تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۸: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۹}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۷: | خط ۹: | ||
<span id='link162'><span> | <span id='link162'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ لَقَدْ | وَ لَقَدْ مَكَّنَّهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ سمْعاً وَ أَبْصراً وَ أَفْئِدَةً فَمَا أَغْنى عَنهُمْ سمْعُهُمْ وَ لا أَبْصرُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتهُم مِّن شىْءٍ إِذْ كانُوا يجْحَدُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۲۶) | ||
وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكم | وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكم مِّنَ الْقُرَى وَ صرَّفْنَا الاَيَتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(۲۷) | ||
فَلَوْ لا نَصرَهُمُ | فَلَوْ لا نَصرَهُمُ الَّذِينَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً ءَالهَِةَ بَلْ ضلُّوا عَنْهُمْ وَ ذَلِك إِفْكُهُمْ وَ مَا كانُوا يَفْترُونَ(۲۸) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۲۶ - ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم و براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم (اما به هنگام نزول عذاب ) نه گوشها و چشمها، و نه عقلهايشان براى آنها سودى نداشت ، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند، و سرانجام آنچه را | ۲۶ - ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم و براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم (اما به هنگام نزول عذاب ) نه گوشها و چشمها، و نه عقلهايشان براى آنها سودى نداشت ، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند، و سرانجام آنچه را | ||
خط ۵۷: | خط ۵۹: | ||
<span id='link165'><span> | <span id='link165'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
وَ إِذْ صرَفْنَا إِلَيْك نَفَراً | وَ إِذْ صرَفْنَا إِلَيْك نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ يَستَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضىَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ(۲۹) | ||
قَالُوا يَقَوْمَنَا | قَالُوا يَقَوْمَنَا إِنَّا سمِعْنَا كتَباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسى مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ يهْدِى إِلى الْحَقِّ وَ إِلى طرِيقٍ مُّستَقِيمٍ(۳۰) | ||
يَقَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِىَ | يَقَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِىَ اللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكم مِّن ذُنُوبِكمْ وَ يجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۳۱) | ||
وَ مَن لا يجِب دَاعِىَ | وَ مَن لا يجِب دَاعِىَ اللَّهِ فَلَيْس بِمُعْجِزٍ فى الاَرْضِ وَ لَيْس لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولَئك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۳۲) | ||
<center> تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۶۵ </center> | <center> تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۶۵ </center> | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۲: | ||
كتابى كه از سوى انسانى درس نخوانده ، و در محيطى مملو از جهل و خرافات عرضه شده ، داراى چنين محتوائى بلند، معارف و عقائدى پاك ، توحيدى خالص ، قوانينى محكم و منسجم ، استدلالهائى قوى و نيرومند، برنامه هائى متين و سازنده ، و مواعظ و اندرزهائى روشنگر و عالى باشد آن هم با چنين جاذبه نيرومند و زيبائى خيره كننده ، خود بهترين دليل بر حقانيت اين كتاب آسمانى است كه «'''آفتاب آمد دليل آفتاب '''». | كتابى كه از سوى انسانى درس نخوانده ، و در محيطى مملو از جهل و خرافات عرضه شده ، داراى چنين محتوائى بلند، معارف و عقائدى پاك ، توحيدى خالص ، قوانينى محكم و منسجم ، استدلالهائى قوى و نيرومند، برنامه هائى متين و سازنده ، و مواعظ و اندرزهائى روشنگر و عالى باشد آن هم با چنين جاذبه نيرومند و زيبائى خيره كننده ، خود بهترين دليل بر حقانيت اين كتاب آسمانى است كه «'''آفتاب آمد دليل آفتاب '''». | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۷ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۹}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۴۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۲۶ - ۲۸
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ مَكَّنَّهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ سمْعاً وَ أَبْصراً وَ أَفْئِدَةً فَمَا أَغْنى عَنهُمْ سمْعُهُمْ وَ لا أَبْصرُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتهُم مِّن شىْءٍ إِذْ كانُوا يجْحَدُونَ بِئَايَتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۲۶) وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكم مِّنَ الْقُرَى وَ صرَّفْنَا الاَيَتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(۲۷) فَلَوْ لا نَصرَهُمُ الَّذِينَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً ءَالهَِةَ بَلْ ضلُّوا عَنْهُمْ وَ ذَلِك إِفْكُهُمْ وَ مَا كانُوا يَفْترُونَ(۲۸) ترجمه : ۲۶ - ما به آنها (قوم عاد) قدرتى داديم كه به شما نداديم و براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم (اما به هنگام نزول عذاب ) نه گوشها و چشمها، و نه عقلهايشان براى آنها سودى نداشت ، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند، و سرانجام آنچه را
استهزا مى كردند بر آنها وارد شد. ۲۷ - ما اقوامى را كه در اطراف شما بودند هلاك كرديم ، و آيات خود را به صورتهاى گوناگون براى آنها بيان نموديم شايد بازگردند. ۲۸ - پس چرا معبودانى را كه غير از خدا برگزيدند به گمان اينكه آنها را به خدا نزديك مى كند آنها را يارى نكردند؟ بلكه از ميان آنها گم شدند! اين بود نتيجه دروغ آنها و آنچه را افترا ميبستند! تفسير: شما هرگز از قوم عاد قويتر نيستيد! اين آيات در حقيقت نتيجه گيرى از آيات گذشته است كه در مورد مجازات دردناك قوم عاد سخن مى گفت . مشركان مكه را مخاطب ساخته ، مى فرمايد: «ما قوم عاد را قوت و قدرتى داديم كه به شما نداديم » (و لقد مكناهم فيما ان مكناكم فيه ). هم از نظر قدرت جسمانى از شما نيرومندتر بودند، و هم از نظر مال و ثروت و امكانات مادى از شما تواناتر، اگر بنا بود قدرت جسمانى ، و مال و ثروت ، و تمدن مادى ، بتواند كسانى را از چنگال كيفر الهى رهائى بخشد نبايد قوم عاد همچون خار و خاشاك در برابر تندباد به هر سو پرتاب شوند، و از آنها جز مساكن درهم ريخته چيزى باقى نماند! اين آيه در حقيقت شبيه همان چيزى است كه در سوره فجر درباره همين قوم عاد آمده است : الم تر كيف فعل ربك بعاد ارم ذات العماد التى لم يخلق مثلها فى البلاد: «آيا نديدى پروردگار تو به قوم عاد چه كرد؟ آن قوم بلند قامت ، و داراى عمارتهاى مرتفع ، آن قوم و قبيله اى كه مثل و مانند آنها در
شهرها آفريده نشده بود» (سوره فجر ۶ -۸). و يا مانند آنچه در آيه ۳۶ سوره ق آمده است : و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا: «چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم كه از اين گروه نيرومندتر و صاحب عده و عده بيشتر بودند». خلاصه اينكه از شما نيرومندترها در برابر طوفان مجازات الهى تاب مقاومت نياوردند تا چه رسد به شما سپس مى افزايد: «ما براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم » (و جعلنا لهم سمعا و ابصارا و افئدة ). آنها از نظر درك و ديد و تشخيص واقعيتها نيز قوى و نيرومند بودند، مطالب را به خوبى درك مى كردند، و از اين وسائل خداداد در تاءمين مقاصد مادى خود كاملا بهره مى گرفتند «ولى نه گوش و نه چشم و نه عقولشان آنها را به هنگام نزول عذاب الهى به هيچوجه سودى نبخشيد، چرا كه آيات خدا را انكار مى كردند» (فما اغنى عنهم سمعهم و لاابصارهم و لا افئدتهم من شى ء اذ كانوا يجحدون بايات الله ). و سرانجام آنچه «استهزا مى كردند بر آنها وارد شد» (و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ن ). آرى آنها هم مجهز به وسائل مادى بودند، و هم وسائل درك حقيقت ، اما
چون از طريق لجاجت و استكبار با آيات الهى برخورد مى كردند، و سخنان پيامبران را مورد سخريه قرار مى دادند، نور حق به قلوب آنها نفوذ نكرد. و همين كبر و غرور و دشمنى با حق سبب شد كه از وسائل و ابزار هدايت و شناخت همچون چشم و گوش و عقل نتوانند بهره گيرند و راه نجات را بازيابند، و عاقبت به همان سرنوشت شومى كه در آيات گذشته اشاره شد گرفتار شدند. جائى كه آنها با آنهمه قدرت و امكانات كارى از پيش نبردند و پيكرهاى بيجانشان همچون پر كاه بر امواج تندباد قرار گرفت ، و با كمال حقارت به هر سو پرتاب شدند، شما كه از آنها ضعيفتر و ناتوانتريد. براى خداوند مشكل نيست كه شما را نيز به جرم اعمالتان به سختترين عذاب گرفتار كند، و عوامل حياتتان را ماءمور مرگ و نابوديتان سازد، اين خطابى است به مشركان مكه ، و به همه انسانهاى مغرور و ظالم و لجوج در طول همه قرون و اعصار. به راستى همانگونه كه قرآن مى گويد ما اولين انسانهائى نيستيم كه قدم روى زمين گذارده ايم ، قبل از ما اقوام بسيار ديگرى زندگى مى كردند كه داراى امكانات و قدرت زيادى بودند، چه خوب است از تاريخ آنها آئينه عبرتى بسازيم و آينده و سرنوشت خويش را در آن تماشا كنيم . سپس براى تاءكيد بر اين مطلب ، و پند و اندرز بيشتر، مشركان مكه را مخاطب ساخته مى گويد: نه تنها قوم عاد بلكه ما اقوام سركشى را كه در اطراف شما زندگى مى كردند هلاك كرديم )) (و لقد اهلكنا ما حولكم من القرى ) اقوامى كه سرزمين آنها از شما چندان دور نيست و تقريبا در گرداگرد جزيره عرب جايگاهشان بود، اگر قوم «عاد» در سرزمين «احقاف » در جنوب جزيره زندگى مى كردند، قوم «ثمود» در سرزمينى به نام «حجر» در شمال
جزيره ، و قوم «سبا» با آن سرنوشت دردناكشان در سرزمين «يمن »، و قوم «شعيب » در سرزمين «مدين » در مسير شما به سوى شام ، و همچنين قوم «لوط» در همين منطقه زندگى داشتند و بر اثر كثرت گناه و عصيان و كفر به عذابهاى گوناگون گرفتار شدند. هر يك از اينها آئينه عبرتى بودند، و هر كدام شاهد و گواه گويائى ، چگونه با اينهمه وسائل بيدارى باز بيدار نمى شوند؟ بعد اضافه مى كند: «ما آيات خود را به صورتهاى گوناگون براى آنها بيان كرديم ، شايد بازگردند» (و صرفنا الايات لعلهم يرجعون ) گاه معجزات و خارق عادات را به آنها نشان داديم ، گاه از طريق نعمت ، و گاه بلاء و مصيبت ، گاه از طريق توصيف نيكان ، و گاه توصيف مجرمان ، و گاه از طريق عذاب استيصال ديگران پند و اندرزها به آنها داديم ، اما كبر و غرور و خودخواهى و لجاج مجال هدايت به آنها نداد! در آخرين آيه مورد بحث آنها را مورد سرزنش قرار داده و با اين بيان شديدا محكوم مى كند: «پس چرا معبودانى را كه غير خدا برگزيدند به گمان اينكه آنها را به خدا نزديك مى كنند در آن لحظات سخت و حساس به يارى آنها نشتافتند»؟! (فلو لا نصرهم الذين اتخذوا من دون الله قربانا الهة ). راستى اگر اين معبودان بر حق بودند پس چرا پيروان خود را در آن مواقع حساس يارى نكردند، و از چنگال عذابهاى هولناك نجاتشان ندادند؟! اين خود دليلى محكم بر بطلان عقيده آنها است كه اين معبودان ساختگى را پناهگاه روز
بدبختى خود مى پنداشتند. سپس مى افزايد: «نه تنها به آنان كمكى نكردند، بلكه از ميان آنها گم شدند» (بل ضلوا عنهم ). موجوداتى اينچنين بى عرضه و بى ارزش كه مبداء هيچ اثر، و مفيد هيچ فايده اى نيستند، و به هنگام حادثه گم و گور مى شوند، چگونه شايسته پرستش و عبوديتند؟! و در پايان آيه مى گويد: «اين بود نتيجه دروغ آنها، و آنچه را افترا ميبستند»! (و ذلك افكهم و ما كانوا يفترون ). اين هلاكت و بدبختى ، اين عذابهاى دردناك ، و اين گمشدن معبودان در زمان حادثه ، نتيجه دروغها و پندارها و افتراهاى آنها بود.
آيه ۲۹ - ۳۲
آيه و ترجمه
وَ إِذْ صرَفْنَا إِلَيْك نَفَراً مِّنَ الْجِنِّ يَستَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضىَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ(۲۹) قَالُوا يَقَوْمَنَا إِنَّا سمِعْنَا كتَباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسى مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ يهْدِى إِلى الْحَقِّ وَ إِلى طرِيقٍ مُّستَقِيمٍ(۳۰) يَقَوْمَنَا أَجِيبُوا دَاعِىَ اللَّهِ وَ ءَامِنُوا بِهِ يَغْفِرْ لَكم مِّن ذُنُوبِكمْ وَ يجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(۳۱) وَ مَن لا يجِب دَاعِىَ اللَّهِ فَلَيْس بِمُعْجِزٍ فى الاَرْضِ وَ لَيْس لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءُ أُولَئك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۳۲)
ترجمه : ۲۹ - به ياد آور هنگامى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم كه قرآن را استماع كنند، وقتى حضور يافتند به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد، و هنگامى كه پايان گرفت به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند. ۳۰ - گفتند: اى قوم ! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى نازل شده ، هماهنگ با نشانه هاى كتب قبل از آن ، كه به سوى حق هدايت مى كند و به سوى راه راست . ۳۱ - اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد و به او ايمان آوريد تا گناهانتان را ببخشد و شما را از عذاب اليم پناه دهد. ۳۲ - و هر كس به دعوت كننده الهى پاسخ نگويد هرگز نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند، و غير از خدا يار و ياورى براى او نيست ، و چنين كسان در گمراهى آشكارند. شان نزول : در شاءن نزول اين آيات روايات مختلفى آمده است ، از جمله اينكه : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از مكه به سوى بازار عكاظ در طائف آمد، و «زيد بن حارثه » با او بود، به اين منظور كه مردم را به سوى اسلام دعوت كند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت ، ناچار به سوى مكه بازگشت تا به محلى رسيد كه آنجا را وادى جن مى ناميدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت ، جمعى از طائفه جن از آنجا مى گذشتند هنگامى كه قرائت قرآن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شنيدند گوش فرا دادند، و به يكديگر گفتند: ساكت باشيد، هنگامى كه تلاوت حضرت پايان يافت آنها ايمان آوردند، و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود آمدند، و آنان را به سوى اسلام دعوت كردند، گروهى از آنها ايمان آوردند و با هم به محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تعليمات اسلام را به آنها ياد داد، اينجا بود كه آيات فوق و آيات سوره جن نازل گرديد.
بعضى ديگر شاءن نزولى از ابن عباس نقل كرده اند كه با شاءن نزول سابق شباهت دارد، با اين تفاوت كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن مى كرد، گروهى از جن كه در حال تحقيق و جستجو بودند، و قطع اخبار آسمان آنان را به وحشت افكنده بود، صداى تلاوت قرآن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شنيدند و گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همين است ، اينجا بود كه سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به اسلام دعوت كردند. مرحوم «طبرسى » در «مجمع البيان » شاءن نزول سومى در اينجا آورده كه مساءله را با داستان سفر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به طائف مربوط مى سازد و خلاصه آن چنين است : ((بعد از وفات ابوطالب كار بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخت شد به سوى طائف رفت شايد يارانى پيدا كند، اشراف طائف شديدا از در تكذيب درآمدند، و آنقدر از پشت سر به پيامبر سنگ زدند كه خون از پاهاى مباركش جارى شد، خسته و ناراحت به كنار باغى آمد، و در سايه درخت نخلى نشست ، در حالى كه خون از پاهاى مباركش مى ريخت . باغ متعلق به «عتبة بن ربيعه » و «شيبة بن ربيعة » دو نفر از ثروتمندان قريش بود، پيامبر از مشاهده آنها ناراحت شد، چون دشمنى آنها را از قبل مى دانست . آن دو غلامشان «عداس » را كه مردى مسيحى بود با طبقى از انگور خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرستادند پيغمبر به «عداس » فرمود: از كجائى ؟ گفت : از نينوا! فرمود: از شهر بنده صالح خدا «يونس »؟ «عداس » گفت : شما از كجا يونس را مى شناسيد فرمود: من رسول خدايم ، خداوند به من خبر داده ، «عداس » به حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پى برد، براى خدا سجده كرد و پاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را بوسه داد.
هنگامى كه برگشت «عتبه » و «شيبه » او را سرزنش كردند كه چرا اين كار را كردى ؟! گفت : اين مرد صالحى است كه مرا از اسرار ناشناخته مردم اين سامان در مورد پيامبرمان يونس خبر داد، آنها خنديدند و گفتند: مبادا ترا از آئين نصرانيت فريب دهد كه او مرد فريبكارى است ! پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سوى مكه بازگشت (در حالى كه محصول اين سفر تنها يك مرد مؤ من بود) تا به نزديكى نخلى در دل شب رسيد مشغول نماز شد گروهى از جن از اهل «نصيبين » يا «يمن » از آنجا مى گذشتند، صداى تلاوت قرآن او را در نماز صبح شنيدند و گوش فرا دادند و ايمان آوردند. تفسير: طائفه جن ايمان مى آورند در اين آيات - چنانكه در شاءن نزول نيز اشاره شد - بحث فشرده اى پيرامون ايمان آوردن گروهى از طائفه جن به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و كتاب آسمانى او آمده است ، تا اين حقيقت را بر مشركان مكه بازگو كند كه چگونه طائفه به ظاهر دور افتاده جن ، به اين پيامبرى كه از انس است و از ميان شما برخاسته ايمان آوردند ولى شما همچنان بر كفر اصرار مى ورزيد و به مخالفت خود ادامه مى دهيد. درباره موجودى به نام «جن » و خصوصيات آن بحث مشروحى در تفسير سوره جن به خواست خدا خواهيم داشت ، در اينجا فقط به تفسير آيات مورد بحث مى پردازيم : در حقيقت داستان قوم عاد هشدارى براى مشركان مكه بود و داستان
ايمان طائفه «جن » هشدار ديگرى است . نخست مى فرمايد: «به خاطر بياور موقعى كه گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختيم كه به قرآن گوش فرا دهند» (و اذ صرفنا اليك نفرا من الجن يستمعون القرآن ). تعبير به «صرفنا» از ماده «صرف » كه به معنى منتقل ساختن چيزى از حالتى به حالت ديگر است ، ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه طائفه جن قبلا از طريق «استراق سمع » به اخبار آسمانها گوش فرا مى دادند، با ظهور پيامبر اسلام از آن بازگردانده شدند و به سوى قرآن روى آوردند. «نفر» چنانكه راغب در «مفردات » گفته به معنى گروهى از مردان است كه مى توانند به اتفاق يكديگر كوچ كنند)). و مشهور در ميان ارباب لغت ، جماعتى است از سه تا ده نفر، و بعضى تا چهل نفر نيز گفته اند (هر چند اين تعبير در زبان فارسى بر يك فرد نيز اطلاق مى شود). سپس مى افزايد: ((هنگامى كه در برابر قرآن حضور يافتند و آيات روحپرور آن را شنيدند به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد (فلما حضروه قالوا انصتوا). و اين موقعى بود كه پيامبر در دل شب يا به هنگام قرائت نماز صبح آيات قرآن را تلاوت مى فرمود. «انصتوا» از ماده «انصات » به معنى «سكوت تواءم با استماع و توجه » است . سرانجام نور ايمان در دل آنها تابيدن گرفت ، و حقانيت آيات قرآن را در درون جان خود لمس كردند، لذا هنگامى كه تلاوت قرآن پايان يافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار كردند)) و از حقيقتى كه نصيبشان شده بود آگاه ساختند)) (فلما قضى ولوا الى قومهم منذرين ).
و اينچنين است راه و رسم افراد با ايمان كه پيوسته طالب آنند ديگران را از حقايقى كه خود آگاه شده اند آگاه سازند، و منابع ايمان خود را در اختيار آنها قرار دهند. آيه بعد بيانگر چگونگى دعوت اين گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست ، دعوتى منسجم ، حساب شده ، كوتاه و پرمعنا، گفتند: «اى قوم ! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى از آسمان نازل شده است » (قالوا يا قومنا انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى ). اين كتاب اوصافى دارد، نخست اينكه : «كتابهاى آسمانى قبل از خود را تصديق مى كند و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست ، و نشانه هائى كه در كتب پيشين آمده است در آن به خوبى ديده مى شود» (مصدقا لما بين يديه ). وصف ديگر اينكه همگان را به سوى حق هدايت مى نمايد (يهدى الى الحق ). به گونه اى كه هركس عقل و فطرت خويش را به كار گيرد نشانه هاى حقانيت را به روشنى در آن مى يابد. و آخرين وصف اينكه : «به سوى راه مستقيم دعوت مى كند» (و الى طريق مستقيم ). تفاوت دعوت به حق ، با دعوت به راه مستقيم ، ظاهرا در اين است كه اولى اشاره به اعتقادات حق است ، و دومى به برنامه هاى عملى مستقيم و صحيح . جمله «انزل من بعد موسى » و جمله «مصدقا لما بين يديه » مؤ يد اين مطلب است كه اين گروه به كتب آسمانى پيشين مخصوصا كتاب موسى ايمان داشتند
و در جستجوى حق بودند، و اگر مى بينيم سخنى از كتاب عيسى كه بعد از آن نازل شده به ميان نيامده نه بخاطر چيزى است كه «ابن عباس » گفته كه جن مطلقا از نزول انجيل آگاه نبودند، چرا كه طائفه جن از اخبار آسمانها با خبر بودند چگونه ممكن است از اخبار زمين تا اين حد غافل بمانند؟! بلكه بخاطر اين است كه تورات كتاب اصلى بود كه حتى مسيحيان احكام شرايع خود را از آن گرفته و مى گيرند. سپس افزودند: ((اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد، و به او ايمان آوريد (يا قومنا اجيبوا داعى الله و آمنوا به ). كه دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مى دارد: «گناهانتان را مى بخشد، و شما را از عذاب اليم پناه مى دهد» (يغفر لكم من ذنوبكم و يجركم من عذاب اليم ). منظور از داعى الله (دعوت كننده الهى ) پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است كه آنها را به سوى الله رهنمون مى شد و از آنجا كه بيشترين ترس و وحشت انسان از گناهان و عذاب دردناك قيامت است امنيت در برابر اين دو امر را مطرح كردند تا بيش از همه جلب توجه كند. جمعى از مفسران كلمه «من » در «من ذنوبكم » را «زائده » دانسته اند كه تاءكيدى است بر آمرزش همه گناهان در سايه ايمان . ولى بعضى آن را «تبعيضيه » و اشاره به آن دسته از گناهانى مى دانند كه قبل از ايمان آوردن انجام داده اند، يا گناهانى كه جنبه حق الله دارد، و نه حق الناس . ولى مناسبتر همان است كه «من » زائده و براى تاءكيد باشد و آيه شريفه
همه گناهان را شامل گردد. در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخن مبلغان جن را چنين بازگو مى كند: «آنها به قوم خود گفتند: هر كس دعوت داعى الهى را پاسخ نگويد نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند» (و من لا يجب داعى الله فليس بمعجز فى الارض ). «و ياور و سرپرستى غير از خدا براى او نخواهد بود» (و ليس له من دونه اولياء). و لذا «اين گروه در گمراهى آشكارند» (اولئك فى ضلال مبين ). چه گمراهى از اين بدتر و آشكارتر كه انسان به ستيزه جوئى با حق و پيامبر خدا، و حتى با خدا برخيزد كه نه در تمام عالم هستى جز او پناهگاهى وجود دارد و نه انسان مى تواند از محيط كشورش بگريزد و به جاى ديگرى فرار كند. بارها گفته ايم : «معجز» (يا ساير مشتقات اين كلمه ) در اينگونه موارد به معنى عاجز نمودن از تعقيب و كيفر است ، و يا به تعبير ديگر فرار كردن از چنگال مجازات . تعبير به «فى الارض » (در زمين ) اشاره به اين است كه هر جاى زمين برويد ملك خدا است ، و از حيطه قدرت او خارج نخواهد بود، و اگر سخنى از آسمان نمى گويد به خاطر اين است كه به هر حال جايگاه جن و انس هر دو روى زمين است .
نكته ها:
۱ - تبليغات مؤ ثر چنانكه گفتيم بحث پيرامون جن و چگونگى حيات اين موجود، و خصوصيات
ديگر مربوط به آن ، به خواست خداوند در تفسير سوره جن خواهد آمد، آنچه از آيات مورد بحث استفاده مى شود اين است كه آنها موجوداتى عاقل و صاحب شعورند، و مكلف به تكليفهاى الهى ، و داراى دو گروه مؤ من و كافرند، و آگاهى كافى از دعوتهاى الهى دارند. مساءله جالب در اين آيات مورد بحث روشى است كه آنها براى تبليغ اسلام در ميان قوم خود در پيش گرفتند. آنها پس از حضور در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و شنيدن آيات قرآن ، و پى بردن به محتواى آن ، به سرعت به سراغ طائفه خود آمدند و به تبليغ آنها پرداختند. آنها نخست از حقانيت قرآن سخن گفتند، و با سه دليل اين مطلب را اثبات كردند، سپس به تشويق آنها پرداخته ، نجات و رهائى از چنگال عذاب آخرت را در سايه ايمان به اين كتاب آسمانى به آنها بشارت دادند، كه هم تاءكيدى بود بر مساءله معاد و هم توجهى به ارزشهاى اصيل آخرت در برابر ارزشهاى ناپايدار دنيا. در سومين مرحله خطرات ترك ايمان را به آنها گوشزد كردند، و هشدارى تواءم با استدلال و دلسوزى به آنها دادند، و سرانجام و عاقبت انحراف از اين مسير را كه ضلال مبين و گمراهى آشكار است گوشزد كردند. اين شيوه تبليغ شيوه اى است مؤ ثر براى هر كس و هر گروه . ۲ - بهترين دليل عظمت قرآن محتواى آن است از آيات فوق و همچنين از آيات سوره جن به خوبى برمى آيد كه اين گروه از طائفه جن تنها با شنيدن آيات قرآن مجذوب آن شدند، و هيچ نشانه اى بر اينكه آنها تقاضاى معجزه ديگرى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده باشند در دست نيست . آنها همين اندازه را كه قرآن مجيد هماهنگ با نشانه هاى كتب پيشين است ، و از سوى ديگر دعوت به حق مى كند، و از سوى سوم برنامه ريزى عملى
آن بر صراط مستقيم است ، براى حقانيت آن كافى دانسته اند. و به راستى مطلب همين است كه بررسى محتواى قرآن ما را از هر گونه دليل ديگر بى نياز مى كند. كتابى كه از سوى انسانى درس نخوانده ، و در محيطى مملو از جهل و خرافات عرضه شده ، داراى چنين محتوائى بلند، معارف و عقائدى پاك ، توحيدى خالص ، قوانينى محكم و منسجم ، استدلالهائى قوى و نيرومند، برنامه هائى متين و سازنده ، و مواعظ و اندرزهائى روشنگر و عالى باشد آن هم با چنين جاذبه نيرومند و زيبائى خيره كننده ، خود بهترين دليل بر حقانيت اين كتاب آسمانى است كه «آفتاب آمد دليل آفتاب ».
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |