۱۷٬۰۰۸
ویرایش
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
==بحث روايتى: (روایاتی ذیل آیات گذشته)== | ==بحث روايتى: (روایاتی ذیل آیات گذشته)== | ||
در تفسير | در تفسير برهان، در ذيل آيه «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ...»، از امالى شيخ، به سند خود، از اعمش، از سالم بن ابى الجعد، به طور رفع، از ابوذر روايت كرده كه در «حديث شورا»، در ضمن احتجاجاتى كه على «عليه السلام» بر صحابه كرده، گفته است كه: | ||
آن جناب، در اين مقام فرمود: آيا در ميان شما احدى غير از من هست كه آيه «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ وَ عِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَام كَمَن آمَنَ بِاللهِ وَ اليَومِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِى سَبِيلِ الله» برايش نازل شده باشد؟ گفتند: نه. | |||
و در | و در تفسير قمى، روايتى از ابى الجارود، از ابى جعفر «عليه السلام» آمده كه فرمود: | ||
اين آيه، يعنى آيه: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا» - تا كلمۀ «فَائِزُون»، در حق على بن ابی طالب «عليه السلام» نازل شده. و در آيه بعد هم كه مى فرمايد: «يُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَةٍ مِنهُ وَ رِضوَان وَ جَنَّاتٍ لَهُم فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ»، اجرى را كه آن حضرت در نزد خدا دارد، بيان كرده است. | |||
و در مجمع البيان است كه حاكم ابوالقاسم حسكانى، به سند خود، از ابى بريده، از پدرش روايت كرده كه گفت: در حالى كه شيبه و عباس به يكديگر فخر مى فروختند، على بن ابى طالب از آن جا عبور كرد، و پرسيد: به چه چيز افتخار مى كنيد؟ | |||
عباس | عباس گفت: به من از فضيلت بهره اى داده شده كه به احدى داده نشده است و آن، سقايت حاجيان است. شيبه گفت: عمارت مسجدالحرام هم، افتخار من است. | ||
حضرت فرمود: يا على چه چيز تو را بر آن داشت كه با عمويت آن طور روبرو | على «عليه السلام» فرمود: من به شما دو نفر مى گويم: من از كودكى افتخارى نصيبم شد، كه نصيب شما نشده. پرسيدند: يا على! آن افتخار تو چيست؟ فرمود: من آن قدر با شمشير به خرطوم هاى شما زدم تا به خداى تبارك و تعالى و رسول او ايمان آورديد. | ||
عباس برخاست، و در حالى كه غضبناك شده بود و پايين لباسش بر روى زمين كشيده مى شد، بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» وارد شد و گفت: هيچ مى بينى على با من چگونه روبرو مى شود؟ حضرت فرمود: بگویيد على حاضر شود. على را صدا زدند، حاضر شد. | |||
حضرت فرمود: يا على! چه چيز تو را بر آن داشت كه با عمويت آن طور روبرو شوى؟ عرض كرد: يا رسول الله! من حق خالص را به او رساندم، حال مى خواهد خوشش بيايد، يا بدش بيايد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۹ </center> | ||
در | در اين جا، جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمّد! پروردگارت سلامت مى رساند و مى فرمايد: بخوان بر ايشان: «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ وَ عِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَام كَمَن آمَنَ بِاللهِ وَ اليَومِ الآخِر... إنَّ اللهَ عِندَهُ أجرٌ عَظِيمٌ». | ||
و در تفسير | و در تفسير طبرى، به سند خود، از محمّد بن كعب قرظى روايت كرده كه گفت: طلحه، پسر شيبه، با عباس و على بن ابى طالب مفاخرت مى كردند. طلحه گفت: من كليددار خانه كعبه ام. عباس گفت: من داراى سمت سقایى حاجيانم. | ||
على | على «عليه السلام» فرمود: من نمى فهمم شما چه مى گویيد. من شش ماه قبل از همه مردم به طرف قبله نماز خواندم، و من مجاهد در راه خدايم. خدا هم اين آيه را نازل كرد: «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ...». | ||
و در الدر المنثور است كه | و در الدر المنثور است كه فاريابى، از ابن سيرين روايت كرده كه گفت: على بن ابی طالب به مكه آمد، و به عباس گفت: اى عمو! آيا حاضر نيستى مهاجرت كنى و به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» ملحق شوى؟ گفت: من مسجدالحرام را تعمير مى كنم و پرده دار خانه ام. | ||
خداوند، در جوابش اين آيه را فرستاد: «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ...». | |||
و | به مردم ديگرى رسيد و گفت: آيا هجرت نمى كنيد و به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نمى پيونديد؟ گفتند: ما چگونه از برادران و عشيره و خانه و زندگيمان دست برداريم؟ خداى تعالى اين آيه را فرستاد: «قُل إن كَانَ آبَاؤُكُم...». | ||
خداى | و نيز در الدرّ المنثور است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: وقتى عباس در جنگ بدر اسير شد، گفت: اگر شما زودتر از ما به اسلام و مهاجرت و جهاد موفق شديد، ما هم در مكه، به كار تعمير مسجدالحرام و سقايت حاجيان و آزاد كردن بردگان مشغول بوديم. | ||
خداى تعالى، به خاطر گفته او، اين آيه را نازل كرد: «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ وَ عِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَام»، و مقصودش اين بود كه به وى بفهماند خدمات تو در مكه در حال شرك بوده، و من عبادتى را كه با شرك انجام شود، قبول نمى كنم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۰ </center> | ||
و نيز در همان | و نيز در همان كتاب است كه مسلم، ابوداوود، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن حبان، طبرانى، ابوالشيخ و ابن مردويه، از نعمان بن بشير روايت كرده اند كه گفت: | ||
من با چند نفر از صحابه، نزديك منبر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بودم. يكى از ايشان گفت: من بعد از اسلام باك ندارم از اين كه هيچ عملى براى خدا انجام ندهم، مگر سقايت حاجيان را. ديگرى گفت: بلكه عمارت مسجد الحرام را. سومى گفت: بلكه جهاد در راه خدا از همه آنچه گفتيد، بهتر و بالاتر است. | |||
در اين ماجرا بود كه خداى | عُمَر، وقتى اين قضيه را شنيد، از درِ توبيخ گفت: اين قدر پهلوى منبر رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، آن هم در روز جمعه صدا بلند نكنيد. بگذاريد وقتى نماز جمعه تمام شد، من خود نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مى روم، و در آنچه شما اختلاف مى كنيد، از ايشان مى پرسم. | ||
در اين ماجرا بود كه خداى تعالى، آيه «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ وَ عِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرَام» را، تا جملۀ «وَ اللهُ لَا يَهدِى القَومَ الظَّالِمِين» نازل كرد. | |||
<span id='link155'><span> | <span id='link155'><span> | ||
==نقد سخن صاجب المنار در مورد روايات مربوط به شأن نزول آيه شريفه == | ==نقد سخن صاجب المنار در مورد روايات مربوط به شأن نزول آيه شريفه == | ||
مؤلف: صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث بعد از نقل اين چهار روايت اخير گفته است: | مؤلف: صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث بعد از نقل اين چهار روايت اخير گفته است: |
ویرایش