ریشه حجر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
(Added root proximity by QBot)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::حجر]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن فرس) سنك. جمع آن احجار و حجارة است مثل [بقره:60]، [بقره:74] حجر (بر وزن فلس و تحجير آن است كه بر اطراف محلى سنگ بچينند محل تحجير شده را حجر (بر وزن علم) گويند حجر كعبه (حجر اسماعيل) از آن است طبرسى گويد علّت اين تسميه ممنوع الدخول بودن آن در طواف است و ديار ثمود را از آن حجر گفته‏اند [حجر:80]. بدين اعتبار حجر را منع معنى كرده‏اند زيرا كه در آن يك نوع سنگينى هست و على هذا عقل را حجر گفته‏اند كه شخص را از خواسته‏هاى نفس منع مى‏كند [فجر:5] آيا در آن بر صاحب عقل سوگندى هست؟ و ايضاً حرام را از جهت ممنوع بودن حجر گفته‏اند [انعام:138] گفتند اين انعام و كشت حرام است آن را جز آنكه بخواهيم نمى‏خورد. گويند: فلانى در حجر فلانكس است يعنى در منع اوست و او را ار تصرّف در مال و ساير احوالش منع مى‏كند و جمع آن حجور است مثل [نساء:23] و نا دختريهايتان كه در حجر و ضمان و تربيت شمااند (از مفردات) . حجر را گاهى عقل، گاهى منع و گاهى حرام معنى كرده‏اند ولى حق آن است كه از راغب نقل شده و همه آنها از يك ريشه است . [حجر:80] اصحاب حجر همان قوم ثمود، قوم صالح اند طبرسى گويد: علّت اين تسميه آن است كه نام شهرشان حجر بود و گفته‏اند نام درّه‏اى بود كه در ان ساكن بودند. به نظر نگارنده قول راغب قوى‏تر است زيرا حجر محلّى محصور از سنگهاست و چون آنها از كوهها خانه مى‏تراشيدند (چنانكه ذيل آيه فوق است) و خانه هايشان محصور از سنگها بوده اصحاب حجر خوانده شدند يعنى مردميكه در محلّ محاط از سنگ زندگى مى‏كردند . [فرقان:22] در مجمع از خليل نقل شده كه چون كسى در جاهليّت در ماه حرام شخصى را ميديد و مى‏ترسيد كه او را بكشد مى‏گفت: حجرا محجورا يعنى كشتن من بر تو حرام است... مردم روز قيامت چون ملائكه را ديدند به گمان اينكه اين كلمه نفعشان دهد در برابر ملائكه آن را مى‏گويند. راغب نيز چنين گفته است . نگارنده احتمال قوى مى‏دهم كه مراد از آن اظهار يأس از جانب كفّار است يعنى روزى ملائكه را مى‏بينند در آن روز بر گناهكاران بشارتى نيست و گويند: رحمت خدا بر ما حرام حتمى شد و ما از آن محروم گشتيم مثل [ابراهيم: 21 ] مؤيد اين سخن آن است كه نظير اين جمله در بيان حائل ميان دو دريا كه اميدى به رفع آن نيست آمده است [فرقان:53] يعنى برزخى و حايلى و منعى اكيد. محجور صفت حجر است و آن را تأكيد مى‏كند. و آنچه احتمال ما را تقويّت مى‏كند آنست كه آن سخن مخصوص اهل جاهليّت بود و آيه شريفه حال مطلق گناهكاران از عرب و غير و عرب مى‏باشد. * [بقره:24] بپرهيزيد از آتشيكه هيزم آن مردم و سنگهاست. مراد از اين سنگها چيست ؟ الميزان و المنار گفته‏اند مراد از حجارة بتهاست كه آنهارا عيادت مى‏كردند بدليل [انبیاء:98] شما و آنچه جز خدا مى‏پرستيد هيزم جهن‏م هستيد. ديگران اين مطلب را محتمل دانسته‏اند . نا گفته نماند به قرينه «الحجارة» بايد گفت كه مراد از «ما تعبدون» معبودات بى جان است و اين دو آيه درباره بتهاى جماد است و گرنه معبودهاى جاندار از قبيل گاو و غيره تقصيرى ندارند كه وارد آتش شوند مخصوصاً كه آيه خطاب به اهل جاهليّت است و آنهامجسّمه‏ها را ميپرستيدند. با همه اينها كلمه [بقره:24] تحريم :6 قابل دقّت است و شايد معناى ديگرى داشته باشد. *[انفال:32] باريدن سنگ از آسمان طبيعى است تيرهاى شهاب كه شبها مثل نوارهاى نورانى آشكار كه شبها و ناپديد مى‏شوند همه سنگهاى آسمانى است كه در بالاى جوّ منفجر مى‏شود و بسيارى از آنها كه بزرگ اند گاهى به زمين ميافتند و اكنون تعدادى از اين سنگها در موزه‏ها نگهدارى مى‏شود از آيه شريفه به نظر مى‏آيد كه مردم آن روز از اين سنگها با خبر بوده‏اند. و گرنه نمى‏گفت خدا يا از آسمان بر ما سنگ بباران.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
من:100, ل:56, هم:49, ها:48, ک:47, ف:46, على:39, حجر:37, ما:34, ب:34, کم:34, او:33, جعل:33, قول:32, انن:30, خلق:28, ه:26, عمل:26, سجيل:25, فى:25, بشر:24, لا:24, نا:24, ربب:24, الى:23, رسل:23, مطر:23, هو:22, جرم:22, بين:22, ذلک:22, قدم:22, انس:21, الذى:20, عند:20, برزخ:20, عصى:20, وقد:20, شدد:20, عصو:19, قسو:19, هما:19, اتى:19, سوم:19, فجر:19, اللاتى:18, اوى:17, نسو:17, نور:17, يوم:17, هى:17, موه:17, ا:16, ضرب:16, ائى:16, ثنى:16, قد:16, الذين:16, سفل:16, لم:15, حرث:15, صحب:15, کون:15, عدد:15, بجس:15, ورى:15, اذ:15, اجج:15, کثر:15, ايى:15, کفر:15, کذب:15, حدد:15, ملک:15, ان:15, فعل:15, جدد:15, نعم:15, عشر:15, سمو:15, ذى:15, طين:15, رئى:15, طعم:15, ندى:14, ملح:14, قوم:14, أبابيل:14, رمى:14, لئک:14, کيف:14, قسم:14, هذه:14, الک:14, نضد:14, طير:13, امم:13, الا:13, علو:13, بعد:13, عين:13, ندو:13, فرى:13, عقل:13, لو:13, التى:13, عصف:13, بعث:13, وقى:13, امن:13, هذا:13, هل:12, اهل:12, غلظ:12, سرى:12, وذر:12, شىء:12, سرف:12, دخل:12, نهر:12, کبر:12, عظم:11, قلب:11, عذب:11, اکل:11, اذا:11, صبر:11, صلح:11, نفس:11, هن:11, رضع:11, علم:11, زعم:11, حقق:11, الم:11, ثم:10, لن:10, ذا:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۷

تکرار در قرآن: ۲۱(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(بر وزن فرس) سنك. جمع آن احجار و حجارة است مثل [بقره:60]، [بقره:74] حجر (بر وزن فلس و تحجير آن است كه بر اطراف محلى سنگ بچينند محل تحجير شده را حجر (بر وزن علم) گويند حجر كعبه (حجر اسماعيل) از آن است طبرسى گويد علّت اين تسميه ممنوع الدخول بودن آن در طواف است و ديار ثمود را از آن حجر گفته‏اند [حجر:80]. بدين اعتبار حجر را منع معنى كرده‏اند زيرا كه در آن يك نوع سنگينى هست و على هذا عقل را حجر گفته‏اند كه شخص را از خواسته‏هاى نفس منع مى‏كند [فجر:5] آيا در آن بر صاحب عقل سوگندى هست؟ و ايضاً حرام را از جهت ممنوع بودن حجر گفته‏اند [انعام:138] گفتند اين انعام و كشت حرام است آن را جز آنكه بخواهيم نمى‏خورد. گويند: فلانى در حجر فلانكس است يعنى در منع اوست و او را ار تصرّف در مال و ساير احوالش منع مى‏كند و جمع آن حجور است مثل [نساء:23] و نا دختريهايتان كه در حجر و ضمان و تربيت شمااند (از مفردات) . حجر را گاهى عقل، گاهى منع و گاهى حرام معنى كرده‏اند ولى حق آن است كه از راغب نقل شده و همه آنها از يك ريشه است . [حجر:80] اصحاب حجر همان قوم ثمود، قوم صالح اند طبرسى گويد: علّت اين تسميه آن است كه نام شهرشان حجر بود و گفته‏اند نام درّه‏اى بود كه در ان ساكن بودند. به نظر نگارنده قول راغب قوى‏تر است زيرا حجر محلّى محصور از سنگهاست و چون آنها از كوهها خانه مى‏تراشيدند (چنانكه ذيل آيه فوق است) و خانه هايشان محصور از سنگها بوده اصحاب حجر خوانده شدند يعنى مردميكه در محلّ محاط از سنگ زندگى مى‏كردند . [فرقان:22] در مجمع از خليل نقل شده كه چون كسى در جاهليّت در ماه حرام شخصى را ميديد و مى‏ترسيد كه او را بكشد مى‏گفت: حجرا محجورا يعنى كشتن من بر تو حرام است... مردم روز قيامت چون ملائكه را ديدند به گمان اينكه اين كلمه نفعشان دهد در برابر ملائكه آن را مى‏گويند. راغب نيز چنين گفته است . نگارنده احتمال قوى مى‏دهم كه مراد از آن اظهار يأس از جانب كفّار است يعنى روزى ملائكه را مى‏بينند در آن روز بر گناهكاران بشارتى نيست و گويند: رحمت خدا بر ما حرام حتمى شد و ما از آن محروم گشتيم مثل [ابراهيم: 21 ] مؤيد اين سخن آن است كه نظير اين جمله در بيان حائل ميان دو دريا كه اميدى به رفع آن نيست آمده است [فرقان:53] يعنى برزخى و حايلى و منعى اكيد. محجور صفت حجر است و آن را تأكيد مى‏كند. و آنچه احتمال ما را تقويّت مى‏كند آنست كه آن سخن مخصوص اهل جاهليّت بود و آيه شريفه حال مطلق گناهكاران از عرب و غير و عرب مى‏باشد. * [بقره:24] بپرهيزيد از آتشيكه هيزم آن مردم و سنگهاست. مراد از اين سنگها چيست ؟ الميزان و المنار گفته‏اند مراد از حجارة بتهاست كه آنهارا عيادت مى‏كردند بدليل [انبیاء:98] شما و آنچه جز خدا مى‏پرستيد هيزم جهن‏م هستيد. ديگران اين مطلب را محتمل دانسته‏اند . نا گفته نماند به قرينه «الحجارة» بايد گفت كه مراد از «ما تعبدون» معبودات بى جان است و اين دو آيه درباره بتهاى جماد است و گرنه معبودهاى جاندار از قبيل گاو و غيره تقصيرى ندارند كه وارد آتش شوند مخصوصاً كه آيه خطاب به اهل جاهليّت است و آنهامجسّمه‏ها را ميپرستيدند. با همه اينها كلمه [بقره:24] تحريم :6 قابل دقّت است و شايد معناى ديگرى داشته باشد. *[انفال:32] باريدن سنگ از آسمان طبيعى است تيرهاى شهاب كه شبها مثل نوارهاى نورانى آشكار كه شبها و ناپديد مى‏شوند همه سنگهاى آسمانى است كه در بالاى جوّ منفجر مى‏شود و بسيارى از آنها كه بزرگ اند گاهى به زمين ميافتند و اكنون تعدادى از اين سنگها در موزه‏ها نگهدارى مى‏شود از آيه شريفه به نظر مى‏آيد كه مردم آن روز از اين سنگها با خبر بوده‏اند. و گرنه نمى‏گفت خدا يا از آسمان بر ما سنگ بباران.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْحِجَارَةُ ۲
الْحَجَرَ ۲
کَالْحِجَارَةِ ۱
الْحِجَارَةِ ۱
حُجُورِکُمْ‌ ۱
حِجْرٌ ۱
حِجَارَةً ۵
الْحِجْرِ ۱
حِجْراً ۲
مَحْجُوراً ۲
الْحُجُرَاتِ‌ ۱
حِجْرٍ ۱
بِحِجَارَةٍ ۱

ریشه‌های مرتبط