الشمس ١: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن جزییات آیه)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۵: خط ۳۵:
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۶#link342 | آيات ۱ - ۱۵، سوره شمس]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۶#link342 | آيات ۱ - ۱۵  سوره شمس]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۶#link343 | مضمون سوره شمس]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link344 | چند وجه درباره مرجع ضمير در «والنّهار إذا جلّها»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link344 | چند وجه درباره مرجع ضمير در ((والنّهار اذا جلّها))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link345 | وجه اين كه در آيه: «والسّماء و ما بنيها» از بانى آسمانى تعبير به «ما» شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link345 | وجه اينكه در آيه : ((والسّماء و ما بنيها)) از بانى آسمانى تعبير به ((ما)) شده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link346 | معناى «فجور» و «تقوى» و مراد از اين كه خداوند فجور و تقواى نفس را به او الهام كرده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link346 | معناى ((فجور)) و ((تقوى )) و مراد از اينكه خداوند فجور و تقواى نفس را به او الهامكرده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link348 | طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح «ع»، نمونه اى از «و خاب من دسّيها»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link347 | زكّيها و قد خاب من دسّيها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link349 | رواياتى درباره الهام فجور و تقوى و...]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link348 | طغيان قوم ثمود و پى كردن ناقه صالح (عليه السّلام )، نمونه اى از ((و خاب من دسّيه ا)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۲۰_بخش۳۷#link349 | (رواياتى درباره الهام فجور و تقوى ، اشقاى اولّين و اشقاى آخرين )]]


}}
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۱۷

کپی متن آیه
وَ الشَّمْسِ‌ وَ ضُحَاهَا

ترجمه

به خورشید و گسترش نور آن سوگند،

سوگند به خورشيد و روشنايى آن
سوگند به خورشيد و تابندگى‌اش،
قسم به آفتاب و تابش آن (هنگام رفعتش).
سوگند به خورشید و گسترش روشنی اش
سوگند به آفتاب و روشنى‌اش به هنگام چاشت،
سوگند به خورشید و پرتوافشانی‌اش‌
سوگند به خورشيد و روشنايى آن
سوگند به خورشید (که منبع نور است) و سوگند به پرتو آن (که سرچشمه‌ی حیات است)!
سوگند به خورشید و میان‌روزش.
سوگند به خورشید و پرتوش (یا آفتابش)

By the sun and its radiance.
ترتیل:
ترجمه:
سوره الشمس آیه ١ الشمس ٢
سوره : سوره الشمس
نزول : ١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«ضُحی»: پرتو. روشنائی. چاشتگاه. مراد نور خورشید در آغاز روز، یا موقع چاشتگاه آن است که اشعّه زرین خورشید، زمین را نورباران می‌کند.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «1» وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها «2» وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها «4» وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «5» وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها «6» وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «7» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «8»

«1» به خورشيد سوگند و گسترش نور آن. «2» به ماه سوگند، آنگاه كه از پى خورشيد در آيد. «3» به روز سوگند آنگاه كه زمين را روشن سازد. «4» به شب سوگند، آنگاه كه زمين را بپوشاند. «5» به آسمان سوگند و آنكه آن را بنا كرد.

«6» به زمين سوگند و آنكه آن را گسترانيد. «7» به نفس سوگند و آنكه آن را سامان داد. «8» پس پليدى‌ها و پاكى‌هايش را به او الهام كرد.

نکته ها

شايد رمز سوگند به خورشيد و ماه و شب و روز و ... آن است كه آنچه را كه براى آن سوگند ياد شده (تزكيه نفس) به مقدار عظمت خورشيد و ماه ارزش دارد.

ارزش خورشيد و ماه و شب و روز، بر كسى پوشيده نيست. حيات جانداران و پيدايش ابر و بارش باران و رويش گياهان و درختان و تغذيه حيوانات و انسان، همه مرهون تابش خورشيد است.

در قرآن، گاهى به خورشيد بزرگ سوگند ياد شده و گاهى به انجير و زيتون كوچك و اين شايد به خاطر آن باشد كه براى قدرت خداوند فرقى ميان خورشيد و انجير نيست. همانگونه‌

جلد 10 - صفحه 496

كه ديدن كاه و كوه براى چشم انسان يكسان است و ديدن كوه براى چشم، زحمتى اضافه بر ديدن كاه ندارد. البتّه بالاترين سوگندها، سوگند به ذات خداوند است، آنهم درباره تسليم بودن مردم در برابر رهبرى آسمانى. «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ» «1»

پرسوگندترين سوره‌ها، همين سوره شمس است كه طبيعتاً بايد در مورد مهمترين مسائل باشد و آن تزكيه روح از هرگونه پليدى و آلودگى است. شايد اين همه سوگند براى بيان اينكه رستگارى در سايه تهذيب است، به خاطر آن باشد كه خداوند به انسان بفهماند كه من تمام مقدّمات را براى تو آماده كردم، با نور آفتاب و ماه صحنه زندگى را روشن و با گردش شب و روز، زمينه تلاش و استراحت شما را فراهم كردم. زمين را براى شما گستردم و آسمان را برافراشتم و درك خوبى‌ها و بدى‌ها را به روح شما الهام كردم تا به اختيار خود، راه تزكيه نفس را بپيماييد.

ابر و باد و مه و خرشيد و فلك در كارند

تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى‌

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى‌

«فجورها» از فجر به معناى شكافتن است.

برافراشتگى آسمانها و گستردگى زمين، با اراده مستقيم الهى يا از طريق نيروها و عوامل طبيعى است و لذا قرآن مى‌فرمايد: «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها» و نفرمود: «من بناها» زيرا كلمه «ما» شامل غير خداوند نيز مى‌شود. يعنى آنچه آسمان را بنا كرد از نيروها و جاذبه‌ها و دافعه‌هاى طبيعى است كه خداوند حاكم كرده و اگر مراد از كلمه «ما» در «وَ ما بَناها» خداوند باشد، به خاطر آن است كه در لفظ «ما» نوعى ابهام برخاسته از عظمت نهفته و به همين دليل به جاى كلمه «من» كلمه «ما» گفته شده است. (واللّه العالم)

جهان هستى، گويا در ابتدا يك مجموعه متراكم بوده، سپس بخشى برافراشته و آسمان شده و بخشى گسترده و زمين شده است. «بَناها- طَحاها» مؤيد اين سخن آيه‌اى است كه مى‌فرمايد: آسمان و زمين رتق بود و فتق كرديم، يعنى بسته بود و بازش كرديم. «رَتْقاً


«1». نساء، 65.

جلد 10 - صفحه 497

فَفَتَقْناهُما» «1»

بعضى كلمه‌ «طَحاها» را اشاره به حركت زمين دانسته‌اند، چون يكى از معانى «طحو» راندن و حركت دادن است.

اسلام، فكر انسان مادى را از شكم و شهوت و شمشير و شراب، به تأمّل در عمق آسمان‌ها و زمين و گردش كرات و پيدايش ايام وا داشته است.

در تفاوت ميان وحى و الهام، گفته‌اند كه الهام، دركى است كه انسان سرچشمه آن را نمى‌شناسد، در حالى كه گيرنده وحى، سرچشمه وحى را مى‌شناسد. «2»

پیام ها

1- بسيارى از موجودات هستى، پديده‌هايى شگفت‌انگيز، روشنگر، مقدّس و ارزشمند هستند و مى‌توان به آنها سوگند ياد كرد. «وَ الشَّمْسِ‌- وَ الْقَمَرِ- وَ النَّهارِ»

2- ماه به دنبال خورشيد و تابع آن است. «إِذا تَلاها»

3- اجرام آسمانى با يكديگر پيوند دارند «وَ الشَّمْسِ‌- وَ الْقَمَرِ- وَ السَّماءِ- وَ الْأَرْضِ»

4- خورشيد و ماه و ستاره را خدا نپنداريد، همه آنها آثار قدرت و تدبير موجود ديگرى هستند. «تَلاها- بَناها- طَحاها»

5- خواسته‌ها و تمايلات و غرايز انسان به طور حكيمانه تعديل شده است. «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها»

6- گناه، نوعى شكافتن پرده عفّت و ديانت است. «فُجُورَها»

7- فهم و درك خوبيها و بديها به صورت فطرى، در عمق روح انسانها نهاده شده است. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»

8- ابتدا بايد پليدى‌ها را بشناسيم، سپس راه گريز و پرهيز از آنها را. (كلمه «فجور» قبل از «تقوا» آمده است.) «فُجُورَها وَ تَقْواها»


«1». انبياء، 30.

«2». تفسير نمونه.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌10، ص: 498

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «1»

وَ الشَّمْسِ‌: سوگند به آفتاب عالمتاب.

بيان- اين مطلب مبيّن شده كه براى حق سبحانه جايز است سوگند به مخلوقات خود، تا تنبيه باشد بر عظم قدر آن و كثرت انتفاع به آن. و چون قوام عالم از نبات و حيوان و انسان به طلوع و غروب آفتاب است، لذا آن را مقسم به خود گردانيده، فرمايد: قسم به آفتاب، وَ ضُحاها: و به روشنى و درخشندگى او در آن وقت كه بلند شود و عالم را نورانى گرداند وضوء او ممتد و منبسط گردد به زمين، و آن موقع چاشت است.

اقوال ديگر:

1- مدّ و امتداد نهار كه قريب به نصف النهار است.

2- مراد، همه روز است.

3- مراد، حرارت آفتاب است.


«1» ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، چ حيدرى 1391 هج- ص 151. (با اندكى اختلاف)

جلد 14 - صفحه 227


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها «1» وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها «2» وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها «4»

وَ السَّماءِ وَ ما بَناها «5» وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها «6» وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها «7» فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها «8» قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها «9»

وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها «10» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها «11» إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها «12» فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها «13» فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها «14»

وَ لا يَخافُ عُقْباها «15»

ترجمه‌

سوگند بخورشيد و انبساط نورش‌

و بماه وقتى كه در پى در آيد آنرا

و بروز وقتى كه جلوه دهد آنرا

و بشب وقتى كه بپوشاند آنرا

و بآسمان و آنكه بنا نموده آنرا

و بزمين و آنكه گسترده آنرا

و بجان آدمى و آنكه راست و درست نمود او را

پس الهام نمود باو كارهاى بد او و پرهيزكارى او را

بتحقيق رستگار شد كسيكه پاك كرد آنرا

و بتحقيق بى‌بهره ماند كسيكه آلوده كرد آنرا

تكذيب نمودند قوم ثمود براى طغيانشان‌

در وقتى كه برانگيخته شد بدبخت‌ترين آنها

پس گفت بآنها پيغمبر خدا واگذاريد شتر خدا و آبخورش را

پس تكذيب نمودند او را پس پى نمودند آنرا پس فرو پوشاند بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس با خاك يكسان نمود آنها را

و نميترسد از عاقبت كار خود.

تفسير

خداوند متعال در اين سوره مباركه قسم ياد فرموده بآفتاب عالمتاب و امتداد شعاع و انبساط نورش و قبلا گوشزد شد كه خداوند بهر چه خواسته باشد قسم ياد ميفرمايد ولى بندگان بايد بنام خدا قسم بخورند و البتّه آنچه خداوند بآن قسم ياد ميفرمايد شريف و محترم است و نيز سوگند ياد فرموده بماه منير وقتى كه در پى در آيد آفتاب را بطلوعش بعد از غروب آن و اكتسابش از نور آن و نيز قسم ياد نموده بروز وقتى كه جلوه دهد و آشكارا نمايد قرص خورشيد را به‌


جلد 5 صفحه 394

انبساط خود و ارتفاع آن و بشب وقتى كه بپوشاند بخورشيد لباس سياه تاريكى را و بآسمان و قدرت قادريكه بنا نموده است آنرا با اين عظمت و بزمين و اراده صانعى كه گسترده است آنرا با اين وسعت و بجان آدمى و امر خداوندى كه تسويه و تعديل نموده قوى و اجزاء او را و متناسب و متعادل قرار داده اعضاء و جوارح و اندام او را و منقوش و مزيّن فرموده صورت او را پس الهام و اعلام فرموده باو بتوسط عقل و شرع محرّمات و واجبات او را كه كارهاى بد و كارهاى خوب است و اين يازده قسم براى آنست كه بنده بداند بتحقيق رستگار شده و بسعادت ابدى رسيده كسيكه پاك نموده نفس و جان خود را از عقائد فاسده و اخلاق رذيله و آثار اعمال قبيحه و بتحقيق محروم از خير و سعادت شده و بى‌بهره مانده كسيكه جان خود را غرق در شهوات و پنهان در كثافات عقائد و اخلاق فاسده نموده و در حديثى از امام صادق عليه السّلام از براى من زكّيها بامير المؤمنين عليه السّلام مثال آورده شده و از براى من دسّيها باوّلى و دوّمى در بيعت با آن حضرت و لامى كه معمولا در جواب قسم ميآورند براى طول كلام حذف شده و بعضى جواب قسم را مقدّر دانسته‌اند براى دلالت معامله خداوند با قوم ثمود بر معامله او با كفّار مكّه چون هر دو قوم تكذيب پيغمبر مرسل بر خودشان را نمودند و بنظر حقير خلاف ظاهر است با آنكه اصل عدم تقدير است و در هر حال قوم ثمود تكذيب نمودند پيغمبر خودشان را كه حضرت صالح بوده است براى تجاوز و طغيان از حدّ خودشان وقتى كه منبعث شد به بعث آنها و برخاست شقى‌ترين آن قوم كه قدّار نام داشت براى عقر ناقه‌اى كه حضرت صالح از كوه به اعجاز براى آنها بيرون آورده بود و شرح آن در سور سابقه مفصّلا گذشته است و در روايت نبوى عاقر ناقه معرّفى به اشقى الاوّلين شده و ابن ملجم مرادى قاتل امير المؤمنين عليه السّلام باشقى الاخرين پس حضرت صالح بآنها فرمود بگذاريد بحال خود شتر خدا را و تعدّى ننمائيد بنوبتى كه براى آن از رودخانه مقرّر شده بامر خداوند و در صورت تخلّف بدانيد كه عذاب بر شما نازل خواهد شد و اضافه آن بخدا ظاهرا تشريفى باشد چون بامر خداوند بدون اسباب ظاهرى بوجود آمده بود و آيت بزرگى بوده از آيات الهى براى قوم پس باور نكردند


جلد 5 صفحه 395

قول آنحضرت را و تكذيب نمودند وعده نزول عذاب را پس پى نمودند و كشتند آن حيوان پر خير و بركت را پس فرود آورد و احاطه داد بر آنها عذاب را پروردگارشان براى گناهشان پس يكسان نمود صغير و كبيرشان را در شمول عذاب و احدى را از آنها باقى نگذارد يا همه را با خاك يكسان فرمود و خدا از عاقبت معامله‌اى كه با قومى ميكند نميترسد و باكى ندارد چون ميداند كسى قدرت معارضه با او را ندارد و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنست كه كسيكه بعد از اين قوم هلاك شده ميباشد از عاقبت آنها نميترسد و آنكه فلا يخاف عقبيها قرائت شده و در مجمع آنرا از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بمصاحف اهل مدينه و شام نسبت داده است و بنابر اين ظاهرا مراد بعضى از كفّار جسور مكه باشند كه از وعده عذاب خدا نميترسيدند در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسى كه زياد قرائت نمايد سوره الشمس و اللّيل و الضّحى و الم نشرح را در روز يا شب هر چه نزد او باشد و تمام اعضاء و جوارح آن حتّى مو و پوست و گوشت و خون و عروق و اعصاب و استخوانهايش شهادت ميدهند براى او در روز قيامت و خدا ميفرمايد قبول نمودم شهادت شما را براى بنده خود و مؤثر كردم آنرا براى او و ميفرمايد ببريد او را ببهشت من هر جا ميخواهد اختيار نمايد بدون منّت بمقتضاى فضل و رحمت من و گوارا باد آن بر بنده من و الحمد للّه ربّ العالمين و الصلوة و السّلام على سيّدنا محمد و آله الطاهرين.


جلد 5 صفحه 396

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


بِسم‌ِ اللّه‌ِ الرَّحمن‌ِ الرَّحِيم‌ِ

وَ الشَّمس‌ِ وَ ضُحاها «1»

قسم‌ بخورشيد و تابش‌ ‌آن‌. نظر ‌به‌ اينكه‌ وجود شمس‌ منافع‌ بسياري‌ دارد ‌که‌ ‌اگر‌ نبود ذي‌ روحي‌ روي‌ زمين‌ نبود و گياهي‌ ‌از‌ زمين‌ روئيده‌ نميشد ‌حتي‌ حيوانات‌

جلد 18 - صفحه 128

دريايي‌ ‌از‌ شمس‌ بهربرداري‌ ميكنند لذا ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ ‌اينکه‌ نعمت‌ بزرگ‌ ‌را‌ گوشزد بندگان‌ فرموده‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ باو قسم‌ ياد كرده‌. ‌اينکه‌ معني‌ ظاهر ‌آيه‌ شريفه‌ و اما باطن‌ ‌آيه‌ ‌در‌ اخبار بسيار كليني‌ و ‌علي‌ ‌بن‌ ابراهيم‌ و ‌محمّد‌ ‌بن‌ العباس‌ باسناد ‌خود‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) و ‌از‌ ‌إبن‌ عباس‌ روايت‌ كرده‌اند ‌که‌ شمس‌ ‌را‌ بوجود مقدس‌ حضرت‌ رسالت‌ تفسير فرموده‌اند ‌که‌ نور مقدس‌ ‌او‌ دنيا و آخرت‌ و قلوب‌ مؤمنين‌ ‌را‌ روشن‌ كرده‌ ‌که‌ نقل‌ ‌اينکه‌ اخبار بسيار طول‌ ميكشد فقط غرض‌ اشاره‌ و تذكر ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 1)- رستگاری بدون تهذیب نفس ممکن نیست! سوگندهای پی در پی و مهمی که در آغاز این سوره آمده، به یک حساب «یازده» سوگند و به حساب دیگر «هفت» سوگند است، و به خوبی نشان می‌دهد که مطلب مهمی در اینجا مطرح است، مطلبی به عظمت آسمانها و زمین و خورشید و ماه، مطلبی سرنوشت ساز و حیات بخش.

نخست می‌فرماید: «به خورشید و گسترش نور آن سوگند» (و الشمس و ضحاها).

سوگندهای قرآن عموما دو مقصد را تعقیب می‌کند: نخست اهمیت مطلبی که سوگند به خاطر آن یاد شده، و دیگر اهمیت خود این امور که مورد سوگند است، چرا که سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد می‌شود.

«خورشید» مهمترین و سازنده‌ترین نقش را در زندگی انسان و تمام موجودات زنده زمینی دارد، زیرا علاوه بر این که منبع «نور» و «حرارت» است و این دو از عوامل اصلی زندگی انسان به شمار می‌رود، منابع دیگر حیاتی نیز از آن مایه می‌گیرند، وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گیاهان، و حتی پدید آمدن منابع انرژی‌زا، همچون نفت و ذغال سنگ، هر کدام درست دقت کنیم بصورتی با نور آفتاب ارتباط دارد. بطوری که اگر روزی این چراغ حیات‌بخش خاموش گردد تاریکی و سکوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.

نکات آیه

۱ - سوگند خداوند به خورشید (و الشّمس)

۲ - سوگند خداوند، به نور گسترده خورشید به هنگام چاشت (و ضحیها) «ضحى» در معانى گسترش نور خورشید و «پهناور شدن روز» (مفردات راغب) و اندکى پس از بالا آمدن روز (قاموس) به کار مى رود. اضافه شدن «ضحى» به ضمیرى که به خورشید برمى گردد، بیانگر آن است که مراد از آن، گسترش نور خورشید است.

۳ - خورشید و نور گسترده آن هنگام چاشت، آفریده هایى با عظمت و شگفت (و ضحیها)

۴ - خورشید و نور آن، نعمتى الهى است. (و الشمس و ضحیها) «سوگند»، زمانى مى تواند مخاطب را به قبول سخن وادار سازد که آنچه به آن سوگند یاد شده است; مورد علاقه او بوده و به حال او سودمند باشد.

موضوعات مرتبط

  • خدا: نعمتهاى خدا ۴
  • خورشید: شگفتى خورشید ۳; شگفتى نور خورشید ۳; عظمت خورشید ۳; عظمت نور خورشید ۳
  • سوگند: سوگند به خورشید ۱; سوگند به نور خورشید ۲
  • قرآن: سوگندهاى قرآن ۱، ۲
  • نعمت: نعمت خورشید ۴; نعمت نور خورشید ۴

منابع