '''».
و اما ولايت به معناى نصرت كه براى خداوند است سابقا گفتيم معنا ندارد كه رسول الله داراى آن باشد و از همين جهت در آيات قرآنى هم براى آن جناب ولايت به اين معنا ثابت نشده است . بارى جامع و فشرده اين آيات اينست كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نيز داراى چنين ولايتى هست كه امت را بسوى خداى تعالى سوق دهد و دربين آنها حكومت و فصل خصومت كند و در تمامى شؤ ون آنها دخالت نمايد و خداى همينطور كه بر مردم اطاعت خداى تعالى واجب است اطاعت او نيز بدون قيد و شرط واجب است . پس برگشت ولايت آن حضرت بسوى ولايت تشريعى خداوند عالم است ، به اين معنا كه چون اطاعت خداوند در امور تشريعى واجب است و اطاعت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم اطاعت خداست پس رسول خدا مقدم و پيشواى آنان و در نتيجه ولايت او هم همان ولايت خداوند خواهد بود. كما اينكه بعضى از آيات گذشته مانند آيه «'''أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسول '''» و آيه «'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ ...'''» و آياتى ديگر به اين معنا تصريح مى كردند.
و اما ولايت به معناى نصرت كه براى خداوند است سابقا گفتيم معنا ندارد كه رسول الله داراى آن باشد و از همين جهت در آيات قرآنى هم براى آن جناب ولايت به اين معنا ثابت نشده است . بارى جامع و فشرده اين آيات اينست كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نيز داراى چنين ولايتى هست كه امت را بسوى خداى تعالى سوق دهد و دربين آنها حكومت و فصل خصومت كند و در تمامى شؤ ون آنها دخالت نمايد و خداى همينطور كه بر مردم اطاعت خداى تعالى واجب است اطاعت او نيز بدون قيد و شرط واجب است . پس برگشت ولايت آن حضرت بسوى ولايت تشريعى خداوند عالم است ، به اين معنا كه چون اطاعت خداوند در امور تشريعى واجب است و اطاعت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم اطاعت خداست پس رسول خدا مقدم و پيشواى آنان و در نتيجه ولايت او هم همان ولايت خداوند خواهد بود. كما اينكه بعضى از آيات گذشته مانند آيه «'''أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسول '''» و آيه «'''وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضى اللَّهُ وَ رَسولُهُ ...'''» و آياتى ديگر به اين معنا تصريح مى كردند.
۴ - و اما قسم چهارم يعنى آياتى كه همين ولايتى را كه دسته سوم براى رسول خدا ثابت مى نمود براى اميرالمؤ منين ، على بن ابيطالب (عليه السلام ) ثابت مى كند و آنان آيات يكى همين آيه مورد بحث ما است كه بعد از اثبات ولايت تشريع براى خدا و رسول با واو عاطفه عنوان «'''اَلَّذينَ آمَنوُا'''» را كه جز بر اميرالمؤ منين منطبق نيست به آن دو عطف نموده و به يك سياق اين سخن ولايت را كه گفتيم در هر سه مورد ولايت واحده اى است براى پروردگار متعال ، البته بطور اصالت و براى رسول خدا و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بطور تبعيت و به اذن خدا ثابت مى كند.
۴ - و اما قسم چهارم يعنى آياتى كه همين ولايتى را كه دسته سوم براى رسول خدا ثابت مى نمود براى اميرالمؤ منين ، على بن ابيطالب (عليه السلام ) ثابت مى كند و آنان آيات يكى همين آيه مورد بحث ما است كه بعد از اثبات ولايت تشريع براى خدا و رسول با واو عاطفه عنوان «'''اَلَّذينَ آمَنوُا'''» را كه جز بر اميرالمؤ منين منطبق نيست به آن دو عطف نموده و به يك سياق اين سخن ولايت را كه گفتيم در هر سه مورد ولايت واحده اى است براى پروردگار متعال ، البته بطور اصالت و براى رسول خدا و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بطور تبعيت و به اذن خدا ثابت مى كند.
و اگر معناى ولايت در اين يك آيه نسبت به خداوند غير از معناى آن نسبت به «'''اَلَّذينَ آمَنوُا '''» بود صرفنظر از اينكه اين يك نحوه غلط اندازى و باعث اشتباه بود علاوه بر اين ، جا داشت كلمه ولايت را نسبت به «'''اَلَّذينَ '''» تكرار كند، تا ولايت خدا به معناى خود و آن ديگرى هم به معناى خود استعمال شده باشد و اشتباهى در بين نيايد. كما اينكه نظير اين مطلب در اين آيه رعايت شده است : «'''قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَّكمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ '''»: همانطورى كه مى بينيد لفظ «'''يُؤْمِنُ '''» را تكرار كرده براى اينكه هر كدام معناى بخصوصى داشت و نيز نظير اين مطلب در آيه «'''أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسول '''» در جزء سابق گذشت . علاوه بر اين ، خود لفظ «'''وَليُّكُمْ'''» با اينكه مفرد است به مؤ منين نسبت داده شده ، و اگر مقصود از آن غير از ولايت منسوب به خدا و رسول بود بايد در اين باره «'''اَلَّذينَ آمَنُوا'''» مى فرمود، و مفسرين هم به همين جور آيه را توجيه كرده اند، يعنى ولايت را به يك معنا گرفته و گفته اند در خداى تعالى بطور اصل و در غير او به تبع مى باشد.
و اگر معناى ولايت در اين يك آيه نسبت به خداوند غير از معناى آن نسبت به «'''اَلَّذينَ آمَنوُا '''» بود صرفنظر از اينكه اين يك نحوه غلط اندازى و باعث اشتباه بود علاوه بر اين ، جا داشت كلمه ولايت را نسبت به «'''اَلَّذينَ '''» تكرار كند، تا ولايت خدا به معناى خود و آن ديگرى هم به معناى خود استعمال شده باشد و اشتباهى در بين نيايد. كما اينكه نظير اين مطلب در اين آيه رعايت شده است : «'''قُلْ أُذُنُ خَيرٍ لَّكمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ '''»: همانطورى كه مى بينيد لفظ «'''يُؤْمِنُ '''» را تكرار كرده براى اينكه هر كدام معناى بخصوصى داشت و نيز نظير اين مطلب در آيه «'''أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسول '''» در جزء سابق گذشت . علاوه بر اين ، خود لفظ «'''وَليُّكُمْ'''» با اينكه مفرد است به مؤ منين نسبت داده شده ، و اگر مقصود از آن غير از ولايت منسوب به خدا و رسول بود بايد در اين باره «'''اَلَّذينَ آمَنُوا'''» مى فرمود، و مفسرين هم به همين جور آيه را توجيه كرده اند، يعنى ولايت را به يك معنا گرفته و گفته اند در خداى تعالى بطور اصل و در غير او به تبع مى باشد.
پس از آنچه تاكنون گفته شد بدست آمد كه حصرى كه از كلمه «'''اِنَّما'''» استفاده مى شود حصر افراد است ، كانه اين ولايت عام و شامل همه است ، چه مخاطبين خيال مى كرده اند آنان كه در آيه اسم برده شده اند و چه غير آنان ، چون چنين مظنه اى در بين بوده ، آيه ولايت را منحصر كرده براى نام بردگان . ممكن هم هست به يك وجه ديگر اين حصر را قصر قلب دانست .
پس از آنچه تاكنون گفته شد بدست آمد كه حصرى كه از كلمه «'''اِنَّما'''» استفاده مى شود حصر افراد است ، كانه اين ولايت عام و شامل همه است ، چه مخاطبين خيال مى كرده اند آنان كه در آيه اسم برده شده اند و چه غير آنان ، چون چنين مظنه اى در بين بوده ، آيه ولايت را منحصر كرده براى نام بردگان . ممكن هم هست به يك وجه ديگر اين حصر را قصر قلب دانست .
«'''الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَكِعُونَ '''»
«'''الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ هُمْ رَكِعُونَ '''»
اين جمله بيان مى كند «'''الذين آمنوا'''» را كه سابق بر اين جمله ذكر شده ، و جمله «'''و هم راكعون '''» حال است از فاعل «'''يوتون '''» و هم او عامل است در اين حال «'''راكعون '''».
اين جمله بيان مى كند «'''الذين آمنوا'''» را كه سابق بر اين جمله ذكر شده ، و جمله «'''و هم راكعون '''» حال است از فاعل «'''يوتون '''» و هم او عامل است در اين حال «'''راكعون '''».
«'''ركوع '''»، در لغت هياءت مخصوصه اى است در انسان ، و آن عبارت است از خميدگى ، و لذا به پير مرد سالخورده اى كه پشتش خميده ، مى گويند شيخ راكع ، يعنى پير خميده ، و در عرف شرع عبارتست از هياءت مخصوصه اى در عبادت . در قرآن مى فرمايد: «'''الراكعون الساجدون '''» و اين ركوع در حقيقت حالت خضوع و ذلت آدمى را در برابر خداوند مجسم مى سازد.
«'''ركوع '''»، در لغت هياءت مخصوصه اى است در انسان ، و آن عبارت است از خميدگى ، و لذا به پير مرد سالخورده اى كه پشتش خميده ، مى گويند شيخ راكع ، يعنى پير خميده ، و در عرف شرع عبارتست از هياءت مخصوصه اى در عبادت . در قرآن مى فرمايد: «'''الراكعون الساجدون '''» و اين ركوع در حقيقت حالت خضوع و ذلت آدمى را در برابر خداوند مجسم مى سازد.
چيزى كه هست در اسلام ركوع در غير نماز حتى براى خداوند مشروع نيست ،بخلاف سجود كه در غير نماز هم مشروع است ، و چون در ركوع معناى خشوع و اظهار ذلت هست گاهى همين كلمه را بطور استعاره در مطلق خشوع و تذلل و فقرى كه عادتا خالى از ذلت در برابر غير نيست بكار مى برند، مثلا مى گويند فلانى براى فلان ركوع كرد، يعنى خود را كوچك نمود و لو خم نشده باشد.
چيزى كه هست در اسلام ركوع در غير نماز حتى براى خداوند مشروع نيست ،بخلاف سجود كه در غير نماز هم مشروع است ، و چون در ركوع معناى خشوع و اظهار ذلت هست گاهى همين كلمه را بطور استعاره در مطلق خشوع و تذلل و فقرى كه عادتا خالى از ذلت در برابر غير نيست بكار مى برند، مثلا مى گويند فلانى براى فلان ركوع كرد، يعنى خود را كوچك نمود و لو خم نشده باشد.
«'''وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فَإِنَّ حِزْب اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ '''»
«'''وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسولَهُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فَإِنَّ حِزْب اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ '''»
تولى به معناى گرفتن ولى است و «'''الذين آمنوا'''» افاده عهد مى كند و در آن اشاره است به مؤ منين معهود، يعنى همان مؤ منين كه در «'''انما وليكم '''» ذكر شد و جمله «'''فان حزب الله هم الغالبون '''» در جاى جزاى شرط قرار گرفته و ليكن در حقيقت جزا، نيست و جزا در تقدير است و اين جمله از باب بكار بردن كبراى قياس در جاى نتيجه در اينجا ذكر شده است تا علت حكم را برساند، و تقدير آيه چنين بوده : «'''و من يتول فهو الغالب لانه من حزب الله و حزب الله هم الغالبون - هر كه خدا و رسول را ولى خود بگيرد غالب و پيروز است چونكه از حزب خداست و حزب خداوند هميشه غالب است '''».
تولى به معناى گرفتن ولى است و «'''الذين آمنوا'''» افاده عهد مى كند و در آن اشاره است به مؤ منين معهود، يعنى همان مؤ منين كه در «'''انما وليكم '''» ذكر شد و جمله «'''فان حزب الله هم الغالبون '''» در جاى جزاى شرط قرار گرفته و ليكن در حقيقت جزا، نيست و جزا در تقدير است و اين جمله از باب بكار بردن كبراى قياس در جاى نتيجه در اينجا ذكر شده است تا علت حكم را برساند، و تقدير آيه چنين بوده : «'''و من يتول فهو الغالب لانه من حزب الله و حزب الله هم الغالبون - هر كه خدا و رسول را ولى خود بگيرد غالب و پيروز است چونكه از حزب خداست و حزب خداوند هميشه غالب است '''».
و اين تعبير كنايه از اين است كه اينها حزب خدايند، و بنابر آنچه راغب گفته حزب به معنى جماعتى است كه در آن يك نحوه تشكيل و فشردگى باشد، و خداوند سبحان در جاى ديگر از حزب خود نام برده ، اتفاقا جائى است كه با مورد بحث ما از جهت مضمون شباهت دارد، چون فرموده است : «'''لا تجد قوما يومنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حادالله و رسوله و لو كانوا آباء هم او ابناء هم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه '''» تا آنجا كه مى فرمايد: «'''اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون '''» و «'''فلاح '''» به معناى پيروزى و رسيدن به مقصد و استيلاى برخواسته خويش است ، و اين استيلاى بر مراد و فلاح همان است كه خداوند متعال آنرا از جمله بهترين نويدها براى مؤ منين قرار داده و آنها را به نيل به آن بشارت داده و فرموده است : «'''قد افلح المؤ منون '''» و آياتى كه اين نويد را مى دهند زيادند و در همه آنها اين لفظ بطور مطلق بكار رفته و معلوم است كه فلاح مطلق هم رسيدن به سعادت را و هم رستگارى به نيل به حقيقت را و هم غلبه بر شقاوت و باطل و دفع آنرا هم در دنيا و هم در آخرت شامل مى شود. اما در دنيا براى اينكه مردمى رستگارند كه مجتمعشان صالح و افراد آن مجتمع همه اولياى خدا و صالح باشند و معلوم است كه در چنين مجتمع كه پايه اش بر تقوا و ورع است و شيطان در آن راه ندارد مى توان مزه زندگى واقعى را چشيده و به عالى ترين درجه لذت و برخوردارى از حيات نائل شد.
و اين تعبير كنايه از اين است كه اينها حزب خدايند، و بنابر آنچه راغب گفته حزب به معنى جماعتى است كه در آن يك نحوه تشكيل و فشردگى باشد، و خداوند سبحان در جاى ديگر از حزب خود نام برده ، اتفاقا جائى است كه با مورد بحث ما از جهت مضمون شباهت دارد، چون فرموده است : «'''لا تجد قوما يومنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حادالله و رسوله و لو كانوا آباء هم او ابناء هم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه '''» تا آنجا كه مى فرمايد: «'''اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون '''» و «'''فلاح '''» به معناى پيروزى و رسيدن به مقصد و استيلاى برخواسته خويش است ، و اين استيلاى بر مراد و فلاح همان است كه خداوند متعال آنرا از جمله بهترين نويدها براى مؤ منين قرار داده و آنها را به نيل به آن بشارت داده و فرموده است : «'''قد افلح المؤ منون '''» و آياتى كه اين نويد را مى دهند زيادند و در همه آنها اين لفظ بطور مطلق بكار رفته و معلوم است كه فلاح مطلق هم رسيدن به سعادت را و هم رستگارى به نيل به حقيقت را و هم غلبه بر شقاوت و باطل و دفع آنرا هم در دنيا و هم در آخرت شامل مى شود. اما در دنيا براى اينكه مردمى رستگارند كه مجتمعشان صالح و افراد آن مجتمع همه اولياى خدا و صالح باشند و معلوم است كه در چنين مجتمع كه پايه اش بر تقوا و ورع است و شيطان در آن راه ندارد مى توان مزه زندگى واقعى را چشيده و به عالى ترين درجه لذت و برخوردارى از حيات نائل شد.
خط ۶۱: خط ۶۳:
و از تفسير ثعلبى نقل شده كه مى گفته است . ابوالحسن محمد بن قاسم فقيه مرا خبر داد از عبد الله بن احمد شعرانى از ابو على احمد بن على بن رزين از مظفر بن حسن انصارى از سرى بن على وراق از يحيى بن عبد الحميد جمانى از قيس بن ربيع از اعمش از عبايه بن ربعى كه گفت روزى عبدالله عباس كنار زمزم نشسته و براى مردم حديث مى كرد و مرتب مى گفت «'''قال رسول الله ص '''»، «'''قال رسول الله ص '''» تا اينكه مرد عمامه بسرى كه با عمامه اش صورتش را پوشانيده بود نزديك آمد و هر دفعه كه ابن عباس مى گفت «'''قال رسول الله '''» و حديثش را مى خواند او نيز مى گفت «'''قال رسول الله ص '''» و حديثى مى خواند، ابن عباس پرسيد تو را به خدا سوگند بگو ببينم كيستى ؟ ابن ربعى مى گويد ديدم عمامه را از صورت خود كنار زد و گفت اى مردم هر كس ‍ مرا مى شناسد كه هيچ و هر كس مرا نمى شناسد بداند كه من جندب بن جناده بدرى ابوذر غفاريم ، با اين دو گوش خود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيدم و اگر دروغ بگويم خداوند آن دو را كر كند و با اين دو چشمم ديدم و اگر دروغ بگويم هر دو را كور كند، شنيدم كه فرمود: «'''على قائد البرره و قاتل الكفره ، منصور من نصره ، مخذول من خذله - على پيشوا و زمامدار نيكان است ، على كشنده كافران است ، على كسى است كه ياورش را خداوند نصرت مى دهد و دشمنش را خدا خذلان مى دهد'''».
و از تفسير ثعلبى نقل شده كه مى گفته است . ابوالحسن محمد بن قاسم فقيه مرا خبر داد از عبد الله بن احمد شعرانى از ابو على احمد بن على بن رزين از مظفر بن حسن انصارى از سرى بن على وراق از يحيى بن عبد الحميد جمانى از قيس بن ربيع از اعمش از عبايه بن ربعى كه گفت روزى عبدالله عباس كنار زمزم نشسته و براى مردم حديث مى كرد و مرتب مى گفت «'''قال رسول الله ص '''»، «'''قال رسول الله ص '''» تا اينكه مرد عمامه بسرى كه با عمامه اش صورتش را پوشانيده بود نزديك آمد و هر دفعه كه ابن عباس مى گفت «'''قال رسول الله '''» و حديثش را مى خواند او نيز مى گفت «'''قال رسول الله ص '''» و حديثى مى خواند، ابن عباس پرسيد تو را به خدا سوگند بگو ببينم كيستى ؟ ابن ربعى مى گويد ديدم عمامه را از صورت خود كنار زد و گفت اى مردم هر كس ‍ مرا مى شناسد كه هيچ و هر كس مرا نمى شناسد بداند كه من جندب بن جناده بدرى ابوذر غفاريم ، با اين دو گوش خود از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيدم و اگر دروغ بگويم خداوند آن دو را كر كند و با اين دو چشمم ديدم و اگر دروغ بگويم هر دو را كور كند، شنيدم كه فرمود: «'''على قائد البرره و قاتل الكفره ، منصور من نصره ، مخذول من خذله - على پيشوا و زمامدار نيكان است ، على كشنده كافران است ، على كسى است كه ياورش را خداوند نصرت مى دهد و دشمنش را خدا خذلان مى دهد'''».


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش