تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۱۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۳ </center> | ||
<span id='link1'><span> | <span id='link1'><span> | ||
==آيات ۱ - | ==آيات ۱ - ۱۴ سوره قصص == | ||
بِسمِ | * سوره «قصص»، مکّی است و هشتاد و هشت آیه دارد. | ||
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* | |||
طسم (۱) | طسم (۱) | ||
تِلْك | |||
نَتْلُوا عَلَيْك مِن | تِلْك آيَات الْكِتَابِ الْمُبِينِ(۲) | ||
وَ نُرِيدُ أَن | نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۳) | ||
وَ | |||
وَ أَوْحَيْنَا إِلى | إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَستَحْىِ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ(۴) | ||
فَالْتَقَطهُ | |||
وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ | وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ(۵) | ||
وَ أَصبَحَ فُؤَادُ | |||
وَ نُمَكِّنَ لهَُمْ فى الاَرْضِ وَ نُرِى فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كانُوا يحْذَرُونَ(۶) | |||
وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فى الْيَمِّ وَ لا تخَافى وَ لا تحْزَنى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسلِينَ(۷) | |||
فَالْتَقَطهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا كانُوا خَاطِئِينَ(۸) | |||
وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ قُرَّت عَينٍ لى وَ لَك لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۹) | |||
وَ أَصبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسى فَارِغاً إِن كادَت لَتُبْدِى بِهِ لَوْ لا أَن رَّبَطنَا عَلى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(۱۰) | |||
وَ قَالَت لاُخْتِهِ قُصيهِ فَبَصرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۱۱) | وَ قَالَت لاُخْتِهِ قُصيهِ فَبَصرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۱۱) | ||
وَ | |||
وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَت هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ(۱۲) | |||
وَ | |||
فَرَدَدْنَاهُ إِلى أُمِّهِ كىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۱۳) | |||
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ استَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ(۱۴) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۴ </center> | ||
ترجمه | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
به نام خداوند بخشنده مهربان | به نام خداوند بخشنده مهربان | ||
طسم (۱) | |||
اين | طسم. (۱) | ||
ما از داستان موسى و فرعون آنچه حق | |||
به درستى كه فرعون در زمين | اين قرآن، آيات كتاب مبين است. (۲) | ||
ما در برابر او خواستيم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده | |||
و در زمين مكنتشان داده و از همين ضعفا به فرعون و هامان و لشكريان آن | ما از داستان موسى و فرعون آنچه حق است، بر تو براى مردمى كه ايمان مى آورند، مى خوانيم. (۳) | ||
و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير | |||
پس آل | به درستى كه فرعون در زمين بلندپروازى كرد و مردمش را گروه گروه ساخت، طايفه اى از ايشان را بيچاره و ضعيف كرد، تا آن جا كه پسرانشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت، راستى كه او از مفسدان بود. (۴) | ||
و همسر فرعون گفت اين | |||
در | ما در برابر او خواستيم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده شدند، منت نهاده، ايشان را پيشوايان خلق كنيم و وارث ديگران قرار دهيم. (۵) | ||
وى به خواهر موسى گفت : از دور دنبال موسى | |||
ما قبلا پستان همه زنان شيرده را بر او حرام كرده بوديم | و در زمين مكنتشان داده و از همين ضعفا به فرعون و هامان و لشكريان آن دو، آن سرنوشتى را نشان دهيم كه از آن مى گريختند.(۶) | ||
با اين نقشه او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد و تا | |||
و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير بده، همين كه بر جان او بيمناك شدى، او را به دريا بينداز، و مترس و غمگين مباش كه ما وى را به تو برگردانيده و از پيامبرانش مى كنيم. (۷) | |||
پس آل فرعون، موسى را از دريا گرفتند، تا دشمن و مايه اندوه شان شود. آرى، فرعون و هامان و لشكريانشان خطا كردند (و اگر از آينده اين كودك خبر مى داشتند، هرگز او را از دريا نمى گرفتند). (۸) | |||
و همسر فرعون گفت: اين كودك، نور چشم من و تو است (و رو به جلادان كرد و گفت) او را مكشيد، شايد ما را سود بخشد، و يا اصلا او را فرزند خود بگيريم . اين را مى گفتند، و نمى دانستند (كه چرا مى گويند و اين خداست كه اين پيشنهاد را به دلشان انداخته). (۹) | |||
در نتيجه، قلب مادر موسى مطمئن و فارغ از اندوه گشت، كه اگر فارغ نمى شد، نزديك بود موسى را لو دهد، اين ما بوديم كه قلبش را به جايى محكم بستيم تا از مؤمنان باشد. (۱۰) | |||
وى به خواهر موسى گفت: از دور دنبال موسى باش، تا از او خبرى بيابى. خواهر موسى او را از دور ديد، اما به طورى كه درباريان ملتفت نشدند. (۱۱) | |||
ما قبلا پستان همه زنان شيرده را بر او حرام كرده بوديم. در نتيجه، پستان احدى را نگرفت، خواهرش گفت: آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه براى شما سرپرستى اين كودك را به عهده بگيرند، خانواده اى كه خيرخواه اين كودك باشند؟ (۱۲) | |||
با اين نقشه او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد و تا آن كه بداند وعدۀ خدا حق است، وليكن بيشتر مردم نمى دانند. (۱۳) | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵ </center> | ||
و چون به حد رشدش رسيد و جوانى تمام عيار | و چون به حد رشدش رسيد و جوانى تمام عيار شد، او را حكمت و علم داديم، و اين چنين به نيكوكاران پاداش مى دهيم. (۱۴) | ||
<span id='link2'><span> | <span id='link2'><span> | ||
==غرض و مفاد سوره قصص | |||
غرض اين | ==غرض و مفاد سوره قصص == | ||
به همين | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
و عين همين سنت را در ميان | |||
آنگاه از اين داستان منتقل مى شود به بيان اين كه در حكمت خدا لازم است كه از جانب | غرض اين سوره، وعدۀ جميل به مؤمنان است. مؤمنانى كه در مكه، قبل از هجرت به مدينه، عده اندكى بودند كه مشركان و فراعنۀ قريش، ايشان را ضعيف و ناچيز مى شمردند، و اقليتى كه در مكه، در بين اين طاغيان در سخت ترين شرايط به سر مى بردند و فتنه ها و شدايد سختى را پشت سر مى گذاشتند. | ||
خداى تعالى در اين سوره، به ايشان وعده مى دهد كه به زودى بر آنان منت نهاده و پيشوايان مردم قرارشان مى دهد، و آنان را وارث همين فراعنه مى كند، و در زمين مكنتشان مى دهد، و به طاغيان قومشان، آنچه را كه از آن بيم داشتند، نشان مى دهد. | |||
به همين منظور، براى اين مؤمنان اين قسمت از داستان موسى و فرعون را خاطرنشان مى سازد كه موسى را در شرايطى خلق كرد كه فرعون در اوج قدرت بود و بنى اسرائيل را خوار و زيردست كرده بود، كه پسربچه هايشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت. | |||
آرى، خداوند در چنين شرايطى، موسى را آفريد و مهمتر آن كه او را در دامن دشمنش، يعنى خود فرعون پرورش داد، تا وقتى كه به حد رشد رسيد. آنگاه او را از شرّ فرعون نجات داد و از بين فرعونيان به سوى مدين روانه اش نمود. و پس از مدتى به عنوان رسالت، دوباره به سوى ايشان بر گردانيد، با معجزاتى آشكار تا آن كه فرعون و لشكريانش، تا آخرين نفر را غرق كرده و بنى اسرائيل را وارث آنان نمود، و تورات را بر موسى نازل فرمود، تا هدايت و بصيرت براى مؤمنان باشد. | |||
و عين همين سنت را در ميان مؤمنان به اسلام جارى خواهد كرد، و ايشان را به مُلك و عزّت و سلطنت خواهد رسانيد، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را، دوباره به وطن باز خواهد گردانيد. | |||
آنگاه از اين داستان منتقل مى شود به بيان اين كه: در حكمت خدا لازم است كه از جانب خودش، كتابى نازل كند، تا دعوت حق آن جناب نيز كتاب داشته باشد. سپس سخنان طعن آميز مشركان را كه درباره دعوت قرآن زده اند كه: «چرا به وى آنچه به موسى داده شد، ندادند» نقل فرموده و از آن پاسخ مى دهد. و نيز علت ايمان نياوردن آنان را نقل نموده به اين كه | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۶ </center> | ||
اگر به تو ايمان بياوريم و هدايت تو را پيروى | اگر به تو ايمان بياوريم و هدايت تو را پيروى كنيم، قدرت ما از ما سلب مى شود، و از آن پاسخ مى دهد، و به اين منظور، داستان قارون و فرو رفتنش در زمين را برايشان مجسم مى سازد. | ||
و اين | |||
طسم تِلْك | و اين سوره، به طورى كه سياق آياتش شهادت مى دهد، مكّى است، و چهارده آيه اى كه ما از اول در اين جا آورديم، يك فصل است، كه داستان موسى را از روز ولادت تا روز بلوغ بيان مى كند. | ||
تفسير و بحث اين | |||
«'''طسم * تِلْك آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ'''»: | |||
تفسير و بحث اين آيه، در آياتى نظير اين آيه گذشت. | |||
<span id='link3'><span> | <span id='link3'><span> | ||
==از داستان موسى | |||
نَتْلُوا عَلَيْك مِن | ==لزوم درس آموزی مؤمنان، از داستان موسى «ع» و فرعون == | ||
«'''نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ'''»: | |||
حرف | |||
و حاصل معناى آيه اين مى شود كه : ما بعضى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى | كلمۀ «مِن»، تبعيض را مى رساند، و كلمه «بِالحَقّ»، متعلق است به كلمۀ «نَتلُوا»، و معنايش اين است كه: ما بعضى از اخبار موسى را برايت تلاوت مى كنيم. تلاوتى كه متلبس به لباس حق باشد. پس هرچه تلاوت مى شود، از ناحيه ما و به وحى ما است، بدون اين كه شيطان، در القاى آن، ذرّه اى مداخله داشته باشد. | ||
ممكن هم هست كه متعلق به كلمۀ «نَبَأ» باشد، كه در اين صورت معنى چنين مى شود: ما پاره اى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم، در حالى كه آن اخبار متلبس به حق است و هيچ شكى در آن نيست. | |||
حرف «لام» در جملۀ «لِقَومٍ يُؤمِنُون»، لام تعليل و متعلق است به جملۀ «نَتلُوا»، و معنايش اين است كه: ما قسمتى از خبر موسى و فرعون را براى خاطر قومى كه به آيات ما ايمان مى آورند، بر تو مى خوانيم، تا در آن تدبر كنند. | |||
و حاصل معناى آيه اين مى شود كه: | |||
ما بعضى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم، خواندنى به حق. براى اين كه اين قوم كه به آيات ما ايمان آورده اند، در آن تدبر كنند. قومى كه تو را پيروى كردند، و در دست فراعنه قريش گرفتار سختى و شكنجه گشته اند، تا برايشان محقق و مسلم شود كه: | |||
خدايى كه آنان به او و به فرستادۀ او ايمان آورده اند، و در راه او، اين همه آزار و شكنجه از دشمنان تحمل كرده اند، همان خدايى است كه به منظور احياى حق، و نجات بنى اسرائيل، و عزت دادن به آنان بعد از ذلتشان، موسى را آفريد، تا ايشان را از آن ذلت نجات دهد. چه ذلتى؟ كه فرزندانشان را مى كشتند و زنانشان را باقى مى گذاشتند، و فرعون بر آنان بلندپروازى و قدرت نمايى كرده و چنگال قهر خود را در آنان فرو كرده، و جور و ستمش را بر آنان احاطه داده بود. | |||
خدا، موسى را در چنين جوّى تاريك خلق كرد. در محيطى كه احدى احتمال آن را نمى داد. سپس او را در دامن دشمنش پرورانيد. آنگاه از مصر بيرونش برد، و دوباره او را برگردانيد، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۷ </center> | ||
در حالى كه داراى | در حالى كه داراى معجزه و قدرت آشكار بود، و به وسيله او، بنى اسرائيل را نجات داد و فرعون و لشكريانش را نابود كرد، و آنان را براى نسل هاى بعد، سرگذشت و داستانى قرار داد. | ||
پس او خداى - | |||
پس او خداى - جلّ شأنه - است، كه داستان ايشان را بر پيامبرش نقل مى كند. و با جملۀ «لِقَومٍ يُؤمِنُون» اشاره مى فرمايد به اين كه: به زودى، همان رفتار را با دشمنان اينان عملى خواهد كرد، و بر اين مؤمنان مستضعف منت نهاده، وارث دشمنانشان مى سازد. و دقيقا آنچه با بنى اسرائيل و دشمن ايشان كرد، با مؤمنان و دشمنانشان نيز، همان را خواهد كرد. | |||
<span id='link4'><span> | <span id='link4'><span> | ||
==وصف كارهاى فرعون و محيطى كه | |||
==وصف كارهاى فرعون و محيطى كه موسى«ع»، در آن زاده شد == | |||
«'''إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ'''»: | |||
و حاصل معناى | |||
و منظور از يك طايفه در جمله | «عُلُو» در زمين، كنايه از ستمگرى و بلندپروازى است. و كلمۀ «شِيَع»، جمع «شيعه»، و به معناى فرقه است. در مجمع البيان گفته: «كلمۀ «شِيَع»، به معناى فرقه ها است، و هر فرقه يك شيعه است، و اگر شيعه ناميدند، بدين جهت است كه بعضى، بعض ديگر را پيروى مى كنند». | ||
و گويا مراد از اين كه فرمود: «فرعون، اهل زمين را شيعه شيعه كرد»، اين باشد كه: اهل زمين را - كه گويا منظور از آنان اهل مصر باشد، و الف و لام در «الأرض» براى عهد بوده باشد - از راه القاى اختلاف و تفرقه افكنى دسته دسته كرد، تا كلمه آنان متفق نشود، و يكدل و يك جهت نباشند، تا نتوانند بر او بشورند، و عليه او قيام نموده و امور را بر او دگرگون سازند. آن طور كه عادت همۀ ملوك است، كه چون مى خواهند قدرت خود را گسترش داده و سلطنت خود را تقويت كنند، اين نقشه را به كار مى برند. | |||
و كلمۀ «يَستَحيِى»، از إستِحيَاء» است، كه به معناى زنده نگاه داشتن است. | |||
و حاصل معناى آيه، اين است كه: | |||
فرعون در زمين علو كرد، و با گستردن دامنۀ سلطنت خود بر مردم، و انفاذ قدرت خويش در آنان، بر مردم تفوق جست، و از راه تفرقه افكنى در ميان آنان، مردم را دسته دسته كرد، تا يكدل و يك جهت نشوند، و نيروى دسته جمعى آنان ضعيف گشته، نتوانند در مقابل قدرت او مقاومت كنند، و از نفوذ ارادۀ او جلوگيرى نمايند. | |||
و منظور از يك طايفه در جمله «يَستَضعِفُ طَائِفَةً مِنهُم»، بنى اسرائيل است، و بنى اسرائيل، فرزندان يعقوب «عليه السلام» مى باشند، كه از زمان يوسف «عليه السلام»، كه پدر و برادران خود را به مصر خواند، و در آن جا منزل داد، در مصر ماندند، و پس از سال ها زاد و ولد، عدّه شان به هزاران نفر رسيد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۸ </center> | ||
و فرعون معاصر موسى | و فرعون معاصر موسى «عليه السلام»، با بنى اسرائيل معاملۀ بردگان را مى كرد، و در تضعيف آنان بسيار مى كوشيد، و اين كار را تا بدان جا ادامه داد كه دستور داد هرچه فرزند پسر براى اين دودمان به دنيا مى آيد، سر ببرّند، و دختران آنان را باقى بگذارند، كه معلوم است سرانجام اين نقشه شوم چه بود. او مى خواست به كلى مردان بنى اسرائيل را نابود كند، كه در نتيجه، نسل آنان به كلى منقرض مى شد. | ||
علت | |||
اين همان اصلاحى است كه صنع | علت اين كه فرعون چنين نقشه اى را طرح كرد، اين بود كه: وى جزو مفسدين در زمين بود. براى اين كه خلقت عمومى كه انسان ها را ايجاد كرده بود و مى كند، در ميان تيره اى با تيره اى ديگر، در بسط وجود فرق نگذاشته، و تمامى قبايل و دودمان ها را به طور مساوى از هستى بهره داده. آنگاه همه را به جهازى كه به سوى حيات اجتماعى، با تمتع از امتعه حيات زمين هدايت كند، مجهز ساخته تا هر يك، به قدر ارزش وجودى و وزن اجتماعى خود، بهره مند شود. | ||
و در اين | |||
معناى آيه : | اين همان اصلاحى است كه صنع ايجاد، از آن خبر مى دهد، و تجاوز از اين سنت و آزاد ساختن قومى و برده كردن قومى ديگر، و بهره مندى قومى از چيزهايى كه استحقاق آن را ندارند، و محروم كردن قومى ديگر از آنچه استحقاق آن را دارند، افساد در زمين است، كه انسانيت را به سوى هلاكت و نابودى مى كشاند. | ||
وَ نُرِيدُ أَن | |||
كلمه | و در اين آيه، آن جوّ و محيطى كه موسى «عليه السلام» در آن متولد شد، تصوير شده، كه تمامى آن اسباب و شرايطى كه بنى اسرائيل را محكوم به فنا مى كرد، بر او نيز احاطه داشت، و خدا او را از ميان همه آن اسباب، سالم بيرون آورد. | ||
==معناى آيه: «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ...»== | |||
«'''وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ ... مَّا كانُوا يحْذَرُونَ'''»: | |||
كلمه «مَنّ» - به طورى كه از كلام راغب استفاده مى شود - در اصل به معناى ثقل و سنگينى بوده، و از همين جهت، واحد وزن را هم در سابق «من» مى گفتند، و منت به معناى نعمت سنگين است، و فلانى بر فلانى منت نهاد، معنايش اين است كه: او را از نعمت، گرانبار كرد. | |||
و نيز همو گفته: و اين كلمه به دو نحو استعمال مى شود. يكى منت عملى، مانند آيه: «وَ نُرِيدُ أن نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ استُضعِفُوا»، يعنى مى خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند، نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند. و دوم منت زبانى، مانند آيه: «يَمُنُّونَ عَلَيكَ أن أسلَمُوا: بر تو منت مى نهند كه مسلمان شده اند»، و اين، از جمله كارهاى زشت است، مگر در صورت كفران نعمت. اين بود خلاصه كلام راغب. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۹ </center> | ||
و | و «تمكين ضعفا» در زمين، به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آن جا شوند، و در آن استقرار يابند. و از خليل نقل شده كه گفته: كلمه «مكان»، صيغه مفعل، از ماده «كون» است، كه به خاطر اين كه بسيار در زبان ها جارى مى شود، آن را مصدرى بر وزن «فعال» گرفته، و فعل «تَمَكَّنَ و تَمَسكَنَ» را از آن مشتق نموده اند. همچنان كه از كلمه «منزل»، با اين كه مصدر نيست، فعل «تَمَنزَلَ» را مشتق نموده اند. | ||
مناسب تر آن است كه : جمله | |||
و | مناسب تر آن است كه: جمله «وَ نُرِيدُ أن نَمُنّ...» را، حال از كلمه «طائفة» گرفته و تقدير كلام را «يَستَضعِفُ طَائِفَة مِنهُم وَ نَحنُ نُرِيدُ أن نَمُنّ: فرعون، طايفه اى از اهل زمين را ضعيف شمرد، در حالى كه ما بر همان ها كه ضعيف شمرده شدند، منت مى نهيم...» بدانيم. | ||
و معنايش اين است كه : جوى كه ما موسى | |||
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: جمله مورد بحث، عطف است بر جملۀ «إنّ فِرعَونَ عَلاَ فِى الأرضِ». وليكن قول اول ظاهرتر از آيه است. | |||
و كلمه «نُرِيدُ»، چه به احتمال اول و چه دوم حكايت حال گذشته است. يعنى با اين كه مضارع است و معناى «مى خواهيم» را مى دهد، وليكن چون در حكايت حال گذشته استعمال شده، معناى «خواستيم» را افاده مى كند. | |||
و جملۀ «وَ نَجعَلَهُم أئِمّة»، عطف تفسير است براى «نَمُنُّ»، و همچنين جملات ديگرى كه بعد از آن پى درپى آمده، همه منت مذكور را تفسير مى كنند. | |||
و معنايش اين است كه: جوى كه ما موسى «عليه السلام» را در آن پروريديم، جوّ علو فرعون در زمين و تفرقه افكنى وى در ميان مردم و استضعاف بنى اسرائيل بود. استضعافى كه به كلى نابودشان مى كرد، در حالى كه ما خواستيم بر همان ضعيف شدگان از هر جهت، نعمتى ارزانى بداريم، كه از سنگينى آن گرانبار شوند. به اين كه خواستيم آنان را پيشوا كنيم، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پيشرو ديگران باشند، در حالى كه سال ها تابع ديگران بودند. | |||
و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم، بعد از آن كه زمين در دست ديگران بود، و خواستيم تا در زمين مكنتشان دهيم، به اين كه قسمتى از زمين را ملك آنان كنيم، تا در آن استقرار يابند، و مالك آن باشند، بعد از آن كه در زمين هيچ جايى نداشتند، جز همان جايى كه فرعون مى خواست، آنان را در آن جا مستقر كند. | |||
و خواستيم تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزيرش و لشكريان آن دو از همين مستضعفان، آن سرنوشت را نشان دهيم كه از آن بيمناك بودند، و آن، اين بود كه روزى بنى اسرائيل بر ايشان چيره شوند، و مُلك و سلطنت و مال و ثروت و رسم و سنت آنان را از دستشان بگيرند. همچنان كه خودشان درباره موسى و برادرش «عليه السلام»، روزى كه به سوى ايشان گسيل شدند، گفتند كه: «يُرِيدَان أن يُخرِجَاكُم مِن أرضِكُم بِسِحرِهِمَا وَ يَذهَبَا بَطَرِيقَتِكُمُ المُثلَى». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۰ </center> | ||
اين آيه | اين آيه شريفه، نقشه اى را كه فرعون براى بنى اسرائيل در سر مى پروراند، تصوير نموده است، و آن نقشه، اين بود كه از بنى اسرائيل، حتى يك نفر نفس كش در روى زمين باقى نگذارد. و اين نقشه را تا آن جا به كار برده بود كه قدرتش به تمامى شؤون هستى آنان احاطه يافته و ترسش همه جوانب وجود آنان را پُر كرده بود، و آن قدر آن بيچارگان را خوار ساخته بود كه حكم نابودى آنان را مى داد. | ||
البته اين ظاهر امر بود، و اما در باطن امر، ارادۀ الهى به اين تعلق گرفته بود كه آنان را از زير يوغ وى نجات دهد، و ثقل نعمتى را كه آل فرعون و آن ياغيان گردنكش را گمراه ساخته بود، از آنان گرفته و به بنى اسرائيل منتقل كند. | |||
آرى، اراده الهى چنين بود كه تمامى آن اسباب و نقشه هايى را كه عليه بنى اسرائيل جريان مى يافت، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جريان مى يافت، به ضرر آنان تمامش كند. آرى، خدا حكم مى كند و كسى هم نيست كه حكمش را به تأخير اندازد. | |||
<span id='link6'><span> | <span id='link6'><span> | ||
==الهام به مادر | |||
وَ أَوْحَيْنَا إِلى | ==الهام خداوند به مادر موسى«ع» == | ||
كلمه | «'''وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فى الْيَمِّ ...'''»: | ||
كلمه | |||
كلمه «أوحَينَا»، صيغه متكلم مع الغير، از فعل ماضى باب «ايحاء» است، كه به معناى گفتگوى پنهانى است، و در قرآن كريم، در سخن گفتن خداى تعالى، با بعضى از مخلوقاتش استعمال مى شود كه: يا به طور الهام و افكندن مطلبى به دل كسى صورت مى گيرد. همچنان كه در آيه: «بِأنَّ رَبَّكَ أوحَى لَهَا». و آيه: «وَ أوحَى رَبُّكَ إلَى النَّحلِ». و آيه: «وَ أوحَينَا إلَى أُمّ مُوسَى»، به اين معنا آمده. | |||
و يا به طور ديگر، نظير وحى به انبياء و فرستادگان خدا. و وحى در غير خداى تعالى، از قبيل شيطان نيز استعمال مى شود، كه به دوستان خود وحى مى كند و قرآن، در آن باره مى فرمايد: «إنّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إلى أولِيَائِهِم». | |||
كلمه «القاء»، به معناى طرح و افكندن است. كلمه «يَم»، به معناى دريا و نهر بزرگ است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱ </center> | ||
و در اين جمله كه فرمود: | و در اين جمله كه فرمود: «وَ أوحَينَا إلَى أُمّ مُوسَى»، با حذف قسمتى از كلمات، ايجاز (و مختصر گويى) به كار رفته، و تقدير كلام چنين است: «حَبَلَت أمّ مُوسَى بِهِ وَ وَضَعَتهُ وَ أوحَينَا إلَيهَا...». يعنى: در حالى كه شدت و بيچارگى بنى اسرائيل به اين حد رسيده بود، مادر موسى به وى حامله شد، (و كسى نفهميد)، و او را زاييد (باز كسى نفهميد)، و ما، به مادر او، وحى كرديم كه... | ||
و معناى آيه چنين است كه : ما با نوعى | |||
پس جمله | و معناى آيه چنين است كه: ما با نوعى الهام، به مادر موسى، بعد از آن كه او را زاييد، گفتيم: به موسى شير بده، و مادامى كه از جانب فرعون احتمال خطرى نمى دهى، به شير دادن ادامه بده، و چون ترسيدى بر او - كه لشكريان فرعون خبردار شوند، و او را گرفته، مانند هزاران كودك كه همه را كشتند، به قتل برسانند - او را به دريا بينداز - كه به طورى كه از روايات بر مى آيد، درياى مذكور، همان نيل بوده - و ديگر از كشته شدن او مترس، و از جدايى او غمگين مشو، كه ما دوباره او را به تو بر مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم، تا رسولى به سوى آل فرعون و بنى اسرائيل بوده باشد. | ||
فَالْتَقَطهُ | |||
كلمه | پس جمله «إنّا رَادُّوهُ إلَيكِ»، تعليل نهى در «لا تَحزَنِى» است، همچنان كه جمله «فَرَدَدنَاهُ إلَى أُمّهِ كَى تَقَرَّ عَينُهَا وَ لَا تَحزَن» نيز، شاهد بر اين تعليل است. | ||
و | و فرق بين «خوف» و «حزن» از نظر مورد، اين است كه: خوف در جايى است كه احتمال وقوع مكروهى در بين باشد، ولى حزن در جايى است كه وقوع آن قطعى باشد، نه احتمالى. | ||
«'''فَالْتَقَطهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا كانُوا خَاطِئِينَ'''»: | |||
كلمه «التقاط»، به معناى برخوردن به چيزى و برداشتن آن است، بدون اين كه انسان در جستجوى آن باشد. و از همين باب است كه به چيزى كه كسى پيدا مى كند، «لُقَطَه» مى گويند. و حرف «لام» در جملۀ «لِيَكُونَ لَهُم عَدُوّاً وَ حَزَناً» - به طورى كه گفته اند - لام عاقبت است. | |||
و كلمۀ «حَزَن» - با دو فتحه - و «حُزن» - با ضمه و سكون - به يك معنا است. مانند «سَقَم» و «سُقم». و مراد از «حزن»، علت حزن است. پس اگر اطلاق حزن بر موسى كرده، به خاطر مبالغه در سببيت وى، براى اندوه ايشان است. | |||
و كلمۀ «خاطئين»، جمع و اسم فاعل از «خطى يخطأ خِطأً» (بر وزن عَلِمَ يَعلَمُ عِلماً) است، همچنان كه «مُخطئ»، اسم فاعل از باب افعال، از أخطأ يُخطئ إخطاَء مى باشد. | |||
و فرق بين «خَاطئ» و «مَخطئ» - به طورى كه راغب گفته - اين است كه: «خَاطئ» به كسى اطلاق مى شود كه بخواهد كارى را بكند كه آن را كار خوبى نمى داند، همچنان كه در قرآن فرموده: «إنّ قَتلَهُم كَانَ خِطأً كَبِيراً». و فرموده: «وَ إن كُنّا لَخَاطِئِين». | |||
به خلاف «مُخطِئ»، كه در مورد كسى استعمال مى شود كه بخواهد كارى را انجام دهد كه آن را كار خوبى مى داند، ولى صحيح از آب در نمى آيد. و اسم مصدر آن «خَطَأ» - به دو فتحه - است. و در قرآن آمده: «وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً»، و معناى جامع بين اين دو لفظ، عدول از جهت است. اين بود خلاصه گفتار راغب. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۲ </center> | ||
پس | پس اين كه فرمود: «إنّ فِرعَونَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئيِن»، معنايش اين است كه: فرعون و هامان در آن رفتارى كه با بنى اسرائيل و موسى كردند، از ترس سرنگونى مُلك و از بين رفتن سلطنتشان به دست ايشان، تا به خيال خود مقدرات الهى را تغيير دهند، راه خطا پيمودند. براى اين كه جمع بسيارى از كودكان را كه هيچ اثرى در انهدام سلطنت نداشتند، كشتند، و آن كودكى كه نابودى سلطنت فرعونيان به دست او بود، او را از بين همه اطفال استثناء كرده، و از دريا گرفتند، و در دامن خود تربيت كردند. | ||
و معناى آيه اين است كه : آل فرعون موسى را در دريا يافتند، و از آب گرفتند، و نتيجه اين كار آن شد كه همين موسى دشمن و وسيله اندوه آنان شد، آرى فرعون و هامان و لشكريانشان در كشتن فرزندان مردم و زنده نگهداشتن موسى خطا كار بودند، آنان خواستند كسى را كه به زودى آنان را نابود مى كند، نابود كنند، ولى بازگشتند و او را با كمال جد و جهد حفظ نموده و در تربيتش مجدانه كوشيدند | و معناى آيه اين است كه : آل فرعون موسى را در دريا يافتند، و از آب گرفتند، و نتيجه اين كار آن شد كه همين موسى دشمن و وسيله اندوه آنان شد، آرى فرعون و هامان و لشكريانشان در كشتن فرزندان مردم و زنده نگهداشتن موسى خطا كار بودند، آنان خواستند كسى را كه به زودى آنان را نابود مى كند، نابود كنند، ولى بازگشتند و او را با كمال جد و جهد حفظ نموده و در تربيتش مجدانه كوشيدند | ||
با اين بيان روشن مى شود | |||
وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ | با اين بيان روشن مى شود اين که: بعضى خاطى بودن فرعونيان را تفسير كرده اند به اين كه فرعونيان گنهكار بودند. پس خداى تعالى عقابشان كرد به اين كه دشمن ايشان را در دامن خود ايشان پرورانيد، ضعيف است. | ||
اين آيه | |||
«'''وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ قُرَّت عَينٍ لى وَ لَك لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ'''»: | |||
اين آيه شريفه، شفاعت و ميانجيگرى همسر فرعون را حكايت مى كند كه - در هنگام گرفتن موسى از آب و آوردنش نزد فرعون آن جا بوده - خطاب به فرعون مى كند و مى گويد: «قُرّةُ عَينٍ لِى وَ لَكَ». يعنى: اين كودك، نور چشم من و تو است. «لَا تَقتُلُوهُ: او را نكشيد». در اين جمله خطاب به عموم مى كند. چون افرادى كه در كشتن اطفال به عنوان سبب، مباشر، آمر و مأمور شركت داشته اند، بسيار بوده اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۳ </center> | ||
و همانا همسر فرعون كلام مزبور را، به خاطر اين كه خداوند محبت موسى را در قلب وى افكنده بود، گفت . و لذا ديگر اختيارى در كف او نماند، و چاره اى نيافت جز | و همانا همسر فرعون كلام مزبور را، به خاطر اين كه خداوند محبت موسى را در قلب وى افكنده بود، گفت. و لذا ديگر اختيارى در كف او نماند، و چاره اى نيافت جز اين كه نخست بلا و كشتن را از او بگرداند، و سپس پيشنهاد فرزندى او را بكند، كه خداى تعالى در جاى ديگر، اين جريان را يكى از منت هايى دانسته كه به موسى كرده است، فرموده: «وَ ألقَيتُ عَلَيكَ مَحَبّةً مِنّى وَ لِتُصنَعَ عَلى عَينِى». | ||
«'''عَسَى أن يَنفَعَنَا أو نَتّخِذَهُ وَلَداً'''» - اين جمله را وقتى گفت كه آثار جلالت و سيماى جذبه الهى را در او بديد، و از اين جمله كه گفت: «أو نَتّخِذَهُ وَلَداً»، معلوم مى شود فرعون و همسرش پسرى نداشتند. | |||
«'''وَ هُم لَا يَشعُرُونَ'''» - اين جمله حاليه است، و معنايش اين است كه: همسر فرعون اين سخن را گفت، و اين ميانجيگرى را كرد، و بلاى كشتن را از موسى «عليه السلام» برگردانيد، در حالى كه او و مخاطبانش نمى دانستند چه مى كنند و حقيقت حال و سرانجام كار چه مى شود. | |||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۲}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۱۹
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيات ۱ - ۱۴ سوره قصص
- سوره «قصص»، مکّی است و هشتاد و هشت آیه دارد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ*
طسم (۱)
تِلْك آيَات الْكِتَابِ الْمُبِينِ(۲)
نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۳)
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَستَحْىِ نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ(۴)
وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ وَ نجْعَلَهُمْ أَئمَّةً وَ نجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ(۵)
وَ نُمَكِّنَ لهَُمْ فى الاَرْضِ وَ نُرِى فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كانُوا يحْذَرُونَ(۶)
وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فى الْيَمِّ وَ لا تخَافى وَ لا تحْزَنى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسلِينَ(۷)
فَالْتَقَطهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا كانُوا خَاطِئِينَ(۸)
وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ قُرَّت عَينٍ لى وَ لَك لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۹)
وَ أَصبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسى فَارِغاً إِن كادَت لَتُبْدِى بِهِ لَوْ لا أَن رَّبَطنَا عَلى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(۱۰)
وَ قَالَت لاُخْتِهِ قُصيهِ فَبَصرَت بِهِ عَن جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۱۱)
وَ حَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَت هَلْ أَدُلُّكمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ(۱۲)
فَرَدَدْنَاهُ إِلى أُمِّهِ كىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۱۳)
وَ لَمَّا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ استَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِك نجْزِى الْمُحْسِنِينَ(۱۴)
به نام خداوند بخشنده مهربان
طسم. (۱)
اين قرآن، آيات كتاب مبين است. (۲)
ما از داستان موسى و فرعون آنچه حق است، بر تو براى مردمى كه ايمان مى آورند، مى خوانيم. (۳)
به درستى كه فرعون در زمين بلندپروازى كرد و مردمش را گروه گروه ساخت، طايفه اى از ايشان را بيچاره و ضعيف كرد، تا آن جا كه پسرانشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت، راستى كه او از مفسدان بود. (۴)
ما در برابر او خواستيم بر آنان كه در زمين ضعيف شمرده شدند، منت نهاده، ايشان را پيشوايان خلق كنيم و وارث ديگران قرار دهيم. (۵)
و در زمين مكنتشان داده و از همين ضعفا به فرعون و هامان و لشكريان آن دو، آن سرنوشتى را نشان دهيم كه از آن مى گريختند.(۶)
و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير بده، همين كه بر جان او بيمناك شدى، او را به دريا بينداز، و مترس و غمگين مباش كه ما وى را به تو برگردانيده و از پيامبرانش مى كنيم. (۷)
پس آل فرعون، موسى را از دريا گرفتند، تا دشمن و مايه اندوه شان شود. آرى، فرعون و هامان و لشكريانشان خطا كردند (و اگر از آينده اين كودك خبر مى داشتند، هرگز او را از دريا نمى گرفتند). (۸)
و همسر فرعون گفت: اين كودك، نور چشم من و تو است (و رو به جلادان كرد و گفت) او را مكشيد، شايد ما را سود بخشد، و يا اصلا او را فرزند خود بگيريم . اين را مى گفتند، و نمى دانستند (كه چرا مى گويند و اين خداست كه اين پيشنهاد را به دلشان انداخته). (۹)
در نتيجه، قلب مادر موسى مطمئن و فارغ از اندوه گشت، كه اگر فارغ نمى شد، نزديك بود موسى را لو دهد، اين ما بوديم كه قلبش را به جايى محكم بستيم تا از مؤمنان باشد. (۱۰)
وى به خواهر موسى گفت: از دور دنبال موسى باش، تا از او خبرى بيابى. خواهر موسى او را از دور ديد، اما به طورى كه درباريان ملتفت نشدند. (۱۱)
ما قبلا پستان همه زنان شيرده را بر او حرام كرده بوديم. در نتيجه، پستان احدى را نگرفت، خواهرش گفت: آيا مى خواهيد شما را به خاندانى راهنمايى كنم كه براى شما سرپرستى اين كودك را به عهده بگيرند، خانواده اى كه خيرخواه اين كودك باشند؟ (۱۲)
با اين نقشه او را به مادرش برگردانديم تا چشمش روشن شود و غصه نخورد و تا آن كه بداند وعدۀ خدا حق است، وليكن بيشتر مردم نمى دانند. (۱۳)
و چون به حد رشدش رسيد و جوانى تمام عيار شد، او را حكمت و علم داديم، و اين چنين به نيكوكاران پاداش مى دهيم. (۱۴)
غرض و مفاد سوره قصص
غرض اين سوره، وعدۀ جميل به مؤمنان است. مؤمنانى كه در مكه، قبل از هجرت به مدينه، عده اندكى بودند كه مشركان و فراعنۀ قريش، ايشان را ضعيف و ناچيز مى شمردند، و اقليتى كه در مكه، در بين اين طاغيان در سخت ترين شرايط به سر مى بردند و فتنه ها و شدايد سختى را پشت سر مى گذاشتند.
خداى تعالى در اين سوره، به ايشان وعده مى دهد كه به زودى بر آنان منت نهاده و پيشوايان مردم قرارشان مى دهد، و آنان را وارث همين فراعنه مى كند، و در زمين مكنتشان مى دهد، و به طاغيان قومشان، آنچه را كه از آن بيم داشتند، نشان مى دهد.
به همين منظور، براى اين مؤمنان اين قسمت از داستان موسى و فرعون را خاطرنشان مى سازد كه موسى را در شرايطى خلق كرد كه فرعون در اوج قدرت بود و بنى اسرائيل را خوار و زيردست كرده بود، كه پسربچه هايشان را مى كشت و زنانشان را زنده مى گذاشت.
آرى، خداوند در چنين شرايطى، موسى را آفريد و مهمتر آن كه او را در دامن دشمنش، يعنى خود فرعون پرورش داد، تا وقتى كه به حد رشد رسيد. آنگاه او را از شرّ فرعون نجات داد و از بين فرعونيان به سوى مدين روانه اش نمود. و پس از مدتى به عنوان رسالت، دوباره به سوى ايشان بر گردانيد، با معجزاتى آشكار تا آن كه فرعون و لشكريانش، تا آخرين نفر را غرق كرده و بنى اسرائيل را وارث آنان نمود، و تورات را بر موسى نازل فرمود، تا هدايت و بصيرت براى مؤمنان باشد.
و عين همين سنت را در ميان مؤمنان به اسلام جارى خواهد كرد، و ايشان را به مُلك و عزّت و سلطنت خواهد رسانيد، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را، دوباره به وطن باز خواهد گردانيد.
آنگاه از اين داستان منتقل مى شود به بيان اين كه: در حكمت خدا لازم است كه از جانب خودش، كتابى نازل كند، تا دعوت حق آن جناب نيز كتاب داشته باشد. سپس سخنان طعن آميز مشركان را كه درباره دعوت قرآن زده اند كه: «چرا به وى آنچه به موسى داده شد، ندادند» نقل فرموده و از آن پاسخ مى دهد. و نيز علت ايمان نياوردن آنان را نقل نموده به اين كه
اگر به تو ايمان بياوريم و هدايت تو را پيروى كنيم، قدرت ما از ما سلب مى شود، و از آن پاسخ مى دهد، و به اين منظور، داستان قارون و فرو رفتنش در زمين را برايشان مجسم مى سازد.
و اين سوره، به طورى كه سياق آياتش شهادت مى دهد، مكّى است، و چهارده آيه اى كه ما از اول در اين جا آورديم، يك فصل است، كه داستان موسى را از روز ولادت تا روز بلوغ بيان مى كند.
«طسم * تِلْك آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ»:
تفسير و بحث اين آيه، در آياتى نظير اين آيه گذشت.
لزوم درس آموزی مؤمنان، از داستان موسى «ع» و فرعون
«نَتْلُوا عَلَيْك مِن نَّبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»:
كلمۀ «مِن»، تبعيض را مى رساند، و كلمه «بِالحَقّ»، متعلق است به كلمۀ «نَتلُوا»، و معنايش اين است كه: ما بعضى از اخبار موسى را برايت تلاوت مى كنيم. تلاوتى كه متلبس به لباس حق باشد. پس هرچه تلاوت مى شود، از ناحيه ما و به وحى ما است، بدون اين كه شيطان، در القاى آن، ذرّه اى مداخله داشته باشد.
ممكن هم هست كه متعلق به كلمۀ «نَبَأ» باشد، كه در اين صورت معنى چنين مى شود: ما پاره اى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم، در حالى كه آن اخبار متلبس به حق است و هيچ شكى در آن نيست.
حرف «لام» در جملۀ «لِقَومٍ يُؤمِنُون»، لام تعليل و متعلق است به جملۀ «نَتلُوا»، و معنايش اين است كه: ما قسمتى از خبر موسى و فرعون را براى خاطر قومى كه به آيات ما ايمان مى آورند، بر تو مى خوانيم، تا در آن تدبر كنند.
و حاصل معناى آيه اين مى شود كه:
ما بعضى از اخبار موسى و فرعون را بر تو مى خوانيم، خواندنى به حق. براى اين كه اين قوم كه به آيات ما ايمان آورده اند، در آن تدبر كنند. قومى كه تو را پيروى كردند، و در دست فراعنه قريش گرفتار سختى و شكنجه گشته اند، تا برايشان محقق و مسلم شود كه:
خدايى كه آنان به او و به فرستادۀ او ايمان آورده اند، و در راه او، اين همه آزار و شكنجه از دشمنان تحمل كرده اند، همان خدايى است كه به منظور احياى حق، و نجات بنى اسرائيل، و عزت دادن به آنان بعد از ذلتشان، موسى را آفريد، تا ايشان را از آن ذلت نجات دهد. چه ذلتى؟ كه فرزندانشان را مى كشتند و زنانشان را باقى مى گذاشتند، و فرعون بر آنان بلندپروازى و قدرت نمايى كرده و چنگال قهر خود را در آنان فرو كرده، و جور و ستمش را بر آنان احاطه داده بود.
خدا، موسى را در چنين جوّى تاريك خلق كرد. در محيطى كه احدى احتمال آن را نمى داد. سپس او را در دامن دشمنش پرورانيد. آنگاه از مصر بيرونش برد، و دوباره او را برگردانيد،
در حالى كه داراى معجزه و قدرت آشكار بود، و به وسيله او، بنى اسرائيل را نجات داد و فرعون و لشكريانش را نابود كرد، و آنان را براى نسل هاى بعد، سرگذشت و داستانى قرار داد.
پس او خداى - جلّ شأنه - است، كه داستان ايشان را بر پيامبرش نقل مى كند. و با جملۀ «لِقَومٍ يُؤمِنُون» اشاره مى فرمايد به اين كه: به زودى، همان رفتار را با دشمنان اينان عملى خواهد كرد، و بر اين مؤمنان مستضعف منت نهاده، وارث دشمنانشان مى سازد. و دقيقا آنچه با بنى اسرائيل و دشمن ايشان كرد، با مؤمنان و دشمنانشان نيز، همان را خواهد كرد.
وصف كارهاى فرعون و محيطى كه موسى«ع»، در آن زاده شد
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فى الاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَستَضعِف طائفَةً مِّنهُمْ»:
«عُلُو» در زمين، كنايه از ستمگرى و بلندپروازى است. و كلمۀ «شِيَع»، جمع «شيعه»، و به معناى فرقه است. در مجمع البيان گفته: «كلمۀ «شِيَع»، به معناى فرقه ها است، و هر فرقه يك شيعه است، و اگر شيعه ناميدند، بدين جهت است كه بعضى، بعض ديگر را پيروى مى كنند».
و گويا مراد از اين كه فرمود: «فرعون، اهل زمين را شيعه شيعه كرد»، اين باشد كه: اهل زمين را - كه گويا منظور از آنان اهل مصر باشد، و الف و لام در «الأرض» براى عهد بوده باشد - از راه القاى اختلاف و تفرقه افكنى دسته دسته كرد، تا كلمه آنان متفق نشود، و يكدل و يك جهت نباشند، تا نتوانند بر او بشورند، و عليه او قيام نموده و امور را بر او دگرگون سازند. آن طور كه عادت همۀ ملوك است، كه چون مى خواهند قدرت خود را گسترش داده و سلطنت خود را تقويت كنند، اين نقشه را به كار مى برند.
و كلمۀ «يَستَحيِى»، از إستِحيَاء» است، كه به معناى زنده نگاه داشتن است.
و حاصل معناى آيه، اين است كه:
فرعون در زمين علو كرد، و با گستردن دامنۀ سلطنت خود بر مردم، و انفاذ قدرت خويش در آنان، بر مردم تفوق جست، و از راه تفرقه افكنى در ميان آنان، مردم را دسته دسته كرد، تا يكدل و يك جهت نشوند، و نيروى دسته جمعى آنان ضعيف گشته، نتوانند در مقابل قدرت او مقاومت كنند، و از نفوذ ارادۀ او جلوگيرى نمايند.
و منظور از يك طايفه در جمله «يَستَضعِفُ طَائِفَةً مِنهُم»، بنى اسرائيل است، و بنى اسرائيل، فرزندان يعقوب «عليه السلام» مى باشند، كه از زمان يوسف «عليه السلام»، كه پدر و برادران خود را به مصر خواند، و در آن جا منزل داد، در مصر ماندند، و پس از سال ها زاد و ولد، عدّه شان به هزاران نفر رسيد.
و فرعون معاصر موسى «عليه السلام»، با بنى اسرائيل معاملۀ بردگان را مى كرد، و در تضعيف آنان بسيار مى كوشيد، و اين كار را تا بدان جا ادامه داد كه دستور داد هرچه فرزند پسر براى اين دودمان به دنيا مى آيد، سر ببرّند، و دختران آنان را باقى بگذارند، كه معلوم است سرانجام اين نقشه شوم چه بود. او مى خواست به كلى مردان بنى اسرائيل را نابود كند، كه در نتيجه، نسل آنان به كلى منقرض مى شد.
علت اين كه فرعون چنين نقشه اى را طرح كرد، اين بود كه: وى جزو مفسدين در زمين بود. براى اين كه خلقت عمومى كه انسان ها را ايجاد كرده بود و مى كند، در ميان تيره اى با تيره اى ديگر، در بسط وجود فرق نگذاشته، و تمامى قبايل و دودمان ها را به طور مساوى از هستى بهره داده. آنگاه همه را به جهازى كه به سوى حيات اجتماعى، با تمتع از امتعه حيات زمين هدايت كند، مجهز ساخته تا هر يك، به قدر ارزش وجودى و وزن اجتماعى خود، بهره مند شود.
اين همان اصلاحى است كه صنع ايجاد، از آن خبر مى دهد، و تجاوز از اين سنت و آزاد ساختن قومى و برده كردن قومى ديگر، و بهره مندى قومى از چيزهايى كه استحقاق آن را ندارند، و محروم كردن قومى ديگر از آنچه استحقاق آن را دارند، افساد در زمين است، كه انسانيت را به سوى هلاكت و نابودى مى كشاند.
و در اين آيه، آن جوّ و محيطى كه موسى «عليه السلام» در آن متولد شد، تصوير شده، كه تمامى آن اسباب و شرايطى كه بنى اسرائيل را محكوم به فنا مى كرد، بر او نيز احاطه داشت، و خدا او را از ميان همه آن اسباب، سالم بيرون آورد.
معناى آيه: «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ...»
«وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلى الَّذِينَ استُضعِفُوا فى الاَرْضِ ... مَّا كانُوا يحْذَرُونَ»:
كلمه «مَنّ» - به طورى كه از كلام راغب استفاده مى شود - در اصل به معناى ثقل و سنگينى بوده، و از همين جهت، واحد وزن را هم در سابق «من» مى گفتند، و منت به معناى نعمت سنگين است، و فلانى بر فلانى منت نهاد، معنايش اين است كه: او را از نعمت، گرانبار كرد.
و نيز همو گفته: و اين كلمه به دو نحو استعمال مى شود. يكى منت عملى، مانند آيه: «وَ نُرِيدُ أن نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ استُضعِفُوا»، يعنى مى خواهيم به آنان كه در زندگى ضعيف شمرده شدند، نعمتى بدهيم كه از سنگينى آن گرانبار شوند. و دوم منت زبانى، مانند آيه: «يَمُنُّونَ عَلَيكَ أن أسلَمُوا: بر تو منت مى نهند كه مسلمان شده اند»، و اين، از جمله كارهاى زشت است، مگر در صورت كفران نعمت. اين بود خلاصه كلام راغب.
و «تمكين ضعفا» در زمين، به اين است كه مكانى و جايى به ايشان دهد كه مالك آن جا شوند، و در آن استقرار يابند. و از خليل نقل شده كه گفته: كلمه «مكان»، صيغه مفعل، از ماده «كون» است، كه به خاطر اين كه بسيار در زبان ها جارى مى شود، آن را مصدرى بر وزن «فعال» گرفته، و فعل «تَمَكَّنَ و تَمَسكَنَ» را از آن مشتق نموده اند. همچنان كه از كلمه «منزل»، با اين كه مصدر نيست، فعل «تَمَنزَلَ» را مشتق نموده اند.
مناسب تر آن است كه: جمله «وَ نُرِيدُ أن نَمُنّ...» را، حال از كلمه «طائفة» گرفته و تقدير كلام را «يَستَضعِفُ طَائِفَة مِنهُم وَ نَحنُ نُرِيدُ أن نَمُنّ: فرعون، طايفه اى از اهل زمين را ضعيف شمرد، در حالى كه ما بر همان ها كه ضعيف شمرده شدند، منت مى نهيم...» بدانيم.
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: جمله مورد بحث، عطف است بر جملۀ «إنّ فِرعَونَ عَلاَ فِى الأرضِ». وليكن قول اول ظاهرتر از آيه است.
و كلمه «نُرِيدُ»، چه به احتمال اول و چه دوم حكايت حال گذشته است. يعنى با اين كه مضارع است و معناى «مى خواهيم» را مى دهد، وليكن چون در حكايت حال گذشته استعمال شده، معناى «خواستيم» را افاده مى كند.
و جملۀ «وَ نَجعَلَهُم أئِمّة»، عطف تفسير است براى «نَمُنُّ»، و همچنين جملات ديگرى كه بعد از آن پى درپى آمده، همه منت مذكور را تفسير مى كنند.
و معنايش اين است كه: جوى كه ما موسى «عليه السلام» را در آن پروريديم، جوّ علو فرعون در زمين و تفرقه افكنى وى در ميان مردم و استضعاف بنى اسرائيل بود. استضعافى كه به كلى نابودشان مى كرد، در حالى كه ما خواستيم بر همان ضعيف شدگان از هر جهت، نعمتى ارزانى بداريم، كه از سنگينى آن گرانبار شوند. به اين كه خواستيم آنان را پيشوا كنيم، تا ديگران به ايشان اقتدا كنند و در نتيجه پيشرو ديگران باشند، در حالى كه سال ها تابع ديگران بودند.
و نيز خواستيم آنان را وارث ديگران در زمين كنيم، بعد از آن كه زمين در دست ديگران بود، و خواستيم تا در زمين مكنتشان دهيم، به اين كه قسمتى از زمين را ملك آنان كنيم، تا در آن استقرار يابند، و مالك آن باشند، بعد از آن كه در زمين هيچ جايى نداشتند، جز همان جايى كه فرعون مى خواست، آنان را در آن جا مستقر كند.
و خواستيم تا به فرعون پادشاه مصر و هامان وزيرش و لشكريان آن دو از همين مستضعفان، آن سرنوشت را نشان دهيم كه از آن بيمناك بودند، و آن، اين بود كه روزى بنى اسرائيل بر ايشان چيره شوند، و مُلك و سلطنت و مال و ثروت و رسم و سنت آنان را از دستشان بگيرند. همچنان كه خودشان درباره موسى و برادرش «عليه السلام»، روزى كه به سوى ايشان گسيل شدند، گفتند كه: «يُرِيدَان أن يُخرِجَاكُم مِن أرضِكُم بِسِحرِهِمَا وَ يَذهَبَا بَطَرِيقَتِكُمُ المُثلَى».
اين آيه شريفه، نقشه اى را كه فرعون براى بنى اسرائيل در سر مى پروراند، تصوير نموده است، و آن نقشه، اين بود كه از بنى اسرائيل، حتى يك نفر نفس كش در روى زمين باقى نگذارد. و اين نقشه را تا آن جا به كار برده بود كه قدرتش به تمامى شؤون هستى آنان احاطه يافته و ترسش همه جوانب وجود آنان را پُر كرده بود، و آن قدر آن بيچارگان را خوار ساخته بود كه حكم نابودى آنان را مى داد.
البته اين ظاهر امر بود، و اما در باطن امر، ارادۀ الهى به اين تعلق گرفته بود كه آنان را از زير يوغ وى نجات دهد، و ثقل نعمتى را كه آل فرعون و آن ياغيان گردنكش را گمراه ساخته بود، از آنان گرفته و به بنى اسرائيل منتقل كند.
آرى، اراده الهى چنين بود كه تمامى آن اسباب و نقشه هايى را كه عليه بنى اسرائيل جريان مى يافت، همه را به نفع آنان گرداند و آنچه به نفع آل فرعون جريان مى يافت، به ضرر آنان تمامش كند. آرى، خدا حكم مى كند و كسى هم نيست كه حكمش را به تأخير اندازد.
الهام خداوند به مادر موسى«ع»
«وَ أَوْحَيْنَا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فى الْيَمِّ ...»:
كلمه «أوحَينَا»، صيغه متكلم مع الغير، از فعل ماضى باب «ايحاء» است، كه به معناى گفتگوى پنهانى است، و در قرآن كريم، در سخن گفتن خداى تعالى، با بعضى از مخلوقاتش استعمال مى شود كه: يا به طور الهام و افكندن مطلبى به دل كسى صورت مى گيرد. همچنان كه در آيه: «بِأنَّ رَبَّكَ أوحَى لَهَا». و آيه: «وَ أوحَى رَبُّكَ إلَى النَّحلِ». و آيه: «وَ أوحَينَا إلَى أُمّ مُوسَى»، به اين معنا آمده.
و يا به طور ديگر، نظير وحى به انبياء و فرستادگان خدا. و وحى در غير خداى تعالى، از قبيل شيطان نيز استعمال مى شود، كه به دوستان خود وحى مى كند و قرآن، در آن باره مى فرمايد: «إنّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إلى أولِيَائِهِم».
كلمه «القاء»، به معناى طرح و افكندن است. كلمه «يَم»، به معناى دريا و نهر بزرگ است،
و در اين جمله كه فرمود: «وَ أوحَينَا إلَى أُمّ مُوسَى»، با حذف قسمتى از كلمات، ايجاز (و مختصر گويى) به كار رفته، و تقدير كلام چنين است: «حَبَلَت أمّ مُوسَى بِهِ وَ وَضَعَتهُ وَ أوحَينَا إلَيهَا...». يعنى: در حالى كه شدت و بيچارگى بنى اسرائيل به اين حد رسيده بود، مادر موسى به وى حامله شد، (و كسى نفهميد)، و او را زاييد (باز كسى نفهميد)، و ما، به مادر او، وحى كرديم كه...
و معناى آيه چنين است كه: ما با نوعى الهام، به مادر موسى، بعد از آن كه او را زاييد، گفتيم: به موسى شير بده، و مادامى كه از جانب فرعون احتمال خطرى نمى دهى، به شير دادن ادامه بده، و چون ترسيدى بر او - كه لشكريان فرعون خبردار شوند، و او را گرفته، مانند هزاران كودك كه همه را كشتند، به قتل برسانند - او را به دريا بينداز - كه به طورى كه از روايات بر مى آيد، درياى مذكور، همان نيل بوده - و ديگر از كشته شدن او مترس، و از جدايى او غمگين مشو، كه ما دوباره او را به تو بر مى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم، تا رسولى به سوى آل فرعون و بنى اسرائيل بوده باشد.
پس جمله «إنّا رَادُّوهُ إلَيكِ»، تعليل نهى در «لا تَحزَنِى» است، همچنان كه جمله «فَرَدَدنَاهُ إلَى أُمّهِ كَى تَقَرَّ عَينُهَا وَ لَا تَحزَن» نيز، شاهد بر اين تعليل است.
و فرق بين «خوف» و «حزن» از نظر مورد، اين است كه: خوف در جايى است كه احتمال وقوع مكروهى در بين باشد، ولى حزن در جايى است كه وقوع آن قطعى باشد، نه احتمالى.
«فَالْتَقَطهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا كانُوا خَاطِئِينَ»:
كلمه «التقاط»، به معناى برخوردن به چيزى و برداشتن آن است، بدون اين كه انسان در جستجوى آن باشد. و از همين باب است كه به چيزى كه كسى پيدا مى كند، «لُقَطَه» مى گويند. و حرف «لام» در جملۀ «لِيَكُونَ لَهُم عَدُوّاً وَ حَزَناً» - به طورى كه گفته اند - لام عاقبت است.
و كلمۀ «حَزَن» - با دو فتحه - و «حُزن» - با ضمه و سكون - به يك معنا است. مانند «سَقَم» و «سُقم». و مراد از «حزن»، علت حزن است. پس اگر اطلاق حزن بر موسى كرده، به خاطر مبالغه در سببيت وى، براى اندوه ايشان است.
و كلمۀ «خاطئين»، جمع و اسم فاعل از «خطى يخطأ خِطأً» (بر وزن عَلِمَ يَعلَمُ عِلماً) است، همچنان كه «مُخطئ»، اسم فاعل از باب افعال، از أخطأ يُخطئ إخطاَء مى باشد.
و فرق بين «خَاطئ» و «مَخطئ» - به طورى كه راغب گفته - اين است كه: «خَاطئ» به كسى اطلاق مى شود كه بخواهد كارى را بكند كه آن را كار خوبى نمى داند، همچنان كه در قرآن فرموده: «إنّ قَتلَهُم كَانَ خِطأً كَبِيراً». و فرموده: «وَ إن كُنّا لَخَاطِئِين».
به خلاف «مُخطِئ»، كه در مورد كسى استعمال مى شود كه بخواهد كارى را انجام دهد كه آن را كار خوبى مى داند، ولى صحيح از آب در نمى آيد. و اسم مصدر آن «خَطَأ» - به دو فتحه - است. و در قرآن آمده: «وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً»، و معناى جامع بين اين دو لفظ، عدول از جهت است. اين بود خلاصه گفتار راغب.
پس اين كه فرمود: «إنّ فِرعَونَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئيِن»، معنايش اين است كه: فرعون و هامان در آن رفتارى كه با بنى اسرائيل و موسى كردند، از ترس سرنگونى مُلك و از بين رفتن سلطنتشان به دست ايشان، تا به خيال خود مقدرات الهى را تغيير دهند، راه خطا پيمودند. براى اين كه جمع بسيارى از كودكان را كه هيچ اثرى در انهدام سلطنت نداشتند، كشتند، و آن كودكى كه نابودى سلطنت فرعونيان به دست او بود، او را از بين همه اطفال استثناء كرده، و از دريا گرفتند، و در دامن خود تربيت كردند.
و معناى آيه اين است كه : آل فرعون موسى را در دريا يافتند، و از آب گرفتند، و نتيجه اين كار آن شد كه همين موسى دشمن و وسيله اندوه آنان شد، آرى فرعون و هامان و لشكريانشان در كشتن فرزندان مردم و زنده نگهداشتن موسى خطا كار بودند، آنان خواستند كسى را كه به زودى آنان را نابود مى كند، نابود كنند، ولى بازگشتند و او را با كمال جد و جهد حفظ نموده و در تربيتش مجدانه كوشيدند
با اين بيان روشن مى شود اين که: بعضى خاطى بودن فرعونيان را تفسير كرده اند به اين كه فرعونيان گنهكار بودند. پس خداى تعالى عقابشان كرد به اين كه دشمن ايشان را در دامن خود ايشان پرورانيد، ضعيف است.
«وَ قَالَتِ امْرَأَت فِرْعَوْنَ قُرَّت عَينٍ لى وَ لَك لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ»:
اين آيه شريفه، شفاعت و ميانجيگرى همسر فرعون را حكايت مى كند كه - در هنگام گرفتن موسى از آب و آوردنش نزد فرعون آن جا بوده - خطاب به فرعون مى كند و مى گويد: «قُرّةُ عَينٍ لِى وَ لَكَ». يعنى: اين كودك، نور چشم من و تو است. «لَا تَقتُلُوهُ: او را نكشيد». در اين جمله خطاب به عموم مى كند. چون افرادى كه در كشتن اطفال به عنوان سبب، مباشر، آمر و مأمور شركت داشته اند، بسيار بوده اند.
و همانا همسر فرعون كلام مزبور را، به خاطر اين كه خداوند محبت موسى را در قلب وى افكنده بود، گفت. و لذا ديگر اختيارى در كف او نماند، و چاره اى نيافت جز اين كه نخست بلا و كشتن را از او بگرداند، و سپس پيشنهاد فرزندى او را بكند، كه خداى تعالى در جاى ديگر، اين جريان را يكى از منت هايى دانسته كه به موسى كرده است، فرموده: «وَ ألقَيتُ عَلَيكَ مَحَبّةً مِنّى وَ لِتُصنَعَ عَلى عَينِى».
«عَسَى أن يَنفَعَنَا أو نَتّخِذَهُ وَلَداً» - اين جمله را وقتى گفت كه آثار جلالت و سيماى جذبه الهى را در او بديد، و از اين جمله كه گفت: «أو نَتّخِذَهُ وَلَداً»، معلوم مى شود فرعون و همسرش پسرى نداشتند.
«وَ هُم لَا يَشعُرُونَ» - اين جمله حاليه است، و معنايش اين است كه: همسر فرعون اين سخن را گفت، و اين ميانجيگرى را كرد، و بلاى كشتن را از موسى «عليه السلام» برگردانيد، در حالى كه او و مخاطبانش نمى دانستند چه مى كنند و حقيقت حال و سرانجام كار چه مى شود.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |