تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۹

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۶۶

آيه ۱۷ - ۲۱

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسولٌ كرِيمٌ(۱۷) أَنْ أَدُّوا إِلىَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنى لَكمْ رَسولٌ أَمِينٌ(۱۸) وَ أَن لا تَعْلُوا عَلى اللَّهِ إِنى ءَاتِيكم بِسلْطنٍ مُّبِينٍ(۱۹) وَ إِنى عُذْت بِرَبى وَ رَبِّكمْ أَن تَرْجُمُونِ(۲۰) وَ إِن لَّمْ تُؤْمِنُوا لى فَاعْتزِلُونِ(۲۱) ترجمه : ۱۷ - ما قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم و رسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد. ۱۸ - كه اى بندگان خدا آنچه را به شما دستور داده است انجام دهيد و در برابر من تسليم شويد كه من فرستاده امينى براى شما هستم ۱۹ - و در برابر خداوند تكبر نورزيد كه من براى شما دليل روشنى آورده ام . ۲۰ - و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى برم از اينكه مرا متهم (يا سنگسار) كنيد. ۲۱ - و اگر به من ايمان نمى آوريد لااقل از من كناره گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۶۷

تفسير: اگر ايمان نمى آوريد لااقل مانع ديگران نشويد در تعقيب آيات گذشته كه سخن از سركشى مشركان عرب و عدم تسليم آنها در مقابل حق مى گفت ، در آيات مورد بحث به نمونه اى از امم پيشين كه آنها نيز همين مسير را طى كردند و سرانجام به عذابى دردناك و شكستى فاحش مبتلا شدند، اشاره مى كند، تا هم تسلى خاطرى باشد براى مؤ منان و هم تحديدى براى منكران لجوج . و آن داستان موسى و فرعون است ، مى فرمايد: «ما قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم » (و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون ). «فتنا» از ماده «فتنه » در اصل به معنى قرار دادن طلا در كوره آتش براى تصفيه از ناخالصيهاست ، سپس به هر گونه امتحان و آزمايشى كه براى آزمودن ميزان خلوص انسانها انجام مى گردد اطلاق شده است ، آزمايشى كه سرتاسر زندگى انسانها و جوامع بشرى را فرا مى گيرد، و به تعبير ديگر تمام دوران زندگى انسان در دنيا در اين آزمايشها سپرى مى شود كه اين جهان دار آزمون است . قوم فرعون با داشتن حكومتى نيرومند و ثروتى سرشار و امكاناتى وسيع در اوج قدرت مى زيستند، و اين قدرت عظيم آنها را مغرور كرد و آلوده انواع گناه و ظلم و ستم شدند «در اين هنگام رسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد» (و جائهم رسول كريم ). «كريم » از نظر خلق و خوى ، «كريم » از نظر ارزش و بزرگوارى در پيشگاه حق ، و كريم از نظر اصل و نسب ، و اين رسول كسى جز موسى بن عمران (عليهماالسلام )

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۶۸

نبود. موسى با لحنى بسيار مؤ دبانه و دلپذير و آكنده از محبت آنها را مخاطب قرار داد و گفت : «هدف از آمدن من اين است كه شما اى بندگان خدا در برابر من كه فرستاده او هستم تسليم شويد و آنچه را به شما دستور داده است ادا كنيد» (ان ادوا الى عباد الله ). مطابق اين تفسير «عباد الله » مخاطب است ، و منظور از آن فرعونيان مى باشند، گر چه اين تعبير در آيات قرآن در مورد بندگان خوب به كار مى رود ولى در موارد متعددى نيز بر كفار و گنهكاران براى دلجوئى و جذب قلوب آنها به سوى حق اطلاق شده است . بنابراين منظور از «ادوا» (ادا كنيد) اطاعت فرمان خدا و انجام دستورات او است . جمعى از مفسرين تفسير ديگرى براى اين جمله ذكر كرده اند گفته اند منظور از «عبادالله » بنى اسرائيل است ، و منظور از «ادوا» سپردن آنها به دست موسى و رفع اسارت و بردگى از آنهاست ، شبيه آنچه در آيه ۱۷ سوره شعرا آمده است : ان ارسل معنا بنى اسرائيل : «پيشنهاد من اين است كه بنى اسرائيل را

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۶۹

با ما بفرستى » (نظير همين معنى در ۱۰۵ اعراف و ۴۷ طه نيز آمده است ). مطلبى كه با اين تفسير سازگار نيست جمله ادوا است كه معمولا در مورد ادا كردن اموال و امانات و تكاليف به كار مى رود، نه در مورد تحويل دادن اشخاص (اين موضوع با ملاحظه موارد استعمال اين واژه به خوبى روشن مى شود). به هر حال در دنباله آيه براى نفى هر گونه اتهام از خود مى افزايد: «من براى شما رسول امينى هستم » (انى لكم رسول امين ). اين تعبير در حقيقت به عنوان پيشگيرى از نسبتهاى ناروائى است كه فرعونيان به او دادند. مانند نسبت سحر، قصد برترى جوئى و حكومت بر سرزمين مصر، و بيرون راندن صاحبان اصلى آن سرزمين كه در آيات مختلف به آن اشاره شده است . سپس موسى (عليه السلام ) بعد از دعوت آنها به اطاعت خداوند يا آزاد ساختن بنى اسرائيل مى گويد: ماءموريت ديگر من اين است كه به شما بگويم : «در برابر خداوند تكبر نورزيد و استكبار نكنيد و حد خويش نگهداريد كه من براى شما دليل روشنى بر گفته هاى خود آورده ام » (و ان لاتعلوا على الله انى آتيكم بسلطان مبين ). هم معجزات آشكار، و هم دلائل منطقى روشن . منظور از «عدم علو» در برابر خداوند، هر گونه عملى است كه با اصول بندگى سازگار نيست ، از مخالفت و نافرمانى گرفته ، تا اذيت و آزار فرستادگان پروردگار، و يا ادعاى الوهيت و ربوبيت و مانند آن . و از آنجا كه مستكبران دنياپرست هر كس را در جهت مخالف منافع نامشروع خود ببينند از هيچگونه تهمت و ناسزا، و حتى قتل و اعدام ، فرو گذار نمى كنند،

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۰

موسى (عليه السلام ) به عنوان پيشگيرى مى افزايد: «من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى برم از اينكه مرا متهم يا سنگسار كنيد» (و انى عذت بربى و ربكم ان ترجمون ). اين تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه من از تهديدهاى شما باك ندارم ، و تا آخرين نفس ايستاده ام و خداحافظ و نگاهبان من است ، اين گونه تعبيرات قاطعيت بيشترى به دعوت رهبران الهى مى داده و اراده دشمنان را تضعيف و بر استقامت دوستان مى افزوده ، چرا كه مى دانستند رهبرشان تا آخرين مرحله مقاومت مى كند. تكيه روى مساءله «رجم » (سنگسار كردن ) ممكن است از اينجا سرچشمه گرفته باشد كه بسيارى از رسولان الهى را قبل از موسى (عليه السلام ) تهديد به «رجم » كردند، از جمله نوح : قالوا لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين اى نوح اگر خوددارى نكنى سنگسار خواهى شد (شعرا - ۱۱۶). و ابراهيم (عليه السلام ) آنجا كه آذر او را تهديد كرد و گفت : لئن لم تنته لارجمنك (مريم - ۴۶) و شعيب در آنجا كه بت پرستان تهديدش كردند و لو لا رهطك لرجمناك (هود - ۹۱): «اگر به خاطر احترام قبيله ات نبود ترا سنگسار مى كرديم ». انتخاب سنگسار از ميان انواع قتل به خاطر آن است كه از همه سختتر است ، و به گفته بعضى از ارباب لغت اين كلمه به معنى مطلق قتل نيز آمده است . اين احتمال نيز از سوى بسيارى از مفسران داده شده كه «رجم » به معنى متهم ساختن و دشنام دادن است ، زيرا اين واژه در اين معنى نيز به كار مى رود و در حقيقت پيشگيرى از تهمتهائى است كه بعدا به موسى زدند. استعمال اين كلمه در معنى گسترده اى كه هر دو معنى را شامل مى شود نيز

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۱

ممكن است . در آخرين آيه مورد بحث آخرين سخنش را به آنها مى گويد كه : «اگر به من ايمان نمى آوريد لااقل مرا رها كنيد، و كناره گيرى كنيد و مزاحم ايمان آوردن مردم نشويد» (و ان لم تؤ منوا لى فاعتزلون ). زيرا موسى (عليه السلام ) اطمينان داشت كه با در دست داشتن آن معجزات باهرات و دلائل قوى و سلطان مبين ، و وعده هاى الهى ، به پيشرفت خود در ميان قشرهاى مختلف مردم ادامه خواهد داد، و انقلابش به زودى به ثمر خواهد نشست ، لذا همين اندازه قانع بود كه آنها سد راهش نشوند و مزاحمش نگردند. ولى مگر ممكن است جباران مغرور كه قدرت شيطانى و منافع نامشروعشان را در خطر مى بينند خاموش بنشينند و چنين پيشنهادى را بپذيرند؟ آيات آينده دنباله اين ماجرا را بيان خواهد كرد.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۲

آيه ۲۲ - ۲۹

آيه و ترجمه

فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلاءِ قَوْمٌ مجْرِمُونَ(۲۲) فَأَسرِ بِعِبَادِى لَيْلاً إِنَّكم مُّتَّبَعُونَ(۲۳) وَ اتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ(۲۴) كمْ تَرَكُوا مِن جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ(۲۵) وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ(۲۶) وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيهَا فَكِهِينَ(۲۷) كَذَلِك وَ أَوْرَثْنَهَا قَوْماً ءَاخَرِينَ(۲۸) فَمَا بَكَت عَلَيهِمُ السمَاءُ وَ الاَرْض ‍ وَ مَا كانُوا مُنظرِينَ(۲۹) ترجمه : ۲۲ - (موسى ) به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرمند. ۲۳ - (به او دستور داده شد) بندگان مرا شبانه حركت ده كه آنها به تعقيب شما مى آيند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۳

۲۴ - (هنگامى كه از دريا گذشتيد) دريا را آرام و گشاده بگذار كه آنها لشكر غرق شده اى خواهند بود. ۲۵ - چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود به جاى گذاشتند. ۲۶ - و زراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت ! ۲۷ - و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعم بودند. ۲۸ - اينچنين بود ماجراى آنها و ما اينها را ميراث براى اقوام ديگر قرار داديم . ۲۹ - نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد. تفسير: كاخها و باغها و گنجها را گذاردند و رفتند! موسى (عليه السلام ) از تمام وسائل هدايت براى نفوذ در دلهاى تاريك اين مجرمان استفاده كرد، ولى هيچ اثرى در فرعونيان نبخشيد، هر درى را مى توانست كوبيد ولى «عاقبت زان در برون نامد سرى »! لذا ماءيوس شد و چاره اى جز نفرين به آنها نديد، چرا كه قوم فاسدى كه هيچ اميدى به هدايتشان نباشد حق حيات از نظر نظام آفرينش ندارند، بايد عذاب الهى فرود آيد و آنها را درو كند و صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازد. لذا نخستين آيه مورد بحث مى گويد: «موسى به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرم و گنهكارند» (فدعا ربه ان هؤ لاء قوم مجرمون ). چه نفرين مؤ دبانه اى ؟ نمى گويد خداوندا آنها را چنين و چنان كن ، بلكه همين اندازه مى گويد: خداوندا اينها گروهى مجرمند كه اميدى به هدايتشان باقى نمانده .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۴

خداوند نيز دعاى او را اجابت كرد، و به عنوان مقدمه نزول عذاب بر فرعونيان و نجات بنى اسرائيل به موسى (عليه السلام ) چنين دستور داد: بندگان مرا شبانه حركت ده كه فرعون و لشكريانش به تعقيب شما خواهند پرداخت (فاسر بعبادى ليلا انكم متبعون ). اما نگران نباش ، لازم است آنها شما را تعقيب كنند تا به سرنوشتى كه در انتظار آنها است گرفتار آيند. موسى (عليه السلام ) ماءمور است شبانه بندگان مؤ من خدا يعنى بنى اسرائيل را كه به او ايمان آورده بودند، و جمعى از مردم مصر را كه قلبهائى آماده تر داشته و دعوت او را لبيك گفته اند با خود حركت دهد، و به ساحل نيل آيد، و به طرز اعجازآميزى از نيل بگذرد و راهى سرزمين موعود يعنى فلسطين گردد. درست است كه حركت موسى و پيروانش شبانه صورت گرفت ، اما مسلما حركت جمعيت عظيمى مانند آنها نمى توانست براى مدتى طولانى از نظر فرعونيان مخفى بماند، شايد چند ساعتى بيشتر نگذشته بود كه جاسوسان فرعون خبر اين حادثه عظيم و به اصطلاح فرار دستجمعى بردگان را به گوش او رساندند، فرعون دستور داد با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كنند، و جالب اينكه همه اين مطالب با يك اشاره كوتاه و موجز در آيات فوق آمده است «انكم متبعون » (شما تعقيب خواهيد شد). آنچه در اينجا به عنوان اختصار حذف شده در آيات ديگرى از قرآن در عباراتى كوتاه بيان شده است ، چنانكه در آيه ۷۷ طه مى خوانيم : و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لا تخاف دركا و لا تخشى : «به موسى وحى كرديم كه بندگانم را شبانه بيرون ببر، و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا، نه از تعقيب دشمنان خواهى ترسيد، و نه از غرق

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۵

شدن در دريا»!. سپس در آيات مورد بحث مى افزايد: «هنگامى كه از دريا همگى به سلامت گذشتيد دريا را در آرامش و گشاده بگذار» (و اترك البحر رهوا). منظور از دريا در اين آيات همان رود عظيم نيل است مفسران و ارباب لغت براى «رهو» (بر وزن سهو) دو معنى ذكر كرده اند: «آرام بودن » و «گشاده و باز بودن » و جمع هر دو معنى در اينجا نيز بى مانع است . اما چرا چنين دستورى به موسى (عليه السلام ) داده شد؟ طبيعى است كه موسى (عليه السلام ) و بنى اسرائيل مايل بودند هنگامى كه خود از دريا گذشتند بار ديگر آبها سر بر سر هم بگذارند و اين فاصله عظيم را پر كنند، تا آنها با سرعت و به سلامت دور شوند و به سرزمين موعود روى آورند، ولى به آنها دستور داده شد كه به هنگام گذشتن از درياى نيل عجله نكنيد، بگذاريد فرعون و لشكريانش تا آخرين نفر وارد شوند، چرا كه فرمان مرگ و نابودى آنها به امواج خروشان نيل داده شده است !. لذا در پايان آيه مى افزايد: «آنها لشكرى هستند كه غرق خواهند شد» (انهم جند مغرقون ). اين فرمان حتمى خدا در مورد اين گروه مغرور و طغيانگر است كه بايد همگى در همان رود عظيم نيل كه تمام ثروت و قدرتشان از آن سرچشمه مى گرفت دفن شوند، و عامل حياتشان ، با يك فرمان الهى ، تبديل به عامل مرگشان گردد. آرى هنگامى كه فرعون و لشكريانش به ساحل نيل رسيدند بنى اسرائيل از سوى ديگر بيرون آمده بودند، با اينكه پيدايش چنين جادهاى در وسط درياى نيل كافى بود كه هر كودك ابجد خوانى را متوجه تحقق يك اعجاز بزرگ الهى سازد، ولى كبر و غرور به آن خيره سران اجازه درك اين واقعيت آشكار را نداد تا به اشتباهات خويش ‍ واقف گردند و رو به درگاه خدا آورند، شايد گمان مى كردند تغيير

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۶

شكل نيل هم به فرمان فرعون است ! و شايد همين سخن را به پيروانش نيز گفت و شخصا وارد جاده شد و پيروانش تا آخرين نفر به دنبال او آمدند، ولى ناگهان امواج نيل همانند ساختمان فرسوده اى كه پايه هاى آن را بشكند يكباره فرو ريخت و همگى غرق شدند. نكته اى كه در اين آيات به خوبى جلب توجه مى كند اختصار فوق العاده آن در عين گويا بودن است كه با حذف جمله هاى اضافى كه از قرائن يا جمله هاى ديگر فهميده مى شود داستان مشروحى را در سه آيه يا سه جمله كوتاه بازگو كرده است ، همين اندازه مى گويد: موسى به درگاه پروردگار عرضه داشت كه اينها مجرمند، به او گفته شد بندگانم را شبانه حركت ده و شما تعقيب خواهيد شد، دريا را گشاده و آرام رها كن كه آنها لشكرى غرق شده هستند! تعبير به «غرق شده » با اينكه هنوز غرق نشده بودند اشاره به قطعى و حتمى بودن اين فرمان الهى است . اكنون ببينيم بعد از غرق فرعون و فرعونيان چه ماجراهاى عبرت انگيزى تحقق يافت قرآن در آيات بعد ميراث عظيم آنها را كه به بنى اسرائيل رسيد طى پنج موضوع كه فهرست تمام زندگى آنهاست بيان كرده : نخست مى فرمايد: «چه بسيار باغها و چشمه ها كه از خود بجا گذاشتند و رفتند»! (كم تركوا من جنات و عيون ). باغها، و چشمه ها، دو سرمايه از جالبترين و ارزنده ترين اموال آنها بود، چرا كه مصر به بركت نيل سرزمينى حاصلخيز و پر باغ بود، اين چشمه ها ممكن است اشاره به چشمه هائى باشد كه از دامن بعضى از كوهها سرازير مى شد و يا شعبه هائى باشد كه از نيل سرچشمه مى گرفت و از باغهاى سرسبز و خرم آنها

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۷

مى گذشت . و اطلاق چشمه (عين ) بر اين شعبه ها بعيد نيست . سپس مى افزايد: «و زراعتها، و قصرهاى جالب و زيبا و پر ارزش » (و زروع و مقام كريم ). و اين دو سرمايه مهم ديگر آنها بود، زراعتهاى عظيمى كه در بستر نيل در سرتاسر مصر از انواع و اقسام مواد خوراكى و غير خوراكى و محصولاتى كه هم خود از آن استفاده مى كردند و هم به خارج صادر مى كردند، و اقتصاد آنها بر محور آن مى چرخيد، و همچنين قصرها و مساكن آباد كه يكى از مهمترين وسائل زندگى انسان مسكن مناسب است . البته «كريم » و پر ارزش بودن اين قصرها از نظر ظاهرى و از ديدگاه خود آنها بود، و گرنه در منطق قرآن اينگونه مسكنهاى پر زرق و برق طاغوتى و غفلت زا كرامتى ندارد. بعضى نيز احتمال داده اند كه منظور از «مقام كريم » مجالس ‍ جشن و شادمانى ، و يا منابرى باشد كه مداحان و شعرا بالاى آن مى رفتند و فرعون را ستايش مى كردند، ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد. و از آنجا كه غير از امور مهم چهارگانه فوق ، وسائل تنعم فراوان ديگرى داشتند، به همه آنها نيز در يك جمله كوتاه اشاره كرده مى گويد: «و نعمتهاى فراوان ديگرى كه در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى كردند» (و نعمة كانوا فيها فاكهين ) و ۲).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۸

سپس مى افزايد: آرى «اينچنين بود ماجراى آنها، و ما همه اين سرمايه ها و ما ترك فرعونيان را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم »! (كذلك و اورثناها قوما آخرين ). منظور از «قوما آخرين » بنى اسرائيل است ، چرا كه در آيه ۵۹ سوره شعراء به آن تصريح شده است ، و تعبير به «ارث » اشاره به اين است كه آنها بدون درد سر و خون جگر اينهمه اموال و ثروتها را به چنگ آوردند، همانگونه كه انسان ارث را بى زحمت به چنگ مى آورد قابل توجه اينكه آيه فوق و آيه همانند آن در سوره شعراء نشان مى دهد كه بنى اسرائيل بعد از غرق فرعونيان به سرزمين مصر بازگشتند، و وارث ميراث فراعنه شدند و در آنجا حكومت كردند، و مسير حوادث نيز همين را اقتضا مى كند كه بعد از فرو ريختن پايه هاى قدرت فرعونيان در مصر، موسى (عليه السلام ) هرگز اجازه نمى داد آن كشور گرفتار خلا سياسى گردد. اما اين سخن با آنچه در آيات قرآن آمده است كه بنى اسرائيل بعد از نجات از چنگال فرعونيان به سوى سرزمين موعود سرزمين فلسطينى حركت كردند كه حوادث آن در قرآن مشروحا آمده منافات ندارد، ممكن است گروهى از آنها در سرزمين مصر كه به دست آنها افتاده بود به عنوان نمايندگانى از سوى موسى (عليه السلام ) اقامت كرده باشند، و گروه بيشترى راهى ديار فلسطين شده اند. (توضيح بيشتر پيرامون اين سخن را در جلد ۱۵ صفحه ۲۳۹ ذيل آيه ۵۹ شعرا مطالعه فرمائيد).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۷۹

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد: «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين ، و نه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد»! (فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين ). گريه نكردن آسمان و زمين بر آنها ممكن است كنايه از حقارت آنها و عدم وجود يار و ياور و دلسوز براى آنها باشد، زيرا در ميان عرب معمول است . هنگامى كه مى خواهند اهميت مقام كسى را كه مورد مصيبتى واقع شده بيان كنند مى گويند: «آسمان و زمين بر او گريه كردند و خورشيد و ماه براى فقدان او تاريك شدند». اين احتمال نيز داده شد كه منظور «گريستن اهل آسمانها و زمين است » زيرا آنها براى مؤ منان و مقربان درگاه خداوند گريه مى كنند، نه براى جبارانى همچون فرعونيان . بعضى نيز گفته اند: گريه آسمان و زمين يك گريه حقيقى است كه به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص (علاوه بر سرخى هميشگى به هنگام طلوع و غروب ) خودنمائى مى كند. چنانكه در روايتى مى خوانيم : لما قتل الحسين بن على بن ابى طالب (عليه السلام ) بكت السماء عليه و بكائها حمرة اطرافها: ((هنگامى كه حسين بن على (عليهماالسلام ) شهيد شد آسمان بر او گريه كرد، و گريه او سرخى مخصوصى بود كه در اطراف آسمان نمايان شد))!. در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : بكت السماء على يحيى بن زكريا، و على الحسين بن على (عليهماالسلام ) اربعين صباحا، و لم تبك الا عليهما، قلت و ما بكائها قالت كانت تطلع حمراء و تغيب حمراء:

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۰

((آسمان بر يحيى بن زكريا (كه از سوى طاغوت زمان خود به طرز بسيار رقت بارى شهيد شد) و بر حسين بن على (عليهماالسلام ) چهل روز گريه كرد، و بر ديگرى جز آن دو گريه نكرده است ، راوى مى گويد: سؤ ال كردم گريه آسمان چه بود؟ فرمود: به هنگام طلوع و غروب سرخى مخصوصى در آسمان ظاهر مى شد)). اما در حديثى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده مى خوانيم : ما من مؤ من الا و له باب يصعد منه عمله و باب ينزل منه رزقه فاذا مات بكيا عليه : «هيچ مؤ منى نيست مگر اينكه درى در آسمان دارد كه عملش از آن بالا مى رود، و درى كه روزيش از آن نازل مى شود، هنگامى كه مى ميرد اين دو در بر او گريه مى كنند»!. در ميان اين روايات منافاتى نيست ، زيرا در مورد شهادت امام حسين (عليه السلام ) و يحيى بن زكريا (عليهماالسلام ) مساءله جنبه عمومى در تمام آسمان داشته ، و آنچه در روايت اخير ذكر شد جنبه موضعى دارد. به هر حال ميان اين تفسيرها تضادى نيست ، و مى تواند همه در مفهوم آيه جمع باشد. آرى براى مرگ تبهكاران نه چشم فلك گريان و نى خاطر خورشيد پژمان گشت آنها موجودات خبيثى بودند كه گوئى هيچ ارتباطى با عالم هستى و جهان بشريت نداشته اند، هنگامى كه اين بيگانگان از عالم طرد شدند كسى جاى خالى آنها را احساس ‍ نكرد، نه در صحنه زمين ، نه بر پهنه آسمان ، و نه در اعماق قلوب انسانها، و به همين دليل هيچكس قطره اشكى بر مرگ آنها

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۱

فرو نريخت . سخن را در اين آيات با نقل روايتى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) پايان مى دهيم : در روايتى آمده است هنگامى كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) بر مدائن گذشت و آثار كسرى (انوشيروان و شاهان ساسانى ) را مشاهده كرد كه نزديك به فروريختن است يكى از كسانى كه در خدمتش بود اين شعر را به عنوان عبرت قرائت كرد: جرت الرياح على رسوم ديارهم فكانهم كانوا على ميعاد!: ((بادها بر آثار باقيمانده سرزمينشان وزيدن گرفت (و چيزى جز صداى باد در ميان قصر آنها به گوش نمى رسد) - گوئى آنها همگى وعده گاهى داشتند و به سوى وعده گاهشان شتافتند))!. امير مؤ منان على فرمود: چرا اين آيه را نخواندى : كم تركوا من جنات و عيون و مقام كريم و نعمة كانوا فيها فاكهين ... فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۲

آيه ۳۰ - ۳۳

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ نجَّيْنَا بَنى إِسرءِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ(۳۰) مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عَالِياً مِّنَ الْمُسرِفِينَ(۳۱) وَ لَقَدِ اخْترْنَهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلى الْعَلَمِينَ(۳۲) وَ ءَاتَيْنَهُم مِّنَ الاَيَتِ مَا فِيهِ بَلَؤٌا مُّبِينٌ(۳۳) ترجمه : ۳۰ - ما بنى اسرائيل را از عذاب ذلتبار نجات بخشيديم . ۳۱ - از فرعون ، كه مردى متكبر و از اسرافكاران بود. ۳۲ - ما آنها را با علم خويش بر جهانيان برگزيديم و برترى داديم . ۳۳ - و آياتى (از قدرت خويش ) به آنها داديم كه آزمايش ‍ آشكارى در آن بود (ولى آنها كفران كردند و مجازات شدند). تفسير: بنى اسرائيل در بوته آزمايش در آيات گذشته سخن از غرق و هلاكت فرعونيان و نابودى قدرت و شوكت آنها و انتقال آن به ديگران بود، آيات مورد بحث از نقطه مقابل آن سخن يعنى از نجات و رهائى بنى اسرائيل چنين سخن مى گويد: «ما بنى اسرائيل را از عذاب خواركننده رهائى بخشيديم » (و لقد نجينا بنى اسرائيل من العذاب المهين ). از شكنجه هاى سخت و طاقت فرساى جسمى و روحى كه تا اعماق جان

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۳

آنها نفوذ مى كرد، از سر بريدن نوزادان پسر، و زنده نگه داشتن دختران براى خدمتكارى و هوسرانى ، از بيگارى و كارهاى بسيار سنگين و مانند آن ، و چه دردناك است سرنوشت قوم و ملتى كه در چنگال چنين دشمن خونخوار و ديو سيرتى گرفتار شوند. آرى خداوند اين قوم مظلوم را در پرتو قيام الهى موسى بن عمران (عليهماالسلام ) از چنگال اين ظالمان سفاك تاريخ رهائى بخشيد، لذا به دنبال آن مى افزايد: «از چنگال فرعون » (من فرعون ). «چرا كه او مردى متكبر و از اسرافكاران و متجاوزان بود»! (انه كان عاليا من المسرفين ). منظور از «عالى » در اينجا علو مقام نيست ، بلكه اشاره به برترى جوئى او و علو در اسراف و تجاوز است ، چنانكه در آيه ۴ سوره قصص نيز آمده است : ان فرعون علا فى الارض «فرعون در زمين برترى جوئى كرد» (تا آنجا كه حتى دعوى خدائى نمود و خويشتن را رب اعلى ناميد). «مسرف » از ماده «اسراف » به معنى هر گونه تجاوز از حد در اعمال و گفتار است ، و به همين دليل در آيات مختلف قرآن در مورد تبهكارانى كه ظلم و فساد را از حد مى گذراندند واژه «مسرف » به كار رفته است ، و نيز به مطلق گناهان اسراف گفته شده ، چنانكه در آيه ۵۳ سوره زمر مى خوانيم : قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله : «بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد»!. در آيه بعد به يكى ديگر از مواهب خداوند بر بنى اسرائيل اشاره كرده ، مى گويد: «ما آنها را از روى علم خويش بر جهانيان در آن عصر و زمان برترى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۴

داديم و برگزيديم » (و لقد اخترناهم على علم على العالمين ). ولى آنها قدر اين نعمتها را ندانستند و كفران كردند و مجازات شدند. و به اين ترتيب آنها «امت برگزيده عصر خويش » بودند، زيرا منظور از «عالمين » مردم جهان در آن عصر و زمان است نه در تمام قرون و اعصار، چرا كه قرآن صريحا در سوره آل عمران آيه ۱۱۰ خطاب به امت اسلامى مى فرمايد: كنتم خير امة اخرجت للناس ... شما بهترين امتى بوديد كه به سود مردم قدم به عرصه وجود گذاشتيد. همان گونه كه در مورد سرزمينهائى كه بنى اسرائيل وارث آن شدند در آيه ۱۳۷ سوره اعراف مى فرمايد: و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها: «ما اين قوم مستضعف را وارث مشرقها و مغربهاى پربركت زمين كرديم ». روشن است بنى اسرائيل در آن زمان وارث تمام جهان نشدند، و منظور شرق و غرب منطقه خودشان است البته بعضى از مفسران معتقدند كه بنى اسرائيل بعضى مزايا داشتند كه در طول تاريخ منحصر به خودشان بوده از جمله كثرت انبياء چرا كه از هيچ قومى اين قدر پيامبر برنخاسته است . ولى اين سخن علاوه بر اينكه مزيت مطلق آنها را ثابت نمى كند، مزيتى نمى تواند باشد، چرا كه ممكن است كثرت قيام انبياء را از ميان آنها دليل بر نهايت سركشى و تمرد اين قوم بدانيم ، همان گونه كه حوادث مختلف بعد از قيام موسى (عليه السلام ) نشان مى دهد كه با اين پيامبر بزرگ چه نكردند؟!. به هر حال آنچه در بالا در تفسير آيه آورديم چيزى است كه از سوى بسيارى از مفسران در مورد شايستگى نسبى بنى اسرائيل پذيرفته شده است . ولى با توجه به اينكه اين جمعيت لجوج طبق گفته قرآن همواره پيامبران

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۵

خود را آزار مى دادند، و با سرسختى و تعصب خاصى در برابر احكام الهى مى ايستادند، و حتى زمانى كه تازه از نيل رهائى يافته بودند پيشنهاد بت سازى به موسى كردند!، ممكن است گفته شود منظور از آيه فوق بيان امتياز نيست بلكه بيان حقيقت ديگرى است ، و معنى آيه چنين است : با وجود اينكه ما علم داشتيم كه آنها از مواهب الهى سوء استفاده مى كنند برترى به آنها داديم تا آنان را بيازمائيم چنانكه از آيه بعد نيز استفاده مى شود كه خداوند مواهب ديگرى نيز به آنها داد تا آنها را بيازمايد. به اين ترتيب اين گزينش الهى نه تنها دليل بر مزيت آنها نيست بلكه يك مذمت ضمنى نيز در آن درج است چرا كه حق اين نعمت را ادا نكرده اند و از عهده امتحان برنيامدند. در آخرين آيه مورد بحث به بعضى از مواهب ديگر كه خدا به آنها داده بود اشاره كرده ، مى فرمايد: ما آيات و نشانه هائى از عظمت و قدرت خويش به آنان داديم كه در آن آزمايش آشكارى بود و آتيناهم من الايات ما فيه بلاء مبين ). گاه در بيابان «سينا» و در وادى «تيه » ابرها را بر سر آنها سايه افكن ساختيم ، گاه مائده مخصوص «من و سلوى » را بر آنها نازل كرديم ، گاه از دل سنگ سخت چشمه آب براى آنها جارى نموديم ، و گاه نعمتهاى معنوى و مادى ديگرى نصيبشان كرديم . اما همه اينها براى آزمايش و امتحان بود، زيرا خداوند گروهى را با مصيبت آزمايش مى كند و گروهى را با نعمت ، چنانكه در آيه ۱۶۸ سوره اعراف مى خوانيم : و بلوناهم بالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون : «ما بنى اسرائيل را با نيكيها و بديها آزموديم شايد از راه غلط بازگردند».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۶

شايد هدف از ذكر اين سرگذشت بنى اسرائيل براى مسلمانان نخستين اين است كه آنها از انبوه دشمنان و قدرت عظيمشان نهراسند و مطمئن باشند خداوندى كه فراعنه قدرتمند را درهم كوبيد، و بنى اسرائيل را وارث ملك و حكومت آنها ساخت در آينده اى نه چندان دور چنين پيروزى را نصيب شما خواهد كرد، ولى همانگونه كه آنها با اين مواهب آزمايش شدند شما نيز سخت در كوره امتحان قرار خواهيد گرفت تا روشن شود بعد از قدرت و پيروزى ، شما چه خواهيد كرد؟! و اين اخطارى است به همه امتها و ملتها در مورد پيروزيها و مواهبى كه از لطف الهى به دست مى آورند، كه دام امتحان در اين هنگام سخت است .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۷

آيه ۳۴-۳۶

آيه و ترجمه

إِنَّ هَؤُلاءِ لَيَقُولُونَ(۳۴) إِنْ هِىَ إِلا مَوْتَتُنَا الاُولى وَ مَا نحْنُ بِمُنشرِينَ(۳۵) فَأْتُوا بِئَابَائنَا إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۳۶) ترجمه : ۳۴ - اينها (مشركان ) مى گويند: ۳۵ - مرگ ما جز همان مرگ اول نيست (و هرگز زنده نخواهيم شد) ۳۶- اگر راست ميگوئيد پدران ما را زنده كنيد (تا گواهى دهند) تفسير: جز همين مرگ چيزى در كار نيست ! بعد از ترسيم صحنه اى از زندگى فرعون و فرعونيان و عاقبت كفر و انكارشان در آيات گذشته ، بار ديگر سخن از مشركان به ميان مى آورد، و ترديد آنها را در مساءله معاد كه در آغاز سوره آمده بود به شكل ديگرى چنين بازگو مى كند: «اينها چنين مى گويند» (ان هؤ لاء ليقولون ). «مرگ ما جز همان مرگ اول نيست ، و ما هرگز بار ديگر زنده نخواهيم شد» (ان هى الا موتتنا الاولى ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۸

و آنچه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيرامون معاد و حيات بعد از مرگ و پاداش و كيفر و بهشت و دوزخ مى گويد هيچكدام واقعيت ندارد، اصلا حشر و نشرى در كار نيست ! در اينجا سؤ الى پيش مى آيد كه چرا «مشركان » تنها بر مرگ نخست تكيه مى كنند كه مفهومش عدم وجود مرگ ديگرى بعد از اين مرگ است ، در حالى كه منظور آنها نفى حيات ، بعد از مرگ مى باشد، نه انكار مرگ دوم ، و به تعبير ديگر انبياء خبر از حيات بعد از مرگ مى دادند نه خبر از مرگ دوباره . در پاسخ مى گوئيم منظور عدم وجود حالت ديگرى بعد از مرگ است يعنى ما فقط يك بار مى ميريم و همه چيز تمام مى شود و بعد از آن نه حيات ديگرى است و نه مرگى ، هر چه هست همين يك مرگ است (دقت كنيد). در حقيقت مفهوم اين آيه شباهت زيادى با مفهوم آيه ۲۹ سوره انعام دارد كه مى گويد: و قالوا ان هى الا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين : «آنها گفتند زندگى تنها همين زندگى دنياست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد»! سپس سخن آنها را نقل مى كند كه براى اثبات مدعاى خود به دليل واهى و بى اساسى دست زده و مى گفتند: «اگر راست مى گوئيد كه بعد از مرگ حياتى در كار است پس پدران ما را زنده كنيد و نزد ما بياوريد تا بر صدق گفتار شما گواهى دهند»! (فاتوا بابائنا ان كنتم صادقين ). بعضى گفته اند گوينده اين سخن «ابوجهل » بود رو به سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرد و گفت : اگر راست مى گوئى جدت «قصى بن كلاب » را زنده كن چون او

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۸۹

مرد راستگوئى بود تا درباره حوادث بعد از موت از او سؤ ال كنيم . بديهى است اينها همه بهانه بود، گر چه سنت الهى بر اين نيست كه مردگان را در اين جهان زنده كند تا اخبار آن جهان را به اين جهان آورند ولى به فرض كه چنين كارى از سوى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صورت مى گرفت باز اين بهانه جويان نغمه ديگرى ساز مى كردند، و آن را مثلا سحر ديگرى مى ناميدند، همانگونه كه بارها معجزه خواستند و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها ارائه داد در عين حال انكار كردند.

نكته :

عقيده مشركان درباره معاد مشركان مخصوصا مشركان عرب رويه واحدى در مسائل اعتقادى خود نداشتند، و در عين اشتراك در اصل عقيده شرك در خصوصيات اعتقادى بسيار متفاوت بودند. گروهى نه خدا را قبول داشتند و نه معاد را، اينها كسانى هستند كه قرآن سخن آنان را چنين نقل مى كند: ما هى الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما يهلكنا الا الدهر: «جز اين زندگى دنيا چيزى در كار نيست ، گروهى مى ميرند و نسل ديگرى به وجود مى آيند، و تنها طبيعت است كه ما را مى ميراند»! (جاثيه - ۲۴). جمع ديگرى خدا را قبول داشتند و بتها را شفعاى درگاه او مى دانستند اما معاد را منكر بودند همان كسانى كه مى گفتند: من يحيى العظام و هى رميم : «چه كسى مى تواند استخوانهاى پوسيده را زنده كند»؟ (يس - ۷۸) آنها براى بتها حج بجا مى آوردند، و قربانى مى كردند، و معتقد به حلال و حرام بودند، و اكثر مشركان عرب در اين زمره جاى داشتند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۹۰

ولى شواهد متعددى در دست است كه نشان مى دهد آنها به نوعى بقاى روح معتقد بودند، خواه به صورت تناسخ و انتقال ارواح به بدنهاى تازه يا به شكل ديگر. مخصوصا اعتقاد آنها به پرنده اى بنام «هامه » معروف است ، در داستانهاى عرب آمده است كه در ميان عرب كسانى بودند كه اعتقاد داشتند روح انسان پرنده اى است كه در جسم او منبسط شده ، هنگامى كه انسان از دنيا مى رود يا كشته مى شود از جسم او بيرون مى آيد و اطراف جسد او به صورت وحشتناكى طواف كرده و در كنار قبر او ناله مى كند، و معتقد بودند كه اين پرنده در آغاز كوچك است سپس بزرگ مى شود تا به اندازه جغد مى گردد، و او دائما در وحشت به سر مى برد و جايگاهش خانه هاى خالى ، ويرانه ها، قبرها و جايگاه كشتگان است !. و نيز آنها معتقد بودند كه اگر كسى مقتول شده باشد «هامه » بر قبر او فرياد مى زند: «اسقونى فانى صدية »!: «سيرابم كنيد كه سخت تشنه ام »!. اسلام قلم بطلان بر تمام اين عقائد خرافى كشيد، و لذا در حديث معروفى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: لا هامة : «هامه دروغ است ». به هر حال آنها گر چه عقيده به معاد و بازگشت انسان به زندگى بعد از مرگ نداشتند ولى به نظر مى رسد كه به يكنوع تناسخ و بقاء ارواح قائل بودند. اما به هر صورت معاد جسمانى را به گونه اى كه قرآن مى گويد كه خاكهاى انسان دو مرتبه جمع آورى شود و به حيات و زندگى جديدى بازگردد و روح و جسم هر دو معاد مشترك داشته باشند به كلى منكر بودند، نه فقط انكار مى كردند بلكه از آن وحشت داشتند، كه قرآن با بيانات مختلفى آنرا براى آنها توضيح داده و اثبات كرده است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←