گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۷۲: خط ۱۷۲:
فرمود: تو با ساير مسلمانان در نفع و ضرر شريك و يكسانى. اربد گفت: آيا زمامدارى بعد از خودت را براى من قرار مى دهى؟  
فرمود: تو با ساير مسلمانان در نفع و ضرر شريك و يكسانى. اربد گفت: آيا زمامدارى بعد از خودت را براى من قرار مى دهى؟  


فرمود: نه، زمامدارى، نه براى توست و نه براى قوم تو، وليكن زمامدارى قوم خودت را خواهى داشت. اربد گفت: پس كرك (پشم جانداران) را براى من قرار بده و خاك (سلطنت در زمين) از آنِ تو باشد.
فرمود: نه! زمامدارى، نه براى توست و نه براى قوم تو، وليكن زمامدارى قوم خودت را خواهى داشت. اربد گفت: پس كرك (پشم جانداران) را براى من قرار بده و خاك (سلطنت در زمين) از آنِ تو باشد.


رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: نه. وقتى از نزد آن جناب بر مى گشت، گفت: مدينه را عليه تو، پر از سواره و پياده مى كنم. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: خدا جلويت را مى گيرد.  
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: نه. وقتى از نزد آن جناب بر مى گشت، گفت: مدينه را عليه تو، پر از سواره و پياده مى كنم. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: خدا جلويت را مى گيرد.  


وقتى اربد و عامر بيرون شدند، عامر گفت: اى اربد! من سرِ محمّد را گرم مى كنم تا از تو غافل شود. تو با شمشير كارش را بساز. چون بعد از آن كه محمّد كشته شد، مردم چاره اى جز گرفتن ديه ندارند. چون براى ايشان صرف نمى كند كه با ما بجنگند. ما هم، خونبهاى او را به ايشان مى پردازيم.  
وقتى اربد و عامر بيرون شدند، عامر گفت: اى اربد! من محمّد را سرگرم مى كنم تا از تو غافل شود. تو با شمشير كارش را بساز. چون بعد از آن كه محمّد كشته شد، مردم چاره اى جز گرفتن ديه ندارند. چون براى ايشان صرف نمى كند كه با ما بجنگند. ما هم، خونبهاى او را به ايشان مى پردازيم.  


اربد گفت: حاضرم. ناگزير دوباره برگشتند. عامر گفت: اى محمّد! چند قدمى با من بيا، با تو حرف دارم. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم برخاسته، كنار ديوار با هم خلوت كردند. عامر نيز ايستاده مشغول گفتگو شد. در اين ميان، اربد خواست شمشير خود را از غلاف بيرون آورد، دستش در دسته شمشير خشكيد و نتوانست شمشير را بكشد، و از موقع مقرر دير شد.  
اربد گفت: حاضرم. ناگزير دوباره برگشتند. عامر گفت: اى محمّد! چند قدمى با من بيا، با تو حرف دارم. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم برخاسته، كنار ديوار با هم خلوت كردند. عامر نيز ايستاده مشغول گفتگو شد. در اين ميان، اربد خواست شمشير خود را از غلاف بيرون آورد، دستش در دسته شمشير خشكيد و نتوانست شمشير را بكشد، و از موقع مقرر دير شد.  
۱۸٬۴۱۸

ویرایش