البقرة ١: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::الم|الم‌]] [[کلمه غیر ربط::الم| ]] [[شامل این ریشه::ا| ]][[ریشه غیر ربط::ا| ]][[شامل این ریشه::ل‌| ]][[ریشه غیر ربط::ل‌| ]][[شامل این ریشه::م‌| ]][[ریشه غیر ربط::م‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::الم|الم‌]] [[کلمه غیر ربط::الم| ]] [[شامل این ریشه::ا| ]][[ریشه غیر ربط::ا| ]][[شامل این ریشه::ل‌| ]][[ریشه غیر ربط::ل‌| ]][[شامل این ریشه::م‌| ]][[ریشه غیر ربط::م‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|الم‌
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=الم.
|-|صادقی تهرانی=الم.
|-|معزی=الم‌
|-|معزی=الم‌
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">Alif, Lam, Meem.</div>
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/002001.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/002001.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = [[نازل شده در سال::7|٧ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::1|١]] | قبلی = سوره البقرة | بعدی = البقرة ٢  | کلمه = [[تعداد کلمات::1|١]] | حرف =  }}
{{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = [[نازل شده در سال::7|٧ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::1|١]] | قبلی = سوره البقرة | بعدی = البقرة ٢  | کلمه = [[تعداد کلمات::1|١]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
خط ۳۰: خط ۳۸:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link82 | آيات ۱ ۵]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link84 | متقين داراى دو هدايتند همچناكه كفار و منافقين در دو ضلالت مى باشند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link82 | آيات ۱ - ۵]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link85 | هدايت اول متقين از سلامت فطرت و هدايت دوم از ناحيه قرآن و فرع بر هدايت اول است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link84 | متّقين داراى دو هدايت اند، همچنان كه كفّار و منافقين در دو ضلالت مى باشند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link86 | حقايقى كه شخص سليم الفطره به آنها ايمان مى آورد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link85 | هدايت اوّل متّقين از سلامت فطرت و هدايت دوم از ناحيه قرآن و فرع بر هدايت اول است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link87 | آياتى دال بر اينكه هدايت دومى از ناحيه خدا وقوع بر هدايت اولى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link86 | حقايقى كه شخص سليم الفطره به آن ها ايمان مى آورد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link87 | آياتى دالّ بر اين كه هدايت دومى از ناحيه خدا وقوع بر هدايت اولى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link88 | معنى ايمان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link88 | معنى ايمان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link89 | اشاره به مراتب ايمان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link89 | اشاره به مراتب ايمان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link90 | معنى غيب و ايمان به غيب]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link90 | معنى غيب و ايمان به غيب]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link91 | وجه تغيير به ((ايقان )) در ((و بالاخرة هم يوقنون ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link91 | وجه تغيير به «ايقان» در «و بالآخرة هم يوقنون»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link92 | بحث روايتى (شامل دو روايت درباره غيب و انفاق در آيه كريمه )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link92 | بحث روايتى (شامل دو روايت درباره غيب و انفاق در آيه كريمه)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link93 | بحث فلسفى (پيرامون اعتماد به غير ادراكات حسى و پاسخ به دانشمندان حس گرا)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link93 | بحث فلسفى (پيرامون اعتماد به غير ادراكات حسى و پاسخ به دانشمندان حس گرا)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link94 | چند اشكال بر دليل غربى ها بر عدم جواز اعتماد بر براهين عقلى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link94 | چند اشكال بر دليل غربى ها بر عدم جواز اعتماد بر براهين عقلى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link95 | با ترك عقليات دستيابى به ادراكى كلى و فكرى نظرى و بحثى عملى ممكن نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link95 | با ترك عقليات دستيابى به ادراكى كلى و فكرى نظرى و بحثى عملى ممكن نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link96 | بحث فلسفى ديگر (در اثبات وجود علم و رد بر سوفسطائيان و شاكان )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۶#link96 | بحث فلسفى ديگر (در اثبات وجود علم و رد بر سوفسطائيان و شاكان )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link97 | سوفسطائيها و شكّاكها و ادلّه اى كه براى خود تراشيده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link97 | سوفسطائي ها و شكّاك ها و ادلّه اى كه براى خود تراشيده اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link98 | پاسخ وجه اول آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link98 | پاسخ وجه اول آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link99 | پاسخ وجه دوم آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link99 | پاسخ وجه دوم آنان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link100 | شبهه ماديون در وجود علم و رد بر آنها و اثبات تجرد و غير مادى بودن علم و ادراك]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link100 | شبهه ماديّون در وجود علم و رد بر آن ها و اثبات تجرد و غير مادى بودن علم و ادراك]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link101 | وجوهى كه دلالت دارند بر اينكه علم ، بدان جهت كه علم است مادى نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link101 | وجوهى كه دلالت دارند بر اين كه علم، بدان جهت كه علم است مادى نيست]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link51 | آيه ۱ - ۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link51 | آيه ۱ - ۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link52 | آيه و ترجمه]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link52 | آيه و ترجمه]]
خط ۶۲: خط ۷۳:
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link60 | ۳ هدايت چيست ؟]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link60 | ۳ هدايت چيست ؟]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link61 | ۴ چرا هدايت قرآن ويژه پرهيزكاران است ؟]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۰#link61 | ۴ چرا هدايت قرآن ويژه پرهيزكاران است ؟]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
«1» الم‌
الف لام ميم.
===نکته ها===
درباره‌ى حروف مقطّعه، اقوال مختلفى بيان شده است، از جمله:
1. قرآن، معجزه‌ى الهى از همين حروف الفبا تأليف يافته كه در اختيار همه است، اگر مى‌توانيد شما نيز از اين حروف، كلام معجزه‌آميز بياوريد.
2. اين حروف، نام همان سوره‌اى است كه در ابتدايش آمده است.
3. اين حروف، اشاره به اسم اعظم الهى دارد. «1»
4. اين حروف، نوعى سوگند و قسم خداوند است. «2»
5. اين حروف، از اسرار بين خداوند و پيامبر است. «3» ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى‌داند. «4»
امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان يكصد و چهارده سوره قرآن، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى‌شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است. چنانكه در اين سوره به دنبال‌ «الم»، «ذلِكَ الْكِتابُ» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.
----
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». بحارالانوار، ج 88، ص 7.
«3». بحارالانوار، ج 89، ص 384.
«4». تفسير مجمع‌البيان.
جلد 1 - صفحه 46
در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه‌ى‌ «حم عسق» آمده است كه بعد از آن مى‌فرمايد:
«كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» خداوندِ عزيز و حكيم، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى‌كند. يعنى وحى خداوند نيز با استفاده از همين حروف است. حروفى كه در دسترس همه افراد بشرى است. البتّه خداوند با اين حروف، كتابى نازل كرده كه معجزه است. آيا انسان نيز مى‌تواند چنين كتابى فراهم كند؟!
آرى، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى‌كند، همچنان كه از دل خاك صدها نوع ميوه و گل و گياه مى‌آفريند و انسان مى‌سازد. ولى نهايتِ هنر مردم اين است كه از خاك و گل، خشت و آجر بسازند!
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌
الم «1»
علماء و مفسرين را در فواتح سوره‌ها اقوالى است:
1- در نظر بعضى جزء متشابهات قرآن و علم آنها نزد پيغمبر و ائمه عليهم السلام است.
2- در معانى الاخبار ابن بابويه صدوق (رحمه الله) از حضرت صادق عليه السلام روايت نمود كه فرمود: الم حرفى است از حروف اسم اعظم مقطعه در قرآن كه مركب نمايد آن را پيغمبر يا امام، و دعا نمايد به آن كه مستجاب شود «2».
3- ابن عباس و جماعتى گفته‌اند: «الف» اشاره به «اللّه» و «لام» اشاره به «جبرئيل» و «ميم» اشاره به «حضرت محمد» صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است يعنى اين قرآن از طرف خدا به توسط جبرئيل بر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده.
4- برخى گفته‌اند: «الف» آلاء عميم الهى و «لام» بقاء رحمت‌
----
«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 32 (فضل سورة البقره)
«2» تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 53، حديث سوّم.
تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 51
سبحانى و «ميم» محبت يا ملك لم يزلى است.
5- علم الهدى سيد مرتضى (رحمه الله) فرموده: اينها اسامى سوره‌ها باشند، و تسميه سوره‌ها به اين كلمات مشعر است به اينكه اين قرآن كه شما عاجز از آوردن مثلش هستيد، از جنس همين حروف مستعمله در محاوره و مكالمه مى‌باشد؛ پس چون عاجزيد بدانيد كلام خدا و وحى منزل است.
چون حق تعالى حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را وعده فرمود به انزال كتابى كه بر صفحه روزگار باقى و هرگز محو نشود، و به كثرت تكرار كهنه نگردد: وقتى كه قرآن نازل شد، حبيب خود را از انجاز وعده خبر داده مى‌فرمايد:
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌
الم «1»
تفسير
در معانى الاخبار از امام صادق (ع) نقل فرموده كه الم حرفى است از حروف اسم اعظم خداوند كه تقطيع شده است در قرآن تأليف ميكند او را پيغمبر (ص) و امام (ع) پس چون بخواند بآن اجابت ميشود و از تفسير امام (ع) نقل شده است كه معنى الم آنستكه اين كتابيكه فرستادم آنرا مركب از حروف تهجى است كه لغت شما از آن حروف تركيب ميشود پس بياوريد مانند آن را اگر راست ميگوئيد و در مجمع از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه از براى هر كتابى خلاصه است و خلاصه قرآن حروف تهجى است و در تفسير برهان از امام صادق (ع) نقل نموده كه الم در اول سوره بقره بمعنى انا اللّه الملك است يعنى اين سه حرف اشاره باين سه كلمه است كه جمعا يعنى من خداوندى هستم كه پادشاهم تحقيق بنظر حقير الم و ساير فواتح السور رموز و اشارات است بمعانى كليه كه از باطن قرآن بتعليم الهى براى اهلش استفاده ميشود و همان معنى اسم اعظم است و انا اللّه الملك هم اشاره بهمان است و نزولش در اول هر سوره براى آنستكه فهرست اجمالى معانى كليه است كه بمنزله روح آنسوره است و بايد پيغمبر (ص) و امام (ع) متذكر باشند و اهتمام بحفظ آنها داشته باشند و در موقع حاجت و شدت و لزوم تفصيل بآن حقائق كليه مراجعه نموده و استمداد از آن انوار غيبيه بنمايند و در موقع قرائت و ابلاغ خطابات الاهيه بر مردم بوسيله اين حروف مقدسه جلب توجه عموم را بنمايند و ايجاد رعب در مردم كنند تا مردم متوجه شوند كه اين كلام از سنخ خطابه‌هاى عادى نيست و براى استماع بنحو اتم و اكمل حاضر شوند بطور تنزل و تشبيه عرض ميكنم مانند وزيرى كه بخواهد فرمان پادشاه را براى مردم بخواند و پس از اجتماع و حاضر شدن مردم براى استماع و سكوت آنها سه زنگ اخبار بزند تا مردم كاملا گوش و هوش باشند، اين حروف مقدسه علاوه بر فوائد معنويه كه بدوا بيان شد اين فائده صورى را هم دارا است اگر بتواريخ و سير مراجعه نمائيد تصديق خواهيد نمود كه وقتى پيغمبر (ص) قرائت قرآن‌
----
جلد 1 صفحه 23
ميفرمود بهمين نحو بود آنهم با آن آهنگ مليح و بيان فصيح و اداء شيرين كه در عين فصاحت و بلاغت و ملاحت و حلاوت دلربا و جانگداز و سوزناك و رعب آور و تسخير كننده دلها بود كه هم ميترسيدند و هم لذت ميبردند و هم متحير مى‌شدند و هم تعجب ميكردند و هم مست ميگشتند و هم غش ميكردند و هم ميمردند و هم زنده ميشدند حتى در اوائل امر بعثت كه حضرت جرئت نميفرمود در مكه قرائت قرآن نمايد تشريف مى‌بردند در خارج شهر سر راه قبائل و عشائرى كه از اطراف و جوانب بمكه معظمه مى‌آمدند مى ايستادند قرائت قرآن مى‌فرمودند نوشته‌اند همينطور كه پيغمبر (ص) قرائت ميفرمود هر كس مى‌آمد كه از آنراه برود مى‌ايستاد و گوش ميداد تا آنكه تك تك جمعيت زيادى دور حضرت جمع مى‌شد و اگر قافله عبور ميكرد قهرا از رفتار بازمى‌ماند و اغلب آنها باطنا مسلمان ميشدند نهايت آنكه جرئت اظهار نميكردند و قلبا تصديق مينمودند كه اين طرز تكلم از قدرت بشر خارج است زبانا هم ميگفتند كلام عجيبى است پيدا است كه موعظه و كلام الهى است جماعت انصار كه قسمت عمده اصحاب پيغمبر (ص) بودند و آنحضرت را بمدينه دعوت نمودند و بسلطنت مطلقه او تن در دادند و پيغمبر (ص) بخواهش آنها از مكه بمدينه هجرت فرمود و قسمت عمده عظمت اسلام و رواج دين باقدام آنها شد از همين قبيل بودند كه در موقع مسافرت آنها بمكه معظمه بين راه آنها را پيغمبر (ص) بقرآن جلب فرموده بود و اقرار بشهادتين از آنها گرفته بود و اين معنى منافات با اخبار وارده ندارد بلكه وجه جمع بين آنها است چنانچه اشاره شد و اللّه العالم برموزه و اسراره.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِيم‌ِ
الم‌ «1» ذلِك‌َ الكِتاب‌ُ لا رَيب‌َ فِيه‌ِ هُدي‌ً لِلمُتَّقِين‌َ «2»
(‌اينکه‌ كتاب‌ ‌در‌ ‌آن‌ شكي‌ نيست‌ و راهنماي‌ پرهيزگاران‌ ‌است‌) درباره‌ حروف‌ مقطّعه‌ قرآن‌ مانند الم‌، الر، المص‌، حم‌ و امثال‌ اينها اقوال‌ مفسّرين‌ ‌از‌ عامّه‌ و خاصّه‌ مختلف‌ ‌است‌ ‌که‌ بعضي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ تفسير برأي‌ و استنباط و اجتهاد و تخمين‌ ‌است‌ و برخي‌ مستندش‌ اخباري‌ ‌است‌ ‌که‌ سندش‌ ضعيف‌ و ‌ يا ‌ اعتبارش‌ ثابت‌ نيست‌ و پاره ‌از‌ ‌آنها‌ مستندش‌ اخباري‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ قواعد مسلّمه ‌که‌ ‌در‌ دست‌ ‌است‌ سازش‌ ندارد، و بالجمله‌ قدر مسلّم‌ اينست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ حروف‌ ‌از‌ معناي‌ حرفي‌ خارج‌ ‌است‌ ولي‌ مراد حق‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ معلوم‌ نيست‌ و جز ‌خدا‌ و راسخين‌ ‌در‌ علم‌ كسي‌ ‌از‌ ‌آن‌ آگاه‌ نميباشد «سرّ ‌من‌ اسرار اللّه‌ استاثره‌ اللّه‌ بعلمه‌» ولي‌ ‌براي‌ حروف‌ تهجّي‌ ‌در‌ اخبار معاني‌ ذكر ‌شده‌ ‌که‌ ‌به‌ بعضي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اشاره‌ مينمائيم‌:
شيخ‌ صدوق‌ ‌عليه‌ الرحمه‌ ‌در‌ كتاب‌ توحيد ‌از‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ السّلام‌ مسندا نقل‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود
«ان‌ّ اول‌ ‌ما خلق‌ اللّه‌ عز و جل‌ ليعرف‌ ‌به‌ خلقه‌ الكتاب‌ (الكتابة)
جلد 1 - صفحه 122
حروف‌ المعجم‌، و ان‌ّ الرجل‌ اذا ضرب‌ ‌علي‌ رأسه‌ بعصي‌ فزعم‌ انّه‌ ‌لا‌ يفصح‌ ببعض‌ الكلام‌ فالحكم‌ ‌فيه‌ ‌ان‌ يعرض‌ ‌عليه‌ حروف‌ المعجم‌ ثم‌ّ تعطي‌ الدية بقدر ‌ما ‌لا‌ يفصح‌ منها، و لقد حدّثني‌ ابي‌ ‌عن‌ ابيه‌ ‌عن‌ جدّه‌ ‌عن‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌في‌ ا ب‌ ت‌ ث‌، الالف‌ آلاء اللّه‌ و الباء بهجة اللّه‌ و التاء تمام‌ الامر بقائم‌ آل‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و الثاء ثواب‌ للمؤمنين‌ ‌علي‌ اعمالهم‌ الصالحة «الجنّة»، ج‌ ح‌ خ‌ فالجيم‌ جمال‌ اللّه‌ و الحاء حلم‌ اللّه‌ ‌عن‌ المذنبين‌ و الخاء خمول‌ ذكر المعاصي‌ عند اللّه‌ عزّ و جل‌ و خبير، د ذ فالدال‌ دين‌ اللّه‌ الّذي‌ ارتضاه‌ لعباده‌ و الذال‌ ‌من‌ ذي‌ الجلال‌ و الاكرام‌، ر ز فالراء ‌من‌ الرؤف‌ الرحيم‌ و الزاء زلزال‌ القيمة، س‌ ش‌ فالسين‌ سناء اللّه‌ و الشين‌ ‌ما شاء اللّه‌ و اراد ‌ما اراد و ‌ما تشائون‌ الا ‌ما يشاء اللّه‌، ص‌ ض‌ فالصاد ‌من‌ صادق‌ الوعد ‌في‌ حمل‌ ‌النّاس‌ ‌علي‌ الصراط و حبس‌ الظالمين‌ عند المرصاد و الضاد ضل‌ّ ‌من‌ خالف‌ محمّدا و آل‌ محمّد صلوات‌ اللّه‌ ‌عليهم‌، ط ظ فالطاء طوبي‌ للمؤمنين‌ و الظاء ظن‌ّ المؤمنين‌ باللّه‌ خيرا و ظن‌ّ الكافرين‌ شرّا، ع‌ غ‌ فالعين‌ ‌من‌ العالم‌ و الغين‌ ‌من‌ الغني‌ّ الّذي‌ ‌لا‌ يجوز ‌عليه‌ الحاجة ‌علي‌ الاطلاق‌، ف‌ ق‌، فالفاء فالق‌ الحب‌ّ و النوي‌ و فوج‌ ‌من‌ افواج‌ النار و القاف‌ قرآن‌ ‌علي‌ اللّه‌ جمعه‌ و قرآنه‌، ك‌ ل‌ فالكاف‌ ‌من‌ الكافي‌ و اللام‌ لغو الكافرين‌ ‌في‌ افترائهم‌ ‌علي‌ اللّه‌ الكذب‌، م‌ ن‌ فالميم‌ ملك‌ يوم الدين‌ ‌لا‌ مالك‌ غيره‌ و يقول‌ عزّ و جل‌ لمن‌ الملك‌ اليوم‌ ‌ثم‌ تنطق‌ ارواح‌ انبيائه‌ و رسله‌ و حججه‌ فيقولون‌ للّه‌ الواحد القهّار فيقول‌ جل‌ جلاله‌ اليوم‌ تجزي‌ ‌کل‌ نفس‌ ‌بما‌ كسبت‌ ‌لا‌ ظلم‌ اليوم‌ ‌ان‌ اللّه‌ سريع‌ الحساب‌ و النون‌ نور اللّه‌ للمؤمنين‌ و نكاله‌ بالكافرين‌، و ه فالواو ويل‌ لمن‌ عصي‌ اللّه‌ ‌من‌ عذاب‌ يوم عظيم‌ و الهاء هان‌ ‌علي‌ اللّه‌ ‌من‌ عصاه‌، لاي‌ فلام‌ الف‌ ‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌ و هي‌ كلمة الاخلاص‌ ‌ما ‌من‌ ‌عبد‌ قالها مخلصا الا وجبت‌ ‌له‌ الجنّة و الياء يد اللّه‌ فوق‌ خلقه‌ باسطة الرزق‌ سبحانه‌ و ‌تعالي‌ عمّا يشركون‌ «الحديث‌»
(بدرستي‌ ‌که‌ اول‌ چيزي‌ ‌که‌ خداوند بيافريد ‌تا‌ آفريدگان‌ بواسطه‌ ‌آن‌ كتاب‌ نوشتن‌ ‌را‌ بشناسند حروف‌ معجم‌ ‌بود‌، و ‌هر‌ گاه‌ عصائي‌ ‌بر‌ سر مردي‌ زده‌ شود ‌پس‌ گمان‌ برد ‌که‌
جلد 1 - صفحه 123
بعض‌ كلمات‌ ‌را‌ نتواند بيان‌ كند حكمش‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ حروف‌ معجم‌ ‌بر‌ ‌او‌ عرضه‌ شود سپس‌ بآنمقدار ‌از‌ حروف‌ معجم‌ ‌که‌ نتواند بيان‌ كند ديه‌ داده‌ شود، و بتحقيق‌ حديث‌ نمود مرا پدرم‌ ‌از‌ جدّش‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ درباره‌ حروف‌ الف‌ باء ‌که‌ الف‌ اشاره‌ بآلاء و نعم‌ الهي‌ و باء اشاره‌ ببهجت‌ و حسن‌ ‌خدا‌ و تاء بتمام‌ و كامل‌ شدن‌ امر الهي‌ بوسيله‌ قائم‌ آل‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ثاء ثواب‌ دادن‌ ‌خدا‌ بهشت‌ ‌را‌ بمؤمنان‌ ‌براي‌ كارهاي‌ شايسته‌ ‌ايشان‌ و جيم‌ بجمال‌ ‌خدا‌ و حاء بحلم‌ و بردباري‌ ‌خدا‌ نسبت‌ بگناه‌ كاران‌ و خاء بپنهان‌ شدن‌ و ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ ذكر و آوازه‌ اهل‌ معاصي‌ نزد خداي‌ عزّ و جل‌ و اشاره‌ بخبير بودن‌ خداست‌ و دال‌ اشاره‌ بدين‌ خداست‌ ‌آن‌ ديني‌ ‌که‌ ‌براي‌ بندگانش‌ پسنديده‌ و ذال‌ ‌از‌ اسم‌ ذي‌ الجلال‌ و الاكرام‌ و راء ‌از‌ رؤوف‌ و رحيم‌ و زاء اشاره‌ بزلزله‌هاي‌ روز قيامت‌ ‌است‌ و سين‌ سناء و نور الهي‌ و شين‌ اشاره‌ بمشيّت‌ و اراده‌ مطلقه‌ حق‌ ‌است‌ و اينكه‌ اراده‌ نميكنند مردم‌ مگر آنچه‌ ‌خدا‌ بخواهد و صاد ‌از‌ اسم‌ صادق‌ الوعد و ضاد اشاره‌ بضلالت‌ و گمراهي‌ كساني‌ ‌است‌ ‌که‌ مخالفت‌ كنند محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و آل‌ ‌او‌ ‌را‌، و طاء ‌يعني‌ طوبي‌ للمؤمنين‌ «خوشا بحال‌ مؤمنين‌» و ظاء اشاره‌ بظن‌ و گمان‌ خوب‌ مؤمنين‌ بخدا و ظن‌ بد كافرين‌ باوست‌ و عين‌ ‌از‌ اسم‌ عالم‌، و غين‌ ‌از‌ اسم‌ غني‌ ‌است‌ ‌که‌ مطلقا نياز و حاجت‌ ‌بر‌ ‌او‌ روا نيست‌، و فاء ‌از‌ اسم‌ فالق‌ الحب‌ و النوي‌ «شكافنده‌ دانه‌ و هسته‌» و اشاره‌ بفوجي‌ ‌از‌ افواج‌ اهل‌ آتش‌ ‌است‌، و قاف‌ اشاره‌ بقرآن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ خداست‌ جمع‌ ‌آن‌ و خواندن‌ ‌آن‌، و كاف‌ ‌از‌ اسم‌ كافي‌، و لام‌ اشاره‌ بلغو و بيهوده‌ بودن‌ افتراء و دروغ‌ كافرين‌ ‌بر‌ خداست‌ و ميم‌ ‌از‌ اسم‌ ملك‌ روز جزاست‌ روزي‌ ‌که‌ مالكي‌ ‌غير‌ ‌از‌ ‌او‌ نيست‌ و خداي‌ عزّ و جل‌ ميفرمايد پادشاهي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ روز ‌براي‌ كيست‌! سپس‌ ارواح‌ پيغمبران‌ و فرستاده‌گان‌ و حجّتهاي‌ ‌خدا‌ ميگويند ‌براي‌ خداي‌ يگانه‌ قهّار ‌است‌ ‌پس‌ خداي‌ بزرگ‌ گويد امروز ‌هر‌ كسي‌ جزا داده‌ ميشود بآنچه‌ كسب‌ كرده‌ و ستمي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ روز بكسي‌ نميشود بدرستي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ بزودي‌ حساب‌ كننده‌ ‌است‌، و نون‌ نوال‌ و عطاء بمؤمنين‌ و نكال‌ و عذاب‌ ‌او‌ نسبت‌
جلد 1 - صفحه 124
بكافرين‌ ‌است‌، و واو ‌يعني‌ ويل‌ و واي‌ ‌بر‌ كساني‌ ‌که‌ نافرماني‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ميكنند ‌از‌ عذاب‌ روز بزرگ‌، و هاء ‌يعني‌ پست‌ ‌است‌ نزد ‌خدا‌ كسي‌ ‌که‌ نافرماني‌ ‌او‌ ‌را‌ نمايد، و لام‌ الف‌ اشاره‌ بكلمه‌ اخلاص‌ و بنده ‌از‌ روي‌ اخلاص‌ ‌آن‌ ‌را‌ نميگويد جز اينكه‌ بهشت‌ ‌براي‌ ‌او‌ واجب‌ ميشود، و ياء يد اللّه‌ ‌است‌ ‌که‌ فوق‌ خلايق‌ برزق‌ گشاده‌ ‌شده‌، منزّه‌ و متعالي‌ ‌است‌ ‌خدا‌ ‌از‌ آنچه‌ مشركان‌ باو نسبت‌ ميدهند ‌تا‌ آخر حديث‌) و احاديث‌ ديگري‌ نزديك‌ بهمين‌ مفاد نقل‌ كرده‌اند يكي‌ ‌از‌ حضرت‌ كاظم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ درباره‌ آمدن‌ يهودي‌ خدمت‌ حضرت‌ ‌رسول‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و پرسش‌ ‌از‌ فائده حروف‌ هجاء و جواب‌ دادن‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ بامر ‌آن‌ حضرت‌، و ديگر ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ راجع‌ بتفسير نمودن‌ حضرت‌ عيسي‌ حروف‌ ابجد ‌را‌ ‌براي‌ معلّم‌ و ديگر ‌از‌ اصبغ‌ ‌بن‌ نباته‌ ‌از‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ درباره‌ سؤال‌ نمودن‌ عثمان‌ ‌بن‌ عفان‌ ‌از‌ تفسير حروف‌ ابجد ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و بيان‌ حضرت‌ و ‌اينکه‌ اخبار بانضمام‌ اخباري‌ ‌که‌ ‌از‌ ائمه‌ اطهار (ع‌) ‌در‌ تفسير فواتح‌ سور نقل‌ ‌شده‌ ‌که‌ شايد متجاوز ‌از‌ صد حديث‌ ‌باشد‌ بحسب‌ ظاهر ‌با‌ ‌هم‌ اختلاف‌ دارند و ‌در‌ ‌هر‌ يك‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌براي‌ حروف‌ الفباء و ابجد معنايي‌ ذكر ‌شده‌ و تحقيق‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد بطوري‌ ‌که‌ اختلاف‌ اخبار بكلي‌ مرتفع‌ شود اينست‌ ‌که‌ اخبار مزبور ‌در‌ بيان‌ مصاديق‌ ‌اينکه‌ حروف‌ ‌است‌ نه‌ ‌در‌ بيان‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ حروف‌ بحسب‌ وضع‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ معاني‌ وضع‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ و ميتوان‌ ‌گفت‌ چنانچه‌ معمول‌ ‌در‌ جميع‌ محاورات‌ اهل‌ لغات‌ ‌است‌ دو نفر ‌که‌ ‌با‌ ‌هم‌ مكالمه‌ ميكنند و ميخواهند ديگران‌ ملتفت‌ نشوند برمز تكلم‌ نموده‌ و ‌در‌ سخن‌ بحروف‌ اول‌ كلمات‌ اكتفاء نموده‌
‌که‌ تنها مخاطب‌ بقرائن‌ حاليه‌ و مقاليه‌ و مناسبات‌ مقصود متكلم‌ ‌را‌ ميفهمد و بسا هزار كلمه‌ ‌است‌ ‌که‌ حرف‌ اولش‌ مثلا يكي‌ ‌از‌ حروف‌ الفباء ‌است‌ ولي‌ ‌هر‌ موقع‌ يكي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اراده‌ كرده‌ مثلا گاهي‌ ‌از‌ حرف‌ خ‌ خربوزه‌ و گاهي‌ خر و گاهي‌ خرگوش‌ اراده‌ ميكند و هكذا نسبت‌ بجميع‌ حروف‌.
جلد 1 - صفحه 125
بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ ممكن‌ ‌است‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ قرآن‌ همين‌ مقصود منظور ‌باشد‌ و رمزي‌ ‌بين‌ ‌خدا‌ و ‌رسول‌ اوست‌ ‌که‌ جز پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و راسخين‌ ‌در‌ علم‌ نميدانند و ‌ما درباره‌ ‌آنها‌ سخني‌ نميتوانيم‌ بگوئيم‌ حتّي‌ ‌اگر‌ خبر معتبري‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد بيابيم‌ چون‌ مفيد يقين‌ نيست‌ و ادلّه‌ حجيّت‌ اخبارهم‌ شمولش‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ گونه‌ موارد ‌که‌ مربوط باحكام‌ نيست‌ معلوم‌ نميباشد نميتوان‌ بآن‌ اتكاء نمود و ‌هر‌ چه‌ ‌هر‌ ‌که‌ بگويد تفسير برأي‌ خواهد ‌بود‌ و «‌ان‌ اصاب‌ اخطأ» «ذلِك‌َ الكِتاب‌ُ» ‌ذلک‌ ‌از‌ اسماء اشاره‌ مفرد مذكر ‌است‌ و اسم‌ اشاره‌ ذا و كاف‌ ‌براي‌ خطاب‌ و لام‌ ‌براي‌ تأكيد ‌است‌ و ‌اينکه‌ اسم‌ اشاره‌ ‌براي‌ بعيد ‌است‌ چنانچه‌ ذاك‌ ‌براي‌ متوسط و ‌هذا‌ ‌براي‌ اشاره‌ بقريب‌ ميباشد و ‌در‌ قرآن‌ مجيد ‌هم‌ اسم‌ اشاره‌ بعيد ‌بر‌ قرآن‌ اطلاق‌ ‌شده‌ مانند همين‌ ‌آيه‌ و ‌هم‌ اسم‌ اشاره‌ قريب‌ مانند هذا كِتابُنا يَنطِق‌ُ عَلَيكُم‌ بِالحَق‌ِّ«1» و شايد ‌از‌ جهت‌ علوّ مقام‌ و عظمت‌ شأن‌ و رفعت‌ درجه‌ قرآن‌ باشاره‌ بعيد ‌از‌ ‌آن‌ تعبير فرموده‌ و بواسطه‌ وصول‌ و نزول‌ بفهم‌ مسلمانان‌ باشاره‌ قريب‌، اشاره‌ نموده‌ ‌است‌ و چنانچه‌ خداوند ‌هم‌ بعيد ‌است‌ و ‌هم‌ قريب‌، و ‌هم‌ عالي‌ و ‌هم‌ داني‌ كلام‌ ‌او‌ نيز چنين‌ ‌است‌ و ‌در‌ محل‌ اعراب‌ ‌ذلک‌ ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ اقوالي‌ نقل‌ نموده‌ مانند اينكه‌ ‌ذلک‌ خبر مبتداي‌ محذوف‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ «الكتاب‌ الّذي‌ وعدناك‌ ‌ذلک‌ الكتاب‌» و ‌ يا ‌ خبر الم‌ ‌باشد‌، و ‌ يا ‌ مبتداء و خبرش‌ الكتاب‌ و ‌ يا ‌ ‌لا‌ ريب‌ ‌فيه‌ و ‌ يا ‌ هدي‌ للمتقين‌ ‌باشد‌ و ‌غير‌ اينها ‌از‌ اقوال‌ ديگر، و اظهر ‌از‌ همه‌ ‌آنها‌ اينست‌ ‌که‌ ‌ذلک‌ مبتداء و خبرش‌ «لا رَيب‌َ فِيه‌ِ» و هدي‌ للمتقين‌ خبر ‌بعد‌ ‌از‌ خبر ‌باشد‌ مانند «الرمان‌ حلو حامض‌» الف‌ و لام‌ «الكتاب‌» ‌براي‌ عهد ‌است‌ ‌يعني‌ كتاب‌ معهود و كتاب‌ ‌در‌ اصل‌ مصدر بمعني‌ كتابت‌ و نوشتن‌ ‌است‌ و بمعني‌ مكتوب‌ ‌هم‌ استعمال‌ ميشود مانند حساب‌ بمعني‌
----
1‌-‌ سوره‌ جاثيه‌ ‌آيه‌ 12
جلد 1 - صفحه 126
محسوب‌، و اطلاق‌ كتاب‌ ‌بر‌ قرآن‌، شايد بواسطه‌ ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ بقلم‌ قدرت‌ حق‌ ‌در‌ لوح‌ محفوظ منقوش‌ گرديده‌ و ‌ يا ‌ بدست‌ ملائكه‌ نوشته‌ ‌شده‌ بايدي‌ كِرام‌ٍ بَرَرَةٍ،«1» و ‌ يا ‌ بدست‌ مسلمين‌ مجموع‌ ‌بين‌ الدفتين‌ گرديده‌ و خداوند ‌را‌ دو كتاب‌ ‌است‌، كتاب‌ تكويني‌ و كتاب‌ تدويني‌، كتاب‌ تدويني‌ عبارت‌ ‌از‌ قرآن‌ و كتب‌ آسماني‌ ديگر ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ پيغمبران‌ نازل‌ ميشد و كتاب‌ تكويني‌ ‌بر‌ دو قسم‌ ‌است‌:
كتاب‌ تكويني‌ انفسي‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ انسان‌ ‌است‌ چنانچه‌ منسوب‌ بحضرت‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود
‌از‌دوائك‌ فيك‌ و ‌ما تشعر و دائك‌ منك‌ و ‌ما تبصر
‌از‌أ تزعم‌ انّك‌ جرم‌ صغير و فيك‌ انطوي‌ العالم‌ الاكبر
2» ‌از‌و انت‌ الكتاب‌ المبين‌ الّذي‌ باحرفه‌ يظهر المضمر«
(دواي‌ تو ‌در‌ تو ‌است‌ و نميداني‌ و درد تو ‌از‌ تو ‌است‌ و نمي‌بيني‌، آيا گمان‌ ميكني‌ تو جسم‌ كوچكي‌ هستي‌ و حال‌ آنكه‌ ‌در‌ تو عالم‌ بزرگ‌ پيچيده‌ ‌شده‌ ‌است‌، و تو ‌آن‌ كتاب‌ آشكارايي‌ هستي‌ ‌که‌ بواسطه‌ احرف‌ ‌آن‌ پنهان‌ هويدا ميگردد) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌«3» ‌که‌ فرمود
«الصورة الانسانية هي‌ اكبر حجة «حجج‌» اللّه‌ ‌علي‌ خلقه‌ و هي‌ الكتاب‌ الّذي‌ كتبه‌ بيده‌»
(صورت‌ انساني‌ بزرگترين‌ حجّتي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌براي‌ خلق‌ قرار داده‌ و ‌آن‌ كتابي‌ ‌است‌ ‌که‌ بدست‌ قدرت‌ ‌خود‌ نگاشته‌ ‌است‌) و كتاب‌ تكويني‌ آفاقي‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ همه‌ عالم‌ ‌است‌ ‌که‌ آيات‌ حق‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ ‌در‌ ‌آن‌ نگاشته‌ ‌است‌ سَنُرِيهِم‌ آياتِنا فِي‌ الآفاق‌ِ وَ فِي‌ أَنفُسِهِم‌ حَتّي‌ يَتَبَيَّن‌َ لَهُم‌ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ«4»
----
1‌-‌ سوره‌ عبس‌ ‌آيه‌ 51
2‌-‌ ديوان‌ منسوب‌ بحضرت‌
3‌-‌ جامع‌ السعادات‌
4‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 53
جلد 1 - صفحه 127
و ظاهر اينست‌ ‌که‌ اطلاق‌ كتاب‌ ‌بر‌ انسان‌ ‌که‌ عالم‌ صغير ‌است‌ و ‌بر‌ عالم‌ كبير بواسطه‌ مشابهت‌ و نوعي‌ ‌از‌ عنايت‌ و مجاز ‌است‌ چنانچه‌ كلمه‌ ‌بر‌ موجودات‌ تكويني‌ اطلاق‌ ميگردد، درباره‌ عيسي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ميفرمايد وَ كَلِمَتُه‌ُ أَلقاها إِلي‌ مَريَم‌َ«1» و ائمه‌ هدي‌ ميفرمايند نحن‌ الكلمات‌ التامات‌«2» و گرنه‌ كلمه‌ و كلام‌ ‌از‌ مقوله‌ لفظ و كتاب‌ ‌از‌ قبيل‌ نگارش‌ و تدوين‌ ‌است‌ «لا رَيب‌َ فِيه‌ِ» ريب‌ بمعني‌ شك‌ ‌است‌ ولي‌ ‌در‌ جايي‌ ‌که‌ محل‌ شك‌ّ نيست‌ و نبايد كسي‌ شك‌ نمايد و ظاهر اينست‌ ‌که‌ گمان‌ بد ‌را‌ ريب‌ گويند لذا ‌بر‌ تهمت‌ اطلاق‌ ريبه‌ ميشود و شخص‌ متهم‌ ‌را‌ مريب‌ گويند و ‌در‌ حديث‌ ‌است‌
«‌لا‌ نقبل‌ شهادة المريب‌»
اي‌ المتهم‌ بالسوء و نيز ‌در‌ حديث‌ ‌است‌
«خذوا ‌علي‌ يد المريب‌»
و مراد اينست‌ ‌که‌ گمان‌ بد ‌در‌ قرآن‌ جاي‌ ندارد مثل‌ اينكه‌ گمان‌ رود ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ نباشد ‌ يا ‌ جامع‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌ بشر نباشد ‌ يا ‌ كلمه ‌بر‌ خلاف‌ حق‌ و خطا داشته‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ساير عيوب‌ و نواقصي‌ ‌که‌ ‌در‌ كتب‌ ديگر ‌است‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌باشد‌ ‌اگر‌ گفته‌ شود كلمه‌ ‌لا‌ ‌براي‌ نفي‌ جنس‌ ‌است‌ و دلالت‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌ درباره‌ قرآن‌ شكّي‌ وجود ندارد، ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ كفّار و مشركين‌ و بعض‌ فرق‌ ديگر درباره‌ قرآن‌ شك‌ دارند!
گوئيم‌ اوّلا ‌آيه‌ ‌در‌ مقام‌ ‌اينکه‌ نيست‌ ‌که‌ بگويد شك‌ و ريب‌ ‌از‌ جانب‌ احدي‌ راجع‌ بقرآن‌ واقع‌ نشده‌ بلكه‌ دلالت‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌ ‌در‌ قرآن‌ جاي‌ شك‌ نيست‌ و ‌اگر‌ كسي‌ شك‌ نمايد بيجا و بيمورد ‌است‌، و ميتوان‌ ‌گفت‌ شكّي‌ ‌که‌ ‌از‌ كفار و مشركين‌ و يهود و نصاري‌ درباره‌ قرآن‌ واقع‌ ‌شده‌ بحسب‌ واقع‌ شك‌ّ نيست‌ بلكه‌ ‌در‌ موارد بسيار عناد و عصبيت‌ و جحود و گاهي‌ تقصير ‌در‌ مقدّمات‌ و ‌ يا ‌ قصور ‌است‌ و بعضي‌ گفته‌اند ‌آيه‌ ‌در‌ مقام‌ نهي‌ ‌است‌ مانند فَلا رَفَث‌َ وَ لا فُسُوق‌َ وَ لا جِدال‌َ فِي‌ الحَج‌ِّ«3»
----
1‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 169
2‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 193
3‌-‌ ‌در‌ بعض‌ خطب‌
جلد 1 - صفحه 128
«هُدي‌ً لِلمُتَّقِين‌َ» ‌هر‌ گاه‌ گفته‌ شود ‌با‌ اينكه‌ قرآن‌ هادي‌ و راهنماي‌ همه‌ مردم‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ همين‌ سوره‌ ميفرمايد شَهرُ رَمَضان‌َ الَّذِي‌ أُنزِل‌َ فِيه‌ِ القُرآن‌ُ هُدي‌ً لِلنّاس‌ِ«1» چرا ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ هدايت‌ قرآن‌ ‌را‌ بپرهيزكاران‌ اختصاص‌ داده‌!
گوئيم‌ مراتب‌ هدايت‌ مختلف‌ ‌است‌ و هدايت‌ تامّه‌ ‌که‌ نائل‌ شدن‌ بمقصود ‌باشد‌ مخصوص‌ متقين‌ ‌است‌ و توضيح‌ اينكه‌ افراد انسان‌ ‌بر‌ چهار دسته‌اند دسته‌ اوّل‌ كساني‌ ‌که‌ نه‌ ايمان‌ دارند و نه‌ تقوي‌، قرآن‌ آنان‌ ‌را‌ بايمان‌ و تقوي‌ راهنمايي‌ ميكند و ‌اگر‌ مهتدي‌ شدند جزو متّقين‌ ميشوند و گرنه‌ حجّت‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تمام‌ ميگردد دسته‌ دوم‌ كساني‌ ‌که‌ ايمان‌ ندارند ولي‌ ‌در‌ رفتار و كردارشان‌ درست‌ و نسبت‌ بمذهب‌ ‌خود‌ عاملند و اينان‌ بهدايت‌ نزديكترند و ‌اگر‌ هدايت‌ قرآن‌ ‌را‌ نپذيرفتند ‌با‌ دسته‌ اول‌ ‌در‌ تماميت‌ حجت‌ يكسانند دسته‌ سوم‌ مؤمن‌ ‌غير‌ متقي‌ ‌است‌ ‌که‌ قرآن‌ آنان‌ ‌را‌ بتقوي‌ راهنمايي‌ مينمايد و ‌اگر‌ پذيرفتند بهره‌ كامل‌ ‌از‌ هدايت‌ قرآن‌ برده‌اند و ‌اگر‌ ‌با‌ ايمان‌ و آلوده‌ بمعاصي‌ ‌از‌ دنيا بروند اميد نجاتي‌ ‌براي‌ آنان‌ هست‌ ولي‌ مسلّما موجب‌ گرفتاري‌ و عقوبت‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ ‌آنها‌ ميگردد دسته‌ چهارم‌ مؤمن‌ متقي‌ ‌که‌ جميع‌ انحاء سعادت‌ دنيا و آخرت‌ ‌را‌ بدست‌ آورده‌ و بهره‌ كامل‌ ‌از‌ قرآن‌ برده‌ و هدايت‌ كامله‌ مخصوص‌ ‌اينکه‌ دسته‌ ‌است‌ علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ متقين‌ چون‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ و طريق‌ بنده‌گي‌ حق‌ قدم‌ برميدارند و دائما ‌از‌ قرآن‌ استفاده‌ ميكنند و ازدياد هدايت‌ مينمايند چنانچه‌ ميفرمايد وَ الَّذِين‌َ جاهَدُوا فِينا لَنَهدِيَنَّهُم‌ سُبُلَنا«2» و تقوي‌ ‌از‌ وقايت‌ و بمعني‌ حفظ و منع‌ ‌از‌ ضرر ‌است‌ و تقوي‌ ‌در‌ ‌هر‌ كاري‌ مناسب‌ ‌با‌ ‌خود‌ آنست‌، مثلا تقواي‌ ‌در‌ تجارت‌ حفظ مال‌ ‌از‌ مصارف‌ بيهوده‌ و معاملات‌ خسران‌ پذير، و تقواي‌ ‌در‌ زراعت‌ حفظ ‌آن‌ ‌از‌ آفات‌ زراعتي‌، و تقواي‌ مريض‌ خودداري‌ نمودن‌
----
1‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 181
2‌-‌ سوره‌ عنكبوت‌ ‌آيه‌ 69
جلد 1 - صفحه 129
‌از‌ چيزهايي‌ ‌است‌ ‌که‌ موجب‌ ازدياد مرض‌ ‌ يا ‌ طول‌ ‌آن‌ و ‌ يا ‌ صعوبت‌ علاج‌ و ‌ يا ‌ مورث‌ هلاكت‌ شود، و هكذا و تقواي‌ ‌در‌ دين‌، اجتناب‌ ‌از‌ اموريست‌ ‌که‌ موجب‌ زوال‌ دين‌ ‌ يا ‌ ضعف‌ دين‌ و سبب‌ عقوبت‌ و عذاب‌ دنيا و آخرت‌ انسان‌ و ‌ يا ‌ محروم‌ شدن‌ ‌از‌ فيوضات‌ و درجات‌ آخرتي‌ گردد و ‌آن‌ داراي‌ درجات‌ و مراتبي‌ ‌است‌:
مرتبه‌ اول‌ اجتناب‌ ‌از‌ عقائد باطله‌ كفر، شرك‌، عناد، نفاق‌ و انكار ضروري‌ دين‌ و مذهب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ اينها موجب‌ خلود ‌در‌ آتش‌ و زوال‌ قابليت‌ ‌از‌ شمول‌ رحمت‌ و مغفرت‌ و شفاعت‌ ميگردد و اكثر مردم‌ دنيا ‌از‌ همين‌ مرتبه‌ اول‌ تقوي‌ خالي‌ و عاري‌ هستند زيرا بنص‌ّ قرآن‌ ‌غير‌ دين‌ اسلام‌ ديني‌ مورد قبول‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ نيست‌‌من‌‌به‌ وَ مَن‌ يَبتَغ‌ِ غَيرَ الإِسلام‌ِ دِيناً فَلَن‌ يُقبَل‌َ مِنه‌ُ وَ هُوَ فِي‌ الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِين‌َ«1» و بنص‌ّ خبر متواتر و قطعي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ فرقه‌ ناجيه‌ ‌از‌ فرق‌ اسلام‌ پيروان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و عترت‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌يعني‌ شيعه‌ اثنا عشريه‌ ميباشند و ‌در‌ ميان‌ اينها نيز بعضي‌ عقائد باطله‌ ‌از‌ قبيل‌ شيخي‌گري‌ و صوفيگري‌ و امثال‌ اينها پيدا ميشود و آنهايي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ آلودگيها بركنارند بسا منكر بعضي‌ ‌از‌ ضروريات‌ مانند نماز و روزه‌ و خمس‌ و زكاة و حج‌ و حرمت‌ ربا و حرمت‌ برخي‌ ‌از‌ معاملات‌ و نظير اينها ميگردند و بالجمله‌ افراد مؤمن‌ كم‌ پيدا ميشوند مرتبه‌ دوم‌: اجتناب‌ ‌از‌ گناه‌هايي‌ ‌که‌ بنص‌ّ اخبار، مرتكب‌ ‌آنها‌ بي‌ايمان‌ ‌از‌ دنيا مي‌رود مانند ترك‌ نماز و تضييع‌ و استخفاف‌ بآن‌ و ترك‌ زكاة و ترك‌ حج‌ و ترك‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و اعراض‌ ‌از‌ علماء و ‌غير‌ اينها مرتبه‌ سوم‌: اجتناب‌ ‌از‌ مطلق‌ معاصي‌ كبيره‌ و اصرار ‌بر‌ صغيره‌ و منافيات‌ مروت‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ مرتبه‌ محقق‌ عدالت‌ شرعي‌ ‌است‌ و ارتكاب‌ اينها موجب‌ فسق‌ و نقض‌ عدالت‌ و استحقاق‌ عذاب‌ و عقوبت‌ ميگردد مرتبه‌ چهارم‌: اجتناب‌ ‌از‌ معاصي‌ صغيره‌
----
1‌-‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 79
جلد 1 - صفحه 130
مرتبه‌ پنجم‌: تخليه‌ نفس‌ ‌از‌ اخلاق‌ و ملكات‌ رذيله‌ مرتبه‌ ششم‌: اجتناب‌ ‌از‌ مشتبهات‌ ‌که‌ مرتبه‌ ورع‌ و پارسايي‌ ‌است‌ مرتبه‌ هفتم‌: احتراز ‌از‌ مكروهات‌ مرتبه‌ هشتم‌: دوري‌ نمودن‌ ‌از‌ مباحاتي‌ ‌که‌ انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ عبادت‌ و بندگي‌ بخود مشغول‌ دارد مرتبه‌ نهم‌: اجتناب‌ ‌از‌ ترك‌ اولي‌ مرتبه‌ دهم‌: دوري‌ جستن‌ ‌از‌ توجه‌ بغير ‌خدا‌ و ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مراتب‌ ‌هم‌ داراي‌ درجات‌ و مراتب‌ ‌غير‌ محصوره‌ ‌است‌ و بعضي‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مراتب‌ تالي‌ تلو عصمت‌ و بعضي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ مخصوص‌ بمعصومين‌ ‌از‌ انبياء و اوصياء ‌است‌ و مراتب‌ اعلاي‌ ‌آن‌ ‌از‌ خصائص‌ خاندان‌ نبوّت‌ و اهل‌ بيت‌ رسالت‌ ‌است‌ و متّقين‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ شامل‌ جميع‌ مراتب‌ تقوي‌ ميشود زيرا ‌بر‌ واجد ‌هر‌ مرتبه‌ صدق‌ متّقي‌ ميكند و جمع‌ محلّي‌ بالف‌ و لام‌ افاده‌ عموم‌ ميكند بلكه‌ ‌براي‌ عموم‌ وضع‌ ‌شده‌، منتهي‌ الامر اينكه‌ ‌هر‌ كدام‌ بقدر استطاعت‌ و قابليت‌ ‌خود‌ ‌از‌ هدايت‌ قرآن‌ بهره‌برداري‌ ميكنند و نظير ‌اينکه‌ مطلب‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ إِنَّما يَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِين‌َ«1» گفته‌ايم‌ ‌که‌ تقوي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ نيز جميع‌ مراتب‌ ‌آن‌ ‌را‌ شامل‌ ‌است‌ و كسي‌ ‌که‌ داراي‌ مرتبه‌ اول‌ ‌از‌ تقوي‌ ‌باشد‌ و عمل‌ عبادي‌ انجام‌ دهد ‌که‌ روي‌ موازين‌ شرعي‌ صحيح‌ ‌باشد‌ درجه ‌از‌ قبول‌ ‌را‌ دارد ولي‌ ‌غير‌ مؤمن‌ عملش‌ فاسد و عاطل‌ و باطل‌ و مردود ‌است‌ وَ قَدِمنا إِلي‌ ما عَمِلُوا مِن‌ عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً«2» (‌پس‌ مي‌آييم‌ ‌بر‌ سر آنچه‌ عمل‌ كرده‌اند ‌از‌ عمل‌ ‌پس‌ ‌آن‌ ‌را‌ تباه‌ و پراكنده‌ ميكنيم‌) و اينكه‌ ‌در‌ عروة الوثقي‌ اجتناب‌ ‌از‌ كليه‌ معاصي‌ ‌را‌ ‌از‌ شرايط قبول‌ شمرده‌ مراد بعض‌ مراتب‌ قبول‌ ‌است‌ نه‌ مطلق‌ قبول‌ زيرا وقتي‌ عمل‌، صحيح‌ و مطابق‌ دستور واقع‌ شد بهمان‌ اندازه‌ مقبول‌ خواهد ‌بود‌ و باين‌ بيان‌ (داراي‌ مراتب‌ بودن‌ تقوي‌) جمع‌ ‌بين‌ آيات‌ و اخباري‌ ‌که‌ ‌در‌ باب‌
----
1‌-‌ سوره‌ مائده‌ ‌آيه‌ 30
[.....]
2‌-‌ سوره‌ فرقان‌ ‌آيه‌ 25
جلد 1 - صفحه 131
تقوي‌ و متقين‌ وارد ‌شده‌ آسان‌ ميشود ‌براي‌ اينكه‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اشاره‌ ببعضي‌ ‌از‌ مراتب‌ تقوي‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ اخبار متقين‌ بشيعيان‌ آل‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ تفسير ‌شده‌ مثل‌ خبري‌ ‌که‌ صدوق‌ ‌عليه‌ الرحمة ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌
«انّه‌ ‌قال‌ ‌في‌ الاية بيان‌ لشيعتنا»
(حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ «هُدي‌ً لِلمُتَّقِين‌َ» ‌يعني‌ قرآن‌ بيان‌ ‌است‌ ‌براي‌ شيعيان‌ ‌ما» و همچنين‌ بسند ‌خود‌ ‌از‌ يحيي‌ ‌بن‌ ابو القاسم‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ ‌گفت‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌از‌ قول‌ خداوند «الم‌ ‌الي‌ آخر الاية» سؤال‌ كردم‌ فرمود
«المتقون‌ شيعة ‌علي‌، الحديث‌»
(پرهيزكاران‌ شيعيان‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌اند) و همچنين‌ ‌از‌ تفسير عياشي‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود
«المتقون‌ شيعتنا»
(پرهيزكاران‌ شيعيان‌ مايند) و ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ‌از‌ حضرت‌ ‌رسول‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود
«جماع‌ التقوي‌ ‌في‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ ان‌ّ اللّه‌ يأمر بالعدل‌ و الاحسان‌ و ايتاء ذي‌ القربي‌ الاية»
(همه‌ پرهيز‌-‌ كاري‌ و تقوي‌ اموري‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ خداوند ذكر فرموده‌ «بدرستي‌ ‌که‌ خداوند امر ميكند بعدل‌ و نيكوكاري‌ و دادن‌ حقوق‌ خويشاوندان‌ و نهي‌ ميكند ‌از‌ كارهاي‌ ناهنجار و زشت‌ و ستم‌، پند ميدهد ‌شما‌ ‌را‌ شايد متذكر شويد) و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود
«انّما سمّي‌ المتقون‌ لتركهم‌ ‌ما ‌لا‌ بأس‌ ‌به‌ حذرا للوقوع‌ فيما ‌به‌ بأس‌»
(همانا پرهيزكاران‌ ‌را‌ باين‌ نام‌ ناميدند ‌براي‌ اينكه‌ ترك‌ ميكنند آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ باكي‌ ‌بر‌ ‌آن‌ نيست‌، مبادا واقع‌ شوند ‌در‌ اموري‌ ‌که‌ بايد ‌از‌ ‌آن‌ باك‌ داشت‌) و ‌از‌ حضرت‌ عسكري‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود
«هدي‌ بيان‌ و شفاء للمتقين‌ ‌من‌ شيعة محمّد و ‌علي‌ عليهما ‌السلام‌ انّهم‌ اتقوا انواع‌ الكفر فتركوها و اتقوا الذنوب‌ الموبقات‌ فرفضوها و اتقوا اظهار اسرار ‌رسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و اسرار ‌از‌ كياء عباده‌
جلد 1 - صفحه 132
الاوصياء ‌بعد‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فكتموها و اتقوا ستر العلوم‌ ‌عن‌ اهلها المستحقين‌ لها و فيهم‌ نشروها»
(قرآن‌ هدايت‌ و بيان‌ و شفاء ‌است‌ ‌براي‌ پرهيزكاران‌ ‌از‌ شيعيان‌ محمّد و ‌علي‌ «‌بر‌ ‌آنها‌ و ‌بر‌ آل‌ ‌آنها‌ درود باد» ‌براي‌ اينكه‌ اينان‌ ‌از‌ انواع‌ كفر اجتناب‌ ورزيده‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ ترك‌ نمودند و ‌از‌ گناهان‌ هلاك‌ كننده‌ احتراز كرده‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ بجا‌-‌ نياوردند، و ‌از‌ فاش‌ كردن‌ رازهاي‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و پاكان‌ بنده‌گان‌ ‌خدا‌ ‌که‌ اوصياء ‌بعد‌ ‌از‌ پيغمبرند صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ خودداري‌ كرده‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ كتمان‌ نمودند، و ‌از‌ پنهان‌ نمودن‌ علوم‌ نسبت‌ باهل‌ ‌آن‌ علوم‌ و مستحقين‌ ‌آن‌ اجتناب‌ نموده‌ و ‌در‌ ميان‌ ‌آنها‌ منتشر ساختند) و ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ گفته‌
«‌قال‌ بعضهم‌ التقوي‌ ‌ان‌ ‌لا‌ يريك‌ اللّه‌ حيث‌ نهاك‌ و و ‌لا‌ يفقدك‌ حيث‌ امرك‌»
(تقوي‌ اينست‌ ‌که‌ آنجا ‌که‌ ‌خدا‌ ترا نهي‌ كرده‌ نه‌بيند ترا و آنجا ‌که‌ ترا امر كرده‌ بيابد ترا) و ‌در‌ سفينه‌ همين‌ مضمون‌ ‌را‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌
133
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
اشاره
(آیه 1)- تحقیق در باره حروف مقطعه قرآن: «الم» (الم). در آغاز 29 سوره از قرآن با حروف مقطعه برخورد می‌کنیم. و این حروف همیشه جزء کلمات اسرار آمیز قرآن محسوب می‌شده، و با گذشت زمان و تحقیقات جدید دانشمندان، تفسیرهای تازه‌ای برای آن پیدا می‌شود. و جالب اینکه در هیچ یک از تواریخ ندیده‌ایم که عرب جاهلی و مشرکان وجود حروف مقطعه را در آغاز بسیاری از سوره‌های قرآن بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله خرده بگیرند، و آن را وسیله‌ای برای استهزاء و سخریه قرار دهند و این می‌رساند که گویا آنها نیز از اسرار وجود حروف مقطعه کاملا بی‌خبر نبوده‌اند. به هر حال چند تفسیر که هماهنگ با آخرین تحقیقاتی است که در این زمینه به عمل آمده، و ما آنها را به تدریج در آغاز این سوره، و سوره‌های «آل عمران» و «اعراف» بیان خواهیم کرد، اکنون به مهمترین آنها می‌پردازیم:
این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانی با آن عظمت و اهمیتی که تمام سخنوران عرب و غیر عرب را متحیّر ساخته، و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از نمونه همین حروفی است که در اختیار همگان قرار دارد در عین اینکه قرآن از همان حروف «الف باء» و کلمات معمولی ترکیب یافته به قدری کلمات آن موزون است و معانی بزرگی دربردارد، که در اعماق دل و جان انسان نفوذ می‌کند، روح را مملو از اعجاب و تحسین می‌سازد، و افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم می‌نماید.
درست همانطور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتی همچون انسان، با آن ساختمان شگفت انگیز، و انواع پرندگان زیبا، و جانداران متنوع، و گیاهان و گلهای رنگارنگ، می‌آفریند و ما از آن کاسه و کوزه و مانند آن می‌سازیم، همچنین خداوند از حروف الفبا و کلمات معمولی، مطالب و معانی بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته و اسلوب خاصی در آن بکار برده، آری همین حروف در اختیار انسانها نیز هست ولی توانائی ندارند که ترکیبها و جمله بندیهائی بسان قرآن ابداع کنند.
ج1، ص37
عصر طلائی ادبیات عرب:
عصر جاهلیت یک عصر طلائی از نظر ادبیات بود، همان اعراب بادیه‌نشین، همان پا برهنه‌ها با تمام محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی دلهائی سرشار از ذوق ادبی و سخن سنجی داشتند، عربها در زمان جاهلیت یک بازار بزرگ سال به نام «بازار عکاظ» داشتند که در عین حال یک «مجمع مهم ادبی» و کنگره سیاسی و قضائی نیز محسوب می‌شد. در این بازار علاوه بر فعالیتهای اقتصادی عالیترین نمونه‌های نظم و نثر عربی از طرف شعراء و سخنسرایان توانا در این کنگره عرضه می‌گردید، و بهترین آنها به عنوان «شعر سال» انتخاب می‌شد، و البته موفقیت در این مسابقه بزرگ ادبی افتخار بزرگی برای سراینده آن شعر و قبیله‌اش بود.
در چنین عصری قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل کرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز کردند، و در برابر آن زانو زدند، گواه زنده این تفسیر حدیثی است که از امام سجاد علیه السّلام رسیده آنجا که می‌فرماید: «قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است، خداوند به آنها اعلام فرمود: «الم ذلک الکتاب» یعنی: ای محمّد! کتابی که بر تو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعه (الف- لام- میم) و مانند آن است که همان حروف الفبای شما است.
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۹۵: خط ۳۹۰:
[[رده:علم به حروف مقطعه]][[رده:فلسفه حروف مقطعه]][[رده:اسم اعظم خدا]][[رده:سلطنت خدا]][[رده:متشابهات قرآن]][[رده:رموز بین خدا و محمد]]
[[رده:علم به حروف مقطعه]][[رده:فلسفه حروف مقطعه]][[رده:اسم اعظم خدا]][[رده:سلطنت خدا]][[رده:متشابهات قرآن]][[رده:رموز بین خدا و محمد]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره البقرة ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره البقرة ]]
{{#seo:
|title=آیه 1 سوره بقره
|title_mode=replace
|keywords=آیه 1 سوره بقره,بقره 1,الم‌,علم به حروف مقطعه,فلسفه حروف مقطعه,اسم اعظم خدا,سلطنت خدا,متشابهات قرآن,رموز بین خدا و محمد,آیات قرآن سوره البقرة
|description=الم‌
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۳:۴۶

کپی متن آیه
الم‌

ترجمه

الم (بزرگ است خداوندی که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده).

الف، لام، ميم
الف، لام، ميم.
الم (از رموز قرآن است).
الم
الف. لام. ميم.
الم [الف لام میم‌]
الف، لام، ميم.
الف. لام. میم.
الم.
الم‌

Alif, Lam, Meem.
ترتیل:
ترجمه:
سوره البقرة آیه ١ البقرة ٢
سوره : سوره البقرة
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الم»: الف، لام، میم. حروف مقطّعه‌ای هستند همانند (المص. المر.ن. ق ...) که در اوائل برخی از سوره‌ها آمده‌اند. پروردگار متعال برخی از سوره‌ها را بدانها آغاز کرده است تا بدین وسیله اعجاز قرآن را بنمایاند و نشان دهد که این قرآن با وجود این که از همان حروفی فراهم آمده است که عربها سخن خویش را از آنها فراهم می‌نمایند ولیکن از ارائه کتابی چون قرآن، و حتی سوره‌ای همانند آن، درمانده و ناتوانند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


«1» الم‌

الف لام ميم.

نکته ها

درباره‌ى حروف مقطّعه، اقوال مختلفى بيان شده است، از جمله:

1. قرآن، معجزه‌ى الهى از همين حروف الفبا تأليف يافته كه در اختيار همه است، اگر مى‌توانيد شما نيز از اين حروف، كلام معجزه‌آميز بياوريد.

2. اين حروف، نام همان سوره‌اى است كه در ابتدايش آمده است.

3. اين حروف، اشاره به اسم اعظم الهى دارد. «1»

4. اين حروف، نوعى سوگند و قسم خداوند است. «2»

5. اين حروف، از اسرار بين خداوند و پيامبر است. «3» ومطابق بعضى روايات رموزى است كه كسى جز خداوند نمى‌داند. «4»

امّا شايد بهترين نظر همان وجه اوّل باشد. زيرا در ميان يكصد و چهارده سوره قرآن، كه 29 سوره آن با حروف مقطّعه شروع مى‌شود، در بيست و چهار مورد بعد از اين حروف، سخن از قرآن و معجزه بودن آن است. چنانكه در اين سوره به دنبال‌ «الم»، «ذلِكَ الْكِتابُ» آمده و به عظمت قرآن اشاره شده است.


«1». تفسير نورالثقلين.

«2». بحارالانوار، ج 88، ص 7.

«3». بحارالانوار، ج 89، ص 384.

«4». تفسير مجمع‌البيان.

جلد 1 - صفحه 46

در آغاز سوره شورى نيز حروف مقطّعه‌ى‌ «حم عسق» آمده است كه بعد از آن مى‌فرمايد:

«كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» خداوندِ عزيز و حكيم، اين چنين بر تو و پيامبران پيش از تو وحى مى‌كند. يعنى وحى خداوند نيز با استفاده از همين حروف است. حروفى كه در دسترس همه افراد بشرى است. البتّه خداوند با اين حروف، كتابى نازل كرده كه معجزه است. آيا انسان نيز مى‌تواند چنين كتابى فراهم كند؟!

آرى، خداوند از حروف الفبا، كتاب معجزه نازل مى‌كند، همچنان كه از دل خاك صدها نوع ميوه و گل و گياه مى‌آفريند و انسان مى‌سازد. ولى نهايتِ هنر مردم اين است كه از خاك و گل، خشت و آجر بسازند!

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

الم «1»

علماء و مفسرين را در فواتح سوره‌ها اقوالى است:

1- در نظر بعضى جزء متشابهات قرآن و علم آنها نزد پيغمبر و ائمه عليهم السلام است.

2- در معانى الاخبار ابن بابويه صدوق (رحمه الله) از حضرت صادق عليه السلام روايت نمود كه فرمود: الم حرفى است از حروف اسم اعظم مقطعه در قرآن كه مركب نمايد آن را پيغمبر يا امام، و دعا نمايد به آن كه مستجاب شود «2».

3- ابن عباس و جماعتى گفته‌اند: «الف» اشاره به «اللّه» و «لام» اشاره به «جبرئيل» و «ميم» اشاره به «حضرت محمد» صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است يعنى اين قرآن از طرف خدا به توسط جبرئيل بر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده.

4- برخى گفته‌اند: «الف» آلاء عميم الهى و «لام» بقاء رحمت‌


«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل، صفحه 32 (فضل سورة البقره)

«2» تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 53، حديث سوّم.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 51

سبحانى و «ميم» محبت يا ملك لم يزلى است.

5- علم الهدى سيد مرتضى (رحمه الله) فرموده: اينها اسامى سوره‌ها باشند، و تسميه سوره‌ها به اين كلمات مشعر است به اينكه اين قرآن كه شما عاجز از آوردن مثلش هستيد، از جنس همين حروف مستعمله در محاوره و مكالمه مى‌باشد؛ پس چون عاجزيد بدانيد كلام خدا و وحى منزل است.

چون حق تعالى حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را وعده فرمود به انزال كتابى كه بر صفحه روزگار باقى و هرگز محو نشود، و به كثرت تكرار كهنه نگردد: وقتى كه قرآن نازل شد، حبيب خود را از انجاز وعده خبر داده مى‌فرمايد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

الم «1»

تفسير

در معانى الاخبار از امام صادق (ع) نقل فرموده كه الم حرفى است از حروف اسم اعظم خداوند كه تقطيع شده است در قرآن تأليف ميكند او را پيغمبر (ص) و امام (ع) پس چون بخواند بآن اجابت ميشود و از تفسير امام (ع) نقل شده است كه معنى الم آنستكه اين كتابيكه فرستادم آنرا مركب از حروف تهجى است كه لغت شما از آن حروف تركيب ميشود پس بياوريد مانند آن را اگر راست ميگوئيد و در مجمع از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه از براى هر كتابى خلاصه است و خلاصه قرآن حروف تهجى است و در تفسير برهان از امام صادق (ع) نقل نموده كه الم در اول سوره بقره بمعنى انا اللّه الملك است يعنى اين سه حرف اشاره باين سه كلمه است كه جمعا يعنى من خداوندى هستم كه پادشاهم تحقيق بنظر حقير الم و ساير فواتح السور رموز و اشارات است بمعانى كليه كه از باطن قرآن بتعليم الهى براى اهلش استفاده ميشود و همان معنى اسم اعظم است و انا اللّه الملك هم اشاره بهمان است و نزولش در اول هر سوره براى آنستكه فهرست اجمالى معانى كليه است كه بمنزله روح آنسوره است و بايد پيغمبر (ص) و امام (ع) متذكر باشند و اهتمام بحفظ آنها داشته باشند و در موقع حاجت و شدت و لزوم تفصيل بآن حقائق كليه مراجعه نموده و استمداد از آن انوار غيبيه بنمايند و در موقع قرائت و ابلاغ خطابات الاهيه بر مردم بوسيله اين حروف مقدسه جلب توجه عموم را بنمايند و ايجاد رعب در مردم كنند تا مردم متوجه شوند كه اين كلام از سنخ خطابه‌هاى عادى نيست و براى استماع بنحو اتم و اكمل حاضر شوند بطور تنزل و تشبيه عرض ميكنم مانند وزيرى كه بخواهد فرمان پادشاه را براى مردم بخواند و پس از اجتماع و حاضر شدن مردم براى استماع و سكوت آنها سه زنگ اخبار بزند تا مردم كاملا گوش و هوش باشند، اين حروف مقدسه علاوه بر فوائد معنويه كه بدوا بيان شد اين فائده صورى را هم دارا است اگر بتواريخ و سير مراجعه نمائيد تصديق خواهيد نمود كه وقتى پيغمبر (ص) قرائت قرآن‌


جلد 1 صفحه 23

ميفرمود بهمين نحو بود آنهم با آن آهنگ مليح و بيان فصيح و اداء شيرين كه در عين فصاحت و بلاغت و ملاحت و حلاوت دلربا و جانگداز و سوزناك و رعب آور و تسخير كننده دلها بود كه هم ميترسيدند و هم لذت ميبردند و هم متحير مى‌شدند و هم تعجب ميكردند و هم مست ميگشتند و هم غش ميكردند و هم ميمردند و هم زنده ميشدند حتى در اوائل امر بعثت كه حضرت جرئت نميفرمود در مكه قرائت قرآن نمايد تشريف مى‌بردند در خارج شهر سر راه قبائل و عشائرى كه از اطراف و جوانب بمكه معظمه مى‌آمدند مى ايستادند قرائت قرآن مى‌فرمودند نوشته‌اند همينطور كه پيغمبر (ص) قرائت ميفرمود هر كس مى‌آمد كه از آنراه برود مى‌ايستاد و گوش ميداد تا آنكه تك تك جمعيت زيادى دور حضرت جمع مى‌شد و اگر قافله عبور ميكرد قهرا از رفتار بازمى‌ماند و اغلب آنها باطنا مسلمان ميشدند نهايت آنكه جرئت اظهار نميكردند و قلبا تصديق مينمودند كه اين طرز تكلم از قدرت بشر خارج است زبانا هم ميگفتند كلام عجيبى است پيدا است كه موعظه و كلام الهى است جماعت انصار كه قسمت عمده اصحاب پيغمبر (ص) بودند و آنحضرت را بمدينه دعوت نمودند و بسلطنت مطلقه او تن در دادند و پيغمبر (ص) بخواهش آنها از مكه بمدينه هجرت فرمود و قسمت عمده عظمت اسلام و رواج دين باقدام آنها شد از همين قبيل بودند كه در موقع مسافرت آنها بمكه معظمه بين راه آنها را پيغمبر (ص) بقرآن جلب فرموده بود و اقرار بشهادتين از آنها گرفته بود و اين معنى منافات با اخبار وارده ندارد بلكه وجه جمع بين آنها است چنانچه اشاره شد و اللّه العالم برموزه و اسراره.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِيم‌ِ

الم‌ «1» ذلِك‌َ الكِتاب‌ُ لا رَيب‌َ فِيه‌ِ هُدي‌ً لِلمُتَّقِين‌َ «2»

(‌اينکه‌ كتاب‌ ‌در‌ ‌آن‌ شكي‌ نيست‌ و راهنماي‌ پرهيزگاران‌ ‌است‌) درباره‌ حروف‌ مقطّعه‌ قرآن‌ مانند الم‌، الر، المص‌، حم‌ و امثال‌ اينها اقوال‌ مفسّرين‌ ‌از‌ عامّه‌ و خاصّه‌ مختلف‌ ‌است‌ ‌که‌ بعضي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ تفسير برأي‌ و استنباط و اجتهاد و تخمين‌ ‌است‌ و برخي‌ مستندش‌ اخباري‌ ‌است‌ ‌که‌ سندش‌ ضعيف‌ و ‌ يا ‌ اعتبارش‌ ثابت‌ نيست‌ و پاره ‌از‌ ‌آنها‌ مستندش‌ اخباري‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌با‌ قواعد مسلّمه ‌که‌ ‌در‌ دست‌ ‌است‌ سازش‌ ندارد، و بالجمله‌ قدر مسلّم‌ اينست‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ حروف‌ ‌از‌ معناي‌ حرفي‌ خارج‌ ‌است‌ ولي‌ مراد حق‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ معلوم‌ نيست‌ و جز ‌خدا‌ و راسخين‌ ‌در‌ علم‌ كسي‌ ‌از‌ ‌آن‌ آگاه‌ نميباشد «سرّ ‌من‌ اسرار اللّه‌ استاثره‌ اللّه‌ بعلمه‌» ولي‌ ‌براي‌ حروف‌ تهجّي‌ ‌در‌ اخبار معاني‌ ذكر ‌شده‌ ‌که‌ ‌به‌ بعضي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اشاره‌ مينمائيم‌:

شيخ‌ صدوق‌ ‌عليه‌ الرحمه‌ ‌در‌ كتاب‌ توحيد ‌از‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ السّلام‌ مسندا نقل‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود

«ان‌ّ اول‌ ‌ما خلق‌ اللّه‌ عز و جل‌ ليعرف‌ ‌به‌ خلقه‌ الكتاب‌ (الكتابة)

جلد 1 - صفحه 122

حروف‌ المعجم‌، و ان‌ّ الرجل‌ اذا ضرب‌ ‌علي‌ رأسه‌ بعصي‌ فزعم‌ انّه‌ ‌لا‌ يفصح‌ ببعض‌ الكلام‌ فالحكم‌ ‌فيه‌ ‌ان‌ يعرض‌ ‌عليه‌ حروف‌ المعجم‌ ثم‌ّ تعطي‌ الدية بقدر ‌ما ‌لا‌ يفصح‌ منها، و لقد حدّثني‌ ابي‌ ‌عن‌ ابيه‌ ‌عن‌ جدّه‌ ‌عن‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌في‌ ا ب‌ ت‌ ث‌، الالف‌ آلاء اللّه‌ و الباء بهجة اللّه‌ و التاء تمام‌ الامر بقائم‌ آل‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و الثاء ثواب‌ للمؤمنين‌ ‌علي‌ اعمالهم‌ الصالحة «الجنّة»، ج‌ ح‌ خ‌ فالجيم‌ جمال‌ اللّه‌ و الحاء حلم‌ اللّه‌ ‌عن‌ المذنبين‌ و الخاء خمول‌ ذكر المعاصي‌ عند اللّه‌ عزّ و جل‌ و خبير، د ذ فالدال‌ دين‌ اللّه‌ الّذي‌ ارتضاه‌ لعباده‌ و الذال‌ ‌من‌ ذي‌ الجلال‌ و الاكرام‌، ر ز فالراء ‌من‌ الرؤف‌ الرحيم‌ و الزاء زلزال‌ القيمة، س‌ ش‌ فالسين‌ سناء اللّه‌ و الشين‌ ‌ما شاء اللّه‌ و اراد ‌ما اراد و ‌ما تشائون‌ الا ‌ما يشاء اللّه‌، ص‌ ض‌ فالصاد ‌من‌ صادق‌ الوعد ‌في‌ حمل‌ ‌النّاس‌ ‌علي‌ الصراط و حبس‌ الظالمين‌ عند المرصاد و الضاد ضل‌ّ ‌من‌ خالف‌ محمّدا و آل‌ محمّد صلوات‌ اللّه‌ ‌عليهم‌، ط ظ فالطاء طوبي‌ للمؤمنين‌ و الظاء ظن‌ّ المؤمنين‌ باللّه‌ خيرا و ظن‌ّ الكافرين‌ شرّا، ع‌ غ‌ فالعين‌ ‌من‌ العالم‌ و الغين‌ ‌من‌ الغني‌ّ الّذي‌ ‌لا‌ يجوز ‌عليه‌ الحاجة ‌علي‌ الاطلاق‌، ف‌ ق‌، فالفاء فالق‌ الحب‌ّ و النوي‌ و فوج‌ ‌من‌ افواج‌ النار و القاف‌ قرآن‌ ‌علي‌ اللّه‌ جمعه‌ و قرآنه‌، ك‌ ل‌ فالكاف‌ ‌من‌ الكافي‌ و اللام‌ لغو الكافرين‌ ‌في‌ افترائهم‌ ‌علي‌ اللّه‌ الكذب‌، م‌ ن‌ فالميم‌ ملك‌ يوم الدين‌ ‌لا‌ مالك‌ غيره‌ و يقول‌ عزّ و جل‌ لمن‌ الملك‌ اليوم‌ ‌ثم‌ تنطق‌ ارواح‌ انبيائه‌ و رسله‌ و حججه‌ فيقولون‌ للّه‌ الواحد القهّار فيقول‌ جل‌ جلاله‌ اليوم‌ تجزي‌ ‌کل‌ نفس‌ ‌بما‌ كسبت‌ ‌لا‌ ظلم‌ اليوم‌ ‌ان‌ اللّه‌ سريع‌ الحساب‌ و النون‌ نور اللّه‌ للمؤمنين‌ و نكاله‌ بالكافرين‌، و ه فالواو ويل‌ لمن‌ عصي‌ اللّه‌ ‌من‌ عذاب‌ يوم عظيم‌ و الهاء هان‌ ‌علي‌ اللّه‌ ‌من‌ عصاه‌، لاي‌ فلام‌ الف‌ ‌لا‌ اله‌ الا اللّه‌ و هي‌ كلمة الاخلاص‌ ‌ما ‌من‌ ‌عبد‌ قالها مخلصا الا وجبت‌ ‌له‌ الجنّة و الياء يد اللّه‌ فوق‌ خلقه‌ باسطة الرزق‌ سبحانه‌ و ‌تعالي‌ عمّا يشركون‌ «الحديث‌»

(بدرستي‌ ‌که‌ اول‌ چيزي‌ ‌که‌ خداوند بيافريد ‌تا‌ آفريدگان‌ بواسطه‌ ‌آن‌ كتاب‌ نوشتن‌ ‌را‌ بشناسند حروف‌ معجم‌ ‌بود‌، و ‌هر‌ گاه‌ عصائي‌ ‌بر‌ سر مردي‌ زده‌ شود ‌پس‌ گمان‌ برد ‌که‌

جلد 1 - صفحه 123

بعض‌ كلمات‌ ‌را‌ نتواند بيان‌ كند حكمش‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ حروف‌ معجم‌ ‌بر‌ ‌او‌ عرضه‌ شود سپس‌ بآنمقدار ‌از‌ حروف‌ معجم‌ ‌که‌ نتواند بيان‌ كند ديه‌ داده‌ شود، و بتحقيق‌ حديث‌ نمود مرا پدرم‌ ‌از‌ جدّش‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ درباره‌ حروف‌ الف‌ باء ‌که‌ الف‌ اشاره‌ بآلاء و نعم‌ الهي‌ و باء اشاره‌ ببهجت‌ و حسن‌ ‌خدا‌ و تاء بتمام‌ و كامل‌ شدن‌ امر الهي‌ بوسيله‌ قائم‌ آل‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ثاء ثواب‌ دادن‌ ‌خدا‌ بهشت‌ ‌را‌ بمؤمنان‌ ‌براي‌ كارهاي‌ شايسته‌ ‌ايشان‌ و جيم‌ بجمال‌ ‌خدا‌ و حاء بحلم‌ و بردباري‌ ‌خدا‌ نسبت‌ بگناه‌ كاران‌ و خاء بپنهان‌ شدن‌ و ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ ذكر و آوازه‌ اهل‌ معاصي‌ نزد خداي‌ عزّ و جل‌ و اشاره‌ بخبير بودن‌ خداست‌ و دال‌ اشاره‌ بدين‌ خداست‌ ‌آن‌ ديني‌ ‌که‌ ‌براي‌ بندگانش‌ پسنديده‌ و ذال‌ ‌از‌ اسم‌ ذي‌ الجلال‌ و الاكرام‌ و راء ‌از‌ رؤوف‌ و رحيم‌ و زاء اشاره‌ بزلزله‌هاي‌ روز قيامت‌ ‌است‌ و سين‌ سناء و نور الهي‌ و شين‌ اشاره‌ بمشيّت‌ و اراده‌ مطلقه‌ حق‌ ‌است‌ و اينكه‌ اراده‌ نميكنند مردم‌ مگر آنچه‌ ‌خدا‌ بخواهد و صاد ‌از‌ اسم‌ صادق‌ الوعد و ضاد اشاره‌ بضلالت‌ و گمراهي‌ كساني‌ ‌است‌ ‌که‌ مخالفت‌ كنند محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و آل‌ ‌او‌ ‌را‌، و طاء ‌يعني‌ طوبي‌ للمؤمنين‌ «خوشا بحال‌ مؤمنين‌» و ظاء اشاره‌ بظن‌ و گمان‌ خوب‌ مؤمنين‌ بخدا و ظن‌ بد كافرين‌ باوست‌ و عين‌ ‌از‌ اسم‌ عالم‌، و غين‌ ‌از‌ اسم‌ غني‌ ‌است‌ ‌که‌ مطلقا نياز و حاجت‌ ‌بر‌ ‌او‌ روا نيست‌، و فاء ‌از‌ اسم‌ فالق‌ الحب‌ و النوي‌ «شكافنده‌ دانه‌ و هسته‌» و اشاره‌ بفوجي‌ ‌از‌ افواج‌ اهل‌ آتش‌ ‌است‌، و قاف‌ اشاره‌ بقرآن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ خداست‌ جمع‌ ‌آن‌ و خواندن‌ ‌آن‌، و كاف‌ ‌از‌ اسم‌ كافي‌، و لام‌ اشاره‌ بلغو و بيهوده‌ بودن‌ افتراء و دروغ‌ كافرين‌ ‌بر‌ خداست‌ و ميم‌ ‌از‌ اسم‌ ملك‌ روز جزاست‌ روزي‌ ‌که‌ مالكي‌ ‌غير‌ ‌از‌ ‌او‌ نيست‌ و خداي‌ عزّ و جل‌ ميفرمايد پادشاهي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ روز ‌براي‌ كيست‌! سپس‌ ارواح‌ پيغمبران‌ و فرستاده‌گان‌ و حجّتهاي‌ ‌خدا‌ ميگويند ‌براي‌ خداي‌ يگانه‌ قهّار ‌است‌ ‌پس‌ خداي‌ بزرگ‌ گويد امروز ‌هر‌ كسي‌ جزا داده‌ ميشود بآنچه‌ كسب‌ كرده‌ و ستمي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ روز بكسي‌ نميشود بدرستي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ بزودي‌ حساب‌ كننده‌ ‌است‌، و نون‌ نوال‌ و عطاء بمؤمنين‌ و نكال‌ و عذاب‌ ‌او‌ نسبت‌

جلد 1 - صفحه 124

بكافرين‌ ‌است‌، و واو ‌يعني‌ ويل‌ و واي‌ ‌بر‌ كساني‌ ‌که‌ نافرماني‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ميكنند ‌از‌ عذاب‌ روز بزرگ‌، و هاء ‌يعني‌ پست‌ ‌است‌ نزد ‌خدا‌ كسي‌ ‌که‌ نافرماني‌ ‌او‌ ‌را‌ نمايد، و لام‌ الف‌ اشاره‌ بكلمه‌ اخلاص‌ و بنده ‌از‌ روي‌ اخلاص‌ ‌آن‌ ‌را‌ نميگويد جز اينكه‌ بهشت‌ ‌براي‌ ‌او‌ واجب‌ ميشود، و ياء يد اللّه‌ ‌است‌ ‌که‌ فوق‌ خلايق‌ برزق‌ گشاده‌ ‌شده‌، منزّه‌ و متعالي‌ ‌است‌ ‌خدا‌ ‌از‌ آنچه‌ مشركان‌ باو نسبت‌ ميدهند ‌تا‌ آخر حديث‌) و احاديث‌ ديگري‌ نزديك‌ بهمين‌ مفاد نقل‌ كرده‌اند يكي‌ ‌از‌ حضرت‌ كاظم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ درباره‌ آمدن‌ يهودي‌ خدمت‌ حضرت‌ ‌رسول‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و پرسش‌ ‌از‌ فائده حروف‌ هجاء و جواب‌ دادن‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ بامر ‌آن‌ حضرت‌، و ديگر ‌از‌ حضرت‌ باقر ‌عليه‌ السّلام‌ راجع‌ بتفسير نمودن‌ حضرت‌ عيسي‌ حروف‌ ابجد ‌را‌ ‌براي‌ معلّم‌ و ديگر ‌از‌ اصبغ‌ ‌بن‌ نباته‌ ‌از‌ حضرت‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ درباره‌ سؤال‌ نمودن‌ عثمان‌ ‌بن‌ عفان‌ ‌از‌ تفسير حروف‌ ابجد ‌از‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و بيان‌ حضرت‌ و ‌اينکه‌ اخبار بانضمام‌ اخباري‌ ‌که‌ ‌از‌ ائمه‌ اطهار (ع‌) ‌در‌ تفسير فواتح‌ سور نقل‌ ‌شده‌ ‌که‌ شايد متجاوز ‌از‌ صد حديث‌ ‌باشد‌ بحسب‌ ظاهر ‌با‌ ‌هم‌ اختلاف‌ دارند و ‌در‌ ‌هر‌ يك‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌براي‌ حروف‌ الفباء و ابجد معنايي‌ ذكر ‌شده‌ و تحقيق‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد بطوري‌ ‌که‌ اختلاف‌ اخبار بكلي‌ مرتفع‌ شود اينست‌ ‌که‌ اخبار مزبور ‌در‌ بيان‌ مصاديق‌ ‌اينکه‌ حروف‌ ‌است‌ نه‌ ‌در‌ بيان‌ اينكه‌ ‌اينکه‌ حروف‌ بحسب‌ وضع‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ معاني‌ وضع‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ و ميتوان‌ ‌گفت‌ چنانچه‌ معمول‌ ‌در‌ جميع‌ محاورات‌ اهل‌ لغات‌ ‌است‌ دو نفر ‌که‌ ‌با‌ ‌هم‌ مكالمه‌ ميكنند و ميخواهند ديگران‌ ملتفت‌ نشوند برمز تكلم‌ نموده‌ و ‌در‌ سخن‌ بحروف‌ اول‌ كلمات‌ اكتفاء نموده‌

‌که‌ تنها مخاطب‌ بقرائن‌ حاليه‌ و مقاليه‌ و مناسبات‌ مقصود متكلم‌ ‌را‌ ميفهمد و بسا هزار كلمه‌ ‌است‌ ‌که‌ حرف‌ اولش‌ مثلا يكي‌ ‌از‌ حروف‌ الفباء ‌است‌ ولي‌ ‌هر‌ موقع‌ يكي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌را‌ اراده‌ كرده‌ مثلا گاهي‌ ‌از‌ حرف‌ خ‌ خربوزه‌ و گاهي‌ خر و گاهي‌ خرگوش‌ اراده‌ ميكند و هكذا نسبت‌ بجميع‌ حروف‌.

جلد 1 - صفحه 125

بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ ممكن‌ ‌است‌ درباره‌ حروف‌ مقطعه‌ قرآن‌ همين‌ مقصود منظور ‌باشد‌ و رمزي‌ ‌بين‌ ‌خدا‌ و ‌رسول‌ اوست‌ ‌که‌ جز پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و راسخين‌ ‌در‌ علم‌ نميدانند و ‌ما درباره‌ ‌آنها‌ سخني‌ نميتوانيم‌ بگوئيم‌ حتّي‌ ‌اگر‌ خبر معتبري‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مورد بيابيم‌ چون‌ مفيد يقين‌ نيست‌ و ادلّه‌ حجيّت‌ اخبارهم‌ شمولش‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ گونه‌ موارد ‌که‌ مربوط باحكام‌ نيست‌ معلوم‌ نميباشد نميتوان‌ بآن‌ اتكاء نمود و ‌هر‌ چه‌ ‌هر‌ ‌که‌ بگويد تفسير برأي‌ خواهد ‌بود‌ و «‌ان‌ اصاب‌ اخطأ» «ذلِك‌َ الكِتاب‌ُ» ‌ذلک‌ ‌از‌ اسماء اشاره‌ مفرد مذكر ‌است‌ و اسم‌ اشاره‌ ذا و كاف‌ ‌براي‌ خطاب‌ و لام‌ ‌براي‌ تأكيد ‌است‌ و ‌اينکه‌ اسم‌ اشاره‌ ‌براي‌ بعيد ‌است‌ چنانچه‌ ذاك‌ ‌براي‌ متوسط و ‌هذا‌ ‌براي‌ اشاره‌ بقريب‌ ميباشد و ‌در‌ قرآن‌ مجيد ‌هم‌ اسم‌ اشاره‌ بعيد ‌بر‌ قرآن‌ اطلاق‌ ‌شده‌ مانند همين‌ ‌آيه‌ و ‌هم‌ اسم‌ اشاره‌ قريب‌ مانند هذا كِتابُنا يَنطِق‌ُ عَلَيكُم‌ بِالحَق‌ِّ«1» و شايد ‌از‌ جهت‌ علوّ مقام‌ و عظمت‌ شأن‌ و رفعت‌ درجه‌ قرآن‌ باشاره‌ بعيد ‌از‌ ‌آن‌ تعبير فرموده‌ و بواسطه‌ وصول‌ و نزول‌ بفهم‌ مسلمانان‌ باشاره‌ قريب‌، اشاره‌ نموده‌ ‌است‌ و چنانچه‌ خداوند ‌هم‌ بعيد ‌است‌ و ‌هم‌ قريب‌، و ‌هم‌ عالي‌ و ‌هم‌ داني‌ كلام‌ ‌او‌ نيز چنين‌ ‌است‌ و ‌در‌ محل‌ اعراب‌ ‌ذلک‌ ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ اقوالي‌ نقل‌ نموده‌ مانند اينكه‌ ‌ذلک‌ خبر مبتداي‌ محذوف‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ «الكتاب‌ الّذي‌ وعدناك‌ ‌ذلک‌ الكتاب‌» و ‌ يا ‌ خبر الم‌ ‌باشد‌، و ‌ يا ‌ مبتداء و خبرش‌ الكتاب‌ و ‌ يا ‌ ‌لا‌ ريب‌ ‌فيه‌ و ‌ يا ‌ هدي‌ للمتقين‌ ‌باشد‌ و ‌غير‌ اينها ‌از‌ اقوال‌ ديگر، و اظهر ‌از‌ همه‌ ‌آنها‌ اينست‌ ‌که‌ ‌ذلک‌ مبتداء و خبرش‌ «لا رَيب‌َ فِيه‌ِ» و هدي‌ للمتقين‌ خبر ‌بعد‌ ‌از‌ خبر ‌باشد‌ مانند «الرمان‌ حلو حامض‌» الف‌ و لام‌ «الكتاب‌» ‌براي‌ عهد ‌است‌ ‌يعني‌ كتاب‌ معهود و كتاب‌ ‌در‌ اصل‌ مصدر بمعني‌ كتابت‌ و نوشتن‌ ‌است‌ و بمعني‌ مكتوب‌ ‌هم‌ استعمال‌ ميشود مانند حساب‌ بمعني‌


1‌-‌ سوره‌ جاثيه‌ ‌آيه‌ 12

جلد 1 - صفحه 126

محسوب‌، و اطلاق‌ كتاب‌ ‌بر‌ قرآن‌، شايد بواسطه‌ ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ بقلم‌ قدرت‌ حق‌ ‌در‌ لوح‌ محفوظ منقوش‌ گرديده‌ و ‌ يا ‌ بدست‌ ملائكه‌ نوشته‌ ‌شده‌ بايدي‌ كِرام‌ٍ بَرَرَةٍ،«1» و ‌ يا ‌ بدست‌ مسلمين‌ مجموع‌ ‌بين‌ الدفتين‌ گرديده‌ و خداوند ‌را‌ دو كتاب‌ ‌است‌، كتاب‌ تكويني‌ و كتاب‌ تدويني‌، كتاب‌ تدويني‌ عبارت‌ ‌از‌ قرآن‌ و كتب‌ آسماني‌ ديگر ‌است‌ ‌که‌ ‌بر‌ پيغمبران‌ نازل‌ ميشد و كتاب‌ تكويني‌ ‌بر‌ دو قسم‌ ‌است‌:

كتاب‌ تكويني‌ انفسي‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ انسان‌ ‌است‌ چنانچه‌ منسوب‌ بحضرت‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمود

‌از‌دوائك‌ فيك‌ و ‌ما تشعر و دائك‌ منك‌ و ‌ما تبصر

‌از‌أ تزعم‌ انّك‌ جرم‌ صغير و فيك‌ انطوي‌ العالم‌ الاكبر

2» ‌از‌و انت‌ الكتاب‌ المبين‌ الّذي‌ باحرفه‌ يظهر المضمر«

(دواي‌ تو ‌در‌ تو ‌است‌ و نميداني‌ و درد تو ‌از‌ تو ‌است‌ و نمي‌بيني‌، آيا گمان‌ ميكني‌ تو جسم‌ كوچكي‌ هستي‌ و حال‌ آنكه‌ ‌در‌ تو عالم‌ بزرگ‌ پيچيده‌ ‌شده‌ ‌است‌، و تو ‌آن‌ كتاب‌ آشكارايي‌ هستي‌ ‌که‌ بواسطه‌ احرف‌ ‌آن‌ پنهان‌ هويدا ميگردد) و ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌«3» ‌که‌ فرمود

«الصورة الانسانية هي‌ اكبر حجة «حجج‌» اللّه‌ ‌علي‌ خلقه‌ و هي‌ الكتاب‌ الّذي‌ كتبه‌ بيده‌»

(صورت‌ انساني‌ بزرگترين‌ حجّتي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌براي‌ خلق‌ قرار داده‌ و ‌آن‌ كتابي‌ ‌است‌ ‌که‌ بدست‌ قدرت‌ ‌خود‌ نگاشته‌ ‌است‌) و كتاب‌ تكويني‌ آفاقي‌ ‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ همه‌ عالم‌ ‌است‌ ‌که‌ آيات‌ حق‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ ‌در‌ ‌آن‌ نگاشته‌ ‌است‌ سَنُرِيهِم‌ آياتِنا فِي‌ الآفاق‌ِ وَ فِي‌ أَنفُسِهِم‌ حَتّي‌ يَتَبَيَّن‌َ لَهُم‌ أَنَّه‌ُ الحَق‌ُّ«4»


1‌-‌ سوره‌ عبس‌ ‌آيه‌ 51

2‌-‌ ديوان‌ منسوب‌ بحضرت‌

3‌-‌ جامع‌ السعادات‌

4‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 53

جلد 1 - صفحه 127

و ظاهر اينست‌ ‌که‌ اطلاق‌ كتاب‌ ‌بر‌ انسان‌ ‌که‌ عالم‌ صغير ‌است‌ و ‌بر‌ عالم‌ كبير بواسطه‌ مشابهت‌ و نوعي‌ ‌از‌ عنايت‌ و مجاز ‌است‌ چنانچه‌ كلمه‌ ‌بر‌ موجودات‌ تكويني‌ اطلاق‌ ميگردد، درباره‌ عيسي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ميفرمايد وَ كَلِمَتُه‌ُ أَلقاها إِلي‌ مَريَم‌َ«1» و ائمه‌ هدي‌ ميفرمايند نحن‌ الكلمات‌ التامات‌«2» و گرنه‌ كلمه‌ و كلام‌ ‌از‌ مقوله‌ لفظ و كتاب‌ ‌از‌ قبيل‌ نگارش‌ و تدوين‌ ‌است‌ «لا رَيب‌َ فِيه‌ِ» ريب‌ بمعني‌ شك‌ ‌است‌ ولي‌ ‌در‌ جايي‌ ‌که‌ محل‌ شك‌ّ نيست‌ و نبايد كسي‌ شك‌ نمايد و ظاهر اينست‌ ‌که‌ گمان‌ بد ‌را‌ ريب‌ گويند لذا ‌بر‌ تهمت‌ اطلاق‌ ريبه‌ ميشود و شخص‌ متهم‌ ‌را‌ مريب‌ گويند و ‌در‌ حديث‌ ‌است‌

«‌لا‌ نقبل‌ شهادة المريب‌»

اي‌ المتهم‌ بالسوء و نيز ‌در‌ حديث‌ ‌است‌

«خذوا ‌علي‌ يد المريب‌»

و مراد اينست‌ ‌که‌ گمان‌ بد ‌در‌ قرآن‌ جاي‌ ندارد مثل‌ اينكه‌ گمان‌ رود ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ نباشد ‌ يا ‌ جامع‌ سعادت‌ دنيا و آخرت‌ بشر نباشد ‌ يا ‌ كلمه ‌بر‌ خلاف‌ حق‌ و خطا داشته‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ساير عيوب‌ و نواقصي‌ ‌که‌ ‌در‌ كتب‌ ديگر ‌است‌ ‌در‌ ‌او‌ ‌باشد‌ ‌اگر‌ گفته‌ شود كلمه‌ ‌لا‌ ‌براي‌ نفي‌ جنس‌ ‌است‌ و دلالت‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌ درباره‌ قرآن‌ شكّي‌ وجود ندارد، ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ كفّار و مشركين‌ و بعض‌ فرق‌ ديگر درباره‌ قرآن‌ شك‌ دارند!

گوئيم‌ اوّلا ‌آيه‌ ‌در‌ مقام‌ ‌اينکه‌ نيست‌ ‌که‌ بگويد شك‌ و ريب‌ ‌از‌ جانب‌ احدي‌ راجع‌ بقرآن‌ واقع‌ نشده‌ بلكه‌ دلالت‌ دارد ‌بر‌ اينكه‌ ‌در‌ قرآن‌ جاي‌ شك‌ نيست‌ و ‌اگر‌ كسي‌ شك‌ نمايد بيجا و بيمورد ‌است‌، و ميتوان‌ ‌گفت‌ شكّي‌ ‌که‌ ‌از‌ كفار و مشركين‌ و يهود و نصاري‌ درباره‌ قرآن‌ واقع‌ ‌شده‌ بحسب‌ واقع‌ شك‌ّ نيست‌ بلكه‌ ‌در‌ موارد بسيار عناد و عصبيت‌ و جحود و گاهي‌ تقصير ‌در‌ مقدّمات‌ و ‌ يا ‌ قصور ‌است‌ و بعضي‌ گفته‌اند ‌آيه‌ ‌در‌ مقام‌ نهي‌ ‌است‌ مانند فَلا رَفَث‌َ وَ لا فُسُوق‌َ وَ لا جِدال‌َ فِي‌ الحَج‌ِّ«3»


1‌-‌ سوره‌ نساء ‌آيه‌ 169

2‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 193

3‌-‌ ‌در‌ بعض‌ خطب‌

جلد 1 - صفحه 128

«هُدي‌ً لِلمُتَّقِين‌َ» ‌هر‌ گاه‌ گفته‌ شود ‌با‌ اينكه‌ قرآن‌ هادي‌ و راهنماي‌ همه‌ مردم‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ همين‌ سوره‌ ميفرمايد شَهرُ رَمَضان‌َ الَّذِي‌ أُنزِل‌َ فِيه‌ِ القُرآن‌ُ هُدي‌ً لِلنّاس‌ِ«1» چرا ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ هدايت‌ قرآن‌ ‌را‌ بپرهيزكاران‌ اختصاص‌ داده‌!

گوئيم‌ مراتب‌ هدايت‌ مختلف‌ ‌است‌ و هدايت‌ تامّه‌ ‌که‌ نائل‌ شدن‌ بمقصود ‌باشد‌ مخصوص‌ متقين‌ ‌است‌ و توضيح‌ اينكه‌ افراد انسان‌ ‌بر‌ چهار دسته‌اند دسته‌ اوّل‌ كساني‌ ‌که‌ نه‌ ايمان‌ دارند و نه‌ تقوي‌، قرآن‌ آنان‌ ‌را‌ بايمان‌ و تقوي‌ راهنمايي‌ ميكند و ‌اگر‌ مهتدي‌ شدند جزو متّقين‌ ميشوند و گرنه‌ حجّت‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تمام‌ ميگردد دسته‌ دوم‌ كساني‌ ‌که‌ ايمان‌ ندارند ولي‌ ‌در‌ رفتار و كردارشان‌ درست‌ و نسبت‌ بمذهب‌ ‌خود‌ عاملند و اينان‌ بهدايت‌ نزديكترند و ‌اگر‌ هدايت‌ قرآن‌ ‌را‌ نپذيرفتند ‌با‌ دسته‌ اول‌ ‌در‌ تماميت‌ حجت‌ يكسانند دسته‌ سوم‌ مؤمن‌ ‌غير‌ متقي‌ ‌است‌ ‌که‌ قرآن‌ آنان‌ ‌را‌ بتقوي‌ راهنمايي‌ مينمايد و ‌اگر‌ پذيرفتند بهره‌ كامل‌ ‌از‌ هدايت‌ قرآن‌ برده‌اند و ‌اگر‌ ‌با‌ ايمان‌ و آلوده‌ بمعاصي‌ ‌از‌ دنيا بروند اميد نجاتي‌ ‌براي‌ آنان‌ هست‌ ولي‌ مسلّما موجب‌ گرفتاري‌ و عقوبت‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ ‌آنها‌ ميگردد دسته‌ چهارم‌ مؤمن‌ متقي‌ ‌که‌ جميع‌ انحاء سعادت‌ دنيا و آخرت‌ ‌را‌ بدست‌ آورده‌ و بهره‌ كامل‌ ‌از‌ قرآن‌ برده‌ و هدايت‌ كامله‌ مخصوص‌ ‌اينکه‌ دسته‌ ‌است‌ علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ متقين‌ چون‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ و طريق‌ بنده‌گي‌ حق‌ قدم‌ برميدارند و دائما ‌از‌ قرآن‌ استفاده‌ ميكنند و ازدياد هدايت‌ مينمايند چنانچه‌ ميفرمايد وَ الَّذِين‌َ جاهَدُوا فِينا لَنَهدِيَنَّهُم‌ سُبُلَنا«2» و تقوي‌ ‌از‌ وقايت‌ و بمعني‌ حفظ و منع‌ ‌از‌ ضرر ‌است‌ و تقوي‌ ‌در‌ ‌هر‌ كاري‌ مناسب‌ ‌با‌ ‌خود‌ آنست‌، مثلا تقواي‌ ‌در‌ تجارت‌ حفظ مال‌ ‌از‌ مصارف‌ بيهوده‌ و معاملات‌ خسران‌ پذير، و تقواي‌ ‌در‌ زراعت‌ حفظ ‌آن‌ ‌از‌ آفات‌ زراعتي‌، و تقواي‌ مريض‌ خودداري‌ نمودن‌


1‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 181

2‌-‌ سوره‌ عنكبوت‌ ‌آيه‌ 69

جلد 1 - صفحه 129

‌از‌ چيزهايي‌ ‌است‌ ‌که‌ موجب‌ ازدياد مرض‌ ‌ يا ‌ طول‌ ‌آن‌ و ‌ يا ‌ صعوبت‌ علاج‌ و ‌ يا ‌ مورث‌ هلاكت‌ شود، و هكذا و تقواي‌ ‌در‌ دين‌، اجتناب‌ ‌از‌ اموريست‌ ‌که‌ موجب‌ زوال‌ دين‌ ‌ يا ‌ ضعف‌ دين‌ و سبب‌ عقوبت‌ و عذاب‌ دنيا و آخرت‌ انسان‌ و ‌ يا ‌ محروم‌ شدن‌ ‌از‌ فيوضات‌ و درجات‌ آخرتي‌ گردد و ‌آن‌ داراي‌ درجات‌ و مراتبي‌ ‌است‌:

مرتبه‌ اول‌ اجتناب‌ ‌از‌ عقائد باطله‌ كفر، شرك‌، عناد، نفاق‌ و انكار ضروري‌ دين‌ و مذهب‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ اينها موجب‌ خلود ‌در‌ آتش‌ و زوال‌ قابليت‌ ‌از‌ شمول‌ رحمت‌ و مغفرت‌ و شفاعت‌ ميگردد و اكثر مردم‌ دنيا ‌از‌ همين‌ مرتبه‌ اول‌ تقوي‌ خالي‌ و عاري‌ هستند زيرا بنص‌ّ قرآن‌ ‌غير‌ دين‌ اسلام‌ ديني‌ مورد قبول‌ خداوند تبارك‌ و ‌تعالي‌ نيست‌‌من‌‌به‌ وَ مَن‌ يَبتَغ‌ِ غَيرَ الإِسلام‌ِ دِيناً فَلَن‌ يُقبَل‌َ مِنه‌ُ وَ هُوَ فِي‌ الآخِرَةِ مِن‌َ الخاسِرِين‌َ«1» و بنص‌ّ خبر متواتر و قطعي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ روايت‌ ‌شده‌ فرقه‌ ناجيه‌ ‌از‌ فرق‌ اسلام‌ پيروان‌ اهل‌ بيت‌ عصمت‌ و عترت‌ ‌آن‌ حضرت‌ ‌يعني‌ شيعه‌ اثنا عشريه‌ ميباشند و ‌در‌ ميان‌ اينها نيز بعضي‌ عقائد باطله‌ ‌از‌ قبيل‌ شيخي‌گري‌ و صوفيگري‌ و امثال‌ اينها پيدا ميشود و آنهايي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ آلودگيها بركنارند بسا منكر بعضي‌ ‌از‌ ضروريات‌ مانند نماز و روزه‌ و خمس‌ و زكاة و حج‌ و حرمت‌ ربا و حرمت‌ برخي‌ ‌از‌ معاملات‌ و نظير اينها ميگردند و بالجمله‌ افراد مؤمن‌ كم‌ پيدا ميشوند مرتبه‌ دوم‌: اجتناب‌ ‌از‌ گناه‌هايي‌ ‌که‌ بنص‌ّ اخبار، مرتكب‌ ‌آنها‌ بي‌ايمان‌ ‌از‌ دنيا مي‌رود مانند ترك‌ نماز و تضييع‌ و استخفاف‌ بآن‌ و ترك‌ زكاة و ترك‌ حج‌ و ترك‌ امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و اعراض‌ ‌از‌ علماء و ‌غير‌ اينها مرتبه‌ سوم‌: اجتناب‌ ‌از‌ مطلق‌ معاصي‌ كبيره‌ و اصرار ‌بر‌ صغيره‌ و منافيات‌ مروت‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ مرتبه‌ محقق‌ عدالت‌ شرعي‌ ‌است‌ و ارتكاب‌ اينها موجب‌ فسق‌ و نقض‌ عدالت‌ و استحقاق‌ عذاب‌ و عقوبت‌ ميگردد مرتبه‌ چهارم‌: اجتناب‌ ‌از‌ معاصي‌ صغيره‌


1‌-‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 79

جلد 1 - صفحه 130

مرتبه‌ پنجم‌: تخليه‌ نفس‌ ‌از‌ اخلاق‌ و ملكات‌ رذيله‌ مرتبه‌ ششم‌: اجتناب‌ ‌از‌ مشتبهات‌ ‌که‌ مرتبه‌ ورع‌ و پارسايي‌ ‌است‌ مرتبه‌ هفتم‌: احتراز ‌از‌ مكروهات‌ مرتبه‌ هشتم‌: دوري‌ نمودن‌ ‌از‌ مباحاتي‌ ‌که‌ انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ عبادت‌ و بندگي‌ بخود مشغول‌ دارد مرتبه‌ نهم‌: اجتناب‌ ‌از‌ ترك‌ اولي‌ مرتبه‌ دهم‌: دوري‌ جستن‌ ‌از‌ توجه‌ بغير ‌خدا‌ و ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مراتب‌ ‌هم‌ داراي‌ درجات‌ و مراتب‌ ‌غير‌ محصوره‌ ‌است‌ و بعضي‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مراتب‌ تالي‌ تلو عصمت‌ و بعضي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ مخصوص‌ بمعصومين‌ ‌از‌ انبياء و اوصياء ‌است‌ و مراتب‌ اعلاي‌ ‌آن‌ ‌از‌ خصائص‌ خاندان‌ نبوّت‌ و اهل‌ بيت‌ رسالت‌ ‌است‌ و متّقين‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ شامل‌ جميع‌ مراتب‌ تقوي‌ ميشود زيرا ‌بر‌ واجد ‌هر‌ مرتبه‌ صدق‌ متّقي‌ ميكند و جمع‌ محلّي‌ بالف‌ و لام‌ افاده‌ عموم‌ ميكند بلكه‌ ‌براي‌ عموم‌ وضع‌ ‌شده‌، منتهي‌ الامر اينكه‌ ‌هر‌ كدام‌ بقدر استطاعت‌ و قابليت‌ ‌خود‌ ‌از‌ هدايت‌ قرآن‌ بهره‌برداري‌ ميكنند و نظير ‌اينکه‌ مطلب‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ إِنَّما يَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِين‌َ«1» گفته‌ايم‌ ‌که‌ تقوي‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ نيز جميع‌ مراتب‌ ‌آن‌ ‌را‌ شامل‌ ‌است‌ و كسي‌ ‌که‌ داراي‌ مرتبه‌ اول‌ ‌از‌ تقوي‌ ‌باشد‌ و عمل‌ عبادي‌ انجام‌ دهد ‌که‌ روي‌ موازين‌ شرعي‌ صحيح‌ ‌باشد‌ درجه ‌از‌ قبول‌ ‌را‌ دارد ولي‌ ‌غير‌ مؤمن‌ عملش‌ فاسد و عاطل‌ و باطل‌ و مردود ‌است‌ وَ قَدِمنا إِلي‌ ما عَمِلُوا مِن‌ عَمَل‌ٍ فَجَعَلناه‌ُ هَباءً مَنثُوراً«2» (‌پس‌ مي‌آييم‌ ‌بر‌ سر آنچه‌ عمل‌ كرده‌اند ‌از‌ عمل‌ ‌پس‌ ‌آن‌ ‌را‌ تباه‌ و پراكنده‌ ميكنيم‌) و اينكه‌ ‌در‌ عروة الوثقي‌ اجتناب‌ ‌از‌ كليه‌ معاصي‌ ‌را‌ ‌از‌ شرايط قبول‌ شمرده‌ مراد بعض‌ مراتب‌ قبول‌ ‌است‌ نه‌ مطلق‌ قبول‌ زيرا وقتي‌ عمل‌، صحيح‌ و مطابق‌ دستور واقع‌ شد بهمان‌ اندازه‌ مقبول‌ خواهد ‌بود‌ و باين‌ بيان‌ (داراي‌ مراتب‌ بودن‌ تقوي‌) جمع‌ ‌بين‌ آيات‌ و اخباري‌ ‌که‌ ‌در‌ باب‌


1‌-‌ سوره‌ مائده‌ ‌آيه‌ 30

[.....]

2‌-‌ سوره‌ فرقان‌ ‌آيه‌ 25

جلد 1 - صفحه 131

تقوي‌ و متقين‌ وارد ‌شده‌ آسان‌ ميشود ‌براي‌ اينكه‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اشاره‌ ببعضي‌ ‌از‌ مراتب‌ تقوي‌ ‌است‌ چنانچه‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ اخبار متقين‌ بشيعيان‌ آل‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ تفسير ‌شده‌ مثل‌ خبري‌ ‌که‌ صدوق‌ ‌عليه‌ الرحمة ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌

«انّه‌ ‌قال‌ ‌في‌ الاية بيان‌ لشيعتنا»

(حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ «هُدي‌ً لِلمُتَّقِين‌َ» ‌يعني‌ قرآن‌ بيان‌ ‌است‌ ‌براي‌ شيعيان‌ ‌ما» و همچنين‌ بسند ‌خود‌ ‌از‌ يحيي‌ ‌بن‌ ابو القاسم‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ ‌گفت‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌از‌ قول‌ خداوند «الم‌ ‌الي‌ آخر الاية» سؤال‌ كردم‌ فرمود

«المتقون‌ شيعة ‌علي‌، الحديث‌»

(پرهيزكاران‌ شيعيان‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌اند) و همچنين‌ ‌از‌ تفسير عياشي‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«المتقون‌ شيعتنا»

(پرهيزكاران‌ شيعيان‌ مايند) و ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ‌از‌ حضرت‌ ‌رسول‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود

«جماع‌ التقوي‌ ‌في‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌ ان‌ّ اللّه‌ يأمر بالعدل‌ و الاحسان‌ و ايتاء ذي‌ القربي‌ الاية»

(همه‌ پرهيز‌-‌ كاري‌ و تقوي‌ اموري‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ خداوند ذكر فرموده‌ «بدرستي‌ ‌که‌ خداوند امر ميكند بعدل‌ و نيكوكاري‌ و دادن‌ حقوق‌ خويشاوندان‌ و نهي‌ ميكند ‌از‌ كارهاي‌ ناهنجار و زشت‌ و ستم‌، پند ميدهد ‌شما‌ ‌را‌ شايد متذكر شويد) و نيز ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ روايت‌ كرده‌ ‌که‌ فرمود

«انّما سمّي‌ المتقون‌ لتركهم‌ ‌ما ‌لا‌ بأس‌ ‌به‌ حذرا للوقوع‌ فيما ‌به‌ بأس‌»

(همانا پرهيزكاران‌ ‌را‌ باين‌ نام‌ ناميدند ‌براي‌ اينكه‌ ترك‌ ميكنند آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ باكي‌ ‌بر‌ ‌آن‌ نيست‌، مبادا واقع‌ شوند ‌در‌ اموري‌ ‌که‌ بايد ‌از‌ ‌آن‌ باك‌ داشت‌) و ‌از‌ حضرت‌ عسكري‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ فرمود

«هدي‌ بيان‌ و شفاء للمتقين‌ ‌من‌ شيعة محمّد و ‌علي‌ عليهما ‌السلام‌ انّهم‌ اتقوا انواع‌ الكفر فتركوها و اتقوا الذنوب‌ الموبقات‌ فرفضوها و اتقوا اظهار اسرار ‌رسول‌ اللّه‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و اسرار ‌از‌ كياء عباده‌

جلد 1 - صفحه 132

الاوصياء ‌بعد‌ محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فكتموها و اتقوا ستر العلوم‌ ‌عن‌ اهلها المستحقين‌ لها و فيهم‌ نشروها»

(قرآن‌ هدايت‌ و بيان‌ و شفاء ‌است‌ ‌براي‌ پرهيزكاران‌ ‌از‌ شيعيان‌ محمّد و ‌علي‌ «‌بر‌ ‌آنها‌ و ‌بر‌ آل‌ ‌آنها‌ درود باد» ‌براي‌ اينكه‌ اينان‌ ‌از‌ انواع‌ كفر اجتناب‌ ورزيده‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ ترك‌ نمودند و ‌از‌ گناهان‌ هلاك‌ كننده‌ احتراز كرده‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ بجا‌-‌ نياوردند، و ‌از‌ فاش‌ كردن‌ رازهاي‌ ‌رسول‌ ‌خدا‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و پاكان‌ بنده‌گان‌ ‌خدا‌ ‌که‌ اوصياء ‌بعد‌ ‌از‌ پيغمبرند صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ خودداري‌ كرده‌ و ‌آنها‌ ‌را‌ كتمان‌ نمودند، و ‌از‌ پنهان‌ نمودن‌ علوم‌ نسبت‌ باهل‌ ‌آن‌ علوم‌ و مستحقين‌ ‌آن‌ اجتناب‌ نموده‌ و ‌در‌ ميان‌ ‌آنها‌ منتشر ساختند) و ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ گفته‌

«‌قال‌ بعضهم‌ التقوي‌ ‌ان‌ ‌لا‌ يريك‌ اللّه‌ حيث‌ نهاك‌ و و ‌لا‌ يفقدك‌ حيث‌ امرك‌»

(تقوي‌ اينست‌ ‌که‌ آنجا ‌که‌ ‌خدا‌ ترا نهي‌ كرده‌ نه‌بيند ترا و آنجا ‌که‌ ترا امر كرده‌ بيابد ترا) و ‌در‌ سفينه‌ همين‌ مضمون‌ ‌را‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌

133

برگزیده تفسیر نمونه


اشاره

(آیه 1)- تحقیق در باره حروف مقطعه قرآن: «الم» (الم). در آغاز 29 سوره از قرآن با حروف مقطعه برخورد می‌کنیم. و این حروف همیشه جزء کلمات اسرار آمیز قرآن محسوب می‌شده، و با گذشت زمان و تحقیقات جدید دانشمندان، تفسیرهای تازه‌ای برای آن پیدا می‌شود. و جالب اینکه در هیچ یک از تواریخ ندیده‌ایم که عرب جاهلی و مشرکان وجود حروف مقطعه را در آغاز بسیاری از سوره‌های قرآن بر پیغمبر صلّی اللّه علیه و اله خرده بگیرند، و آن را وسیله‌ای برای استهزاء و سخریه قرار دهند و این می‌رساند که گویا آنها نیز از اسرار وجود حروف مقطعه کاملا بی‌خبر نبوده‌اند. به هر حال چند تفسیر که هماهنگ با آخرین تحقیقاتی است که در این زمینه به عمل آمده، و ما آنها را به تدریج در آغاز این سوره، و سوره‌های «آل عمران» و «اعراف» بیان خواهیم کرد، اکنون به مهمترین آنها می‌پردازیم:

این حروف اشاره به این است که این کتاب آسمانی با آن عظمت و اهمیتی که تمام سخنوران عرب و غیر عرب را متحیّر ساخته، و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از نمونه همین حروفی است که در اختیار همگان قرار دارد در عین اینکه قرآن از همان حروف «الف باء» و کلمات معمولی ترکیب یافته به قدری کلمات آن موزون است و معانی بزرگی دربردارد، که در اعماق دل و جان انسان نفوذ می‌کند، روح را مملو از اعجاب و تحسین می‌سازد، و افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم می‌نماید.

درست همانطور که خداوند بزرگ از خاک، موجوداتی همچون انسان، با آن ساختمان شگفت انگیز، و انواع پرندگان زیبا، و جانداران متنوع، و گیاهان و گلهای رنگارنگ، می‌آفریند و ما از آن کاسه و کوزه و مانند آن می‌سازیم، همچنین خداوند از حروف الفبا و کلمات معمولی، مطالب و معانی بلند را در قالب الفاظ زیبا و کلمات موزون ریخته و اسلوب خاصی در آن بکار برده، آری همین حروف در اختیار انسانها نیز هست ولی توانائی ندارند که ترکیبها و جمله بندیهائی بسان قرآن ابداع کنند.

ج1، ص37

عصر طلائی ادبیات عرب:

عصر جاهلیت یک عصر طلائی از نظر ادبیات بود، همان اعراب بادیه‌نشین، همان پا برهنه‌ها با تمام محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی دلهائی سرشار از ذوق ادبی و سخن سنجی داشتند، عربها در زمان جاهلیت یک بازار بزرگ سال به نام «بازار عکاظ» داشتند که در عین حال یک «مجمع مهم ادبی» و کنگره سیاسی و قضائی نیز محسوب می‌شد. در این بازار علاوه بر فعالیتهای اقتصادی عالیترین نمونه‌های نظم و نثر عربی از طرف شعراء و سخنسرایان توانا در این کنگره عرضه می‌گردید، و بهترین آنها به عنوان «شعر سال» انتخاب می‌شد، و البته موفقیت در این مسابقه بزرگ ادبی افتخار بزرگی برای سراینده آن شعر و قبیله‌اش بود.

در چنین عصری قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل کرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز کردند، و در برابر آن زانو زدند، گواه زنده این تفسیر حدیثی است که از امام سجاد علیه السّلام رسیده آنجا که می‌فرماید: «قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است، خداوند به آنها اعلام فرمود: «الم ذلک الکتاب» یعنی: ای محمّد! کتابی که بر تو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعه (الف- لام- میم) و مانند آن است که همان حروف الفبای شما است.

نکات آیه

روایات و احادیث

۱ - «عن على بن الحسین (ع) فى دعاء له: الهى و سیدى ... قلت: ... «الم ذلک الکتاب لاریب فیه ...» ثنیت بالکتاب مع القسم الذى هو اسم من اختصصته لوحیک و استودعته سرّ غیبک ...;[۱] از امام سجاد (ع) روایت شده که در ضمن دعایى به درگاه خدا عرض کرد: اى معبود من! و اى سید من! ... فرمودى: ... «الم ذلک الکتاب ...» [و بدین طریق] سخن از کتاب خود را توأم با قسمى آوردى که نام کسى است که او را به وحى خود اختصاص دادى و راز غیب خویش را به ودیعت به او سپردى ...».

۲ - از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «الم» رمز و اشارة بینه و بین حبیبه محمّد (ص) أراد أن لا یطلع علیه سواهما...;[۲] «الم» رمز و اشاره است بین خدا و حبیب خود، محمّد (ص) که خواسته است هیچ کس غیر از خود و رسولش، از آن آگاه نشود ...».

۳ - سفیان ثورى مى گوید: «قلت لجعفر بن محمّد (ع) ... یا بن رسول اللّه ما معنى قول اللّه عز و جل الم ... قال (ع) أما «الم» فى أول البقرة فمعناه أنا اللّه الملک ...»[۳] از امام صادق (ع) از معناى «الم» سؤال کردم ... حضرت فرمود: اما «الم» در ابتداى سوره بقره ; یعنى «أنا اللّه الملک» من خدایى هستم که پادشاهى از آن من است...».

۴ - از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «الم» هو حرف من حروف اسم اللّه الأعظم المقطع فى القرآن، الذى یؤلفه النبى و الإمام فإذا دعا به أجیب ...;[۴] «الم» حرفى از حروف اسم اعظم خداست که در قرآن تقطیع شده است و پیامبر و امام آن را ترکیب مى کنند. پس هرگاه خدا را با آن بخوانند دعایشان مستجاب مى شود».

۵ - از ائمه - علیهم السلام - روایت شده: «ان الحروف المفتحة بها السور من المتشابهات التى إستأثر اللّه تعالى بعلمها و لایعلم تأویلها إلا هو;[۵] حروف [مقطعه] - که سوره ها با آنها آغاز مى شود - از متشابهاتى است که خدا علم آنها را به خود اختصاص داده و تأویل آنها را غیر از او کسى نمى داند».

موضوعات مرتبط

  • حروف مقطعه: ۱ علم به حروف مقطعه ۵; فلسفه حروف مقطعه ۱، ۲، ۴
  • خدا: اسم اعظم خدا ۴; سلطنت خدا ۳
  • قرآن: متشابهات قرآن ۵
  • محمّد (ص): رموز بین خدا و محمّد (ص) ۱، ۲

منابع

  1. بحار الأنوار، ج ۸۸، ص ۷ و ۸، ح ۳; نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۹۱.
  2. بحار الأنوار، ج ۸۹، ص ۳۸۴.
  3. معانى الأخبار، ص ۲۲، ح ۱; نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۶، ح ۴.
  4. معانى الأخبار، ص ۲۳، ح ۲; نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۶، ح ۵.
  5. مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۱۲; نورالثقلین، ج ۱- ، ص ۳۰، ح ۸.