تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۶: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۵ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۷}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link45'><span> | <span id='link45'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
لَّقَدْ صدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرَامَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محَلِّقِينَ رُءُوسكُمْ وَ مُقَصرِينَ لا تخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِك فَتْحاً قَرِيباً(۲۷) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۲۷ - خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت ، و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده ، يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ، و از هيچكس ترس و وحشتى نداريد، ولى خداوند چيزهائى مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تاخير حكمتى بود) و قبل از آن فتح نزديكى (براى شما) قرار داد. | ۲۷ - خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت ، و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده ، يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ، و از هيچكس ترس و وحشتى نداريد، ولى خداوند چيزهائى مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تاخير حكمتى بود) و قبل از آن فتح نزديكى (براى شما) قرار داد. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۳: | ||
<span id='link48'><span> | <span id='link48'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
هُوَ | هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شهِيداً(۲۸) | ||
محَمَّدٌ رَّسولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سجَّداً يَبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً سِيمَاهُمْ فى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السجُودِ ذَلِك مَثَلُهُمْ فى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فى الانجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شطئَهُ فَئَازَرَهُ فَاستَغْلَظ فَاستَوَى عَلى سوقِهِ يُعْجِب الزُّرَّاعَ لِيَغِيظ بهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ مِنهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيمَا(۲۹) | |||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۲۸ - او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده ، تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا شاهد اين موضوع باشد. | ۲۸ - او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده ، تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا شاهد اين موضوع باشد. | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۹۰: | ||
بيشتر است تعليمات اين آئين حياتبخش را به مردم جهان عرضه كنيم هر روز قلوب تازه اى را در تسخير اسلام در آوريم ، و كشور تازه اى از كشور دلها را فتح نمائيم (آمين يا رب العالمين ). | بيشتر است تعليمات اين آئين حياتبخش را به مردم جهان عرضه كنيم هر روز قلوب تازه اى را در تسخير اسلام در آوريم ، و كشور تازه اى از كشور دلها را فتح نمائيم (آمين يا رب العالمين ). | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۵ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۲ بخش۷}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۵۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۷
آيه و ترجمه
لَّقَدْ صدَقَ اللَّهُ رَسولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسجِدَ الْحَرَامَ إِن شاءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ محَلِّقِينَ رُءُوسكُمْ وَ مُقَصرِينَ لا تخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِك فَتْحاً قَرِيباً(۲۷) ترجمه : ۲۷ - خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت ، و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده ، يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ، و از هيچكس ترس و وحشتى نداريد، ولى خداوند چيزهائى مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تاخير حكمتى بود) و قبل از آن فتح نزديكى (براى شما) قرار داد. تفسير : رؤ ياى صادقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) اين آيه نيز فراز ديگرى از فرازهاى مهم داستان حديبيه را ترسيم مى كند، ماجرا اين بود: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در مدينه خوابى ديد كه به اتفاق يارانش براى انجام مناسك عمره وارد مكه مى شوند، و اين خواب را براى ياران بيان كرد، همگى شاد و خوشحال شدند، اما چون جمعى تصور مى كردند تعبير و تحقق اين خواب در همان سال واقع خواهد شد، هنگامى كه مشركان راه ورود به مكه را در حديبيه به روى آنها بستند، گرفتار شك و ترديد شدند، كه مگر رؤ ياى پيامبر
هم ممكن است نادرست از آب در آيد؟ مگر بنا نبود ما به زيارت خانه خدا مشرف شويم ؟ پس چه شد اين وعده ؟ و كجا رفت آن خواب رحمانى ؟! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در پاسخ اين سؤ ال فرمود: مگر من به شما گفتم اين رؤ يا همين امسال تحقق خواهد يافت ؟ آيه فوق در همين رابطه در طريق بازگشت به مدينه نازل شد و تاءكيد كرد كه اين رؤ ياى صادقه بوده و چنين مساءله حتمى و قطعى و انجام شدنى است . مى فرمايد: «خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داده صدق و حق بود» (لقد صدق الله رسوله الرؤ يا بالحق ). سپس مى افزايد: «به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت ، و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده ، يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ايد، و از هيچكس ترس و وحشتى نداريد» (لتدخلن المسجدالحرام ان شاء الله آمنين محلقين رؤ سكم و مقصرين لا تخافون ). «ولى خداوند چيزهائى مى دانست كه شما نمى دانستيد» (فعلم ما لم تعلموا). و در اين تاءخير حكمتى بود و قبل از آن فتح نزديكى قرار داد (فجعل من دون ذلك فتحا قريبا).
در اين آيه نكاتى جلب توجه مى كند: ۱ - با توجه به اينكه لام در «لتدخلن » «لام قسم » و «نون » در آخر آن براى تاءكيد است اين يك وعده قطعى الهى نسبت به آينده ، و پيشگوئى معجزآساى صريحى است از انجام مراسم عمره ، در نهايت امنيت ، و چنانكه خواهيم گفت درست در سال آينده ، در همان ماه ذى القعده ، اين پيشگوئى به واقعيت پيوست ، و مسلمانان مراسم عمره را به همين صورت انجام دادند. ۲ - جمله «ان شاء الله » در اينجا ممكن است يكنوع تعليم به بندگان باشد كه به هنگام خبر دادن از آينده تكيه بر مشيت و اراده الهى را فراموش نكنند، و خود را در كارها مستقل و بى نياز از لطف او ندانند. و نيز ممكن است اشاره به شرايطى باشد كه خداوند براى اين موفقيت (توفيق زيارت خانه خدا در آينده نزديك ) قرار داده ، و آن باقيماندن بر خط توحيد و سكينه و تقوى است . و نيز ممكن است اشاره به نفراتى باشد كه در اين فاصله مدت عمرشان پايان مى گيرد و موفق به انجام اين زيارت نمى شوند، و جمع ميان اين معانى كاملا ممكن است . ۳ - تعبير به «فتحا قريبا» به عقيده بسيارى از مفسران اشاره به همان «صلح حديبيه » است كه قرآن آن را «فتح مبين » ناميده ، و مى دانيم همين فتح زمينه ساز ورود به مسجدالحرام در سال بعد شد. در حالى كه گروهى ديگر آن را اشاره به «فتح خيبر» مى دانند. البته كلمه «قريبا» تناسب بيشترى با فتح خيبر دارد زيرا فاصله كمترى
با تحقق عينى اين خواب داشت . از اين گذشته در آيه ۱۸ همين سوره كه سخن از «بيعت رضوان » مى گويد آمده است «فانزل السكينة عليهم و اثابهم فتحا قريبا» و چنانكه گفتيم و اكثر مفسران عقيده دارند كه منظور «فتح خيبر» است ، قرائن موجود در آيه نيز حكايت از همين مى كند، و با توجه به اينكه آيه مورد بحث هماهنگ با آن مى باشد به نظر مى رسد كه هر دو به يك معنى اشاره مى كند. در تفسير على بن ابراهيم نيز به همين معنى اشاره شده است . ۴ - جمله «محلقين رؤ سكم و مقصرين » (در حالى كه سرها را تراشيده ايد و ناخنها را گرفته ايد) اشاره به يكى از آداب مراسم عمره است كه «تقصير» نام دارد، و به وسيله آن محرم از احرام خارج مى شود، بعضى اين آيه را دليل بر «تخيير» در مساءله تقصير و خروج از احرام دانسته اند، كه محرم مى تواند سر را بتراشد و يا ناخن خود را بگيرد، زيرا جمع ميان اين دو قطعا واجب نيست . ۵ - جمله «فعلم ما لم تعلموا»: «خداوند مطالبى را مى دانست كه شما نمى دانستيد» اشاره به اسرار مهمى است كه در «صلح حديبيه » نهفته بود، و با گذشت زمان آشكار شد، پايه هاى اسلام تقويت يافت ، و آوازه اسلام در همه جا پيچيد، و تهمتهاى جنگ طلبى مسلمانان و مانند آن برچيده شد، و مسلمين
توانستند با فراغت بال خيبر را فتح كنند، و مبلغان خود را به اطراف «جزيره عربستان » گسيل دارند، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نامه هاى تاريخى خود را براى سران بزرگ دنياى آن روز بفرستد، مطالبى كه افراد عادى از آن آگاه نبودند و تنها خداوند بر آن آگاهى داشت . ۶ - در اين آيه به مساءله «رؤ يا» برخورد مى كنيم ، همان رؤ ياى صادقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كه شاخه اى از وحى است ، شبيه آنچه در مورد ابراهيم (عليه السلام ) و ذبح فرزندش اسماعيل (عليه السلام ) آمده است (صافات آيه - ۱۰۲). (شرح بيشتر درباره رؤ يا و خواب ديدن را در جلد نهم در داستان يوسف صفحه ۳۱۲ به بعد مطالعه فرمائيد). ۷ - آيه مورد بحث يكى از اخبار غيبى قرآن ، و از شواهد آسمانى بودن اين كتاب ، و از معجزات پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) است كه با اين قاطعيت و تاءكيد هم خبر از ورود به مسجدالحرام و انجام مراسم عمره در آينده نزديك مى دهد، و هم فتح قريب و پيروز نزديكى قبل از آن ، و چنانكه مى دانيم اين هر دو پيشگوئى به وقوع پيوست ، داستان فتح خيبر را قبلا شنيديد و اكنون داستان «عمرة القضاء» را نيز بشنويد. عمرة القضاء «عمرة القضاء» همان عمره اى است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) سال بعد از حديبيه ، يعنى در ذى القعده سال هفتم هجرت (درست يكسال بعد از آنكه مشركان آنها را از ورود به مسجدالحرام بازداشتند) به اتفاق يارانش انجام داد، و نامگذارى
آن به اين نام به خاطر آن است كه در حقيقت قضاى سال قبل محسوب مى شد. توضيح اينكه : طبق يكى از مواد قرارداد حديبيه ، برنامه اين بود كه مسلمانان در سال آينده مراسم عمره و زيارت خانه خدا را آزادانه انجام دهند، ولى بيش از سه روز در مكه توقف نكنند، و در اين مدت سران قريش و مشركان سرشناس مكه از شهر خارج شوند (تا هم از درگيرى احتمالى پرهيز شود، و هم آنها كه به خاطر كينه توزى و تعصب ياراى ديدن منظره عبادت توحيدى مسلمانان را نداشتند آنرا نبينند!). در بعضى از تواريخ آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با يارانش محرم شدند، و با شترهاى قربانى حركت كردند، و تا نزديكى «ظهران » رسيدند، در اين هنگام پيامبر يكى از يارانش را به نام «محمد بن مسلمه » با مقدار قابل ملاحظه اسبهاى سوارى ، و اسلحه پيشاپيش خود فرستاد، هنگامى كه مشركان اين برنامه را ملاحظه كردند شديدا ترسيدند، و گمان كردند كه حضرت (صلى اللّه عليه و آله ) مى خواهد با آنها نبرد كند و قرارداد دهساله خود را نقض نمايد، اين خبر را به اهل مكه دادند، اما هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نزديك مكه رسيد، دستور داد تيرها و نيزه و سلاحهاى ديگر را به سرزمينى كه «ياجج » نام داشت منتقل سازند، و خود و يارانش تنها با شمشير آنهم غلاف كرده وارد مكه شدند. اهل مكه هنگامى كه اين عمل را ديدند خوشحال شدند كه به وعده وفا شده (گويا اقدام پيغمبر هشدارى بود براى مشركان كه اگر بخواهند نقض عهد كنند و توطئه اى بر ضد مسلمانان بچينند آنها قدرت مقابله با آن را دارند). رؤ ساى مكه از مكه خارج شدند تا اين مناظر را كه براى آنها دلخراش بود نبينند، ولى بقيه اهل مكه از مردان و زنان و كودكان در مسير راه ، و در پشت بامها، و در اطراف خانه خدا جمع شده بودند تا مسلمانان و مراسم عمره آنها را ببينند.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) با ابهت خاصى وارد مكه شد، و شتران قربانى فراوانى همراه داشت ، با نهايت محبت و ادب با اهل مكه رفتار كرد، و دستور داد مسلمانان به هنگام طواف با سرعت حركت كنند و احرامى را كمى كنار بزنند، تا شانه هاى نيرومند و سطبر آنها آشكار گردد، و اين صحنه در روح و فكر مردم مكه به عنوان دليل زنده اى از قدرت و قوت و رشادت مسلمانان اثر گذارد. رويهمرفته «عمرة القضاء» هم عبادت بود، و هم نمايش قدرت ، و بايد گفت كه بذر «فتح مكه » كه در سال بعد روى داد در همان ايام پاشيده شد، و زمينه را كاملا براى تسليم مكيان در برابر اسلام فراهم ساخت . اين وضع به قدرى براى سران قريش ناگوار بود كه پس از گذشتن سه روز كسى را فرستادند خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كه طبق قرارداد بايد هر چه زودتر «مكه » را ترك گويد. جالب اينكه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله ) زن بيوه اى را از زنان مكه كه با بعضى از سران معروف قريش خويشاوندى داشت به ازدواج خود در آورد تا طبق رسم عرب پيوند خود را با آنها مستحكم كرده و از عداوت و مخالفت آنها بكاهد. هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) پيشنهاد خروج از مكه را شنيد فرمود: من مايلم براى مراسم اين ازدواج غذائى تهيه كنم ، و از شما دعوت نمايم كارى كه اگر انجام مى شد نقش مؤ ثرى در نفوذ بيشتر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در قلوب آنها داشت ، ولى آنها نپذيرفتند و اين دعوت را رسما رد كردند.
آيه ۲۸-۲۹
آيه و ترجمه
هُوَ الَّذِى أَرْسلَ رَسولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلى الدِّينِ كلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شهِيداً(۲۸) محَمَّدٌ رَّسولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سجَّداً يَبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً سِيمَاهُمْ فى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السجُودِ ذَلِك مَثَلُهُمْ فى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فى الانجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شطئَهُ فَئَازَرَهُ فَاستَغْلَظ فَاستَوَى عَلى سوقِهِ يُعْجِب الزُّرَّاعَ لِيَغِيظ بهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ مِنهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيمَا(۲۹) ترجمه : ۲۸ - او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده ، تا آن را بر همه اديان پيروز كند، و كافى است كه خدا شاهد اين موضوع باشد. ۲۹ - محمد فرستاده خدا است و كسانى كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى ، آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند، نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده
نمايان است ، اين توصيف آنها در تورات است ، و توصيف آنها در انجيل همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج ساخته ، سپس به تقويت آن پرداخته ، تا محكم شده ، و بر پاى خود ايستاده است ، و به قدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را به شگفتى وامى دارد! اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد، خداوند كسانى از آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است . تفسير : در برابر دشمنان سختگير و در برابر دوستان مهربان ! در اين دو آيه كه آخرين آيات سوره فتح است به دو مساءله مهم ديگر در ارتباط با «فتح المبين » يعنى «صلح حديبيه » اشاره مى كند كه يكى مربوط به عالمگير شدن اسلام است ، و ديگرى اوصاف ياران پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) و ويژگيهاى آنان ، و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مى كند. نخست مى گويد: «او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد، تا آن را بر همه اديان غالب گرداند، و كافى است كه خدا شاهد و گواه اين موضوع باشد» (هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و كفى بالله شهيدا). اين وعده ايست صريح و قاطع ، از سوى خداوند قادر متعال ، در رابطه با غلبه اسلام بر همه اديان . يعنى اگر خداوند از طريق رؤ ياى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به شما خبر پيروزى داده كه با نهايت امنيت وارد مسجدالحرام مى شويد، و مراسم عمره را بجا مى آوريد بى آنكه كسى جراءت مزاحمت شما را داشته باشد، و نيز اگر خداوند بشارت «فتح قريب » (پيروزى خيبر) را مى دهد تعجب نكنيد، اينها اول كار
است سرانجام اسلام عالمگير مى شود و بر همه اديان پيروز خواهد گشت . چرا نشود در حالى كه محتواى دعوت رسول الله هدايت است (ارسله بالهدى ) و آئين او حق است (و دين الحق ) و هر ناظر بى طرفى مى تواند حقانيت آن را در آيات اين قرآن ، و احكام فردى و اجتماعى ، و قضائى ، و سياسى اسلام ، و همچنين تعليمات اخلاقى و انسانى آن بنگرد، و از پيشگوئيهاى دقيق و صريحى كه از آينده دارد و درست به وقوع مى پيوندد ارتباط اين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) را به خدا به طور قطع بداند. آرى منطق نيرومند اسلام ، و محتواى غنى و پر بار آن ، ايجاب مى كند كه سرانجام اديان شرك آلود را جاروب كند، و اديان آسمانى تحريف يافته را در برابر خود به خضوع وادارد، و با جاذبه عميق خود دلها را به سوى اين آئين خالص جلب و جذب كند. در اينكه منظور از اين پيروزى «پيروزى منطقى » است يا پيروزى نظامى ؟ در ميان مفسران گفتگو است : «جمعى » معتقدند اين پيروزى تنها «پيروزى منطقى و استدلالى » است ، و اين امر حاصل شده است ، چرا كه اسلام از نظر قدرت منطق و استدلال بر همه آئينهاى موجود برترى دارد. در حالى كه «جمعى ديگر» پيروزى را به معنى «غلبه ظاهرى » و غلبه قدرت گرفته اند، و موارد استعمال اين كلمه (يظهر) نيز دليل بر غلبه خارجى است ، و به همين دليل مى توان گفت : علاوه بر مناطق بسيار وسيعى كه امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم در قلمرو اسلام قرار گرفته ، و هم اكنون بيش از ۴۰ كشور اسلامى با جمعيتى حدود يك ميليارد نفر زير پرچم اسلام قرار دارند، زمانى فرا خواهد رسيد كه همه جهان رسما در زير اين پرچم قرار مى گيرد، و اين امر به وسيله قيام «مهدى » (ارواحنا فداه ) تكميل مى گردد،
چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده است كه فرمود: لا يبقى على ظهر الارض بيت مدر و لاوبر الا ادخله الله كلمة الاسلام : «در سراسر روى زمين خانه اى از سنگ و گل ، يا خيمه هائى از كرك و مو، باقى نمى ماند، مگر اينكه خداوند اسلام را در آن وارد مى كند»!. در اين زمينه بحث مشروحى ذيل آيه مشابه آن آيه ۳۳ سوره توبه داشتيم . اين نكته نيز قابل توجه است كه بعضى تعبير به «الهدى » را اشاره به استحكام «عقائد اسلامى » دانسته اند در حالى كه «دين الحق » را ناظر به حقانيت «فروع دين » مى دانند، ولى دليلى بر اين تقسيم بندى نداريم و ظاهر اين است كه هدايت و حقانيت هم در اصول است و هم در فروع . در اينكه مرجع ضمير در «ليظهره » «اسلام » است يا «پيامبر» (صلى اللّه عليه و آله )؟ مفسران دو احتمال داده اند، ولى قرائن به خوبى نشان مى دهد كه منظور همان دين حق است ، چرا كه هم از نظر جمله بندى نزديكتر به ضمير است ، و هم پيروزى دين بر دين تناسب دارد نه شخص بر دين . آخرين سخن در مورد آيه اينكه جمله «كفى بالله شهيدا» اشاره اى است به اين واقعيت كه اين پيشگوئى نيازى به هيچ شاهد و گواه ندارد، چرا كه شاهد و گواهش الله است ، و رسالت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نيز نياز به گواه ديگرى ندارد كه گواه آن نيز خدا است ، و اگر «سهيل بن عمرو» و امثال او حاضر نشوند عنوان «رسول الله » بعد از نام محمد (صلى اللّه عليه و آله ) بنويسند «عرض خود مى برند،
و زحمتى هم براى ما ندارند»! در آخرين آيه ترسيم بسيار گويائى از اصحاب و ياران خاص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و آنها كه در خط او بودند از لسان تورات و انجيل بيان كرده كه هم افتخار و مباهاتى است براى آنها كه در «حديبيه » و مراحل ديگر پايمردى به خرج دادند، و هم درس آموزنده اى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار. در آغاز مى فرمايد: «محمد فرستاده خدا است » (محمد رسول الله ). خواه شبپره هائى همچون «سهيل بن عمرو» بپسندند يا نپسندند؟ و خود را از اين آفتاب عالمتاب پنهان كنند يا نكنند؟ خدا گواهى به رسالت او داده و همه آگاهان گواهى مى دهند. سپس به توصيف يارانش پرداخته و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افكار و اعمال آنها را طى پنج صفت چنين بيان مى كند: «كسانى كه با او هستند در برابر كفار شديد و محكم هستند» (و الذين معه اشداء على الكفار). و در دومين وصف مى گويد: «اما در ميان خود رحيم و مهربانند» (رحماء بينهم ). آرى آنها كانونى از عواطف و محبت نسبت به برادران و دوستان و همكيشانند، و آتشى سخت و سوزان ، و سدى محكم و پولادين در مقابل دشمنان . در حقيقت عواطف آنها در اين «مهر» و «قهر» خلاصه مى شود، اما نه جمع ميان اين دو در وجود آنها تضادى دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها در برابر دوست سبب مى شود كه از جاده حق و عدالت قدمى بيرون نهند در سومين صفت كه از اعمال آنها سخن مى گويد مى افزايد: «پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى و همواره به عبادت خدا مشغولند»
(تراهم ركعا سجدا). اين تعبير عبادت و بندگى خدا را كه با دو ركن اصليش «ركوع » و «سجود» ترسيم شده ، به عنوان حالت دائمى و هميشگى آنها ذكر مى كند، عبادتى كه كه رمز تسليم در برابر فرمان حق ، و نفى كبر و خودخواهى و غرور، از وجود ايشان است . در چهارمين توصيف كه از نيت پاك و خالص آنها بحث مى كند مى فرمايد: «آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند» (يبتغون فضلا من الله و رضوانا). نه براى تظاهر و ريا قدم برمى دارند، و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند، بلكه چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده ، و انگيزه حركت آنها در تمام زندگى همين است و بس . حتى تعبير به «فضل » نشان مى دهد كه آنها به تقصير خود معترفند و اعمال خود را كمتر از آن مى دانند كه پاداش الهى براى آن بطلبند، بلكه با تمام تلاش و كوشش باز هم مى گويند خداوندا! اگر فضل تو به يارى ما نيايد واى بر ما! و در پنجمين و آخرين توصيف از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث كرده مى گويد: «نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است » (سيماهم فى وجوههم من اثر السجود).
«سيما» در اصل به معنى علامت و هيئت است ، خواه اين علامت در صورت باشد يا در جاى ديگر بدن ، هر چند در استعمالات روزمره فارسى به نشانه هاى صورت و وضع ظاهرى چهره گفته مى شود. به تعبيرى ديگرى «قيافه » آنها به خوبى نشان مى دهد كه آنها انسانهائى خاضع در برابر خداوند و حق و قانون و عدالتند، نه تنها در صورت آنها كه در تمام وجود و زندگى آنان اين علامت منعكس است . گرچه بعضى از مفسران آن را به اثر ظاهرى سجده در پيشانى ، و يا اثر خاك در محل سجده گاه تفسير كرده اند، ولى ظاهرا آيه مفهوم گسترده ترى دارد كه چهره اين مردان الهى را به طور كامل ترسيم مى كند. بعضى نيز گفته اند: اين آيه اشاره به سجده گاه آنها در قيامت است كه همچون ماه به هنگام بدر مى درخشد! البته ممكن است پيشانى آنها در قيامت چنين باشد ولى آيه از وضع ظاهرى آنها در دنيا خبر مى دهد. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نيز آمده است كه در تفسير اين جمله فرمود: هو السهر فى الصلاة : «منظور بيدار ماندن در شب براى نماز خواندن است » (كه آثارش در روز در چهره آنها نمايان است . البته جمع ميان اين معانى كاملا ممكن است . به هر حال قرآن بعد از بيان همه اين اوصاف مى افزايد: ((اين توصيف آنها (ياران محمد صلى اللّه عليه و آله ) در تورات است (ذلك مثلهم فى التوراة ) اين حقيقتى است كه از پيش گفته شده و توصيفى است در يك كتاب بزرگ آسمانى كه از پيش از هزار سال قبل نازل شده است .
ولى نبايد فراموش كرد كه تعبير «و الذين معه » (آنها كه با او هستند) سخن از كسانى مى گويد كه در همه چيز با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بودند، در فكر و عقيده و اخلاق و عمل ، نه تنها كسانى كه همزمان با او بودند هر چند خطشان با او متفاوت بود. سپس به توصيف آنها در يك كتاب بزرگ ديگر آسمانى يعنى «انجيل » پرداخته ، چنين مى گويد: «توصيف آنها در انجيل همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج ساخته ، سپس به تقويت آن پرداخته ، تا محكم شده و بر پاى خود ايستاده است ، و به قدرى نمو و رشد كرده و پربركت شده كه زارعان را به شگفتى وامى دارد» (و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع . «شطاء» به معنى «جوانه » و «جوجه » است ، جوانه هائى كه از پائين ساقه و كنار ريشه ها بيرون مى آيد. «آزر» از ماده «موازره » به معنى معاونت است . «استغلظ» از ماده «غلظت » به معنى سفت و محكم شدن است . جمله «استوى على سوقه » مفهومش اين است به حدى محكم شده كه بر پاى خود ايستاده (توجه داشته باشيد كه «سوق » جمع «ساق » است ).
تعبير «يعجب الزراع » يعنى به حدى از نمو سريع و جوانه هاى زياد، و محصور وافر، رسيده ، كه حتى كشاورزانى كه پيوسته با اين مسائل سر و كار دارند در شگفتى فرو مى روند. جالب اينكه : در توصيف دوم كه در انجيل آمده نيز پنج وصف عمده براى مؤ منان و ياران محمد (صلى اللّه عليه و آله ) ذكر شده است (جوانه زدن - كمك كردن براى پرورش - محكم شدن - بر پاى خود ايستادن - نمو چشمگير اعجاب انگيز). در حقيقت اوصافى كه در تورات براى آنها ذكر شده اوصافى است كه ابعاد وجود آنها را از نظر عواطف و اهداف و اعمال و صورت ظاهر بيان مى كند و اما اوصافى كه در انجيل آمده بيانگر حركت و نمو و رشد آنها در جنبه هاى مختلف است (دقت كنيد). آرى آنها انسانهائى هستند با صفات والا كه آنى از «حركت » باز نمى ايستند، همواره جوانه مى زنند، و جوانه ها پرورش مى يابد و بارور مى شود. همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مى دهند و روز به روز خيل تازه اى بر جامعه اسلامى مى افزايند. آرى آنها هرگز از پاى نمى نشينند و دائما رو به جلو حركت مى كنند، در عين عابد بودن مجاهدند، و در عين جهاد عابدند، ظاهرى آراسته ، باطنى پيراسته ، عواطفى نيرومند، و نياتى پاك دارند، در برابر دشمنان حق مظهر خشم خدايند، و در برابر دوستان حق نمايانگر لطف و رحمت او. سپس در دنباله آيه مى افزايد: اين اوصاف عالى ، اين نمو و رشد سريع ، و اين حركت پربركت ، به همان اندازه كه دوستان را به شوق و نشاط مى آورد سبب خشم كفار مى شود ((اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد
(ليغيظ بهم الكفار). و در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند كسانى از آنها را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است » (وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظيما). بديهى است اوصافى كه در آغاز آيه گفته شد ايمان و عمل صالح در آن جمع بود، بنابراين تكرار اين دو وصف اشاره به تداوم آن است ، يعنى خداوند اين وعده را تنها به آن گروه از ياران محمد (صلى اللّه عليه و آله ) داده كه در خط او باقى بمانند، و ايمان و عمل صالح را تداوم بخشند، و گرنه كسانى كه يكروز در زمره دوستان و ياران او بودند، و روز ديگر از او جدا شدند و راهى برخلاف آن را در پيش گرفتند، هرگز مشمول چنين وعده اى نيستند. تعبير به «منهم » (با توجه به اين نكته كه اصل در كلمه «من » در اينگونه موارد اين است كه براى «تبعيض » باشد، و ظاهر آيه نيز همين معنى را مى رساند دليل بر اين است كه ياران او به دو گروه تقسيم خواهند شد: گروهى به ايمان و عمل صالح ادامه مى دهند، و مشمول رحمت واسعه حق و اجر عظيم مى شوند اما گروهى جدا شده و از اين فيض بزرگ محروم خواهند شد. معلوم نيست چرا جمعى از مفسران اصرار دارند كه «من » در «منهم » در آيه فوق حتما «بيانيه » است ، در حالى كه به فرض كه مرتكب خلاف ظاهر شويم و «من » را براى «بيان » بگيريم قرائن عقلى را كه در اينجا وجود دارد چگونه مى توان كنار گذاشت ، زيرا هيچكس مدعى نيست كه ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) همه معصوم بودند، و در اين صورت احتمال عدم تداوم در خط ايمان و عمل
صالح در مورد هر يك از آنها مى رود، و با اين حال چگونه ممكن است خداوند وعده مغفرت و اجر عظيم را بدون قيد و شرط به همه آنها دهد، اعم از اينكه راه ايمان و صلاح را بپيمايند، يا از نيمه راه برگردند و منحرف شوند. اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله «و الذين معه » (كسانى كه با او هستند) مفهومش همنشين بودن و مصاحبت جسمانى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نيست ، چرا كه منافقين هم داراى چنين مصاحبتى بودند، بلكه منظور از «معه » به طور قطع همراه بودن از نظر اصول ايمان و تقوى است . بنابراين ما هرگز نمى توانيم از آيه فوق يك حكم كلى درباره همه معاصران و همنشينان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) استفاده كنيم .
نكته ها:
داستان تنزيه صحابه !
معروف در ميان علما و دانشمندان اهل سنت اين است كه صحابه رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) داراى اين امتياز خاص بر افراد ديگر از امت هستند كه همگى پاك و پاكيزه اند، و از آلودگيها بدورند، و ما حق انتقاد از هيچيك از آنها نداريم ، و بدگوئى از آنها مطلقا ممنوع است ، حتى به گفته بعضى موجب كفر مى شود! و براى اثبات اين مقصود به آياتى از قرآن مجيد استناد كرده اند، از جمله آيه مورد بحث كه مى گويد: «خداوند به كسانى از آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده مغفرت و اجر عظيم داده است ». و همچنين به «آيه ۱۰۰ سوره توبه » كه بعد از ذكر عنوان «مهاجرين » و «انصار» مى گويد: رضى الله عنهم و رضوا عنه : «خداوند از آنها خشنود، و آنها نيز از خدا خشنود شدند». ولى هر گاه خود را از پيشداوريها تهى كنيم ، قرائن روشنى در برابر ما
وجود دارد كه اين عقيده مشهور را متزلزل مى سازد: ۱ - جمله «رضى الله عنهم و رضوا عنه » در سوره توبه تنها مخصوص مهاجران و انصار نيست ، زيرا در همان آيه در كنار مهاجران و انصار «الذين اتبعوهم باحسان » قرار گرفته كه مفهومش شامل تمام كسانى است كه تا دامنه قيامت به نيكى از آنها پيروى مى كنند. همانگونه كه «تابعان » اگر يكروز در خط ايمان و احسان باشند و روز ديگر در خط كفر و اسائه (بدى كردن ) قرار گيرند، از زير چتر رضايت الهى خارج مى شوند عين همين مطلب درباره «صحابه » نيز مى آيد، زيرا آنها را نيز در آخرين آيه سوره فتح مقيد به ايمان و عمل صالح كرده كه اگر يكروز اين عنوان از آنها سلب شود از دائره رضايت الهى بيرون خواهند رفت . و به تعبير ديگر تعبير به «احسان » هم در مورد «تابعان » است ، و هم در مورد «متبوعان » بنابراين هر كدام از اين دو، «خط احسان » را رها كنند مشمول رضايت خدا نخواهند بود. ۲ - از روايات اسلامى چنين استفاده مى شود كه اصحاب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) هر چند امتياز مصاحبت آن بزرگوار را داشتند، ولى كسانى كه در دورانهاى بعد مى آيند و از ايمان راسخ و عمل صالح برخوردارند از يك نظر از صحابه افضلند، چرا كه آنها شاهد انواع معجزات بوده اند ولى ديگران بدون مشاهده آنها، و با استفاده از دلائل ديگر، در همان راه گام نهاده اند. چنانكه در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) مى خوانيم كه يارانش عرض كردند: نحن اخوانك يا رسول الله ؟! قال : لا انتم اصحابى ، و اخوانى الذين ياتون بعدى ، آمنوا بى و لم يرونى ، و قال : للعامل منهم اجر خمسين منكم ، قالوا بل منهم يا رسول الله ؟ قال : بل منكم ! ردوها ثلاثا، ثم قال : لانكم تجدون على الخير اعوانا!:
آيا ما برادران توئيم اى رسول خدا؟ فرمود: نه ! شما اصحاب من هستيد، ولى برادران من كسانى هستند كه بعد از من مى آيند و به من ايمان مى آورند در حالى كه مرا نديده اند. سپس افزود: ((افرادى از آنها كه اهل عمل صالحند اجر پنجاه نفر از شما را دارند! عرض كردند پنجاه نفر از خودشان اى رسول خدا؟! فرمود: نه ! پنجاه نفر از شما!! و سه بار آنها اين سخن را تكرار كردند (و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نفى كرد) سپس فرمود: اين به خاطر آن است كه شرايطى در اختيار داريد كه شما را در كارهاى خير يارى مى كند)). در صحيح مسلم نيز از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) چنين نقل شده كه روزى فرمود: وددت انا قد راءينا اخواننا: «دوست مى داشتم برادرانمان را مى ديديم »!. قالوا: اولسنا اخوانك يا رسول الله ؟!: «گفتند: آيا ما برادران تو نيستيم اى رسول خدا»؟! فرمود: انتم اصحابى و اخواننا الذين لم ياتوا بعد: «شما اصحاب من هستيد، اما برادران ما هنوز نيامده اند»!! عقل و منطق نيز همين را مى گويد كه ديگران كه تحت پوشش تعليمات مستمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) در شب و روز نبوده اند و در عين حال همانند ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) يا بيش از آنها ايمان و عمل صالح داشته اند برترند. ۳ - اين سخن از نظر تاريخى نيز بسيار آسيب پذير است چرا كه بعضى از صحابه را مى بينيم كه بعد از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) و يا حتى در عصر خود او راه خطا پيمودند. ما چگونه مى توانيم كسانى را كه آتش جنگ جمل را افروختند و آنهمه
مسلمانان را به كشتن دادند و بر روى خليفه به حق پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) شمشير كشيدند از گناه تبرئه كنيم ؟! يا كسانى كه در «صفين » و «نهروان » اجتماع كردند و سر به شورش در برابر وصى و جانشين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و برگزيده مسلمين برداشتند، و خونهاى بى حساب ريختند، مشمول رضاى خدا بدانيم ، و بگوئيم گرد و غبار عصيان نيز بر دامان آنها ننشسته است ؟! و از اين عجيبتر عذر كسانى است كه تمام اين مخالفتها را به عنوان اينكه آنها مجتهد بودند و مجتهد معذور است توجيه مى كنند! اگر بشود چنين گناهان عظيمى را به وسيله «اجتهاد» توجيه كرد ديگر هيچ قاتلى را نمى توان ملامت نمود، و يا حدود الهى را درباره او اجرا كرد، چرا كه ممكن است اجتهاد كرده باشد. و به تعبير ديگر در ميدان جمل يا صفين و يا نهروان دو گروه در مقابل هم ايستادند كه قطعا هر دو بر حق نبودند چرا كه جمع بين ضدين محال است ، با اين حال چگونه مى توان هر دو را مشمول رضاى خدا دانست ، در حالى كه مساءله از مسائل پيچيده و مشكلى نبود كه تشخيص آن ممكن نباشد؟ زيرا همه مى دانستند على (عليه السلام ) يا بر طبق نص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و يا با انتخاب مسلمين خليفه بر حق او است ، در عين حال بر روى او شمشير كشيدند، اين كار را چگونه مى توان از طريق اجتهاد توجيه كرد؟! چرا شورش «اصحاب رده » را در زمان ابوبكر از طريق اجتهاد توجيه نمى كنند و رسما آنها را مرتد مى شمرند، اما شورشيان «جمل » و «صفين » و «نهروان » را مبراى از هر گونه گناه مى دانند؟! به هر حال به نظر مى رسد كه مساءله تنزيه صحابه به طور مطلق يك حكم سياسى بوده كه گروهى بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) براى حفظ موقعيت خود روى آن
تكيه كردند، تا خود را از هر گونه انتقادى مصون و محفوظ دارند و اين مطلبى است كه نه با حكم عقل مى سازد، و نه با تواريخ مسلم اسلامى ، و شعرى است كه ما را در قافيه خود گرفتار خواهد كرد. چه بهتر كه ما در عين احترام به صحابه رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) و كسانى كه همواره در خط او بودند معيار قضاوت درباره آنها را اعمال و عقائدشان در طول زندگانيشان از آغاز تا انجام در نظر بگيريم ، همان معيارى كه از قرآن استفاده كرده ايم و همان معيارى كه خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) يارانش را با آن مى سنجيد.
محبت متقابل اسلامى
در روايات اسلامى كه در تفسير آيه اخير آمده است تاءكيد فراوانى روى اصل «رحماء بينهم » ديده مى شود. از جمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : المسلم اخو المسلم ، لايظلمه و لايخذله ، و لايخوفه ، و يحق على المسلم الاجتهاد فى التواصل ، و التعاون على التعاطف ، و المواساة لاهل الحاجة ، و تعاطف بعضهم على بعض ، حتى تكونوا كما امركم الله عز و جل : رحماء بينكم ، متراحمين ، مغتمين لماغاب عنكم من امرهم ، على ما مضى عليه معشر الانصار على عهد رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ): «مسلمان برادر مسلمان است به او ستم نمى كند، تنهايش نمى گذارد، تهديدش نمى كند، و سزاوار است مسلمان در ارتباط و پيوند و تعاون و محبت و مواسات با نيازمندان كوشش كند، و نسبت به يكديگر مهربان باشند، تا مطابق گفته خداوند ((رحماء بينهم » نسبت به يكديگر با محبت رفتار كنيد، و حتى در غياب آنها نسبت به امورشان دلسوزى كنيد، آنگونه كه انصار در عصر رسول الله بودند)).
ولى عجيب است كه مسلمانان امروز از رهنمودهاى مؤ ثر اين آيه و ويژگيهائى كه براى مؤ منان راستين و ياران رسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) نقل مى كند فاصله گرفته اند، گاه آنچنان به جان هم مى افتند و كينه توزى و خونريزى مى كنند كه هرگز دشمنان اسلام آنچنان نكردند! گاه با كفار آنچنان پيوند دوستى مى بندند كه گوئى برادرانى از يك اصل و نسبند. نه خبرى از آن ركوع و سجود است ، و نه آن نيات پاك و «ابتغاء فضل الله » و نه آثار سجود در چهره ها نمايان ، و نه آن نمو و رشد و جوانه زدن و قوى شدن و روى پاى خود ايستادن . و عجب اينكه هر قدر از اين اصول قرآنى فاصله گرفته ايم به درد و رنج و ذلت و نكبت بيشترى گرفتار شده ايم ، ولى باز متوجه نيستيم از كجا ضربه مى خوريم ؟ باز «حميتهاى جاهليت » مانع انديشه و تجديد نظر و بازگشت به قرآن است ، خدايا ما را از اين خواب عميق و خطرناك بيدار كن . خداوندا! به ما توفيقى رحمت كن كه ويژگيهاى اخلاقى ياران راستين پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) و اصحاب خالص او را كه در اين آيات آمده است در خود زنده كنيم . بار الها! شدت در مقابل دشمنان محبت در برابر دوستان ، تسليم در برابر فرمان تو، توجه به عنايات خاص تو، و تلاش و كوشش براى بارور ساختن جامعه اسلامى ، و پيشرفت و گسترش آن را به ما عنايت فرما. پروردگارا! از تو فتح مبينى مى خواهيم كه جامعه اسلامى ما در سايه آن به حركت در آيد، و در عصر و زمانى كه نياز به معنويت از هر وقت ديگر
بيشتر است تعليمات اين آئين حياتبخش را به مردم جهان عرضه كنيم هر روز قلوب تازه اى را در تسخير اسلام در آوريم ، و كشور تازه اى از كشور دلها را فتح نمائيم (آمين يا رب العالمين ).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |