تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۲۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۶}}
__TOC__
__TOC__


خط ۴: خط ۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۴ </center>
<span id='link120'><span>
<span id='link120'><span>
==بيان آيات راجع به تزيين آسمان دنيا به زيور كواكب و حفظ آن از شياطين ماردو... ==
==تزيين آسمان دنيا، به زيور ستارگان و حفظ آن، از شياطين ==
إِنَّا زَيَّنَّا السمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ
«'''إِنَّا زَيَّنَّا السّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ'''»:
مراد از ((زينت (( هر چيزى است كه به وسيله آن چيز ديگرى را آرايش دهند و زيبا سازند. و كلمه ((كواكب (( عطف بيان و يا بدل از زينت است . و در كلام خداى سبحان مساله زينت دادن آسمان دنيا به وسيله ستارگان مكرر آمده ، از آن جمله فرموده : ((و زينا السماء الدنيا بمصابيح (( و نيز فرموده : ((و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح (( و نيز فرموده : ((اولم ينظروا الى السماء فوقهم كيف بنيناها و زيناها((.
 
و اين آيات خالى از اين ظهور نيستند كه : آسمان دنيا يكى از آسمانهاى هفتگانه اى است كه قرآ ن كريم نام برده و مراد از آن همان فضايى است كه ستارگان بالاى زمين در آن فضا قرار دارند، هر چند كه بعضى از مفسرين اين آيات را طورى توجيه و معنا كرده اند كه با فرضيه هاى هيات قديم موافق درآيد و بعضى ديگر آن را طورى توجيه كرده اند كه با فرضيه هاى هيات جديد منطبق شود.
مراد از «زينت»، هر چيزى است كه به وسيلۀ آن، چيز ديگرى را آرايش دهند و زيبا سازند. و كلمه «كواكب»، عطف بيان و يا بَدَل از زينت است. و در كلام خداى سبحان، مسالۀ زينت دادن آسمان دنيا، به وسيله ستارگان مكرر آمده. از آن جمله فرموده: «وَ زَيّنَا السّمَاءَ الدّنيَا بِمَصَابِيحَ». و نيز فرموده: «وَ لَقَد زَيّنَا السّمَاءَ الدّنيَا بِمَصَابِيحَ». و نيز فرموده: «أوَلَم يَنظُرُوا إلَى السّمَاءِ فَوقَهُم كَيفَ بَنَينَاهَا وَ زَيّنَّاهَا».
وَ حِفْظاً مِّن كلِّ شيْطنٍ مَّارِدٍ
 
مراد از ((شيطان (( افراد شرير از جن است و مراد از ((مارد(( فرد خبيثى است كه عارى از خير باشد. و كلمه ((حفظا(( مفعول مطلق براى فعلى است كه حذف شده و تقدير آن ((حفظناها حفظا(( است .
و اين آيات خالى از اين ظهور نيستند كه: آسمان دنيا، يكى از آسمان هاى هفتگانه اى است، كه قرآن كريم نام برده و مراد از آن، همان فضايى است كه ستارگان بالاى زمين در آن فضا قرار دارند. هرچند كه بعضى از مفسران، اين آيات را طورى توجيه و معنا كرده اند كه با فرضيه هاى هيأت قديم موافق در آيد. و بعضى ديگر، آن را طورى توجيه كرده اند كه با فرضيه هاى هيأت جديد منطبق شود.
لا يَسمَّعُونَ إِلى الْمَلا الاَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِن كلِّ جَانِبٍ
 
كلمه ((يسمعون (( در اصل ((يتسمعون (( بوده و ((تسمع (( به معناى گوش دادن است . و اينكه فرمود: شيطانهاى خبيث نمى توانند به آنچه در ملا اعلى مى گذرد گوش دهند، كنايه است از اينكه آنها از نزديكى بدانجا ممنوع هستند، و به همين عنايت است كه عبارت مذكور صفت همه شيطانها شده ، و اگر اين معناى كنايه اى مراد نباشد و معناى تحت اللفظى منظور باشد و بخواهد بفرمايد: شيطانها به آنچه در ملا اعلى مى گذرد گوش نمى دهند، ديگر معنا ندارد دنبالش بفرمايد: و از هر طرف تيرباران مى شوند. پس به خاطر همين جمله بايد بگوييم : عبارت قبلى كنايه است ، و صريح آن مراد نيست .
«'''وَ حِفْظاً مِّن كُلِّ شَيْطانٍ مَّارِدٍ'''»:
 
مراد از «شيطان»، افراد شرير از جنّ است. و مراد از «مَارِد»، فرد خبيثى است كه عارى از خير باشد. و كلمه «حِفظاً»، مفعول مطلق براى فعلى است كه حذف شده و تقدير آن «حَفِظنَاهَا حِفظاً» است.
 
«'''لا يَسّمَّعُونَ إِلى الْمَلا الاَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ'''»:
 
كلمه «يَسّمَّعُون»، در اصل «يَتَسَمّعُون» بوده و «تسمع»، به معناى گوش دادن است. و اين كه فرمود: شيطان هاى خبيث نمى توانند به آنچه در ملأ اعلى مى گذرد؛ گوش دهند، كنايه است از اين كه آن ها از نزديكى بدان جا ممنوع هستند. و به همين عنايت است كه عبارت مذكور، صفت همه شيطان ها شده، و اگر اين معناى كنايه اى مراد نباشد و معناى تحت اللفظى منظور باشد و بخواهد بفرمايد: شيطان ها به آنچه در ملأ اعلى مى گذرد، گوش نمى دهند، ديگر معنا ندارد دنبالش بفرمايد: و از هر طرف تيرباران مى شوند. پس به خاطر همين جمله، بايد بگوييم: عبارت قبلى كنايه است، و صريح آن مراد نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۵ </center>
كلمه ((ملا(( به معناى ((اشراف (( از هر قوم است ، آنهايى كه چشم ها را پر مى كنند، و ((ملا اعلى (( همان ملائكه مكرمى هستند كه شيطانها مى خواهند به گفتگوى ايشان گوش دهند، و آنها سكنه آسمانهاى بالا را تشكيل مى دهند، به دليل اين آيه كه مى فرمايد: ((لنزلنا عليهم من السماء ملكا رسولا((.
كلمه «مَلَأ» به معناى «اشراف» از هر قوم است. آن هايى كه چشم ها را پُر مى كنند، و «مَلَأ أعلى»، همان ملائكۀ مكرّمى هستند كه شيطان ها مى خواهند به گفتگوى ايشان گوش دهند، و آن ها سكنۀ آسمان هاى بالا را تشكيل مى دهند، به دليل اين آيه كه مى فرمايد: «لَنَزّلنَا عَلَيهِم مِنَ السّمَاء مَلَكاً رَسُولاً».
و مقصود شيطانها از گوش دادن به ملا اعلى اين است كه : بر اخبار غيبى كه از عالم ارضى پوشيده است اطلاع پيدا كنند، مانند حوادثى كه بعدها در زمين رخ مى دهد و اسرار پنهانى كه آيه ((و ما تنزلت به الشياطين و ما ينبغى لهم و ما يسطيعون انهم عن السمع لمعزولون (( بدان اشاره دارد، و همچنين آيه ((و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا و شهبا و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا(( و كلمه ((قذف (( در جمله ((و يقذفون من كل جانب (( به معناى تيراندازى است . و كلمه ((جانب (( به معناى جهت و ناحيه است .
 
دُحُوراً وَ لهَُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ
و مقصود شيطان ها از گوش دادن به ملأ أعلى، اين است كه: بر اخبار غيبى كه از عالَم ارضى پوشيده است، اطلاع پيدا كنند. مانند حوادثى كه بعدها در زمين رُخ مى دهد و اسرار پنهانى كه آيه «وَ مَا تَنَزّلَت بِهِ الشّيَاطِينُ * وَ مَا يَنبَغِى لَهُم وَ مَا يَستَطِيعُون * إنّهُم عَنِ السّمعِ لَمَعزُولُون»، بدان اشاره دارد.
كلمه ((دحور(( به معناى طرد و راندن ، و هم به معناى دفع است ، و اين كلمه مصدر است به معناى مفعول كه چون حال واقع شده منصوب شده است . و اين كلمه مصدر به معنى مفعول است يعنى اين شيطانها مدحور و رانده شده درگاه خدايند ممكن هم هست مفعول له و يا مفعول مطلق باشد. و كلمه ((واصب (( به معناى واجب و لازم است .
 
إِلا مَنْ خَطِف الخَْطفَةَ فَأَتْبَعَهُ شهَابٌ ثَاقِبٌ
و همچنين آيه «وَ أنّا لَمَسنَا السّمَاءَ فَوَجَدنَاهَا مُلِئَت حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً * وَ أنّا كُنّا نَقعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسّمعِ فَمَن يَستَمِعِ الآن يَجِد لَهُ شِهَاباً رَصَداً». و كلمه «قذف» در جملۀ «وَ يُقذَفُونَ مِن كُلّ جَانِب»، به معناى تيراندازى است. و كلمۀ «جَانِب»، به معناى جهت و ناحيه است.
كلمه ((خطفة (( به معناى قاپيدن و چيزى را دزدكى ربودن است . و كلمه ((شهاب (( به معناى ستارگانى است كه در فضا به سرعت حركت مى كنند و نابود مى شوند و كلمه ((ثاقب (( از ((ثقوب (( است كه به معناى فرو رفتن و نفوذ چيزى در چيز ديگراست . و ((شهاب (( را از اين بابت ((ثاقب (( ناميده اند كه از هدف خطا نمى رود و همواره به هدف مى خورد.
 
«'''دُحُوراً وَ لهَُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ'''»:
 
كلمۀ «دُحُور»، به معناى طرد و راندن، و هم به معناى دفع است. و اين كلمه، مصدر است به معناى مفعول، كه چون حال واقع شده، منصوب شده است. و اين كلمه، مصدر به معنى مفعول است. يعنى اين شيطان ها مدحور و رانده شده درگاه خدايند. ممكن هم هست مفعولٌ له و يا مفعول مطلق باشد. و كلمۀ «وَاصِب»، به معناى واجب و لازم است.
 
«'''إِلّا مَنْ خَطِف الخَْطفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ'''»:
 
كلمه «خَطفَة»، به معناى قاپيدن و چيزى را دزدكى ربودن است. و كلمۀ «شهاب»، به معناى ستارگانى است كه در فضا به سرعت حركت مى كنند و نابود مى شوند. و كلمۀ «ثاقب»، از «ثقوب» است، كه به معناى فرو رفتن و نفوذ چيزى در چيز ديگر است. و «شهاب» را از اين بابت «ثاقب» ناميده اند، كه از هدف خطا نمى رود و همواره به هدف مى خورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۶ </center>
و مراد از ((خطفه (( اين است كه : شيطانى دزدكى خود را به صدارس ملائكه برساند تا حرفهاى آنان را گوش دهد. و در جاى ديگر از اين عمل به ((استراق سمع (( تعبير كرده ، و فرموده : ((الا من استرق السمع ف اتبعه شهاب مبين (( و اين استثناء استثناى از ضمير فاعل در جمله ((لا يسمعون (( است .
و مراد از «خطفه»، اين است كه: شيطانى، دزدكى خود را به صدارس ملائكه برساند، تا حرف هاى آنان را گوش دهد. و در جاى ديگر، از اين عمل به «استراق سمع» تعبير كرده، و فرموده: «إلّا مَنِ استَرَقَ السّمعَ فَأتبَعَهُ شِهَابٌ مُبِين». و اين استثناء، استثناى از ضمير فاعل در جملۀ «لا يَسمَعُون» است.
و بعضى از مفسرين گفته اند: جايز است آن را استثنايى منقطع ، و نامربوط به ما قبل بگيريم .
 
و معناى آيات پنجگانه مورد بحث اين است كه : ما آسمان دنيا يعنى نزديك ترين آسمانها به شما - و يا پايين ترين آسمانها - را با زينتى بياراستيم ، و آن همان ستارگان بود كه در آسمان قرار داديم ، و آن آسمان را از هر شيطانى خبيث و عارى از خير حفظ كرديم ، و حتى از اينكه سخنان ساكنين آسمان را بشنوند منعشان نمود يم ، تا از اخبار غيبى كه ساكنان ملا اعلى بين خود گفتگو مى كنند اطلاع نيابند، و به همين منظور از هر طرف تيرباران مى شوند در حالى كه مطرود و رانده هستند و عذابى واجب دارند كه هرگز از ايشان جدا شدنى نيست .
و بعضى از مفسران گفته اند: جايز است آن را استثنايى منقطع، و نامربوط به ماقبل بگيريم.
پس كسى از جن نمى تواند به اخبار غيبى كه در آسمان دنيا بين ملائكه رد و بدل مى شود، اطلاع يابد مگر آنكه از راه اختلاس و قاچاق چيزى از آن اخبار را به دست بياورد كه در اين صورت مورد تعقيب ((شهاب ثاقب (( واقع مى شود، تير شهابى كه هرگز از هدف خطا نمى رود.
 
گفتارى در معناى شهاب
و معناى آيات پنجگانه مورد بحث، اين است كه:  
 
ما آسمان دنيا، يعنى نزديك ترين آسمان ها به شما - و يا پايين ترين آسمان ها - را با زينتى بياراستيم، و آن، همان ستارگان بود كه در آسمان قرار داديم، و آن آسمان را از هر شيطانى خبيث و عارى از خير حفظ كرديم. و حتى از اين كه سخنان ساكنان آسمان را بشنوند، منعشان نموديم، تا از اخبار غيبى كه ساكنان ملأ اعلى بين خود گفتگو مى كنند، اطلاع نيابند. و به همين منظور، از هر طرف تيرباران مى شوند، در حالى كه مطرود و رانده هستند و عذابى واجب دارند، كه هرگز از ايشان جداشدنى نيست.
 
پس كسى از جنّ نمى تواند به اخبار غيبى، كه در آسمان دنيا بين ملائكه رد و بَدَل مى شود، اطلاع يابد، مگر آن كه از راه اختلاس و قاچاق، چيزى از آن اخبار را به دست بياورد، كه در اين صورت، مورد تعقيب «شِهَاب ثَاقِب» واقع مى شود. تير شهابى كه هرگز از هدف خطا نمى رود.
 
<span id='link121'><span>
<span id='link121'><span>
==گفتارى در معناى شهاب در ذيل آيه : الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب ==
 
مفسرين براى اينكه مساءله ((استراق سمع (( شيطانها در آسمان را تصوير كنند، و نيز تصوير كنند كه چگونه در اين هنگام به سوى شيطانها با شهاب ها تيراندازى مى شود بر اساس ظواهر آيات و روايات كه به ذهن مى رسد توجيهاتى ذكر كرده اند كه همه بر اين اساس استوار است كه آسمان عبارت است از: افلاكى كه محيط به زمين هستند، و جماعت هايى از ملائكه در آن افلاك منزل دارند، و آن افلاك در و ديوارى دارند كه هيچ چيز نمى تواند وارد آن شود، مگر چيرهايى كه از خود آسمان باشد،
==گفتارى در معناى شهاب ==
مفسران، براى اين كه مسأله «استراق سمع» شيطان ها در آسمان را تصوير كنند، و نيز تصوير كنند كه چگونه در اين هنگام به سوى شيطان ها، با شهاب ها تيراندازى مى شود، بر اساس ظواهر آيات و روايات كه به ذهن مى رسد، توجيهاتى ذكر كرده اند، كه همه بر اين اساس استوار است كه آسمان، عبارت است از:  
 
افلاكى كه محيط به زمين هستند، و جماعت هايى از ملائكه در آن افلاك منزل دارند، و آن افلاك، در و ديوارى دارند كه هيچ چيز نمى تواند وارد آن شود، مگر چيزهايى كه از خود آسمان باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۷ </center>
و اينكه در آسمان اول ، جماعتى از فرشتگان هستند كه شهابها به دست گرفته و در كمين شيطانها نشسته اند كه هر وقت نزديك بيايند تا اخبار غيبى آسمان را استراق سمع كنند، با آن شهابها به سوى آنها تيراندازى كنند و دورشان سازند، و اين معانى همه از ظاهر آيات و اخبار ابتداء به ذهن مى رسد.
و اين كه در آسمان اول، جماعتى از فرشتگان هستند، كه شهاب ها به دست گرفته و در كمين شيطان ها نشسته اند، كه هر وقت نزديك بيايند تا اخبار غيبى آسمان را استراق سمع كنند، با آن شهاب ها، به سوى آن ها تيراندازى كنند و دورشان سازند. و اين معانى، همه از ظاهر آيات و اخبار، ابتداءً به ذهن مى رسد.
و ليكن امروز بطلان اين حرفها به خوبى روشن شده ، و عيان گشته ، و در نتيجه بطلان همه آن وجوهى هم كه در تفسير ((شهب (( ذكر كرده اند، - كه وجوه بسيار زيادى هم هستند - و در تفاسير مفصل و طولانى از قبيل تفسير كبير فخر رازى ، و روح المعانى آلوسى و غير آن دو نقل شده ، باطل مى شود.
 
ناگزير بايد توجيه ديگرى كرد كه مخالف با علوم امروزى و مشاهداتى كه بشر از وضع آسمانها دارد نبوده باشد. و آن توجيه به احتمال ما - و خدا داناتر است - اين است كه : اين بياناتى كه در كلام خداى تعالى ديده مى شود، ا ز باب مثالهايى است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده ، تا آنچه خارج از حس است به صورت محسوسات در افهام بگنجد، همچنان كه خود خداى تعالى در كلام مجيدش فرموده : ((و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون (( و اينگونه مثلها در كلام خداى تعالى بسيار است ، از قبيل عرش ، كرسى ، لوح و كتاب ، كه هم در گذشته به آنها اشاره شد، و هم در آينده به بعضى از آنها اشاره خواهد رفت .
وليكن امروز بطلان اين حرف ها، به خوبى روشن شده و عيان گشته. و در نتيجه، بطلان همۀ آن وجوهى هم كه در تفسير «شُهُب» ذكر كرده اند، - كه وجوه بسيار زيادى هم هستند - و در تفاسير مفصل و طولانى، از قبيل «تفسير كبير» فخر رازى، و «روح المعانى» آلوسى و غير آن دو نقل شده، باطل مى شود.
بنابراين اساس ، مراد از آسمانى كه ملائكه در آن منزل دارند، عالمى ملكوتى خواهد بود كه افقى عالى تر از افق عالم ملك و محسوس دارد، همان طور كه آسمان محسوس ما با اجرامى كه در آن هست عالى تر و بلندتر از زمين ماست .
 
و مراد از نزديك شدن شيطانها به آسمان ، و استراق سمع ، و به دنبالش هدف شهابها قرار گرفتن ، اين است كه : شيطانها مى خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آينده سر درآورند. و ملائكه هم ايشان را با نورى از ملكوت كه شيطانها تاب تحمل آن را ندارند، دور مى سازند.
ناگزير بايد توجيه ديگرى كرد كه مخالف با علوم امروزى و مشاهداتى كه بشر از وضع آسمان ها دارد، نبوده باشد. و آن توجيه به احتمال ما - و خدا داناتر است - اين است كه:  
 
اين بياناتى كه در كلام خداى تعالى ديده مى شود، از باب مثال هايى است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده، تا آنچه خارج از حس است، به صورت محسوسات در افهام بگنجد. همچنان كه خود خداى تعالى، در كلام مجيدش فرموده: «وَ تِلكَ الأمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنّاسِ وَ مَا يَعقِلُهَا إلّا العَالِمُون». و اين گونه مَثَل ها، در كلام خداى تعالى بسيار است. از قبيل: عرش، كرسى، لوح و كتاب، كه هم در گذشته به آن ها اشاره شد، و هم در آينده، به بعضى از آن ها اشاره خواهد رفت.
 
بنابراين اساس، مراد از آسمانى كه ملائكه در آن منزل دارند، عالَمى ملكوتى خواهد بود، كه افقى عالى تر از افق عالَم مُلك و محسوس دارد، همان طور كه آسمان محسوس ما، با اجرامى كه در آن هست، عالى تر و بلندتر از زمين ماست.
 
و مراد از نزديك شدن شيطان ها به آسمان و استراق سمع، و به دنبالش هدف شهاب ها قرار گرفتن، اين است كه:  
 
شيطان ها مى خواهند به عالَم فرشتگان نزديك شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آينده سر درآورند. و ملائكه هم، ايشان را با نورى از ملكوت، كه شيطان ها تاب تحمّل آن را ندارند، دور مى سازند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۸ </center>
و يا مراد اين است كه : شيطانها خود را به حق نزديك مى كنند، تا آن را با تلبيس ها و نيرنگهاى خود به صورت باطل جلوه دهند، و يا باطل را با تلبيس و نيرنگ به صورت حق درآورند، و ملائكه رشته هاى ايشان را پنبه مى كنند، و حق صريح را هويدا مى سازند، تا همه به تلبيس آنها پى برده ، حق را حق ببينند، و باطل را باطل .
و يا مراد اين است كه: شيطان ها، خود را به حق نزديك مى كنند، تا آن را با تلبيس ها و نيرنگ هاى خود، به صورت باطل جلوه دهند، و يا باطل را با تلبيس و نيرنگ، به صورت حق درآورند، و ملائكه رشته هاى ايشان را پنبه مى كنند، و حق صريح را هويدا مى سازند، تا همه به تلبيس آن ها پى برده، حق را حق ببينند، و باطل را باطل.
و اين كه خداى سبحان داستان استراق سمع شياطين و هدف شهاب قرار گرفتنشان را دنبال سوگند به ملائكه وحى و حافظان آن از مداخله شيطانها ذكر كرده ، تا اندازه اى گفتار ما را تاءييد مى كند - و خدا داناتر است -.
 
فَاستَفْتهِمْ أَ هُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَهُم مِّن طِينٍ لازِبِ
و اين كه خداى سبحان، داستان استراق سمع شياطين و هدف شهاب قرار گرفتنشان را دنبال سوگند به ملائكه وحى و حافظان آن از مداخله شيطان ها ذكر كرده، تا اندازه اى گفتار ما را تأييد مى كند - و خدا داناتر است.
كلمه ((لازب (( به معناى دو چيز به هم چسبيده است ، به طورى كه هر يك ملازم ديگرى شده باشد. و در مجمع البيان گفته : ((لازب (( و ((لازم (( به يك معنى است .
 
و مراد از جمله ((من خلقنا(( يا ملائكه اى است كه در آيات قبلى به آنان اشاره كرد كه حافظ وحى و تيراندازان شهابهايند، و يا مخلوقات عظيم ديگرى غير از انسان است ، از قبيل آسمانها، زمين و ملائكه ، و اگر درباره آنها با ضمير ((هم (( كه مخصوص عقلاء است تعبير كرد و فرمود: ((آيا خلقت ايشان بزرگتر است ، يا كسى كه ما خلق كرده ايم (( و نفرمود: ((چيزى كه ما خلق كرده ايم (( بدان جهت است كه در بين نامبردگان ملائكه هم منظور بودند، و ملائكه داراى عقلند، جانب آنان را غلبه داده و از همه آسمانها و زمين و ملائكه تعبير كرده به ((كسى كه ما خلقش كرده ايم ((.
«'''فَاستَفْتهِمْ أَهُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِينٍ لازِبِ'''»:
و معناى آيه اين ا ست كه : وقتى خداى سبحان رب آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو و ملائكه بود،تو اى رسول گراميم ، از ايشان نظرخواهى كن و بپرس آيا خلقت ايشان مهم تر و بزرگ تر است ، يا خلقت غير ايشان از موجودات ديگرى كه ما خلق كرده ايم ، آن وقت متوجه خواهند شد كه خلقت آنان ضعيف تر و ناچيزتر از خلقت موجودات ديگر است ، برا ى اينكه خلقت ايشان از يك گل چسبنده بود و معلوم است كه اين گل چسبنده ناچيز نمى تواند ما را عاجز سازد.
 
بحث روايتى
كلمه «لازب»، به معناى دو چيز به هم چسبيده است، به طورى كه هر يك ملازم ديگرى شده باشد. و در مجمع البيان گفته: «لازب» و «لازم»، به يك معنى است.
 
و مراد از جمله «مَن خَلَقنَا»، يا ملائكه اى است كه در آيات قبلى به آنان اشاره كرد، كه حافظ وحى و تيراندازان شهاب هايند. و يا مخلوقات عظيم ديگرى، غير از انسان است. از قبيل آسمان ها، زمين و ملائكه.
 
و اگر درباره آن ها با ضمير «هُم»، كه مخصوص عقلاء است، تعبير كرد و فرمود: «آيا خلقت ايشان بزرگتر است، يا كسى كه ما خلق كرده ايم»، و نفرمود: «چيزى كه ما خلق كرده ايم»، بدان جهت است كه در بين نامبردگان، ملائكه هم منظور بودند و ملائكه، داراى عقل اند، جانب آنان را غلبه داده و از همه آسمان ها و زمين و ملائكه، تعبير كرده به: «كسى كه ما خلقش كرده ايم».
 
و معناى آيه، اين است كه: وقتى خداى سبحان، ربّ آسمان ها و زمين و موجودات بين آن دو و ملائكه بود، تو اى رسول گراميم، از ايشان نظرخواهى كن و بپرس: آيا خلقت ايشان مهمتر و بزرگ تر است، يا خلقت غير ايشان از موجودات ديگرى، كه ما خلق كرده ايم. آن وقت متوجه خواهند شد كه خلقت آنان، ضعيف تر و ناچيزتر از خلقت موجودات ديگر است. براى اين كه خلقت ايشان، از يك گِل چسبنده بود و معلوم است كه اين گِل چسبنده ناچيز، نمى تواند ما را عاجز سازد.
<span id='link122'><span>
<span id='link122'><span>
==چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته ==
 
در تفسير قمى در ذيل جمله ((و الصافات صفا(( آمده كه منظور ملائكه و انبيايند.
==بحث روایتی: (چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته) ==
در تفسير قمى، در ذيل جمله «وَ الصّافّاتِ صَفّا» آمده كه منظور ملائكه و انبيايند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۹ </center>
و در همان كتاب از پدرش و از يعقوب بن يزيد، از ابن ابى عمير، از بعضى از راويان شيعه ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود امير المؤ منين (عليه السلام ) فرموده : اين ستارگان كه در آسمان است ، شهرهايى است مانند شهرهايى كه در زمين است ...
و در همان كتاب، از پدرش و از يعقوب بن يزيد، از ابن ابى عمير، از بعضى از راويان شيعه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرموده: اين ستارگان كه در آسمان است، شهرهايى است مانند شهرهايى كه در زمين است...
باز در همان كتاب در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرموده : ((عذاب واصب (( يعنى عذاب دائم و دردناك كه دردش تا دلها مى رسد.
 
و باز در همان كتاب از رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل كرده كه در د استان معراج فرمود: پس جبرئيل بالا رفت و من نيز با او بالا رفتم ، تا رسيدم به آسمان دنيا، بر روى آن آسمان فرشته اى ديدم كه او را اسماعيل مى گفتند، و او همان صاحب خطفه است كه خداى عزّوجلّ درباره اش فرموده : ((الا من خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب (( و زير فرمان آن هفتاد هزار فرشته اند كه زير فرمان هر فرشته هفتاد هزار فرشته ديگرند...
باز در همان كتاب، در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرموده: «عذاب واصب»، يعنى عذاب دائم و دردناك، كه دردش تا دل ها مى رسد.
مؤ لف : اينگونه روايات در اين باب بسيار زياد است كه : ما بعضى از آنها را در تفسير آيه ((الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبين (( نقل كرديم و بعضى ديگر از آنها را ان شاءاللّه تعالى در تفسير دو سوره ملك و جن ايراد خواهيم كرد.
 
در نهج البلاغه است كه : خداى تعالى از تمامى روى زمين ، چه زمين سخت ، و چه سهلش ، چه زمين صالح و چه شوره زارش ، خاكى برگرفت و آن را با آب درآميخت ، تا وقتى كه خالص گشت ، و آنگاه آن را با شبنمى تر كرد، تا چسبنده شد.
و باز در همان كتاب، از رسول اللّه «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل كرده كه در داستان معراج فرمود: پس جبرئيل بالا رفت و من نيز با او بالا رفتم، تا رسيدم به آسمان دنيا. بر روى آن آسمان، فرشته اى ديدم كه او را اسماعيل مى گفتند، و او، همان صاحب خطفه است، كه خداى عزّوجلّ، درباره اش فرموده: «إلّا مَن خَطِفَ الخَطفَةَ فَأتبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِب». و زير فرمان آن، هفتاد هزار فرشته اند كه زير فرمان هر فرشته، هفتاد هزار فرشته ديگرند...
 
مؤلف: اين گونه روايات در اين باب، بسيار زياد است كه: ما بعضى از آن ها را در تفسير آيه «إلّا مَنِ استَرَقَ السّمعَ فَأتبَعَهُ شِهَابٌ مُبِين» نقل كرديم، و بعضى ديگر از آن ها را، إن شاء اللّه تعالى، در تفسير دو سوره «مُلك» و «جنّ»، ايراد خواهيم كرد.
 
در نهج البلاغه است كه: خداى تعالى، از تمامى روى زمين، چه زمين سخت و چه سهلش، چه زمين صالح و چه شوره زارش، خاكى برگرفت و آن را با آب درآميخت، تا وقتى كه خالص گشت، و آنگاه آن را با شبنمى تر كرد، تا چسبنده شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۰ </center>
<span id='link123'><span>
<span id='link123'><span>
==آيات ۱۲ - ۷۰ سوره صافات ==
==آيات ۱۲ - ۷۰ سوره صافات ==
بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ(۱۲)
بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ(۱۲)
وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ(۱۳)
وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ(۱۳)
وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ(۱۴)
وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ(۱۴)
وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۱۵)
وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۱۵)
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(۱۶)
أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظاماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(۱۶)
أَ وَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ(۱۷)
أَوَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ(۱۷)
قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَخِرُونَ(۱۸)
قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَاخِرُونَ(۱۸)
فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظرُونَ(۱۹)
فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظرُونَ(۱۹)
وَ قَالُوا يَوَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ(۲۰)
وَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ(۲۰)
هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۲۱)
هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۲۱)
احْشرُوا الَّذِينَ ظلَمُوا وَ أَزْوَجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ(۲۲)
احْشُرُوا الَّذِينَ ظلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ(۲۲)
مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَطِ الجَْحِيمِ(۲۳)
مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَاطِ الجَْحِيمِ(۲۳)
وَ قِفُوهُمْ إِنهُم مَّسئُولُونَ(۲۴)
وَ قِفُوهُمْ إِنّهُم مَّسئُولُونَ(۲۴)
مَا لَكمْ لا تَنَاصرُونَ(۲۵)
مَا لَكُمْ لا تَنَاصرُونَ(۲۵)
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُستَسلِمُونَ(۲۶)
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُستَسلِمُونَ(۲۶)
وَ أَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۲۷)
وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۲۷)
قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ(۲۸)
قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ(۲۸)
قَالُوا بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ(۲۹)
قَالُوا بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ(۲۹)
وَ مَا كانَ لَنَا عَلَيْكم مِّن سلْطنِ بَلْ كُنتُمْ قَوْماً طغِينَ(۳۰)
وَ مَا كانَ لَنَا عَلَيْكُم مِّن سُلْطانِ بَلْ كُنتُمْ قَوْماً طاغِينَ(۳۰)
فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائقُونَ(۳۱)
فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائقُونَ(۳۱)
فَأَغْوَيْنَكُمْ إِنَّا كُنَّا غَوِينَ(۳۲)
فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ(۳۲)
فَإِنهُمْ يَوْمَئذٍ فى الْعَذَابِ مُشترِكُونَ(۳۳)
فَإِنّهُمْ يَوْمَئذٍ فى الْعَذَابِ مُشترِكُونَ(۳۳)
إِنَّا كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(۳۴)
إِنَّا كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(۳۴)
إِنهُمْ كانُوا إِذَا قِيلَ لهَُمْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ يَستَكْبرُونَ(۳۵)
إِنّهُمْ كانُوا إِذَا قِيلَ لهَُمْ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ يَستَكْبرُونَ(۳۵)
وَ يَقُولُونَ أَ ئنَّا لَتَارِكُوا ءَالِهَتِنَا لِشاعِرٍ مجْنُونِ(۳۶)
وَ يَقُولُونَ أَ ئنَّا لَتَارِكُوا ءَالِهَتِنَا لِشاعِرٍ مجْنُونِ(۳۶)
بَلْ جَاءَ بِالحَْقِّ وَ صدَّقَ الْمُرْسلِينَ(۳۷)
بَلْ جَاءَ بِالحَْقِّ وَ صدَّقَ الْمُرْسلِينَ(۳۷)
إِنَّكمْ لَذَائقُوا الْعَذَابِ الاَلِيمِ(۳۸)
إِنَّكمْ لَذَائقُوا الْعَذَابِ الاَلِيمِ(۳۸)
وَ مَا تجْزَوْنَ إِلا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۳۹)
وَ مَا تُجْزَوْنَ إِلّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۳۹)
إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(۴۰)
إِلّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(۴۰)
أُولَئك لهَُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ(۴۱)
أُولَئك لهَُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ(۴۱)
فَوَكِهُ وَ هُم مُّكْرَمُونَ(۴۲)
فَوَاكِهُ وَ هُم مُّكْرَمُونَ(۴۲)
فى جَنَّتِ النَّعِيمِ(۴۳)
فى جَنَّاتِ النَّعِيمِ(۴۳)
عَلى سرُرٍ مُّتَقَبِلِينَ(۴۴)
عَلى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ(۴۴)
يُطاف عَلَيهِم بِكَأْسٍ مِّن مَّعِينِ(۴۵)
يُطافُ عَلَيهِم بِكَأْسٍ مِّن مَّعِينِ(۴۵)
بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِّلشرِبِينَ(۴۶)
بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِّلشّارِبِينَ(۴۶)
لا فِيهَا غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنهَا يُنزَفُونَ(۴۷)
لا فِيهَا غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنهَا يُنزَفُونَ(۴۷)
وَ عِندَهُمْ قَصِرَت الطرْفِ عِينٌ(۴۸)
وَ عِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطّرْفِ عِينٌ(۴۸)
كَأَنهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ(۴۹)
كَأَنهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ(۴۹)
فَأَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۵۰)
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۵۰)
قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ إِنى كانَ لى قَرِينٌ(۵۱)
قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ إِنّى كانَ لِى قَرِينٌ(۵۱)
يَقُولُ أَ ءِنَّك لَمِنَ الْمُصدِّقِينَ(۵۲)
يَقُولُ أَ ءِنَّك لَمِنَ الْمُصدِّقِينَ(۵۲)
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَدِينُونَ(۵۳)
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظاماً أَ ءِنَّا لَمَدِينُونَ(۵۳)
قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطلِعُونَ(۵۴)
قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطلِعُونَ(۵۴)
فَاطلَعَ فَرَءَاهُ فى سوَاءِ الجَْحِيمِ(۵۵)
فَاطّلَعَ فَرَءَاهُ فى سوَاءِ الجَْحِيمِ(۵۵)
قَالَ تَاللَّهِ إِن كِدت لَترْدِينِ(۵۶)
قَالَ تَاللَّهِ إِن كِدتَ لَتُرْدِينِ(۵۶)
وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبى لَكُنت مِنَ الْمُحْضرِينَ(۵۷)
وَ لَوْلا نِعْمَةُ رَبّى لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ(۵۷)
أَ فَمَا نحْنُ بِمَيِّتِينَ(۵۸)
أَ فَمَا نحْنُ بِمَيِّتِينَ(۵۸)
إِلا مَوْتَتَنَا الاُولى وَ مَا نحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(۵۹)
إِلّا مَوْتَتَنَا الاُولى وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(۵۹)
إِنَّ هَذَا لهَُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۶۰)
إِنَّ هَذَا لهَُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۶۰)
لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَمِلُونَ(۶۱)
لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ(۶۱)
أَ ذَلِك خَيرٌ نُّزُلاً أَمْ شجَرَةُ الزَّقُّومِ(۶۲)
أَ ذَلِك خَيرٌ نُّزُلاً أَمْ شجَرَةُ الزَّقُّومِ(۶۲)
إِنَّا جَعَلْنَهَا فِتْنَةً لِّلظلِمِينَ(۶۳)
إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظالِمِينَ(۶۳)
إِنَّهَا شجَرَةٌ تخْرُجُ فى أَصلِ الجَْحِيمِ(۶۴)
إِنَّهَا شجَرَةٌ تَخْرُجُ فى أَصلِ الجَْحِيمِ(۶۴)
طلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوس الشيَطِينِ(۶۵)
طلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشّيَاطِينِ(۶۵)
فَإِنهُمْ لاَكلُونَ مِنهَا فَمَالِئُونَ مِنهَا الْبُطونَ(۶۶)
فَإِنّهُمْ لاَكلُونَ مِنهَا فَمَالِئُونَ مِنهَا الْبُطُونَ(۶۶)
ثمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيهَا لَشوْباً مِّنْ حَمِيمٍ(۶۷)
ثمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيهَا لَشوْباً مِّنْ حَمِيمٍ(۶۷)
ثمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لالى الجَْحِيمِ(۶۸)
ثمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لإلَى الجَْحِيمِ(۶۸)
إِنهُمْ أَلْفَوْا ءَابَاءَهُمْ ضالِّينَ(۶۹)
إِنّهُمْ أَلْفَوْا ءَابَاءَهُمْ ضَالِّينَ(۶۹)
فَهُمْ عَلى ءَاثَرِهِمْ يهْرَعُونَ(۷۰)
فَهُمْ عَلى ءَاثَرِهِمْ يُهْرَعُونَ(۷۰)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۱ </center>
ترجمه آيات
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
(نه تنها ايمان نمى آورند) بلكه وقتى تو از گمراهى آنان تعجب مى كنى تو را مسخره مى كنند (۱۲).
 
و چون تذكر داده مى شوند پند نمى پذيرند (۱۳).
(نه تنها ايمان نمى آورند) بلكه وقتى تو از گمراهى آنان تعجب مى كنى، تو را مسخره مى كنند (۱۲).
و چون آيتى مى بينند مسخره مى كنند (۱۴).
 
و مى گويند: اين نيست مگر سحرى آشكار (۱۵).
و چون تذكر داده مى شوند، پند نمى پذيرند (۱۳).
آيا وقتى مرديم و خاك و استخوان شديم دوباره زنده مى شويم ؟ (۱۶).
 
(ما) و حتى پدران گذشته ما؟ (۱۷).
و چون آيتى مى بينند، مسخره مى كنند (۱۴).
بگو: بله ، زنده مى شويد در حالى كه خوار و ذليل باشيد (۱۸).
 
و اين زنده شدن انسانها با يك نهيب صورت مى گيرد كه ناگهان همگى نگران برمى خيزند (۱۹).
و مى گويند: اين نيست، مگر سحرى آشكار (۱۵).
و مى گويند: اى واى بر ما اين همان روز جزاست (۲۰).
 
اين روز جدايى حق از باطل است كه تا در دنيا بوديد تكذيبش مى كرديد (۲۱).
آيا وقتى مُرديم و خاك و استخوان شديم، دوباره زنده مى شويم؟ (۱۶)
 
(ما) و حتى پدران گذشته ما؟ (۱۷)
 
بگو: بله، زنده مى شويد، در حالى كه خوار و ذليل باشيد (۱۸).
 
و اين زنده شدن انسان ها با يك نهيب صورت مى گيرد، كه ناگهان همگى نگران بر مى خيزند (۱۹).
 
و مى گويند: اى واى بر ما، اين همان روز جزاست (۲۰).
 
اين روز جدايى حق از باطل است كه تا در دنيا بوديد، تكذيبش مى كرديد (۲۱).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۲ </center>
(هان اى فرشتگان ) همه آنها كه ظلم كردند و اتباع و اشباه آنها را و آنچه را كه مى پرستيدند يكجا جمع كنيد (۲۲).
(هان اى فرشتگان)، همه آن ها كه ظلم كردند و اتباع و اشباه آن ها را و آنچه را كه مى پرستيدند، يكجا جمع كنيد (۲۲).
آرى آنچه كه به جاى خدا عبادت مى كردند، پس آنگاه به سوى دوزخ ببريد (۲۳).
 
آنجا نگهشان بداريد كه بايد بازخواست شوند (۲۴).
آرى، آنچه كه به جاى خدا عبادت مى كردند، پس آنگاه به سوى دوزخ ببريد (۲۳).
در آنجا از ايشان مى پرسند چرا مانند دنيا از يكديگر حمايت نمى كنيد؟ (۲۵).
 
آن جا، نگهشان بداريد كه بايد بازخواست شوند (۲۴).
 
در آن جا از ايشان مى پرسند: چرا مانند دنيا از يكديگر حمايت نمى كنيد؟ (۲۵)
 
(جوابى ندارند) بلكه ايشان امروز تسليم اند (۲۶).
(جوابى ندارند) بلكه ايشان امروز تسليم اند (۲۶).
بعضى به بعضى رو مى كنند و از يكديگر پرسش مى كنند (۲۷).
بعضى به بعضى رو مى كنند و از يكديگر پرسش مى كنند (۲۷).
پيروان به سردمداران گويند شما بوديد كه به عنوان بشارت و ميمنت مى آمديد و ما را به دين خود مى خوانديد (۲۸).
 
در پاسخشان گويند خود شما بنا نداشتيد ايمان بياوريد (۲۹).
پيروان به سردمداران گويند: شما بوديد كه به عنوان بشارت و ميمنت مى آمديد و ما را به دين خود مى خوانديد (۲۸).
و ما بر شما دست تسلط نداشتيم (و اجبارتان نمى كرديم ) بلكه خودتان مردمى طغيان گر بوديد (۳۰).
 
و در نتيجه حكم خدا و قضاى او درباره ما حتمى گشت و ما عذاب را خواهيم چشيد (۳۱).
در پاسخشان گويند: خود شما بنا نداشتيد ايمان بياوريد (۲۹).
آرى ما شما را گمراه كرديم چون خودمان گمراه بوديم (۳۲).
 
در نتيجه همه آنان در عذاب شريكند (۳۳).
و ما بر شما دست تسلط نداشتيم (و اجبارتان نمى كرديم)، بلكه خودتان مردمى طغيان گر بوديد (۳۰).
ما با مجرمين اينچنين رفتار مى كنيم (۳۴).
 
چون ايشان اين طور بودند كه وقتى لا اله الا اللّه برايشان گفته مى شد كبر مى ورزيدند (۳۵).
و در نتيجه، حكم خدا و قضاى او درباره ما حتمى گشت، و ما عذاب را خواهيم چشيد (۳۱).
و مى گفتند آيا به خاطر مردى ديوانه خدايان خود را رها كنيم (۳۶).
 
با اينكه او حق آورده و رسولان قبلى را تصديق مى كند (۳۷).
آرى، ما شما را گمراه كرديم، چون خودمان گمراه بوديم (۳۲).
 
در نتيجه، همه آنان در عذاب شريك اند (۳۳).
 
ما با مجرمان، اينچنين رفتار مى كنيم (۳۴).
 
چون ايشان اين طور بودند كه وقتى لا اله الا اللّه برايشان گفته مى شد، كبر مى ورزيدند (۳۵).
 
و مى گفتند: آيا به خاطر مردى ديوانه، خدايان خود را رها كنيم (۳۶).
 
با اين كه او حق آورده و رسولان قبلى را تصديق مى كند (۳۷).
 
محققا شما عذاب دردناك را خواهيد چشيد (۳۸).
محققا شما عذاب دردناك را خواهيد چشيد (۳۸).
و اين جزايتان نيست مگر بخاطر همان اعمالى كه مى كرديد (۳۹).
 
و اين جزايتان نيست، مگر به خاطر همان اعمالى كه مى كرديد (۳۹).
 
مگر بندگان مخلص خدا (۴۰).
مگر بندگان مخلص خدا (۴۰).
كه ايشان رزقى معلوم دارند (۴۱).
كه ايشان رزقى معلوم دارند (۴۱).
ميوه هايى و ايشان گرامى هستند (۴۲).
 
ميوه هايى، و ايشان گرامى هستند (۴۲).
 
در بهشت هاى پر نعمت (۴۳).
در بهشت هاى پر نعمت (۴۳).
بر تختهايى رو به روى هم (۴۴).
 
قدحها از آب بهشتى از هر سو برايشان حاضر مى شود (۴۵).
بر تخت هايى رو به روى هم (۴۴).
 
قدح ها از آب بهشتى، از هر سو برايشان حاضر مى شود (۴۵).
 
آبى زلال و لذت بخش براى نوشندگان (۴۶).
آبى زلال و لذت بخش براى نوشندگان (۴۶).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۳ </center>
نه در آن ضرر و فسادى است و نه از آن مست مى شوند (۴۷).
نه در آن ضرر و فسادى است، و نه از آن مست مى شوند (۴۷).
و پيش ايشان حوريان درشت چشم پركرشمه و نازند (۴۸).
 
گويى از سفيدى ، سفيده تخم مرغند قبل از آنكه دست خورده شود (۴۹).
و پيش ايشان، حوريان درشت چشم پركرشمه و نازند (۴۸).
پس بعضى به بعضى ديگر روى آورده از يكديگر پرسش مى كنند (۵۰).
 
گويى از سفيدى، سفيده تخم مرغ اند، قبل از آن كه دست خورده شود (۴۹).
 
پس بعضى به بعضى ديگر روى آورده، از يكديگر پرسش مى كنند (۵۰).
 
يكى از آن ميان مى پرسد: من رفيقى داشتم (۵۱).
يكى از آن ميان مى پرسد: من رفيقى داشتم (۵۱).
كه بارها از من خرده مى گرفت كه تو هم از معتقدين به معادى (۵۲).
 
آيا بعد از آن كه مرديم و خاك و استخوان شديم دوباره براى پاداش زنده مى شويم ؟ (۵۳).
كه بارها از من خرده مى گرفت، كه تو هم از معتقدين به معادى (۵۲).
شما هيچ از او خبر داريد؟ (۵۴).
 
در همين بين به دوزخ مى نگرد و رفيق خود را در وسط جهنم مى بيند (۵۵).
آيا بعد از آن كه مُرديم و خاك و استخوان شديم، دوباره براى پاداش زنده مى شويم ؟ (۵۳)
به او مى گويد به خدا قسم نزديك بود مرا به ضلالت بيفكنى (۵۶).
 
و اگر نعمت پروردگارم نبود حتما من نيز از حاضر شدگان در دوزخ مى بودم (۵۷).
شما هيچ از او خبر داريد؟ (۵۴)
دوستان بهشتى از شدت خرسندى و شادى به يكديگر مى گويند آيا راستى اين ماييم كه ديگر نمى ميريم ؟ (۵۸).
 
و به جز همان مرگ اولمان ديگر مرگى نداشته و عذاب هم نمى شويم ؟ (۵۹).
در همين بين، به دوزخ مى نگرد و رفيق خود را در وسط جهنم مى بيند (۵۵).
محققا و به راستى كه اين چه رستگارى عظيمى است كه خدا به ما روزى كرد (۶۰).
 
و شايسته است كه اهل عمل براى چنين زندگى تلاش كنند (۶۱).
به او مى گويد: به خدا قسم، نزديك بود مرا به ضلالت بيفكنى (۵۶).
آيا براى پذيرايى ، اين رزق كريم بهتر است و يا درخت زقوم (۶۲).
 
ما آن ر ا فتنه ستمگران كرديم (۶۳).
و اگر نعمت پروردگارم نبود، حتما من نيز از حاضر شدگان در دوزخ مى بودم (۵۷).
درختى است كه از قعر جهنم سر درمى آورد (۶۴).
 
ميوه اش گويى سر شيطانها است (۶۵).
دوستان بهشتى از شدت خرسندى و شادى به يكديگر مى گويند: آيا راستى اين ماييم كه ديگر نمى ميريم؟(۵۸)
چون ايشان از آن خواهند خورد و شكمها را از آن پر خواهند كرد (۶۶).
 
و سپس از روى آن خوراك ، آبى بى نهايت سوزنده مى نوشند (۶۷).
و به جز همان مرگ اولمان، ديگر مرگى نداشته و عذاب هم نمى شويم؟ (۵۹)
 
محققا و به راستى كه اين چه رستگارى عظيمى است، كه خدا به ما روزى كرد (۶۰).
 
و شايسته است كه اهل عمل، براى چنين زندگى تلاش كنند (۶۱).
 
آيا براى پذيرايى، اين رزق كريم بهتر است و يا درخت زقّوم (۶۲).
 
ما آن را، فتنۀ ستمگران كرديم (۶۳).
 
درختى است كه از قعر جهنم سر در مى آورد (۶۴).
 
ميوه اش، گويى سرِ شيطان ها است (۶۵).
 
چون ايشان از آن خواهند خورد و شكم ها را از آن، پُر خواهند كرد (۶۶).
 
و سپس از روى آن خوراك، آبى بى نهايت سوزنده مى نوشند (۶۷).
 
و سپس بازگشت نهايى آنان به سوى جهنم خواهد بود (۶۸).
و سپس بازگشت نهايى آنان به سوى جهنم خواهد بود (۶۸).
همين ها بودند كه در دنيا پدران خود را گمراه يافتند (۶۹).
 
و با اين حال به دنبال آثار پدران خود بشتافتند (۷۰).
همين ها بودند كه در دنيا، پدران خود را گمراه يافتند (۶۹).
بيان آيات
 
و با اين حال، به دنبال آثار پدران خود بشتافتند (۷۰).
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۴ </center>
در اين آيات استهزايى كه كفار به آيات خدا مى كردند و پاره اى از سخنان ايشان كه بر اساس كفر و انكار معاد مى گفته اند، و ردى كه از سخنان ايشان شده حكايت شده است ، و در رد آنان به تقرير مساءله بعث پرداخته و بيان كرده كه كفار در آن روز چه شدتى و چه عذابهاى گوناگونى دارند، و خداوند چگونه بندگان مخلص خود را با نعمت ها و كرامتهاى خود گرامى مى دارد.
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
و نيز چگونگى بحث و جدال دوزخيان با يكديگر را نقل مى كند كه در روز قيامت چه سخنانى بين آنان رد و بدل مى شود. و سخنانى را هم كه بين اهل بهشت با خودشان و يا با بعضى از اهل آتش رد و بدل مى شود ذكر كرده .
 
در اين آيات، استهزايى كه كفار به آيات خدا مى كردند و پاره اى از سخنان ايشان كه بر اساس كفر و انكار معاد مى گفته اند، و ردّى كه از سخنان ايشان شده، حكايت شده است. و در ردّ آنان، به تقرير مسأله بعث پرداخته و بيان كرده كه كفار در آن روز، چه شدتى و چه عذاب هاى گوناگونى دارند، و خداوند چگونه بندگان مخلص خود را، با نعمت ها و كرامت هاى خود گرامى مى دارد.
 
و نيز چگونگى بحث و جدال دوزخيان با يكديگر را نقل مى كند، كه در روز قيامت، چه سخنانى بين آنان ردّ و بَدَل مى شود. و سخنانى را هم كه بين اهل بهشت با خودشان و يا با بعضى از اهل آتش، ردّ و بَدَل مى شود، ذكر كرده.
<span id='link124'><span>
<span id='link124'><span>
==حكايت استهزاء مشركين آيات خدا و دعوت پيامبر را و استبعادشان رستاخير خود و پدرانشانرا ==
 
بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ
==حکایت انکار و استهزاء معاد، توسط مشركان==
يعنى اى محمّد! بلكه تو از تكذيب ايشان تعجب مى كنى كه چگونه تكذيبت مى كنند، با اينكه تو ايشان را به سوى كلمه حق مى خوانى ، و تازه وقتى تعجب مى كنى تو را در اين تعجب مسخره مى كنند، و يا تو را در همين دعوت به سوى حق مسخره مى كنند، و چون به وسيله آيات داله بر توحيد و دين حق ، تذكر داده مى شوند، باز متذكر نگشته و بيدار نمى شوند.
«'''بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسخَرُونَ * وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ'''»:
وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ
 
در مجمع البيان مى گويد: ((كلمه ((سخر(( و ((استسخر(( هر دو به يك معنا است ((. و در نتيجه گفتار وى ، معناى آيه چنين مى شود: و چون اين مشركين آيتى معجره آسا از آيات معجره خدا را مى بينند، مثلا قرآن و يا شق القمر را مشاهده مى كنند آن را استهزاء مى كنند.
يعنى اى محمّد! بلكه تو از تكذيب ايشان تعجب مى كنى كه چگونه تكذيبت مى كنند، با اين كه تو ايشان را به سوى كلمه حق مى خوانى، و تازه وقتى تعجب مى كنى تو را در اين تعجب مسخره مى كنند، و يا تو را در همين دعوت به سوى حق مسخره مى كنند. و چون به وسيله آيات داله بر توحيد و دين حق، تذكر داده مى شوند، باز متذكر نگشته و بيدار نمى شوند.
وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّبِينٌ
 
در اينكه مشركين در اشاره به آيت كلمه ((هذا(( را به كار برده اند، اشعارى است از ايشان به اينكه ما اصلا از اين چيز كه تو آن را آيت مى خوانى هيچ چيز نمى فهميم ، مگر همين قدر كه آن چيزى است از چيرها بدون مزيت ، و اين تعبير بدترين توهينى است كه به عمل شخصى بكنند.
«'''وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ'''»:
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ
 
اين آيه حكايت انكار مشركين نسبت به مساءله معاد است ، كلامى است كه به غير از استبعاد هيچ پايه و دليلى ندارد، در نظر وهم اين معنا بعيد مى آيد كه انسان بميرد و بدنش متلاشى گشته ، به صورت خاك و استخوان درآيد، آنگاه دوباره به صورت اولش برگردد.
در مجمع البيان مى گويد: «كلمۀ «سخر» و «استسخر»، هر دو به يك معنا است». و در نتيجه گفتار وى، معناى آيه چنين مى شود: و چون اين مشركان، آيتى معجزه آسا از آيات معجره خدا را مى بينند، مثلا قرآن و يا شقّ القمر را مشاهده مى كنند، آن را استهزاء مى كنند.
 
«'''وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلّا سِحْرٌ مُّبِينٌ'''»:
 
در اين که مشركان در اشاره به آيت، كلمۀ «هذا» را به كار برده اند، إشعارى است از ايشان به اين كه ما اصلا از اين چيز كه تو آن را آيت مى خوانى، هيچ چيز نمى فهميم، مگر همين قدر كه آن چيزى است از چيزها بدون مزيت. و اين تعبير، بدترين توهينى است كه به عمل شخصى بكنند.
 
«'''أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظاماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ'''»:
 
اين آيه، حكايت انكار مشركان نسبت به مسأله معاد است. كلامى است كه به غير از استبعاد، هيچ پايه و دليلى ندارد. در نظر وهم، اين معنا بعيد مى آيد كه انسان بميرد و بدنش متلاشى گشته، به صورت خاك و استخوان درآيد، آنگاه دوباره به صورت اولش برگردد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۵ </center>
دليل بر اينكه غير از استبعاد پايه اى ديگر ندارد، اين است كه استفهام انكارى را نسبت به نياكان خود دوباره تكرار كرده اند؛ چون استبعاد وهم آدمى از زنده شدن نياكان و اجداد كه آثارشان به كلى محو شده و به جز داستانها از ايشان چيزى باقى نمانده ، بيشتر و شديدتر از استبعادى است كه از زنده شدن خودش دارد. و ا گر منظورشان از اين گفتار تمسك به دليل عقلى يعنى محال بودن اعاده معدوم بود، اين دليل در اعاده خودشان و اجدادشان يكسان بود و ديگر احتياج نبود كه استفهام انكارى را درباره اعاده اجداد و نياكان خود تكرار كنند.
دليل بر اين كه غير از استبعاد، پايه اى ديگر ندارد، اين است كه استفهام انكارى را نسبت به نياكان خود دوباره تكرار كرده اند. چون استبعاد وهم آدمى از زنده شدن نياكان و اجداد، كه آثارشان به كلّى محو شده و به جز داستان ها از ايشان چيزى باقى نمانده، بيشتر و شديدتر از استبعادى است كه از زنده شدن خودش دارد.  
قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَخِرُونَ فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظرُونَ
 
در اين آيه خداى تعالى پيامبر عزيز خود را دستور مى دهد كه در پاسخشان بگويد: بله همه شان زنده خواهند شد.
و اگر منظورشان از اين گفتار، تمسك به دليل عقلى، يعنى محال بودن اعادۀ معدوم بود، اين دليل در اعادۀ خودشان و اجدادشان يكسان بود، و ديگر احتياج نبود كه استفهام انكارى را درباره اعادۀ اجداد و نياكان خود تكرار كنند.
((و انتم داخرون (( - يعنى زنده مى شويد در حالى كه خوار و بى مقدار و ذليل باشيد. و اين در حقيقت احتجاج و استدلال به عموميت قدرت خدا و نفوذ اراده بى درنگ او است ، آرى ((انما امرة اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون : دستور او وقتى اراده چيزى كند همين است كه بگويد باش و پس او موجود مى شود((. و به همين جهت به دنبال آن فرمود: ((فانّما هى زجرة واحدة فاذا هم ينظرون : مساءله بعث يك زجره و نهيب بيش نيست كه وقتى صادر شد، مردم ناگهان زنده شده و مبهوت نظر مى كنند(( همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((و للّه غيب السموات و الاءرض و ما امر الساعة الا كلمح البصر او هو اقرب ان اللّه على كل شى ء قدير((.
 
و اينكه بر سر جمله ((فانما هى زجرة واحدة (( حرف ((فاء(( آورده ، به اين منظور بوده كه تعليل را افاده كند و در نتيجه جمله مذكور تعليل مى باشد براى جمله ((و انتم داخرون ((. و تعبير به كلمه ((زجرة (( نيز اشعار به خوارى و ذلت آنان دارد.
«'''قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَاخِرُونَ * فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ'''»:
وَ قَالُوا يَوَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ
 
اين آيه شريفه عطف است بر جمله ((ينظرون (( كه اشعار به مبهوت بودن آنان داشت و مى فهمانيد كه مشركين بعد از زنده شدن مبهوت و دهشت زده هستند، و همه در فكر آنند كه آيا عالم قيامت را به خواب مى بينند يا به بيدارى ؟ آن وقت متوجه مى شوند كه نه ، خواب نيستند و اين همان روز بعث و روز جزا است و چون به خاطر كفر و تكذيبشان ، از جزا حذر و دلواپسى دارند، مى گويند: ((هذا يوم الدين : اين روز جزاست (( و نمى گويند: ((هذا يوم البعث : اين روز قيامت است ((.
در اين آيه، خداى تعالى، پيامبر عزيز خود را دستور مى دهد كه در پاسخ شان بگويد: بله، همه شان زنده خواهند شد.
 
«'''وَ أنتُم دَاخِرُون'''» - يعنى زنده مى شويد، در حالى كه خوار و بى مقدار و ذليل باشيد. و اين در حقيقت، احتجاج و استدلال به عموميت قدرت خدا و نفوذ اراده بى درنگ او است.
 
آرى، «إنّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون: دستور او وقتى اراده چيزى كند، همين است كه بگويد باش، و پس او موجود مى شود». و به همين جهت، به دنبال آن فرمود: «فَإنَّمَا هِىَ زَجرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإذَا هُم يَنظُرُونَ: مسأله بعث، يك زجره و نهيب بيش نيست كه وقتى صادر شد، مردم ناگهان زنده شده و مبهوت نظر مى كنند».
 
همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ لِلّهِ غَيبُ السّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا أمرُ السّاعَةِ إلّا كَلَمحِ البَصَرِ أو هُوَ أقرَبُ إنّ اللّهَ عَلَى كُلّ شَئٍ قَدِيرٌ».
 
و اين كه بر سرِ جمله «فَإنّمَا هِىَ زَجرَةٌ وَاحِدَة»، حرف «فاء» آورده، به اين منظور بوده كه تعليل را افاده كند و در نتيجه، جملۀ مذكور تعليل مى باشد براى جملۀ «وَ أنتُم دَاخِرُون». و تعبير به كلمۀ «زَجرَة» نيز، إشعار به خوارى و ذلت آنان دارد.
 
«'''وَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ * هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ'''»:
 
اين آيه شريفه، عطف است بر جمله «يَنظُرُون»، كه إشعار به مبهوت بودن آنان داشت و مى فهمانيد كه مشركان بعد از زنده شدن، مبهوت و دهشت زده هستند، و همه در فكر آنند كه آيا عالَم قيامت را به خواب مى بينند، يا به بيدارى؟ آن وقت متوجه مى شوند كه نه، خواب نيستند و اين همان روز بعث و روز جزا است.
 
و چون به خاطر كفر و تكذيبشان، از جزا حذر و دلواپسى دارند، مى گويند: «هَذَا يَومُ الدّين: اين، روز جزاست»، و نمى گويند: «هَذَا يَومُ البَعث: اين، روز قيامت است».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۶ </center>
و اگر در اول آيه تعبير به ماضى آورد و فرمود: ((قالوا : گفتند: اى واى بر ما(( با اينكه هنوز نگفته اند، بلكه در قيامت خواهند گفت به خاطر اين است كه مساءله معاد محقق الوقوع است .
و اگر در اول آيه تعبير به ماضى آورد و فرمود: «قَالُوا: گفتند: اى واى بر ما»، با اين كه هنوز نگفته اند، بلكه در قيامت خواهند گفت، به خاطر اين است كه مسأله معاد، محقق الوقوع است.
بعضى از مفسرين گفته اند: ((جمله ((هذا يوم الفصل الّذى كنتم به تكذبون (( كلامى است كه كفار به يكديگر مى گويند. بعضى ديگر گفته اند: كلام ملائكه و يا خود خداى تعالى است كه به ايشان خطاب مى كند((. آيه بعدى مؤ يد احتمال دوم است ، چون آن آيه به طور مسلم كلام خداست كه مى فرمايد: ((محشور كنيد ستمكاران و قرين هاى آنان را و آنچه را كه به جاى خدا عبادت مى كردند((.
 
بعضى از مفسران گفته اند: «جملۀ «هَذَا يَومُ الفَصل الّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذّبُون»، كلامى است كه كفار به يكديگر مى گويند.  
 
بعضى ديگر گفته اند: «كلام ملائكه و يا خود خداى تعالى است، كه به ايشان خطاب مى كند».  
 
آيه بعدى، مؤيد احتمال دوم است. چون آن آيه به طور مسلّم، كلام خداست كه مى فرمايد: «محشور كنيد ستمكاران و قرين هاى آنان را و آنچه را كه به جاى خدا، عبادت مى كردند».
<span id='link125'><span>
<span id='link125'><span>
==اشاره به وجه تسميه قيامت به يوم الفصل ==
و كلمه ((فصل (( به معناى تميز بين دو چيز است ، و اگر روز قيامت را روز فصل خوانده ، بدين ملاحظه است كه آن روز روز جدا شدن حق از باطل است ، روزى كه به حكم خدا و قضاى او بين حق و باطل و يا بين مجرم و متقى ، جدايى مى افتد. و هر يك از ديگرى متمايز مى شود، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: ((و امتازوا اليوم ايها المجرمون .((
احْشرُوا الَّذِينَ ظلَمُوا وَ أَزْوَجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَطِ الجَْحِيمِ
اين كلامى است از خداى تعالى به ملائكه ، و معنايش اين است كه : ما به ملائكه گفتيم ايشان را محشور كنيد.
بعضى از مفسرين گفته اند: اين آيه كلامى است از ملائكه كه به يكديگر مى گويند.
و كلمه ((حشر(( - به طورى كه راغب گفته - به معناى اين است كه جماعتى از مقرشان به زور اخراج شوند تا به سوى جنگ و امثال آن روانه گردند.


و كلمۀ «فصل»، به معناى تميز بين دو چيز است. و اگر روز قيامت را «روز فصل» خوانده، بدين ملاحظه است كه آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است. روزى كه به حكم خدا و قضاى او، بين حق و باطل، و يا بين مجرم و متقى، جدايى مى افتد، و هر يك از ديگرى متمايز مى شود. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «وَ امتَازُوا اليَومَ أيّهَا المُجرِمُون».
«'''احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ * مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَاطِ الجَْحِيمِ'''»:
اين كلامى است از خداى تعالى به ملائكه، و معنايش اين است كه: ما به ملائكه گفتيم ايشان را محشور كنيد.
بعضى از مفسران گفته اند: اين آيه، كلامى است از ملائكه كه به يكديگر مى گويند.
و كلمۀ «حشر» - به طورى كه راغب گفته - به معناى اين است كه جماعتى از مقرّشان، به زور اخراج شوند، تا به سوى جنگ و امثال آن روانه گردند.
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۰:۱۲

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۴

تزيين آسمان دنيا، به زيور ستارگان و حفظ آن، از شياطين

«إِنَّا زَيَّنَّا السّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ»:

مراد از «زينت»، هر چيزى است كه به وسيلۀ آن، چيز ديگرى را آرايش دهند و زيبا سازند. و كلمه «كواكب»، عطف بيان و يا بَدَل از زينت است. و در كلام خداى سبحان، مسالۀ زينت دادن آسمان دنيا، به وسيله ستارگان مكرر آمده. از آن جمله فرموده: «وَ زَيّنَا السّمَاءَ الدّنيَا بِمَصَابِيحَ». و نيز فرموده: «وَ لَقَد زَيّنَا السّمَاءَ الدّنيَا بِمَصَابِيحَ». و نيز فرموده: «أوَلَم يَنظُرُوا إلَى السّمَاءِ فَوقَهُم كَيفَ بَنَينَاهَا وَ زَيّنَّاهَا».

و اين آيات خالى از اين ظهور نيستند كه: آسمان دنيا، يكى از آسمان هاى هفتگانه اى است، كه قرآن كريم نام برده و مراد از آن، همان فضايى است كه ستارگان بالاى زمين در آن فضا قرار دارند. هرچند كه بعضى از مفسران، اين آيات را طورى توجيه و معنا كرده اند كه با فرضيه هاى هيأت قديم موافق در آيد. و بعضى ديگر، آن را طورى توجيه كرده اند كه با فرضيه هاى هيأت جديد منطبق شود.

«وَ حِفْظاً مِّن كُلِّ شَيْطانٍ مَّارِدٍ»:

مراد از «شيطان»، افراد شرير از جنّ است. و مراد از «مَارِد»، فرد خبيثى است كه عارى از خير باشد. و كلمه «حِفظاً»، مفعول مطلق براى فعلى است كه حذف شده و تقدير آن «حَفِظنَاهَا حِفظاً» است.

«لا يَسّمَّعُونَ إِلى الْمَلا الاَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ»:

كلمه «يَسّمَّعُون»، در اصل «يَتَسَمّعُون» بوده و «تسمع»، به معناى گوش دادن است. و اين كه فرمود: شيطان هاى خبيث نمى توانند به آنچه در ملأ اعلى مى گذرد؛ گوش دهند، كنايه است از اين كه آن ها از نزديكى بدان جا ممنوع هستند. و به همين عنايت است كه عبارت مذكور، صفت همه شيطان ها شده، و اگر اين معناى كنايه اى مراد نباشد و معناى تحت اللفظى منظور باشد و بخواهد بفرمايد: شيطان ها به آنچه در ملأ اعلى مى گذرد، گوش نمى دهند، ديگر معنا ندارد دنبالش بفرمايد: و از هر طرف تيرباران مى شوند. پس به خاطر همين جمله، بايد بگوييم: عبارت قبلى كنايه است، و صريح آن مراد نيست.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۵

كلمه «مَلَأ» به معناى «اشراف» از هر قوم است. آن هايى كه چشم ها را پُر مى كنند، و «مَلَأ أعلى»، همان ملائكۀ مكرّمى هستند كه شيطان ها مى خواهند به گفتگوى ايشان گوش دهند، و آن ها سكنۀ آسمان هاى بالا را تشكيل مى دهند، به دليل اين آيه كه مى فرمايد: «لَنَزّلنَا عَلَيهِم مِنَ السّمَاء مَلَكاً رَسُولاً».

و مقصود شيطان ها از گوش دادن به ملأ أعلى، اين است كه: بر اخبار غيبى كه از عالَم ارضى پوشيده است، اطلاع پيدا كنند. مانند حوادثى كه بعدها در زمين رُخ مى دهد و اسرار پنهانى كه آيه «وَ مَا تَنَزّلَت بِهِ الشّيَاطِينُ * وَ مَا يَنبَغِى لَهُم وَ مَا يَستَطِيعُون * إنّهُم عَنِ السّمعِ لَمَعزُولُون»، بدان اشاره دارد.

و همچنين آيه «وَ أنّا لَمَسنَا السّمَاءَ فَوَجَدنَاهَا مُلِئَت حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً * وَ أنّا كُنّا نَقعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسّمعِ فَمَن يَستَمِعِ الآن يَجِد لَهُ شِهَاباً رَصَداً». و كلمه «قذف» در جملۀ «وَ يُقذَفُونَ مِن كُلّ جَانِب»، به معناى تيراندازى است. و كلمۀ «جَانِب»، به معناى جهت و ناحيه است.

«دُحُوراً وَ لهَُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ»:

كلمۀ «دُحُور»، به معناى طرد و راندن، و هم به معناى دفع است. و اين كلمه، مصدر است به معناى مفعول، كه چون حال واقع شده، منصوب شده است. و اين كلمه، مصدر به معنى مفعول است. يعنى اين شيطان ها مدحور و رانده شده درگاه خدايند. ممكن هم هست مفعولٌ له و يا مفعول مطلق باشد. و كلمۀ «وَاصِب»، به معناى واجب و لازم است.

«إِلّا مَنْ خَطِف الخَْطفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ»:

كلمه «خَطفَة»، به معناى قاپيدن و چيزى را دزدكى ربودن است. و كلمۀ «شهاب»، به معناى ستارگانى است كه در فضا به سرعت حركت مى كنند و نابود مى شوند. و كلمۀ «ثاقب»، از «ثقوب» است، كه به معناى فرو رفتن و نفوذ چيزى در چيز ديگر است. و «شهاب» را از اين بابت «ثاقب» ناميده اند، كه از هدف خطا نمى رود و همواره به هدف مى خورد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۶

و مراد از «خطفه»، اين است كه: شيطانى، دزدكى خود را به صدارس ملائكه برساند، تا حرف هاى آنان را گوش دهد. و در جاى ديگر، از اين عمل به «استراق سمع» تعبير كرده، و فرموده: «إلّا مَنِ استَرَقَ السّمعَ فَأتبَعَهُ شِهَابٌ مُبِين». و اين استثناء، استثناى از ضمير فاعل در جملۀ «لا يَسمَعُون» است.

و بعضى از مفسران گفته اند: جايز است آن را استثنايى منقطع، و نامربوط به ماقبل بگيريم.

و معناى آيات پنجگانه مورد بحث، اين است كه:

ما آسمان دنيا، يعنى نزديك ترين آسمان ها به شما - و يا پايين ترين آسمان ها - را با زينتى بياراستيم، و آن، همان ستارگان بود كه در آسمان قرار داديم، و آن آسمان را از هر شيطانى خبيث و عارى از خير حفظ كرديم. و حتى از اين كه سخنان ساكنان آسمان را بشنوند، منعشان نموديم، تا از اخبار غيبى كه ساكنان ملأ اعلى بين خود گفتگو مى كنند، اطلاع نيابند. و به همين منظور، از هر طرف تيرباران مى شوند، در حالى كه مطرود و رانده هستند و عذابى واجب دارند، كه هرگز از ايشان جداشدنى نيست.

پس كسى از جنّ نمى تواند به اخبار غيبى، كه در آسمان دنيا بين ملائكه رد و بَدَل مى شود، اطلاع يابد، مگر آن كه از راه اختلاس و قاچاق، چيزى از آن اخبار را به دست بياورد، كه در اين صورت، مورد تعقيب «شِهَاب ثَاقِب» واقع مى شود. تير شهابى كه هرگز از هدف خطا نمى رود.

گفتارى در معناى شهاب

مفسران، براى اين كه مسأله «استراق سمع» شيطان ها در آسمان را تصوير كنند، و نيز تصوير كنند كه چگونه در اين هنگام به سوى شيطان ها، با شهاب ها تيراندازى مى شود، بر اساس ظواهر آيات و روايات كه به ذهن مى رسد، توجيهاتى ذكر كرده اند، كه همه بر اين اساس استوار است كه آسمان، عبارت است از:

افلاكى كه محيط به زمين هستند، و جماعت هايى از ملائكه در آن افلاك منزل دارند، و آن افلاك، در و ديوارى دارند كه هيچ چيز نمى تواند وارد آن شود، مگر چيزهايى كه از خود آسمان باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۷

و اين كه در آسمان اول، جماعتى از فرشتگان هستند، كه شهاب ها به دست گرفته و در كمين شيطان ها نشسته اند، كه هر وقت نزديك بيايند تا اخبار غيبى آسمان را استراق سمع كنند، با آن شهاب ها، به سوى آن ها تيراندازى كنند و دورشان سازند. و اين معانى، همه از ظاهر آيات و اخبار، ابتداءً به ذهن مى رسد.

وليكن امروز بطلان اين حرف ها، به خوبى روشن شده و عيان گشته. و در نتيجه، بطلان همۀ آن وجوهى هم كه در تفسير «شُهُب» ذكر كرده اند، - كه وجوه بسيار زيادى هم هستند - و در تفاسير مفصل و طولانى، از قبيل «تفسير كبير» فخر رازى، و «روح المعانى» آلوسى و غير آن دو نقل شده، باطل مى شود.

ناگزير بايد توجيه ديگرى كرد كه مخالف با علوم امروزى و مشاهداتى كه بشر از وضع آسمان ها دارد، نبوده باشد. و آن توجيه به احتمال ما - و خدا داناتر است - اين است كه:

اين بياناتى كه در كلام خداى تعالى ديده مى شود، از باب مثال هايى است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده، تا آنچه خارج از حس است، به صورت محسوسات در افهام بگنجد. همچنان كه خود خداى تعالى، در كلام مجيدش فرموده: «وَ تِلكَ الأمثَالُ نَضرِبُهَا لِلنّاسِ وَ مَا يَعقِلُهَا إلّا العَالِمُون». و اين گونه مَثَل ها، در كلام خداى تعالى بسيار است. از قبيل: عرش، كرسى، لوح و كتاب، كه هم در گذشته به آن ها اشاره شد، و هم در آينده، به بعضى از آن ها اشاره خواهد رفت.

بنابراين اساس، مراد از آسمانى كه ملائكه در آن منزل دارند، عالَمى ملكوتى خواهد بود، كه افقى عالى تر از افق عالَم مُلك و محسوس دارد، همان طور كه آسمان محسوس ما، با اجرامى كه در آن هست، عالى تر و بلندتر از زمين ماست.

و مراد از نزديك شدن شيطان ها به آسمان و استراق سمع، و به دنبالش هدف شهاب ها قرار گرفتن، اين است كه:

شيطان ها مى خواهند به عالَم فرشتگان نزديك شوند، و از اسرار خلقت و حوادث آينده سر درآورند. و ملائكه هم، ايشان را با نورى از ملكوت، كه شيطان ها تاب تحمّل آن را ندارند، دور مى سازند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۸

و يا مراد اين است كه: شيطان ها، خود را به حق نزديك مى كنند، تا آن را با تلبيس ها و نيرنگ هاى خود، به صورت باطل جلوه دهند، و يا باطل را با تلبيس و نيرنگ، به صورت حق درآورند، و ملائكه رشته هاى ايشان را پنبه مى كنند، و حق صريح را هويدا مى سازند، تا همه به تلبيس آن ها پى برده، حق را حق ببينند، و باطل را باطل.

و اين كه خداى سبحان، داستان استراق سمع شياطين و هدف شهاب قرار گرفتنشان را دنبال سوگند به ملائكه وحى و حافظان آن از مداخله شيطان ها ذكر كرده، تا اندازه اى گفتار ما را تأييد مى كند - و خدا داناتر است.

«فَاستَفْتهِمْ أَهُمْ أَشدُّ خَلْقاً أَم مَنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِينٍ لازِبِ»:

كلمه «لازب»، به معناى دو چيز به هم چسبيده است، به طورى كه هر يك ملازم ديگرى شده باشد. و در مجمع البيان گفته: «لازب» و «لازم»، به يك معنى است.

و مراد از جمله «مَن خَلَقنَا»، يا ملائكه اى است كه در آيات قبلى به آنان اشاره كرد، كه حافظ وحى و تيراندازان شهاب هايند. و يا مخلوقات عظيم ديگرى، غير از انسان است. از قبيل آسمان ها، زمين و ملائكه.

و اگر درباره آن ها با ضمير «هُم»، كه مخصوص عقلاء است، تعبير كرد و فرمود: «آيا خلقت ايشان بزرگتر است، يا كسى كه ما خلق كرده ايم»، و نفرمود: «چيزى كه ما خلق كرده ايم»، بدان جهت است كه در بين نامبردگان، ملائكه هم منظور بودند و ملائكه، داراى عقل اند، جانب آنان را غلبه داده و از همه آسمان ها و زمين و ملائكه، تعبير كرده به: «كسى كه ما خلقش كرده ايم».

و معناى آيه، اين است كه: وقتى خداى سبحان، ربّ آسمان ها و زمين و موجودات بين آن دو و ملائكه بود، تو اى رسول گراميم، از ايشان نظرخواهى كن و بپرس: آيا خلقت ايشان مهمتر و بزرگ تر است، يا خلقت غير ايشان از موجودات ديگرى، كه ما خلق كرده ايم. آن وقت متوجه خواهند شد كه خلقت آنان، ضعيف تر و ناچيزتر از خلقت موجودات ديگر است. براى اين كه خلقت ايشان، از يك گِل چسبنده بود و معلوم است كه اين گِل چسبنده ناچيز، نمى تواند ما را عاجز سازد.

بحث روایتی: (چند روايت در ذيل برخى آيات گذشته)

در تفسير قمى، در ذيل جمله «وَ الصّافّاتِ صَفّا» آمده كه منظور ملائكه و انبيايند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۸۹

و در همان كتاب، از پدرش و از يعقوب بن يزيد، از ابن ابى عمير، از بعضى از راويان شيعه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرموده: اين ستارگان كه در آسمان است، شهرهايى است مانند شهرهايى كه در زمين است...

باز در همان كتاب، در روايت ابى الجارود، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرموده: «عذاب واصب»، يعنى عذاب دائم و دردناك، كه دردش تا دل ها مى رسد.

و باز در همان كتاب، از رسول اللّه «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نقل كرده كه در داستان معراج فرمود: پس جبرئيل بالا رفت و من نيز با او بالا رفتم، تا رسيدم به آسمان دنيا. بر روى آن آسمان، فرشته اى ديدم كه او را اسماعيل مى گفتند، و او، همان صاحب خطفه است، كه خداى عزّوجلّ، درباره اش فرموده: «إلّا مَن خَطِفَ الخَطفَةَ فَأتبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِب». و زير فرمان آن، هفتاد هزار فرشته اند كه زير فرمان هر فرشته، هفتاد هزار فرشته ديگرند...

مؤلف: اين گونه روايات در اين باب، بسيار زياد است كه: ما بعضى از آن ها را در تفسير آيه «إلّا مَنِ استَرَقَ السّمعَ فَأتبَعَهُ شِهَابٌ مُبِين» نقل كرديم، و بعضى ديگر از آن ها را، إن شاء اللّه تعالى، در تفسير دو سوره «مُلك» و «جنّ»، ايراد خواهيم كرد.

در نهج البلاغه است كه: خداى تعالى، از تمامى روى زمين، چه زمين سخت و چه سهلش، چه زمين صالح و چه شوره زارش، خاكى برگرفت و آن را با آب درآميخت، تا وقتى كه خالص گشت، و آنگاه آن را با شبنمى تر كرد، تا چسبنده شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۰

آيات ۱۲ - ۷۰ سوره صافات

بَلْ عَجِبْت وَ يَسخَرُونَ(۱۲) وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ(۱۳) وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ(۱۴) وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۱۵) أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظاماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(۱۶) أَوَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ(۱۷) قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَاخِرُونَ(۱۸) فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظرُونَ(۱۹) وَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ(۲۰) هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(۲۱) احْشُرُوا الَّذِينَ ظلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ(۲۲) مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَاطِ الجَْحِيمِ(۲۳) وَ قِفُوهُمْ إِنّهُم مَّسئُولُونَ(۲۴) مَا لَكُمْ لا تَنَاصرُونَ(۲۵) بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُستَسلِمُونَ(۲۶) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۲۷) قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ(۲۸) قَالُوا بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ(۲۹) وَ مَا كانَ لَنَا عَلَيْكُم مِّن سُلْطانِ بَلْ كُنتُمْ قَوْماً طاغِينَ(۳۰) فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائقُونَ(۳۱) فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ(۳۲) فَإِنّهُمْ يَوْمَئذٍ فى الْعَذَابِ مُشترِكُونَ(۳۳) إِنَّا كَذَلِك نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(۳۴) إِنّهُمْ كانُوا إِذَا قِيلَ لهَُمْ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ يَستَكْبرُونَ(۳۵) وَ يَقُولُونَ أَ ئنَّا لَتَارِكُوا ءَالِهَتِنَا لِشاعِرٍ مجْنُونِ(۳۶) بَلْ جَاءَ بِالحَْقِّ وَ صدَّقَ الْمُرْسلِينَ(۳۷) إِنَّكمْ لَذَائقُوا الْعَذَابِ الاَلِيمِ(۳۸) وَ مَا تُجْزَوْنَ إِلّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۳۹) إِلّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(۴۰) أُولَئك لهَُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ(۴۱) فَوَاكِهُ وَ هُم مُّكْرَمُونَ(۴۲) فى جَنَّاتِ النَّعِيمِ(۴۳) عَلى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ(۴۴) يُطافُ عَلَيهِم بِكَأْسٍ مِّن مَّعِينِ(۴۵) بَيْضاءَ لَذَّةٍ لِّلشّارِبِينَ(۴۶) لا فِيهَا غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنهَا يُنزَفُونَ(۴۷) وَ عِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطّرْفِ عِينٌ(۴۸) كَأَنهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ(۴۹) فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ(۵۰) قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ إِنّى كانَ لِى قَرِينٌ(۵۱) يَقُولُ أَ ءِنَّك لَمِنَ الْمُصدِّقِينَ(۵۲) أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظاماً أَ ءِنَّا لَمَدِينُونَ(۵۳) قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطلِعُونَ(۵۴) فَاطّلَعَ فَرَءَاهُ فى سوَاءِ الجَْحِيمِ(۵۵) قَالَ تَاللَّهِ إِن كِدتَ لَتُرْدِينِ(۵۶) وَ لَوْلا نِعْمَةُ رَبّى لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ(۵۷) أَ فَمَا نحْنُ بِمَيِّتِينَ(۵۸) إِلّا مَوْتَتَنَا الاُولى وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(۵۹) إِنَّ هَذَا لهَُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(۶۰) لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ(۶۱) أَ ذَلِك خَيرٌ نُّزُلاً أَمْ شجَرَةُ الزَّقُّومِ(۶۲) إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظالِمِينَ(۶۳) إِنَّهَا شجَرَةٌ تَخْرُجُ فى أَصلِ الجَْحِيمِ(۶۴) طلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشّيَاطِينِ(۶۵) فَإِنّهُمْ لاَكلُونَ مِنهَا فَمَالِئُونَ مِنهَا الْبُطُونَ(۶۶) ثمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيهَا لَشوْباً مِّنْ حَمِيمٍ(۶۷) ثمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لإلَى الجَْحِيمِ(۶۸) إِنّهُمْ أَلْفَوْا ءَابَاءَهُمْ ضَالِّينَ(۶۹) فَهُمْ عَلى ءَاثَرِهِمْ يُهْرَعُونَ(۷۰)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۱
«ترجمه آیات»

(نه تنها ايمان نمى آورند) بلكه وقتى تو از گمراهى آنان تعجب مى كنى، تو را مسخره مى كنند (۱۲).

و چون تذكر داده مى شوند، پند نمى پذيرند (۱۳).

و چون آيتى مى بينند، مسخره مى كنند (۱۴).

و مى گويند: اين نيست، مگر سحرى آشكار (۱۵).

آيا وقتى مُرديم و خاك و استخوان شديم، دوباره زنده مى شويم؟ (۱۶)

(ما) و حتى پدران گذشته ما؟ (۱۷)

بگو: بله، زنده مى شويد، در حالى كه خوار و ذليل باشيد (۱۸).

و اين زنده شدن انسان ها با يك نهيب صورت مى گيرد، كه ناگهان همگى نگران بر مى خيزند (۱۹).

و مى گويند: اى واى بر ما، اين همان روز جزاست (۲۰).

اين روز جدايى حق از باطل است كه تا در دنيا بوديد، تكذيبش مى كرديد (۲۱).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۲

(هان اى فرشتگان)، همه آن ها كه ظلم كردند و اتباع و اشباه آن ها را و آنچه را كه مى پرستيدند، يكجا جمع كنيد (۲۲).

آرى، آنچه كه به جاى خدا عبادت مى كردند، پس آنگاه به سوى دوزخ ببريد (۲۳).

آن جا، نگهشان بداريد كه بايد بازخواست شوند (۲۴).

در آن جا از ايشان مى پرسند: چرا مانند دنيا از يكديگر حمايت نمى كنيد؟ (۲۵)

(جوابى ندارند) بلكه ايشان امروز تسليم اند (۲۶).

بعضى به بعضى رو مى كنند و از يكديگر پرسش مى كنند (۲۷).

پيروان به سردمداران گويند: شما بوديد كه به عنوان بشارت و ميمنت مى آمديد و ما را به دين خود مى خوانديد (۲۸).

در پاسخشان گويند: خود شما بنا نداشتيد ايمان بياوريد (۲۹).

و ما بر شما دست تسلط نداشتيم (و اجبارتان نمى كرديم)، بلكه خودتان مردمى طغيان گر بوديد (۳۰).

و در نتيجه، حكم خدا و قضاى او درباره ما حتمى گشت، و ما عذاب را خواهيم چشيد (۳۱).

آرى، ما شما را گمراه كرديم، چون خودمان گمراه بوديم (۳۲).

در نتيجه، همه آنان در عذاب شريك اند (۳۳).

ما با مجرمان، اينچنين رفتار مى كنيم (۳۴).

چون ايشان اين طور بودند كه وقتى لا اله الا اللّه برايشان گفته مى شد، كبر مى ورزيدند (۳۵).

و مى گفتند: آيا به خاطر مردى ديوانه، خدايان خود را رها كنيم (۳۶).

با اين كه او حق آورده و رسولان قبلى را تصديق مى كند (۳۷).

محققا شما عذاب دردناك را خواهيد چشيد (۳۸).

و اين جزايتان نيست، مگر به خاطر همان اعمالى كه مى كرديد (۳۹).

مگر بندگان مخلص خدا (۴۰).

كه ايشان رزقى معلوم دارند (۴۱).

ميوه هايى، و ايشان گرامى هستند (۴۲).

در بهشت هاى پر نعمت (۴۳).

بر تخت هايى رو به روى هم (۴۴).

قدح ها از آب بهشتى، از هر سو برايشان حاضر مى شود (۴۵).

آبى زلال و لذت بخش براى نوشندگان (۴۶).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۳

نه در آن ضرر و فسادى است، و نه از آن مست مى شوند (۴۷).

و پيش ايشان، حوريان درشت چشم پركرشمه و نازند (۴۸).

گويى از سفيدى، سفيده تخم مرغ اند، قبل از آن كه دست خورده شود (۴۹).

پس بعضى به بعضى ديگر روى آورده، از يكديگر پرسش مى كنند (۵۰).

يكى از آن ميان مى پرسد: من رفيقى داشتم (۵۱).

كه بارها از من خرده مى گرفت، كه تو هم از معتقدين به معادى (۵۲).

آيا بعد از آن كه مُرديم و خاك و استخوان شديم، دوباره براى پاداش زنده مى شويم ؟ (۵۳)

شما هيچ از او خبر داريد؟ (۵۴)

در همين بين، به دوزخ مى نگرد و رفيق خود را در وسط جهنم مى بيند (۵۵).

به او مى گويد: به خدا قسم، نزديك بود مرا به ضلالت بيفكنى (۵۶).

و اگر نعمت پروردگارم نبود، حتما من نيز از حاضر شدگان در دوزخ مى بودم (۵۷).

دوستان بهشتى از شدت خرسندى و شادى به يكديگر مى گويند: آيا راستى اين ماييم كه ديگر نمى ميريم؟(۵۸)

و به جز همان مرگ اولمان، ديگر مرگى نداشته و عذاب هم نمى شويم؟ (۵۹)

محققا و به راستى كه اين چه رستگارى عظيمى است، كه خدا به ما روزى كرد (۶۰).

و شايسته است كه اهل عمل، براى چنين زندگى تلاش كنند (۶۱).

آيا براى پذيرايى، اين رزق كريم بهتر است و يا درخت زقّوم (۶۲).

ما آن را، فتنۀ ستمگران كرديم (۶۳).

درختى است كه از قعر جهنم سر در مى آورد (۶۴).

ميوه اش، گويى سرِ شيطان ها است (۶۵).

چون ايشان از آن خواهند خورد و شكم ها را از آن، پُر خواهند كرد (۶۶).

و سپس از روى آن خوراك، آبى بى نهايت سوزنده مى نوشند (۶۷).

و سپس بازگشت نهايى آنان به سوى جهنم خواهد بود (۶۸).

همين ها بودند كه در دنيا، پدران خود را گمراه يافتند (۶۹).

و با اين حال، به دنبال آثار پدران خود بشتافتند (۷۰).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۴
«بیان آیات»

در اين آيات، استهزايى كه كفار به آيات خدا مى كردند و پاره اى از سخنان ايشان كه بر اساس كفر و انكار معاد مى گفته اند، و ردّى كه از سخنان ايشان شده، حكايت شده است. و در ردّ آنان، به تقرير مسأله بعث پرداخته و بيان كرده كه كفار در آن روز، چه شدتى و چه عذاب هاى گوناگونى دارند، و خداوند چگونه بندگان مخلص خود را، با نعمت ها و كرامت هاى خود گرامى مى دارد.

و نيز چگونگى بحث و جدال دوزخيان با يكديگر را نقل مى كند، كه در روز قيامت، چه سخنانى بين آنان ردّ و بَدَل مى شود. و سخنانى را هم كه بين اهل بهشت با خودشان و يا با بعضى از اهل آتش، ردّ و بَدَل مى شود، ذكر كرده.

حکایت انکار و استهزاء معاد، توسط مشركان

«بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسخَرُونَ * وَ إِذَا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ»:

يعنى اى محمّد! بلكه تو از تكذيب ايشان تعجب مى كنى كه چگونه تكذيبت مى كنند، با اين كه تو ايشان را به سوى كلمه حق مى خوانى، و تازه وقتى تعجب مى كنى تو را در اين تعجب مسخره مى كنند، و يا تو را در همين دعوت به سوى حق مسخره مى كنند. و چون به وسيله آيات داله بر توحيد و دين حق، تذكر داده مى شوند، باز متذكر نگشته و بيدار نمى شوند.

«وَ إِذَا رَأَوْا ءَايَةً يَستَسخِرُونَ»:

در مجمع البيان مى گويد: «كلمۀ «سخر» و «استسخر»، هر دو به يك معنا است». و در نتيجه گفتار وى، معناى آيه چنين مى شود: و چون اين مشركان، آيتى معجزه آسا از آيات معجره خدا را مى بينند، مثلا قرآن و يا شقّ القمر را مشاهده مى كنند، آن را استهزاء مى كنند.

«وَ قَالُوا إِنْ هَذَا إِلّا سِحْرٌ مُّبِينٌ»:

در اين که مشركان در اشاره به آيت، كلمۀ «هذا» را به كار برده اند، إشعارى است از ايشان به اين كه ما اصلا از اين چيز كه تو آن را آيت مى خوانى، هيچ چيز نمى فهميم، مگر همين قدر كه آن چيزى است از چيزها بدون مزيت. و اين تعبير، بدترين توهينى است كه به عمل شخصى بكنند.

«أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً وَ عِظاماً أَ ءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ ءَابَاؤُنَا الاَوَّلُونَ»:

اين آيه، حكايت انكار مشركان نسبت به مسأله معاد است. كلامى است كه به غير از استبعاد، هيچ پايه و دليلى ندارد. در نظر وهم، اين معنا بعيد مى آيد كه انسان بميرد و بدنش متلاشى گشته، به صورت خاك و استخوان درآيد، آنگاه دوباره به صورت اولش برگردد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۵

دليل بر اين كه غير از استبعاد، پايه اى ديگر ندارد، اين است كه استفهام انكارى را نسبت به نياكان خود دوباره تكرار كرده اند. چون استبعاد وهم آدمى از زنده شدن نياكان و اجداد، كه آثارشان به كلّى محو شده و به جز داستان ها از ايشان چيزى باقى نمانده، بيشتر و شديدتر از استبعادى است كه از زنده شدن خودش دارد.

و اگر منظورشان از اين گفتار، تمسك به دليل عقلى، يعنى محال بودن اعادۀ معدوم بود، اين دليل در اعادۀ خودشان و اجدادشان يكسان بود، و ديگر احتياج نبود كه استفهام انكارى را درباره اعادۀ اجداد و نياكان خود تكرار كنند.

«قُلْ نَعَمْ وَ أَنتُمْ دَاخِرُونَ * فَإِنَّمَا هِىَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ»:

در اين آيه، خداى تعالى، پيامبر عزيز خود را دستور مى دهد كه در پاسخ شان بگويد: بله، همه شان زنده خواهند شد.

«وَ أنتُم دَاخِرُون» - يعنى زنده مى شويد، در حالى كه خوار و بى مقدار و ذليل باشيد. و اين در حقيقت، احتجاج و استدلال به عموميت قدرت خدا و نفوذ اراده بى درنگ او است.

آرى، «إنّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُون: دستور او وقتى اراده چيزى كند، همين است كه بگويد باش، و پس او موجود مى شود». و به همين جهت، به دنبال آن فرمود: «فَإنَّمَا هِىَ زَجرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإذَا هُم يَنظُرُونَ: مسأله بعث، يك زجره و نهيب بيش نيست كه وقتى صادر شد، مردم ناگهان زنده شده و مبهوت نظر مى كنند».

همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «وَ لِلّهِ غَيبُ السّماوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا أمرُ السّاعَةِ إلّا كَلَمحِ البَصَرِ أو هُوَ أقرَبُ إنّ اللّهَ عَلَى كُلّ شَئٍ قَدِيرٌ».

و اين كه بر سرِ جمله «فَإنّمَا هِىَ زَجرَةٌ وَاحِدَة»، حرف «فاء» آورده، به اين منظور بوده كه تعليل را افاده كند و در نتيجه، جملۀ مذكور تعليل مى باشد براى جملۀ «وَ أنتُم دَاخِرُون». و تعبير به كلمۀ «زَجرَة» نيز، إشعار به خوارى و ذلت آنان دارد.

«وَ قَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ * هَذَا يَوْمُ الْفَصلِ الَّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ»:

اين آيه شريفه، عطف است بر جمله «يَنظُرُون»، كه إشعار به مبهوت بودن آنان داشت و مى فهمانيد كه مشركان بعد از زنده شدن، مبهوت و دهشت زده هستند، و همه در فكر آنند كه آيا عالَم قيامت را به خواب مى بينند، يا به بيدارى؟ آن وقت متوجه مى شوند كه نه، خواب نيستند و اين همان روز بعث و روز جزا است.

و چون به خاطر كفر و تكذيبشان، از جزا حذر و دلواپسى دارند، مى گويند: «هَذَا يَومُ الدّين: اين، روز جزاست»، و نمى گويند: «هَذَا يَومُ البَعث: اين، روز قيامت است».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۱۹۶

و اگر در اول آيه تعبير به ماضى آورد و فرمود: «قَالُوا: گفتند: اى واى بر ما»، با اين كه هنوز نگفته اند، بلكه در قيامت خواهند گفت، به خاطر اين است كه مسأله معاد، محقق الوقوع است.

بعضى از مفسران گفته اند: «جملۀ «هَذَا يَومُ الفَصل الّذِى كُنتُم بِهِ تُكَذّبُون»، كلامى است كه كفار به يكديگر مى گويند.

بعضى ديگر گفته اند: «كلام ملائكه و يا خود خداى تعالى است، كه به ايشان خطاب مى كند».

آيه بعدى، مؤيد احتمال دوم است. چون آن آيه به طور مسلّم، كلام خداست كه مى فرمايد: «محشور كنيد ستمكاران و قرين هاى آنان را و آنچه را كه به جاى خدا، عبادت مى كردند».

و كلمۀ «فصل»، به معناى تميز بين دو چيز است. و اگر روز قيامت را «روز فصل» خوانده، بدين ملاحظه است كه آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است. روزى كه به حكم خدا و قضاى او، بين حق و باطل، و يا بين مجرم و متقى، جدايى مى افتد، و هر يك از ديگرى متمايز مى شود. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «وَ امتَازُوا اليَومَ أيّهَا المُجرِمُون».

«احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْوَاجَهُمْ وَ مَا كانُوا يَعْبُدُونَ * مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِرَاطِ الجَْحِيمِ»:

اين كلامى است از خداى تعالى به ملائكه، و معنايش اين است كه: ما به ملائكه گفتيم ايشان را محشور كنيد.

بعضى از مفسران گفته اند: اين آيه، كلامى است از ملائكه كه به يكديگر مى گويند.

و كلمۀ «حشر» - به طورى كه راغب گفته - به معناى اين است كه جماعتى از مقرّشان، به زور اخراج شوند، تا به سوى جنگ و امثال آن روانه گردند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←