تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۵: خط ۴۵:
<span id='link215'><span>
<span id='link215'><span>


==بر خدا است كه قصد سبيل (راه هدايت ) را معين و روشن كند ==
==مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»==
«'''وَ عَلى اللَّهِ قَصدُ السبِيلِ وَ مِنْهَا جَائرٌ وَ لَوْ شاءَ لهََديكمْ أَجْمَعِينَ'''»:
«'''وَ عَلى اللَّهِ قَصدُ السَّبِيلِ وَ مِنْهَا جَائرٌ وَ لَوْ شاءَ لهََديكُمْ أَجْمَعِينَ'''»:


كلمه «'''قصد'''» - بطورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است ، يعنى راه آنطور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف ، قيوم و مسلط باشد، و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است به معناى اسم فاعل است ، و اضافه شدن آن به كلمه «'''سبيل '''» اضافه صفت به موصوف خويش است، و بنا بر اين ، معناى قصد السبيل ، سبيل قاصد است ، در مقابل قول خداوند كه مى فرمايد: «'''و منها جائر'''» كه «'''جائر'''» به معناى منحرف از هدف است و رهرو خود را به غير هدف مى رساند، و از هدف گمراه مى كند.
كلمۀ «قَصد» - به طورى كه راغب و غير او گفته اند - به معناى استقامت راه است. يعنى راه آن طور مستقيم باشد كه در رساندن سالك خود به هدف، قيّوم و مسلط باشد. و ظاهرا اين كلمه كه مصدر است، به معناى اسم فاعل است، و اضافه شدن آن به كلمۀ «سبيل»، اضافه صفت به موصوف خويش است. و بنابراين، معناى «قصد السبيل»، سبيل قاصد است، در مقابل قول خداوند كه مى فرمايد: «وَ مِنهَا جَائِرٌ»، كه «جائر» به معناى منحرف از هدف است، و رهرو خود را به غير هدف مى رساند، و از هدف گمراه مى كند.


و مقصود از اينكه فرمود: «'''بر خداست قصد سبيل '''»، اين است كه بر خدا واجب است كه سبيل قاصد و راه مستقيم را براى بندگانش معين كند، تا آن راه ، ايشان را به سعادت و فلاح بكشاند، و چون حاكمى غير از خدا نيست كه او را محكوم به اين واجب كند، پس او خودش بر خود واجب كرده است كه راهى براى بندگان خود قرار دهد و ايشان را بسوى خود هدايت كند، و قرار هم داده .
و مقصود از اين كه فرمود: «بر خداست قصد سبيل»، اين است كه: بر خدا واجب است كه سبيل قاصد و راه مستقيم را براى بندگانش معين كند، تا آن راه، ايشان را به سعادت و فلاح بكشاند. و چون حاكمى غير از خدا نيست كه او را محكوم به اين واجب كند، پس او خودش بر خود واجب كرده است كه راهى براى بندگان خود قرار دهد و ايشان را به سوى خود هدايت كند، و قرار هم داده.


زيرا راه قرار دادنش همين است كه انسان و بلكه هر موجودى را به قوا و ادواتى مجهز كرده كه اگر درست به كارش بزند او را به كمال مطلوب و سعادتش ميرساند همچنانكه قرآن كريم فرمود: «'''الذى اعطى كلشى ء خلقه ثم هدى '''» و در خصوص انسان فرمود: «'''فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله '''».
زيرا راه قرار دادنش، همين است كه انسان و بلكه هر موجودى را به قوا و ادواتى مجهز كرده كه اگر درست به كارش بزند، او را به كمال مطلوب و سعادتش می رساند. همچنان كه قرآن كريم فرمود: «الَّذِى أعطَى كُلَّ شَئٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدَى». و در خصوص انسان فرمود: «فَأقِم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَةَ اللهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا لَا تَبدِيلَ لِخَلقِ الله».


و اما «'''هدايت '''»، عبارت است از آن تلقين هائى كه از دو ناحيه در بشر القاء نموده ، يكى از ناحيه فطرت و يكى از طريق بعث رسل و انزال كتب و تشريع شرايع ، همچنانكه در باره قسمت اول فرموده : «'''و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها'''» و در باره قسمت دوم فرمود: «'''انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا'''».
و اما «هدايت»، عبارت است از آن تلقين هایى كه از دو ناحيه در بشر القاء نموده. يكى از ناحيه «فطرت»، و يكى از طريق «بعث رُسُل» و انزال كتب و تشريع شرايع. همچنان كه در باره قسمت اول فرموده: «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوَّيهَا فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَيهَا». و در باره قسمت دوم فرمود: «إنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إمَّا شَاكِراً وَ إمّا كَفُوراً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۳ </center>
و اگر خداى سبحان اين آيه را كه مربوط به هدايت است در ميان آياتى قرار داده كه نعمتهاى علوى و سفلى ، از آسمان و زمين و انعام و خيل و بغال و حمير و آب نازل از آسمان و زراعت و نظائر آن را مى شمارد، بدين جهت بوده كه كلام در دو آيه انعام و خيل به معناى راهپيمائى و سوار شدن مركب منتهى شد، لذا مناسب بود كه راههاى معنوى كه آدمى را به هدف حقيقى او و كمالى كه در مسير حيات در جستجوى آنست ميرساند خاطر نشان بسازد.
و اگر خداى سبحان اين آيه را كه مربوط به هدايت است، در ميان آياتى قرار داده كه نعمت هاى علوى و سفلى، از آسمان و زمين و انعام و خيل و بغال و حمير و آب نازل از آسمان و زراعت و نظائر آن را مى شمارد، بدين جهت بوده كه كلام در دو آيه انعام و خيل، به معناى راهپيمایى و سوار شدن مركب منتهى شد. لذا مناسب بود كه راه هاى معنوى كه آدمى را به هدف حقيقى او و كمالى كه در مسير حيات در جستجوى آن است، می رساند، خاطرنشان بسازد.


لذا فرمود: يكى از نعمتهائى كه خدا بر بندگانش منت نهاده اين است كه بر خود واجب كرده راه ميانه را به آنان بنماياند تا بتوانند به سعادت زندگيشان برسند و بسوى پروردگارشان هدايت گردند.
لذا فرمود: يكى از نعمت هایى كه خدا بر بندگانش منت نهاده، اين است كه بر خود واجب كرده راه ميانه را به آنان بنماياند، تا بتوانند به سعادت زندگی شان برسند و به سوى پروردگارشان هدايت گردند.


در اين آيه ، خداى سبحان قصد السبيل را به خودش نسبت داده ، ولى سبيل جائر را نسبت نداده ، جهتش اين است كه جائر، راه ضلالت است و از ناحيه خدا جعل نشده است بلكه راهى كه خدا جعل كرده راه قصد و هدايت است ، و راه جائر، به معنى انحراف از راه هدايت و نپيمودن آن است ، پس در حقيقت راه نيست بلكه بيراهه است .
در اين آيه، خداى سبحان، «قصد السبيل» را به خودش نسبت داده، ولى «سبيل جائر» را نسبت نداده. جهتش اين است كه: «جائر»، راه ضلالت است و از ناحيه خدا جعل نشده است، بلكه راهى كه خدا جعل كرده، راه قصد و هدايت است، و راه جائر، به معنى انحراف از راه هدايت و نپيمودن آن است. پس در حقيقت، راه نيست، بلكه بيراهه است.


و بهر حال آيه شريفه ظاهر در اين است كه قصد السبيل را به خدا نسبت داده و آن ديگرى را نسبت نداده ، و چون قصد السبيل - كه آن را به خدا نسبت داده - رهرو خود را به خدا منتهى مى كند و از اين مى فهميم كه راه جائر كه آن را به خدا نسبت نداده رهرو خود را به خدا منتهى نمى كند، و نيز مى فهميم كه راه نيست بلكه انحراف از راه است .
و به هر حال، آيه شريفه، ظاهر در اين است كه «قصد السبيل» را به خدا نسبت داده و آن ديگرى را نسبت نداده، و چون «قصد السبيل» - كه آن را به خدا نسبت داده - رهرو خود را به خدا منتهى مى كند، و از اين مى فهميم كه «راه جائر» كه آن را به خدا نسبت نداده، رهرو خود را به خدا منتهى نمى كند، و نيز مى فهميم كه راه نيست، بلكه انحراف از راه است.


و چون ممكن است كسى توهم كند كه همين عمل خدا باعث شده كه خدا خود بدست خودش خود را مغلوب كرده و نعمتش را مكفور نمايد، براى اينكه مى بينيم اكثر مردم اين راه را نپيموده ، و به هدايت آن مهتدى نشده اند، و اگر او چنين راهى را جعل نمى فرمود بندگان نافرمانيش نمى كردند، پس خودش خود را در تدبير خويش مغلوب بندگانش كرده است ، و چون جاى چنين توهمى بوده جمله اى را اضافه كرد تا آن را دفع كند، و آن جمله : «'''و لو شاء لهداكم اجمعين '''» است ، يعنى اگر اكثر مردم راه خدا را نمى روند بخاطر عجز خداى سبحان و غلبه آنان بر خدا و شكست دادن خدا نيست ، بلكه از اين جهت كه خدا نخواسته هدايت شوند،
و چون ممكن است كسى توهم كند كه همين عمل خدا باعث شده كه خدا خود به دست خودش، خود را مغلوب كرده و نعمتش را مكفور نمايد. براى اين كه مى بينيم اكثر مردم اين راه را نپيموده، و به هدايت آن مهتدى نشده اند، و اگر او چنين راهى را جعل نمى فرمود، بندگان نافرمانی اش نمى كردند. پس خودش، خود را در تدبير خويش مغلوب بندگانش كرده است. و چون جاى چنين توهمى بوده، جمله اى را اضافه كرد تا آن را دفع كند، و آن جمله: «وَ لَو شَاءَ لَهَداكُم أجمَعِين» است.
 
يعنى: اگر اكثر مردم راه خدا را نمى روند، به خاطر عجز خداى سبحان و غلبه آنان بر خدا و شكست دادن خدا نيست، بلكه از اين جهت كه خدا نخواسته هدايت شوند. زيرا اگر خدا مى خواست، همه را هدايت مى كرد و ايشان، چاره اى جز هدايت نداشتند. چون خداوند در هر حال، قاهر و غالب است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۳۱۴ </center>
زيرا اگر خدا مى خواست همه را هدايت مى كرد و ايشان چاره اى جز هدايت نداشتند چون خداوند در هر حال ، قاهر و غالب است .


و به عبارت «'''ديگر سبيل قاصد'''» كه خدا آن را قرار داده سبيلى است كه بر اساس اختيار انسان بنا و درست شده ، كه انسان به اختيار خود، با اعمال صالح و اجتناب از معاصى آن را مى پيمايد، و چنين راهى ممكن نيست جبرى باشد همچنانكه ممكن نيست عمومى باشد، زيرا طبيعتهاى افراد، مختلف و تركيب ساختمانى آنان گوناگون است ، و قهرا آثار اين طبيعتها و تركيبهاى مختلف نيز متفاوت است ، در نتيجه افراد در ايمان و كفر و تقوى و فجور و اطاعت و معصيت مختلفند.
و به عبارت ديگر: «سبيل قاصد»، كه خدا آن را قرار داده، سبيلى است كه بر اساس اختيار انسان بنا و درست شده، كه انسان به اختيار خود، با اعمال صالح و اجتناب از معاصى آن را مى پيمايد. و چنين راهى ممكن نيست جبرى باشد، همچنان كه ممكن نيست عمومى باشد. زيرا طبيعت هاى افراد، مختلف و تركيب ساختمانى آنان گوناگون است، و قهرا آثار اين طبيعت ها و تركيب هاى مختلف نيز، متفاوت است. در نتيجه، افراد در ايمان و كفر و تقوا و فجور و اطاعت و معصيت مختلف اند.
<span id='link216'><span>
<span id='link216'><span>