تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۸: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۷ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۹}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۸: | خط ۱۰: | ||
<span id='link67'><span> | <span id='link67'><span> | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
بِسمِ | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ | ||
حم (۱) | حم (۱) | ||
وَ الْكتَبِ الْمُبِينِ(۲) | وَ الْكتَبِ الْمُبِينِ(۲) | ||
إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَيْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ(۳) | |||
فِيهَا يُفْرَقُ | فِيهَا يُفْرَقُ كلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ(۴) | ||
أَمْراً | أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ(۵) | ||
رَحْمَةً | رَحْمَةً مِّن رَّبِّك إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۶) | ||
رَب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم | رَب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ(۷) | ||
لا إِلَهَ إِلا هُوَ يحْىِ وَ يُمِيت | لا إِلَهَ إِلا هُوَ يحْىِ وَ يُمِيت رَبُّكمْ وَ رَب ءَابَائكُمُ الاَوَّلِينَ(۸) | ||
<center> تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۴۶ </center> | <center> تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۴۶ </center> | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
خط ۱۱۹: | خط ۱۲۱: | ||
==آيه و ترجمه == | ==آيه و ترجمه == | ||
بَلْ هُمْ فى شكٍ يَلْعَبُونَ(۹) | بَلْ هُمْ فى شكٍ يَلْعَبُونَ(۹) | ||
فَارْتَقِب يَوْمَ تَأْتى السمَاءُ بِدُخَانٍ | فَارْتَقِب يَوْمَ تَأْتى السمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِينٍ(۱۰) | ||
يَغْشى | يَغْشى النَّاس هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۱) | ||
رَّبَّنَا اكْشِف عَنَّا الْعَذَاب إِنَّا مُؤْمِنُونَ(۱۲) | |||
أَنى لهَُمُ | أَنى لهَُمُ الذِّكْرَى وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسولٌ مُّبِينٌ(۱۳) | ||
ثمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مجْنُونٌ(۱۴) | |||
إِنَّا كاشِفُوا الْعَذَابِ قَلِيلاً إِنَّكمْ عَائدُونَ(۱۵) | |||
يَوْمَ نَبْطِش الْبَطشةَ الْكُبرَى | يَوْمَ نَبْطِش الْبَطشةَ الْكُبرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ(۱۶) | ||
ترجمه : | ترجمه : | ||
۹ - ولى آنها در شكند و (با حقايق ) بازى مى كنند. | ۹ - ولى آنها در شكند و (با حقايق ) بازى مى كنند. | ||
خط ۲۰۰: | خط ۲۰۲: | ||
از مجموع آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه تفسير دوم مناسبتر است . | از مجموع آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه تفسير دوم مناسبتر است . | ||
'''{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۷ | بعدی = تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۹}} | |||
[[رده:تفسیر نمونه]] | [[رده:تفسیر نمونه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۴۲
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
سورة الدخان
آيه ۱-۸
آيه و ترجمه
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱) وَ الْكتَبِ الْمُبِينِ(۲) إِنَّا أَنزَلْنَهُ فى لَيْلَةٍ مُّبَرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ(۳) فِيهَا يُفْرَقُ كلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ(۴) أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ(۵) رَحْمَةً مِّن رَّبِّك إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۶) رَب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ(۷) لا إِلَهَ إِلا هُوَ يحْىِ وَ يُمِيت رَبُّكمْ وَ رَب ءَابَائكُمُ الاَوَّلِينَ(۸)
ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - حم . ۲ - سوگند به اين كتاب آشكار. ۳ - كه ما آنرا در شبى پربركت نازل كرديم ، ما همواره انذار كننده بوده ايم . ۴ - در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم مى گردد. ۵ - فرمانى بود از ناحيه ما، ما (محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را) فرستاديم . ۶ - اينها همه بخاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست . ۷ - پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست ، اگر اهل يقين هستيد. ۸ - هيچ معبودى جز او نيست ، زنده مى كند و ميميراند، پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست . تفسير: نزول قرآن در شبى پربركت در ابتداى اين سوره نيز همانند چهار سوره گذشته و دو سوره آينده كه مجموعا هفت سوره را تشكيل مى دهد با حروف مقطعه (حم ) روبرو مى شويم ، درباره تفسير حروف مقطعه به طور كلى در گذشته فراوان بحث كرده ايم . و در مورد خصوص حم در آغاز نخستين سوره از سوره هاى حواميم (سوره مؤ من ) و آغاز سوره فصلت بحث شده است . قابل توجه اينكه بعضى از مفسران در اينجا «حم » را به عنوان سوگند تفسير كرده اند كه با سوگند ديگرى كه بعد از آن آمده و به قرآن قسم ياد شده دو سوگند پى در پى و متناسب را تشكيل مى دهد، سوگند به حروف الفبا همچون
حم ، و سوگند به اين كتاب مقدس كه از اين حروف تشكيل يافته است در دومين آيه اين سوره چنانكه گفتيم به «قرآن مجيد» سوگند ياد كرده مى فرمايد «قسم به اين كتاب آشكار» (و الكتاب المبين ). كتابى كه محتوايش روشن ، معارفش آشكار، تعليماتش زنده ، احكامش سازنده ، و برنامه هايش حساب شده است ، كتابى كه خود دليل حقانيت خويش است ، آفتاب آمد دليل آفتاب . اما ببينيم اين سوگند براى چه منظورى ذكر شده است ؟ آيه بعد اين حقيقت را روشن ساخته مى گويد: بطور مسلم ما قرآن را (كه سند حقانيت پيامبر اسلام است ) در شبى پربركت نازل كرديم (انا انزلناه فى ليلة مباركة ). «مبارك » از ماده «بركت » به معنى سودمند و جاويدان و پردوام است . اين كدام شب است كه مبداء خيرات و سرچشمه خوبيهاى پايدار مى باشد؟ غالب مفسران آن را به شب قدر تفسير كرده اند، شب پربركتى كه مقدرات جهان بشريت با نزول قرآن رنگ تازه اى به خود گرفت ، شبى كه سرنوشت خلايق و مقدرات يكسان در آن رقم زده مى شود، آرى قرآن در شبى سرنوشت ساز، بر قلب پاك پيامبر نازل شد. اين نكته لازم به تذكر است كه ظاهر آيه اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل گرديد.
اما هدف اصلى از نزول آن چه بود؟ همان است كه در ذيل همين آيه به آن اشاره شده مى فرمايد: ما همواره انذار كننده بوديم (انا كنا منذرين ) اين يك سنت هميشگى ماست كه فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشركان ماءموريت مى دهيم ، و فرستادن پيامبر اسلام با اين كتاب مبين نيز آخرين حلقه از اين سلسله است . درست است كه پيامبران از يكسو انذار مى كنند، و از سوى ديگر بشارت مى دهند، اما چون پايه اصلى دعوت آنها را در مقابل قوم ظالم و مجرم بيشتر بيم و انذار تشكيل مى دهد غالبا از آن سخن گفته شده است . نزول دفعى و نزول تدريجى قرآن ۱ - مى دانيم قرآن در طى بيست و سه سال دوران نبوت پيامبر نازل شده است ، و از اين گذشته محتواى قرآن محتوائى است كه ارتباط و پيوند با حوادث مختلف زندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان در طول اين ۲۳ سال دارد كه اگر از آن بريده شود نامفهوم خواهد بود. با اينحال چگونه قرآن به طور كامل در شب قدر نازل شده است ؟ در پاسخ اين سؤ ال بعضى قرآن را به معنى آغاز نزول قرآن تفسير كرده اند، بنابراين مانعى ندارد كه آغاز آن در شب قدر باشد، و دنبال آن در طول ۲۳ سال . ولى چنانكه گفتيم اين تفسير با ظاهر آيه مورد بحث و آياتى ديگر از قرآن مجيد سازگار نيست . براى يافتن پاسخ اين سؤ ال بايد توجه داشت كه از يكسو در آيه مى خوانيم «قرآن در ليله مباركه نازل شده است ». از سوى ديگر در آيه ۱۸۵ سوره بقره آمده است شهر رمضان الذى انزل
فيه القرآن ماه رمضان را روزه بداريد، ماهى كه قرآن در آن نازل شده است . و از سوى سوم در سوره قدر مى خوانيم : انا انزلناه فى ليلة القدر «ما آنرا در شب قدر نازل كرديم ». از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه آن شب مباركى كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده شب قدر در ماه مبارك رمضان است . از اين كه بگذريم از آيات متعددى استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از نزول تدريجى قرآن از آن آگاهى داشت ، مانند آيه ۱۱۴ سوره طه و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه : «پيش از آنكه وحى درباره قرآن بر تو نازل شود نسبت به آن عجله مكن ». و در آيه ۱۶ سوره قيامة آمده است : لا تحرك به لسانك لتعجل به : «زبان خود را براى عجله به قرآن حركت مده ». از مجموع اين آيات مى توان نتيجه گرفت كه قرآن داراى دو نوع نزول بوده است : اول «نزول دفعى » و جمعى كه يكجا از سوى خداوند بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ماه رمضان و شب قدر نازل گرديده ، دوم «نزول تدريجى » كه بر حسب شرائط و حوادث و نيازها در طى ۲۳ سال نازل شده است . شاهد ديگر اين سخن اينكه در بعضى از آيات قرآن تعبير به «انزال » و در بعضى ديگر تعبير به «نزول » شده است ، از پاره اى از متون لغت استفاده مى شود كه «تنزيل » معمولا در مواردى گفته مى شود كه چيزى تدريجا نازل شود و به صورت پراكنده و تدريجى ، اما «انزال » مفهوم وسيعى دارد كه هم نزول تدريجى را شامل مى شود و هم نزول دفعى را. و جالب اينكه در تمام آيات فوق كه سخن از نزول قرآن در شب قدر و ماه مبارك رمضان است تعبير به «انزال » شده كه با «نزول دفعى » هماهنگ است ، در حالى
كه در موارد ديگرى كه سخن از «نزول تدريجى » در ميان است تنها تعبير به «تنزيل » شده است . اما اين «نزول دفعى » بر قلب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چگونه بوده ؟ آيا به شكل همين قرآن فعلى با آيات و سوره هاى مختلف ؟. يا مفاهيم و حقايق آنها به صورت فشرده و جمعى ؟. دقيقا روشن نيست ، همين قدر از قرائن فوق مى فهميم كه يكبار اين قرآن در يك شب بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده است و يكبار تدريجى در ۲۳ سال . شاهد ديگر براى اين سخن اينكه تعبير به قرآن در آيه فوق ظهور در مجموع قرآن دارد، درست است كه واژه «قرآن » به «كل » و «جزء» آن هر دو اطلاق مى شود، ولى نمى توان انكار كرد كه ظاهر اين كلمه به هنگامى كه قرينه ديگرى همراه آن نباشد مجموع قرآن است ، و اينكه بعضى آيه مورد بحث را به آغاز نزول قرآن تفسير كرده اند، و گفته اند نخستين آيات قرآن در ماه رمضان و شب قدر نازل شده ، خلاف ظاهر آيات است . و از آن ضعيفتر قول كسانى است كه مى گويند: چون سوره حمد كه عصاره و خلاصه اى از مجموع قرآن است در شب قدر نازل شده ، تعبير به انا انزلناه فى ليلة القدر گرديده است ! تمام اين احتمالات مخالف ظاهر آيات است ، چرا كه ظاهر آن اين است كه تمام قرآن در شب قدر نازل شده . تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه در روايات متعددى كه در تفسير على بن ابراهيم از امام باقر و امام صادق و امام ابوالحسن (موسى بن جعفر(عليه السلام ) نقل شده مى خوانيم كه در تفسير انا انزلناه فى ليلة مباركة فرمودند: هى ليلة القدر، انزل الله عز و جل القرآن فيها الى البيت المعمور جملة واحدة ، ثم نزل من البيت المعمور على رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فى طول عشرين سنة :
«منظور از اين شب مبارك شب قدر است كه خداوند همه قرآن را يكجا در آن شب به ((بيت المعمور» نازل كرد، سپس در طول بيست سال از «بيت المعمور» بر رسول الله تدريجا نازل فرمود (توجه داشته باشيد كه در اينجا نيز در مورد نزول دفعى تعبير به «انزل » و در مورد نزول تدريجى تعبير به «نزل » شده است ). در اينكه «بيت المعمور» كجا است در روايات متعددى كه شرح آن به خواست خدا در ذيل آيه ۴ سوره طور خواهد آمد تصريح شده است كه خانه اى است به محاذات خانه كعبه در آسمانها كه عبادتگاه فرشتگان است ، و هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند، و تا قيامت به آن باز نمى گردند. ولى در اينكه «بيت المعمور» در كدام آسمان است ؟ روايات مختلف است ، در بسيارى از آنها آسمان چهارم ، و در بعضى آسمان نخست (آسمان دنيا) و در بعضى آسمان هفتم آمده است . در حديثى كه مرحوم طبرسى در «مجمع البيان » در تفسير سوره طور از على (عليه السلام ) نقل كرده چنين مى خوانيم : هو بيت فى السماء الرابعة بحيال الكعبه معمرة الملائكة بما يكون منها فيه من العبادة ، و يدخله كل يوم سبعون الف ملك ثم لايعودون اليه ابدا: ((آن خانه اى است در آسمان چهارم در مقابل كعبه كه فرشتگان با عبادت خود آن را معمور و آباد مى كنند، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و تا ابد به آن بازنمى گردند!. ولى در هر حال نزول قرآن در شب قدر بطور كامل به بيت المعمور هرگز
منافات با آگاهى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آن ندارد چرا كه او را به لوح محفوظ كه مكنون علم خدا است راه نيست ، امام به عوالم ديگر آگاهى دارد. و به تعبير ديگر آنچه از آيات گذشته استفاده كرديم كه قرآن دو بار بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده يكبار «نزول دفعى » در شب قدر، و بار ديگر «نزول تدريجى » در طول ۲۳ سال منافاتى با حديث فوق كه مى گويد در شب قدر بر بيت - المعمور نازل شد ندارد. چرا كه قلب پيغمبر از «بيت المعمور» آگاه است . با توجه به آنچه در پاسخ اين سؤ ال گفته شد پاسخ سؤ ال ديگرى كه مى گويد: اگر قرآن در شب قدر نازل شده پس چگونه طبق روايات مشهور آغاز بعثت پيغمبر در ۲۷ ماه رجب صورت گرفته است ؟ روشن گرديد. زيرا نزول آن در ماه رمضان جنبه جمعى داشته ، در حالى كه نزول اولين آيات در ۲۷ رجب مربوط به نزول تدريجى آن است و به اين ترتيب مشكلى از اين نظر پيش نمى آيد. آيه بعد توصيف و توضيحى است براى شب قدر، مى گويد: «شب قدر شبى است كه هر امرى از امور بر طبق حكمت الهيه تفصيل و تبيين مى شود» (فيها يفرق كل امر حكيم ). تعبير به «يفرق » اشاره به اين است كه همه امور و مسائل سرنوشت ساز در آن شب مقدر مى شود، و تعبير به «حكيم » بيانگر استحكام اين تقدير الهى و تغيير ناپذيرى و حكيمانه بودن آن است ، منتها اين صفت در قرآن معمولا براى خدا ذكر مى شود ولى توصيف امور ديگر به آن از باب تاءكيد است . اين بيان هماهنگ با روايات بسيارى است كه مى گويد در شب قدر مقدرات
يكسال همه انسانها تعيين مى گردد، و ارزاق ، و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن شب تفريق و تبيين مى شود. شرح اين سخن و مسائل ديگرى در زمينه شب قدر، و عدم تضاد آن با آزادى اراده انسانها به خواست خدا مبسوطا در تفسير سوره قدر خواهد آمد. در آيه بعد براى تاءكيد بر اين معنى كه قرآن از ناحيه خدا است مى فرمايد: «نزول قرآن در شب قدر فرمانى بود از ناحيه ما، و ما پيامبر اسلام را مبعوث كرده و فرستاده ايم » (امرا من عندنا انا كنا مرسلين ). سپس براى بيان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پيامبر و مقدرات شب قدر مى افزايد: «همه اينها به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت » (رحمة من ربك ). آرى رحمت بيكران او ايجاب مى كند كه بندگان را به حال خود رها نكند، و برنامه و راهنما براى آنها بفرستد، تا در مسير پرپيچ و خم تكامل و سير الى الله آنها را رهنمون گردد، اصولا تمام عالم هستى از رحمت بى دريغش سرچشمه
گرفته است ، و انسانها بيش از همه مشمول اين رحمتند. در ذيل همين آيه و آيات بعد اوصاف هفتگانه اى براى خداوند مى شمرد كه همگى بيانگر مقام توحيد او است مى فرمايد: «او سميع و عليم است » (انه هو السميع العليم ). تقاضاى بندگان را مى شنود به اسرار درون دلهاى آنها آگاه است . سپس در بيان سومين توصيف مى فرمايد: «خداوندى كه پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو قرار گرفته است مى باشد، اگر شما يقين داريد» (رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين و ۲). از آنجا كه بسيارى از مشركان به خدايان و ارباب متعددى قائل بودند، و براى هر نوع از انواع موجودات ربى مى پنداشتند، و تعبير بربك (پروردگار تو) در آيه قبل ممكن بود چنين توهمى را براى آنها ايجاد كند كه پروردگار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) غير از رب موجودات ديگر است ، در اين آيه با جمله رب السموات و الارض و ما بينهما خط بطلان بر همه مى كشد و اثبات مى كند كه پروردگار همه موجودات عالم يكى است . جمله «ان كنتم موقنين »: (اگر شما يقين داريد) كه به صورت جمله شرطيه آمده است در اينجا سؤ ال انگيز است كه آيا ربوبيت پروردگار عالم مشروط به چنين شرطى است ؟ ولى ظاهر اين است كه منظور از ذكر اين جمله بيان يكى از دو معنى و يا هر دو معنى است : نخست اينكه اگر شما طالب يقين هستيد راه اين است كه در
ربوبيت مطلقه پروردگار بينديشيد)). ديگر اينكه «اگر شما اهل يقين مى باشيد بهترين مورد براى پيدا كردن يقين همينجاست » اگر شما كه آثار ربوبيت خداوند را در تمام عالم هستى مى بينيد، و دل هر ذره اى را كه بشكافيد نشانه اى از اين ربوبيت در آن مى يابيد، به ربوبيت او يقين پيدا نكنيد، به چه چيز مى توانيد در عالم ايمان و يقين پيدا كنيد؟! در چهارمين و پنجمين و ششمين توصيف مى فرمايد معبودى جز او نيست او زنده مى كند و او مى ميراند)) (لا اله الا هو يحيى و يميت ). حيات و مرگ شما به دست او است ، و پروردگار شما و همه جهانيان او است ، بنابراين معبودى جز او نمى تواند وجود داشته باشد، آيا كسى كه نه مقام ربوبيت دارد، و نه مالك حيات و مرگ است ، مى تواند معبود واقع شود؟! و در هفتمين و آخرين توصيف مى افزايد: «او پروردگار پدران نخستين شما است » (و رب آبائكم الاولين ). اگر مى گوئيد بتها را مى پرستيد به خاطر اينكه نياكانتان آنها را پرستش مى كردند، بدانيد پروردگار آنها نيز خداوند يگانه يكتا است ، و علاقه شما به نياكانتان نيز ايجاب مى كند كه جز بر آستان خداوند يكتا سر فرود نياوريد، و اگر آنها راه و رسمى غير از اين داشته اند مسلما در اشتباه بوده اند. روشن است مساءله حيات و مرگ از شئون تدبير پروردگار است ، اگر مخصوصا آنرا ذكر كرده هم از جهت اهميت فوق العاده آن مى باشد، و هم اشاره اى است ضمنى به مساءله معاد، اين نخستين بار نيست كه قرآن روى مساءله حيات و مرگ تكيه مى كند، بلكه بارها آنرا به عنوان يكى از افعال مخصوص پروردگار بيان
داشته ، چرا كه سرنوشت سازترين مساءله در زندگى انسانها و در عين حال پيچيده ترين مسائل عالم هستى و روشنترين دليل بر قدرت خداوند همين مساءله حيات و مرگ است .
نكته :
رابطه قرآن با شب قدر قابل توجه اينكه در آيات فوق به طور اشاره ، و در آيات سوره قدر با صراحت اين معنى آمده است كه قرآن در شب قدر نازل شده ، و چه پرمعنى است اين سخن ؟ شبى كه مقدرات بندگان و مواهب و روزيهاى آنها تقدير مى شود در چنين شبى قرآن بر قلب پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل مى گردد، آيا اين سخن بدان معنى نيست كه مقدرات و سرنوشت شما با محتواى اين كتاب آسمانى پيوند و رابطه نزديك دارد؟! آيا مفهوم اين كلام آن نيست كه نه تنها حيات معنوى شما كه حيات مادى شما نيز با آن رابطه ناگسستنى دارد؟ پيروزى شما بر دشمنان ، سربلندى و آزادى و استقلال شما، آبادى و عمران شهرهاى شما همه با آن گره خورده است . آرى در آن شبى كه مقدرات تعيين مى شد قرآن نيز در آن شب نازل گرديد!.
آيه ۹- ۱۶
آيه و ترجمه
بَلْ هُمْ فى شكٍ يَلْعَبُونَ(۹) فَارْتَقِب يَوْمَ تَأْتى السمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِينٍ(۱۰) يَغْشى النَّاس هَذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ(۱۱) رَّبَّنَا اكْشِف عَنَّا الْعَذَاب إِنَّا مُؤْمِنُونَ(۱۲) أَنى لهَُمُ الذِّكْرَى وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسولٌ مُّبِينٌ(۱۳) ثمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مجْنُونٌ(۱۴) إِنَّا كاشِفُوا الْعَذَابِ قَلِيلاً إِنَّكمْ عَائدُونَ(۱۵) يَوْمَ نَبْطِش الْبَطشةَ الْكُبرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ(۱۶) ترجمه : ۹ - ولى آنها در شكند و (با حقايق ) بازى مى كنند. ۱۰ - منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد. ۱۱ - همه مردم را فرا مى گيرد، اين عذاب دردناكى است . ۱۲ - مى گويند پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم ۱۳ - چگونه و از كجا متذكر مى شوند با اينكه رسول آشكار (با معجزات و منطق روشن )
به سراغ آنها آمد؟. ۱۴ - سپس از او رويگردان شدند و گفتند: ديوانه اى است كه ديگران به او تعليم مى دهند!. ۱۵ - ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم ولى باز به كارهاى خود برمى گرديد! ۱۶ - ما از آنها انتقام مى گيريم در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت ، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم . تفسير: آن روز كه دودى كشنده همه آسمان را فرا مى گيرد از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اين در ميان بود كه اگر آنها طالب يقين باشند اسباب تحصيل يقين فراوان و فراهم است ، در نخستين آيه مورد بحث مى افزايد: آنها جوياى يقين و طالب حق نيستند، «بلكه آنها درشكند و با حقايق بازى مى كنند»! (بل هم فى شك يلعبون ). اگر آنها در حقانيت اين كتاب آسمانى و نبوت تو ترديد دارند به خاطر اين نيست كه مساءله پيچيده اى است ، بلكه از اين جهت است كه آن را جدى نمى گيرند، و با شوخى به آن برخورد مى كنند، گاه مسخره و استهزا مى كنند و گاه خود را به نادانى و بيخبرى مى زنند، و هر روز با يك نوع بازى خود را سرگرم مى سازند. «يلعبون » از ماده «لعاب » به گفته راغب به معنى آب دهان است به هنگامى كه راه مى افتد، و از آنجا كه انسان موقع بازى و شوخى هدف مهمى از كار خود ندارد تشبيه به بزاق شده است كه بى اراده از دهان انسان بيرون ريزد. به هر حال اين يك واقعيت است كه برخورد جدى با مسائل انسان را در شناخت واقعيتها كمك مى كند، و برخوردهاى غير جدى پرده بر روى آنها مى افكند.
در آيه بعد به تهديد اين منكران لجوج و سرسخت پرداخته در حالى كه روى سخن را به پيامبر كرده ، مى گويد: «منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد مى آورد»! (فارتقب يوم تاءتى السماء بدخان مبين ) «دودى كه تمام مردم را فرا مى گيرد»! (يغشى الناس ). «و سپس به آنها گفته مى شود اين عذاب دردناك الهى است »! (هذا عذاب اليم ). وحشت و اضطراب تمام وجود آنها را فرا مى گيرد، پرده هاى غفلت از مقابل چشمشان كنار مى رود، و به اشتباه بزرگ خود واقف مى شوند رو به درگاه خدا مى آورند و مى گويند: «پروردگارا عذاب را از ما برطرف گردان كه ايمان مى آوريم »! (ربنا اكشف عنا العذاب انا مؤ منون ). ولى او دست رد بر سينه اين نامحرمان مى زند و مى فرمايد: «اينها چگونه و از كجا متذكر مى شوند و از راه خود بازمى گردند با اينكه رسول آشكار با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمد»؟! (انى لهم الذكرى و قد جائهم رسول مبين ). رسولى كه هم خودش آشكار بود و هم تعليمات و برنامه ها و دلائل و معجزاتش همه مبين و واضح بود. اما آنها بجاى اينكه سر بر فرمان او نهند و به خداوند يگانه ايمان آورند و دستوراتش را به جان پذيرا شوند «از او رويگردان شدند و گفتند: او ديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را به او القا كرده اند»! (ثم تولوا عنه و قالوا
معلم مجنون ). گاه مى گفتند يك «غلام رومى » داستانهاى انبياء را شنيده به او تعليم مى دهد، و اين آيات ساخته و پرداخته او است ! و لقد نعلم انهم يقولون ، انما يعلمه بشر لسان الذى يلحدون اليه اعجمى و هذا لسان عربى مبين : «ما مى دانيم كه آنها مى گويند بشرى به او تعليم مى دهد در حالى كه زبان كسى كه اين نسبت الحادى را به او مى دهند عجمى است و اين قرآن عربى آشكار است » (نحل - ۱۰۳). و گاه مى گفتند او گرفتار اختلال حواس شده است ، و اين سخنان زائيده آن است از دست دادن تعادل فكرى است . سپس مى افزايد: «ما كمى عذاب را از شما برطرف مى سازيم ولى عبرت نمى گيريد، و بار ديگر به كارهاى خود بازمى گرديد» (انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون ). و از اينجا روشن مى شود كه اگر به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب از كرده خود پشيمان شوند و تصميم بر تجديد نظر مى گيرند موقت و زودگذر است ، همينكه طوفان حوادث فرو نشست برنامه هاى پيشين تكرار مى گردد. و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «ما از آنها انتقام مى گيريم روزى روز مجازات بزرگ و سخت است ، آرى ما از آنها انتقام مى گيريم » (يوم نبطش البطشة الكبرى انا منتقمون ).
«بطش » (بر وزن نقش ) به معنى گرفتن چيزى است با قدرت ، و در اينجا به معنى گرفتن براى مجازات شديد است ، و توصيف «بطشة » به «كبرى » اشاره به مجازات سخت و سنگينى است كه در انتظار اين گروه مى باشد. خلاصه اينكه به فرض كه مجازاتهاى مقطعى آنها تخفيف يابد يا قطع شود مجازات سخت و نهائى در انتظار آنها است ، و راه گريزى از آن ندارند. «منتقمون » از ماده «انتقام » چنانكه قبلا نيز گفته ايم به معنى مجازات كردن است ، هر چند كلمه انتقام در استعمالات روزمره كنونى معنى ديگرى مى بخشد كه تواءم با فرونشاندن آتش خشم و سوز دل است ، ولى در معنى لغوى آن اين امور وجود ندارد.
نكته :
«منظور از ((دخان مبين » چيست ؟ در اينكه منظور از دخان (دود) كه در اين آيات به عنوان نشانه اى از عذاب الهى مطرح شده است چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و در اينجا دو نظريه عمده وجود دارد: ۱ - اشاره به مجازاتى است كه كفار قريش در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آن مبتلا شدند، زيرا حضرت در حق آنها نفرين كرد و عرضه داشت اللهم سنين كسنى يوسف ! «خداوندا سالهاى قحطى و خشكى را همانند سالهاى زمان يوسف دامنگير آنها كن »!. بعد از اين ماجرا چنان قحطسالى در محيط مكه رخ داد كه از گرسنگى و تشنگى هنگامى كه به آسمان نگاه مى كردند گوئى در ميان آنها و آسمان دود و دخانى وجود داشت ، كار آنقدر بر آنان سخت شد كه مردارها و استخوانهاى حيوانات مرده را مى خوردند.
خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و گفتند: اى محمد! تو به ما دستور صله رحم مى دهى در حالى كه خويشاوندان تو در اين ماجرا نابود شدند، اگر اين عذاب از ما برطرف گردد ما ايمان خواهيم آورد). پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در حق آنها دعا كرد، فراوانى و نعمت نصيبشان شد و بلا و عذاب برطرف گرديد، اما از اين ماجرا عبرت نگرفتند و باز به سوى كفر برگشتند. مطابق اين تفسير «بطشه كبرى » كه مجازات سخت و سنگين است به معنى ماجراى جنگ بدر گرفته شده كه اين گروه مشرك ضربات سنگين و خرد كننده اى را در جنگ بدر از مسلمانان دريافت داشتند!. طبق اين تفسير دخانى در حقيقت وجود نداشته ، بلكه آسمان در نظر مردم گرسنه و تشنه تيره و تار جلوه مى كند، بنابراين ذكر «دخان » در اينجا جنبه مجازى دارد، و اشاره به آن حالت سخت و دردناك است . بعضى گفته اند اصولا در ادبيات عرب «دخان » كنايه از شر و بلاى فراگير است . بعضى ديگر معتقدند به هنگام خشكسالى و كمى باران گرد و غبار تيره و تارى معمولا صفحه آسمان را مى پوشاند كه از آن در اينجا تعبير به «دخان » شده است ، زيرا باران است كه گرد و غبارها را فرو مى نشاند و هوا را صاف مى كند. با تمام اين اوصاف ذكر كلمه «دخان » طبق اين تفسير جنبه مجازى
خواهد داشت . ۲ - منظور از «دخان مبين » همان دود غليظى است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت صفحه آسمان را مى پوشاند، و نشانه فرا رسيدن لحظات آخر دنياست و سرآغاز عذاب اليم الهى براى ظالمان و مفسدان است . در اينجا اين گروه ستمگر از خواب غفلت بيدار مى شوند و تقاضاى رفع عذاب و بازگشت به زندگى عادى دنيا مى كنند كه دست رد به سينه آنها زده مى شود. مطابق اين تفسير دخان معنى حقيقى خود را دارد، و مضمون اين آيات همان است كه در آيات ديگر قرآن آمده كه گنهكاران و كافران در آستانه قيامت يا در خود قيامت تقاضاى برطرف شدن عذاب و بازگشت به دنيا مى كنند ولى از آنها پذيرفته نمى شود. تنها مشكلى كه اين تفسير دارد اين است كه با جمله انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون : «ما كمى عذاب را برطرف مى سازيم اما شما بار ديگر باز مى گرديد سازگار نيست ، چرا كه در پايان جهان يا در قيامت مجازات الهى تخفيف نمى يابد تا مردم به حالت كفر و گناه بازگردند. اما اگر اين جمله را به صورت يك قضيه شرطيه معنى كنيم هر چند كمى مخالف ظاهر است مشكل برطرف مى شود، زيرا مفهوم آيه چنين مى شود: هر گاه ما كمى عذاب را از اينها برطرف كنيم باز راه نخست را پيش مى گيرند كه در حقيقت شبيه آيه ۲۸ سوره انعام است و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه : ((اگر آنها به دنيا بازگردند باز اعمالى را كه از آن نهى شدند تكرار مى كنند». از اين گذشته تفسير البطشة الكبرى (مجازات سخت و سنگينى ) به حوادث روز بدر بعيد به نظر مى رسد، اما با مجازاتهاى قيامت كاملا متناسب
است . شاهد ديگر براى تفسير دوم رواياتى است كه از شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه «دخان » را تفسير به دودى كرده كه در آستانه رستاخيز جهان را فرا مى گيرد، مانند روايتى كه «حذيفه بن يمان » از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل مى كند كه چهار چيز را از نشانه هاى نزديك شدن قيامت ذكر فرمود: اول ظهور دجال و ديگر نزول عيسى ، و سوم آتشى كه از قعر سرزمين «عدن » برمى خيزد و «دود». حذيفه سؤ ال مى كند: يا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ما الدخان فتلا رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين ، يملا ما بين المشرق و المغرب ، يمكث اربعين يوما و ليلة ، اما المؤ من فيصيبه منه كهيئة الزكمة ، و اما الكافر بمنزلة السكران يخرج من منخريه و اذنيه و دبره . ((اى رسول خدا! منظور از اين دخان چيست ؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در پاسخ آيه شريفه فارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين را تلاوت فرمود، سپس افزود: دودى است كه ميان مشرق و مغرب را پر مى كند و چهل شبانه روز باقى مى ماند، اما مؤ من حالتى شبيه زكام به او دست مى دهد، و اما كافر شبيه مست خواهد شد، و دود از بينى و گوشها و پشت او بيرون مى آيد)). در حديث ديگرى از «ابو مالك اشعرى » از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : ان ربكم انذركم ثلاثا: الدخان ياءخذ المؤ من منه كالزكمة ، و ياءخذ الكافر فينفخ حتى يخرج من كل مسمع منه ، و الثانية الدابة ، و الثالثة الدجال : ((پروردگار شما، شما را به سه چيز انذار كرده است : دخان (دود) كه اثرش در مؤ من همچون زكام است ، و اما كافر تمام جسمش باد مى كند و دود از تمام منافذ بدنش بيرون مى آيد، و دوم دابة الارض ، و سوم دجال )).
درباره دابة الارض در جلد ۱۵ صفحه ۵۵۱ ذيل آيه ۸۲ نمل توضيح كافى داده شده است . شبيه همين معنى در مورد «دخان » از «ابو سعيد خدرى » از پيغمبر اكرم نقل شده است . در رواياتى كه از طرق اهل بيت نقل شده نظير همين تعبيرات بلكه مشروحتر ديده مى شود: از جمله در روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه مى گويد رسول خدا فرمود: عشر قبل الساعة لابد منها: السفيانى ، و الدجال ، و الدخان ، و الدابة ، و خروج القائم (عليه السلام )، و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عيسى ، و خسف بالمشرق و خسف بجزيرة العرب ، و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر: ((ده نشانه است كه قبل از قيامت به هر حال ظاهر مى شود سفيانى ، دجال ، دخان ، دابة الارض ، قيام حضرت مهدى (عليه السلام )، طلوع آفتاب از مغرب ، نزول عيسى ، زلزله فرو برنده اى در مشرق ، و زلزله اى همانند آن در جزيرة العرب ، و آتشى كه از اعماق عدن برمى خيزد و مردم را به سوى محشر مى راند)). از مجموع آنچه گفته شد نتيجه مى گيريم كه تفسير دوم مناسبتر است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |