گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۱۳۷: خط ۱۳۷:
<span id='link37'><span>
<span id='link37'><span>


==از آنجا كه دلها مسخر خداوند است ، غرور به خاطر تمايل قلب به صلاح و تقوا، و ياءس و نوميدى از عدم اقبال قلب به خيرات و صالحات بى مورد است ==
از اين هم كه بگذريم وقتى خداى سبحان ميان انسان و قلب او حايل باشد، و با در نظر گرفتن اينكه ، او مالك حقيقى قلب نيز هست ، پس قبل از اينكه انسان در قلبش تصرف كند او در قلب انسان بهر نحوى كه مى خواهد تصرف نموده آنچه را كه انسان از ايمان و يا شك ، خوف و يا رجاء، اضطراب و يا اطمينان ، و يا غير آن هر چيز اختيارى و اضطرارى را به خود نسبت مى دهد همه به خداى تعالى نيز انتساب دارد، بلكه انتسابش به خدا بيشتر است.  
از اين هم كه بگذريم وقتى خداى سبحان ميان انسان و قلب او حايل باشد، و با در نظر گرفتن اينكه ، او مالك حقيقى قلب نيز هست ، پس قبل از اينكه انسان در قلبش تصرف كند او در قلب انسان بهر نحوى كه مى خواهد تصرف نموده آنچه را كه انسان از ايمان و يا شك ، خوف و يا رجاء، اضطراب و يا اطمينان ، و يا غير آن هر چيز اختيارى و اضطرارى را به خود نسبت مى دهد همه به خداى تعالى نيز انتساب دارد، بلكه انتسابش به خدا بيشتر است چون اين انتساب ، انتساب تصرفى است ، يعنى خداى تعالى نسبتى كه با قلوب دارد اين است كه در آنها با توفيق و خذلان و انواع ديگر تربيت الهى خود تصرف نموده و بدون اينكه مانعى او را از كارش منع كند و يا مذمت و سرزنش كسى او را تهديد نمايد در دلها به هر چه بخواهد حكم مى كند، همچنانكه فرموده : «''' و الله يحكم لا معقب لحكمه '''» و نيز فرموده : «''' له الملك و له الحمد و هو على كل شى ء قدير '''».


پس اينكه انسان به ايمان درونى و يا حسن نيت خود وثوق يافته و از تصميمش بر كار نيك كردن و به صلاح و تقوا گرائيدن مغرور شود از كمال جهل او است ، آرى ، از نادانى انسان است كه خود را در مالكيت قلب خود مستقل دانسته و براى خود در اين باره قدرت مطلقه اى قائل شود، چون دلها همه مسخر خدا است و او است كه بهر طرف بخواهد آن را با انگشتان خود مى گرداند، او است مالك حقيقى دلها و محيط به تمام معناى آن ، همچنانكه فرموده : «''' و نقلب افئدتهم و ابصارهم كما لم يومنوا به اول مره'''» .
چون اين انتساب ، انتساب تصرفى است ، يعنى خداى تعالى نسبتى كه با قلوب دارد اين است كه در آنها با توفيق و خذلان و انواع ديگر تربيت الهى خود تصرف نموده و بدون اينكه مانعى او را از كارش منع كند و يا مذمت و سرزنش كسى او را تهديد نمايد در دل ها به هر چه بخواهد حكم مى كند، همچنان كه فرموده: «و الله يحكم لا معقب لحكمه». و نيز فرموده : «له الملك و له الحمد و هو على كل شئ قدير».
 
پس اين كه انسان به ايمان درونى و يا حسن نيت خود وثوق يافته و از تصميمش بر كار نيك كردن و به صلاح و تقوا گرائيدن مغرور شود از كمال جهل او است.
 
آرى ، از نادانى انسان است كه خود را در مالكيت قلب خود مستقل دانسته و براى خود در اين باره قدرت مطلقه اى قائل شود، چون دلها همه مسخر خدا است و او است كه به هر طرف بخواهد آن را با انگشتان خود مى گرداند، او است مالك حقيقى دلها و محيط به تمام معناى آن. همچنان كه فرموده : «و نقلب افئدتهم و ابصارهم كما لم يؤمنوا به اول مرة».


پس جا دارد آدمى به جاى مغرور شدن هميشه از اينكه خداوند دلش را واژگونه كند در حذر و در ترس باشد چون خدا در هر لحظه مى تواند دل انسان را از سعادت به شقاوت و از استقامت به واژگونى و انحراف برگرداند.  
پس جا دارد آدمى به جاى مغرور شدن هميشه از اينكه خداوند دلش را واژگونه كند در حذر و در ترس باشد چون خدا در هر لحظه مى تواند دل انسان را از سعادت به شقاوت و از استقامت به واژگونى و انحراف برگرداند.  


آرى در هيچ حالى نمى توان از مكر خدا ايمن شد: «''' فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون '''». و همچنين بر عكس ، اگر ديد كه قلبش ‍ نسبت به كلمه حق اقبال نداشته و متمايل به سوى خيرات و اعمال صالح نيست ماءيوس نگردد، و براى اصلاح دل خود به پذيرفتن دعوت خدا و رسول مبادرت جسته و بدين وسيله دل مرده خود را زنده كند و در برابر حوادث با ياس و نوميدى از ميدان هزيمت نكند، و بداند كه هميشه خدا ميان آدمى و قلبش واسطه است ، و مى تواند قلب او را در هر حال كه هست به بهترين احوال برگرداند، و دل او را مشمول رحمت خود كند، آرى زمام همه امور به دست او است ، همچنانكه خودش فرموده : «''' انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون '''» و نيز فرموده : «''' و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون '''» .
آرى، در هيچ حالى نمى توان از مكر خدا ايمن شد: «فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون». و همچنين بر عكس ، اگر ديد كه قلبش ‍ نسبت به كلمه حق اقبال نداشته و متمايل به سوى خيرات و اعمال صالح نيست ماءيوس نگردد، و براى اصلاح دل خود به پذيرفتن دعوت خدا و رسول مبادرت جسته و بدين وسيله دل مرده خود را زنده كند و در برابر حوادث با ياس و نوميدى از ميدان هزيمت نكند، و بداند كه هميشه خدا ميان آدمى و قلبش واسطه است، و مى تواند قلب او را در هر حال كه هست به بهترين احوال برگرداند، و دل او را مشمول رحمت خود كند.
 
آرى زمام همه امور به دست او است. همچنان كه خودش فرموده: «انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون». و نيز فرموده: «و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۶۲ </center>
اشاره به اينكه آيه شريفه : «''' ان الله يحول بين المرء و قبله '''» از جامع ترين آيات قرآنى است
اشاره به اينكه آيه شريفه: «ان الله يحول بين المرء و قبله» از جامع ترين آيات قرآنى است. پس آيه شريفه به طورى كه ملاحظه مى كنيد از جامع ترين آيات قرآنى است ، و مشتمل بر معرفت حقيقيه اى از معارف الهى (مساله واسطه بودن خدا ميان آدمى و قلب او) است.  
پس آيه شريفه بطورى كه ملاحظه مى كنيد از جامع ترين آيات قرآنى است ، و مشتمل بر معرفت حقيقيه اى از معارف الهى (مساله واسطه بودن خدا ميان آدمى و قلب او) است.  


آرى ، با توجه دادن منافقين به مقام پروردگار و اينكه خداى تعالى از خود آنان به آنچه در دلهايشان است داناتر است ريشه نفاق و مغروريت را به كلى از بيخ برمى كند و مؤ منين را كه در راه ايمان به خدا و آيات او هستند به يك مساله روانى توجه داده ، و به ايشان خاطرنشان مى سازد كه زمام امر دلهايشان به دست خدا است ، و خود آنان در اختيار داشتن و مالك بودن دلهايشان مستقل و بى نياز از خدا نيستند، در نتيجه صفت رذيله تكبر را از دلهاى ايشان و هر كس كه خيال كند در تسلط بر آنچه دارد مستقل است دور نموده ، و ديگر وقتى مى بينند كه موفق به ايمان و تقواى درونى هستند مغرور نمى شوند، و يا وقتى مى بينند انگيزه هاى هوى و هوس و علاقه كشنده به زيور دنيا دلهايشان را احاطه كرده ، و در نتيجه دلهايشان از ايمان به حق و اقبال بر خيرات انزجار دارد از رحمت خدا ماءيوس نمى شوند.
آرى، با توجه دادن منافقين به مقام پروردگار و اينكه خداى تعالى از خود آنان به آنچه در دلهايشان است داناتر است ريشه نفاق و مغروريت را به كلى از بيخ بر مى كند و مؤمنين را كه در راه ايمان به خدا و آيات او هستند به يك مساله روانى توجه داده ، و به ايشان خاطرنشان مى سازد كه زمام امر دلهايشان به دست خدا است ، و خود آنان در اختيار داشتن و مالك بودن دلهايشان مستقل و بى نياز از خدا نيستند، در نتيجه صفت رذيله تكبر را از دلهاى ايشان و هر كس كه خيال كند در تسلط بر آنچه دارد مستقل است دور نموده، و ديگر وقتى مى بينند كه موفق به ايمان و تقواى درونى هستند مغرور نمى شوند، و يا وقتى مى بينند انگيزه هاى هوى و هوس و علاقه كشنده به زيور دنيا دلهايشان را احاطه كرده ، و در نتيجه دل هايشان از ايمان به حق و اقبال بر خيرات انزجار دارد از رحمت خدا ماءيوس نمى شوند.


از بيان گذشته به خوبى ظاهر مى شود كه جمله «''' و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه ... '''» ، بهر معنايى كه فرض شود تعليل جمله «''' استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم '''» است .
از بيان گذشته به خوبى ظاهر مى شود كه جمله «و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه...»، به هر معنايى كه فرض شود تعليل جمله «استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم» است.


و نيز روشن مى شود كه آيه شريفه از حيث معنا وسيع تر از آن چيزى است كه مفسرين در تفسيرش گفته اند: مثل كلام آن مفسرى كه گفته : منظور اين است كه خداى تعالى نزديك تر است به انسان از قلبش ، همچنانكه در جاى ديگر همين تحذير شديد را كرده و فرموده : «''' و نحن اقرب اليه من حبل الوريد'''» : «''' و ما از رگ دل به او نزديك تريم '''» .
و نيز روشن مى شود كه آيه شريفه از حيث معنا وسيع تر از آن چيزى است كه مفسرين در تفسيرش گفته اند: مثل كلام آن مفسرى كه گفته: منظور اين است كه خداى تعالى نزديك تر است به انسان از قلبش، همچنانكه در جاى ديگر همين تحذير شديد را كرده و فرموده : «و نحن اقرب اليه من حبل الوريد»: و ما از رگ دل به او نزديك تريم».


و نيز مانند كلام مفسر ديگرى كه گفته : منظور اين است كه قلب نمى تواند مطلبى را از خدا مخفى بدارد، چون خدا از خود انسان به قلبش نزديك تر است پس آنچه را كه خود انسان از قلب خود خبر دارد خدا جلوتر از او خبردار است .
و نيز مانند كلام مفسر ديگرى كه گفته : منظور اين است كه قلب نمى تواند مطلبى را از خدا مخفى بدارد، چون خدا از خود انسان به قلبش نزديك تر است پس آنچه را كه خود انسان از قلب خود خبر دارد خدا جلوتر از او خبردار است.




۱۴٬۴۷۳

ویرایش