۱۶٬۹۰۷
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۸: | خط ۸: | ||
آرى، يك بار و دو بار متصف به صفتى شدن، غير از اتصاف دائمى به آن است.، ممكن است اهتداء براى انسان حاصل بشود، ولى از مهتدين به شمار نيايد. پس صحيح است بگویيم: «اميد است كه از مهتدين شود». | آرى، يك بار و دو بار متصف به صفتى شدن، غير از اتصاف دائمى به آن است.، ممكن است اهتداء براى انسان حاصل بشود، ولى از مهتدين به شمار نيايد. پس صحيح است بگویيم: «اميد است كه از مهتدين شود». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۰ </center> | ||
از آيه استفاده شد كه تعمير مساجد، حق و جايز براى غير مسلمان نيست، اما «مشركان»، به خاطر شرك و ايمان | از آيه استفاده شد كه تعمير مساجد، حق و جايز براى غير مسلمان نيست، اما «مشركان»، به خاطر شرك و ايمان نداشتن شان به خدا و روز جزا. و اما «اهل كتاب»، به خاطر اين كه قرآن، ايمانشان را ايمان به شمار نمى آورد. | ||
خداى متعال فرموده: «إنَّ الَّذِينَ يَكفُرُونَ بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أن يُفَرِّقُوا بَينَ اللهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَكفُرُ بِبَعضٍ وَ يُرِيدُونَ أن يَتَّخِذُوا بَينَ ذَلِكَ سَبِيلاً * أُولَئِكَ هُمُ الكَافِرُونَ حَقّاً». | |||
و نيز در آيه «۲۹» سوره مورد بحث فرموده: «قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِاليَومِ الآخِرِ وَ لَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَاب...». | |||
== مراد از «سقاية الحاج»، در آیه شریفه== | == مراد از «سقاية الحاج»، در آیه شریفه== | ||
خط ۳۱: | خط ۳۵: | ||
<span id='link150'><span> | <span id='link150'><span> | ||
==ارزش عمل، به زنده بودن و توأم بودن | ==ارزش عمل، به زنده بودن و توأم بودن «عمل» با «ايمان» است == | ||
در آيه | در آيه شريفه، در يك طرف، مقابله «سقاية الحاج» و «عمارة المسجد الحرام» بدون هيچ قيد زائدى آمده، و در طرف ديگر آن، «ايمان به خدا» و «روز جزا»، و يا به عبارتى جهاد در راه خدا با قيد ايمان قرار گرفته است و اين، خود به خوبى مى رساند كه منظور از «سقايت» و «عمارت» در آيه، سقايت و عمارت خشك و خالى و بدون ايمان است. ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «وَ اللهُ لَا يَهدِى القَومَ الظَّالِمِينَ» - بنابر اين كه تعريض به اهل سقايت و عمارت باشد، به خاطر كفر و ظلمشان، چنان كه متبادر از سياق هم همين است، نه تعريض به خيال باطلى كه كرده و حكم به تساوى نموده اند - اين نكته را تأييد مى كند. | ||
پس معلوم مى شود: اولا اين كسانى كه چنين خيالى كرده | پس معلوم مى شود: اولا اين كسانى كه چنين خيالى كرده اند، خيالشان اين بوده كه عمل مردم جاهليت، يعنى سقايت و عمارت، با اين كه خالى از ايمان به خدا و روز جزا بوده، با يك عمل دينى توأم با ايمان به خدا و روز جزا، مانند جهاد، برابر و مساوى است. | ||
و به عبارت | و به عبارت ديگر: خيال مى كرده اند عمل بى جان، با عمل جاندار و داراى منافع پاك، برابر است و خداى تعالى، اين عقيده آن ها را تخطئه كرده است. | ||
و | و ثانياً اين كه: صاحبان اين پندار، خود از مؤمنانى بوده اند كه خيال مى كرده اند اعمال قبل از ايمانشان و همچنين اعمال مشركانى كه هنوز ايمان نياورده اند، با عمل بعد از ايمانشان كه از ايشان و هر مؤمنى از روى ايمان خالص سر مى زند، برابر است. اين نكته را هم سياق انكار تأييد مى كند، و هم بيان درجات كه در آيات مورد بحث آمده، شاهد بر آن است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۲ </center> | ||
بلكه مى توان گفت : همينكه اسم صاحبان سقايت و عمارت را نبرده خود اشعار و بلكه دلالت بر اين دارد كه صاحبان پندار مزبور از اهل ايمان بوده اند، و اسمشان را نبرده تا حيثيت و احترامشان محفوظ بماند، چون در حين خطاب و نزول آيه داراى ايمان بوده اند، و با اين حال نبايد مشمول تعريض آيه قرار گرفته و ظالم ناميده شوند. | بلكه مى توان گفت : همينكه اسم صاحبان سقايت و عمارت را نبرده خود اشعار و بلكه دلالت بر اين دارد كه صاحبان پندار مزبور از اهل ايمان بوده اند، و اسمشان را نبرده تا حيثيت و احترامشان محفوظ بماند، چون در حين خطاب و نزول آيه داراى ايمان بوده اند، و با اين حال نبايد مشمول تعريض آيه قرار گرفته و ظالم ناميده شوند. | ||
بلكه مى توان گفت آيه | بلكه مى توان گفت: آيه «الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِى سَبِيلِ الله»، كه در مقام بيان پاداش و اجر اين مجاهدان در راه خدا است، دلالت دارد بر اين كه هر دو طرف مقابله در آيه مورد بحث، از اهل مكه بوده اند. يكى از آن دو طرف، يعنى كسانى كه ايمان آورده و جهاد هم كرده اند، كسانى بوده اند كه در مكه ايمان آورده و مهاجرت كردند، و ديگرى ايمان آورده، ولى مهاجرت نكرده اند. | ||
اين نكته در كار بوده كه خداى تعالى، بار اول ايمان و جهاد را در يك طرف آورده و بار ديگر كه ذكر همين طرف را تكرار مى كند، مسأله مهاجرت را اضافه مى فرمايد، و در هر دو بار، وقتى طرف ديگر را اسم مى برد، به غير از سقايت حاج و عمارت، چيز ديگرى اضافه نمى كند. و معلوم است كه اين قيدها، آن هم در كلام مجيد پروردگار، كه قول فصل است، بيهوده و لغو نيست. | |||
اين | و همه اين ها، آن رواياتى را كه در شأن نزول آيه وارد شده، تأييد مى كند. زيرا در آن روايات دارد كه: اين آيات در باره عباس و شيبه و على «عليه السلام» كه با يكديگر تفاخر مى كردند نازل شده. عباس به سقايت حاج افتخار مى كرد، شيبه به تعمير مسجدالحرام و على «عليه السلام»، به ايمان و جهاد در راه خدا. پس آيه نازل شد، و حق را به على «عليه السلام» داد. | ||
و | و روايت، به زودى در بحث روايتى خواهد آمد - إن شاء الله تعالى. | ||
به هر حال، آيه مورد بحث و آيات بعدش، اين معنا را مى رسانند كه وزن و ارزش عمل، به زنده بودن آن و داشتن روح ايمان است. و اما عمل بى ايمان، كه لاشه اى بى روح است، از نظر دين و در بازار حقيقت، هيچ وزن و ارزشى ندارد. پس مؤمنان نبايد صرف ظاهر اعمال را معتبر شمرده و آن را ملاك فضيلت و قرب خداى تعالى بدانند، بلكه بايد آن را بعد از در نظر داشتن حيات، كه همان ايمان و خلوص است، به حساب بياورند. | |||
با در نظر گرفتن اين | با در نظر گرفتن اين نكته، آيه مورد بحث و آيات بعد از آن، با دو آيه قبل كه مى فرمود: «مَا كَانَ لِلمُشرِكِينَ أن يَعمُرُوا مَسَاجِدَ اللهِ شَاهِدِينَ عَلَى أنفُسِهِم بِالكُفر...»، به خوبى متصل و مربوط مى شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۳ </center> | ||
از آنچه | از آنچه گذشت، معلوم شد: اولاً، جملۀ «وَ اللهُ لا يَهدِى القَومَ الظَّالِمِينَ»، جمله حاليه ای ست كه وجه انكار حكم مساوات را، كه در جملۀ «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجّ وَ عِمَارَةَ المَسجِدِ الحَرام كَمَن آمَنَ...» گذشت، بيان مى كند. | ||
و | و ثانياً، مراد از «ظلم»، همان شركى است كه در حال سقايت و عمارت داشته اند، نه حكم به مساوات ميان سقايت و عمارت و ميان جهاد و ايمان. | ||
و | و ثالثاً، مراد اين است كه بفهماند چنين كسانى عملشان سودى نداشته و به سوى سعادت، كه همان بلندى درجه و رستگارى و رحمت و رضوان و بهشت جاويد است، راهبری شان نمى كند. | ||
«'''الَّذِينَ | «'''الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ...'''»: | ||
بيان حكم حقى است كه خداى تعالى در | بيان حكم حقى است كه خداى تعالى در مسأله دارد و بعد از آن كه حكم مساوات را حق ندانست، اينك مى فرمايد: كسى كه ايمان آورد، و در راه خدا به قدر توانایی اش جهاد كرد، و از مال و جانش مايه گذاشت، در نزد خدا درجه اش بالاتر است. و اگر مطلب را به صورت جمع آورد، و فرمود: «كسانی كه...»، براى اين است كه اشاره كند به اين كه ملاك فضيلت، وصف مذكور است، نه شخص معينى. | ||
و اين كه در سابق گفتيم آيه دلالت دارد بر اين كه عمل بدون ايمان، فضيلتى نداشته و براى صاحبش نزد خدا باعث درجه اى نمى شود، خود قرينه است بر اين كه معناى آيه، اين نيست كه هر دو طايفه، درجه دارند، وليكن درجه آن هایى كه ايمان و جهاد دارند، از آن هایى كه فقط سقايت و عمارت دارند، بالاتر است. | |||
بلكه مقصود آيه، بيان اين است كه: نسبت ميان اين دو طایفه، نسبت افضل است به كسى كه اصلا فضيلتى را واجد نيست. مانند مقايسه اى كه ميان اكثر و اقل است، كه بايد يك حد وسطى را فرض كرد و آن دو را با آن سنجيد. | |||
و خلاصه در «اقل» و «اكثر»، سه چيز هست: يكى امر متوسطى كه مقياس و معدل است، و ديگرى آن طرفى كه از حد متوسط بيشتر است، سوم آن طرفى كه از آن حد متوسط كمتر است. بنابر اين، اگر «اكثر» را با خود «اقل» بسنجيم، با چيزى سنجيده ايم كه اصلا كثرت ندارد. | |||
پس | پس اين كه فرمود: «أعظَمُ دَرَجَةً عِندَ الله»، معنايش اين است كه: اين افراد نسبت به آن افراد ديگر كه اصلا درجه اى ندارند، درجه شان بالاتر است. و اين، خود يك نوع كنايه است از اين كه اصولا ميان اين دو طايفه نسبتى نيست. زيرا يكى داراى گام هاى بلندى است و ديگرى اصلا قدمى برنداشته. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۴ </center> | ||
«''' | «''' وَ أُولَئِكَ هُمُ الفَائِزُون '''» - اين جمله نيز دلالت دارد بر آنچه گفتيم. زيرا رستگارى را به طور انحصار و به نحو استقرار، براى يك طايفه اثبات مى كند. | ||
«''' | «'''يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ ...'''»: | ||
از ظاهر سياق | از ظاهر سياق بر مى آيد كه رحمت و رضوان و جنتى كه مى شمارد، بيان همان رستگارى است كه در آيه قبلى بود، و در اين آيه، به طور تفصيل و به زبان بشارت و نويد آمده است. | ||
پس معناى آيه اين مى شود كه : خداى | پس معناى آيه اين مى شود كه: خداى تعالى، اين مؤمنان را به رحمتى از خود كه از بزرگى قابل اندازه گيرى نيست و رضوانى مانند آن و بهشت هایى كه در آن ها نعمت هاى پايدار هست، و به هيچ وجه از بين نمى رود، و خود اينان هم، بدون اجل و تعيين مدت جاودانه در آن ها خواهند بود، بشارت مى دهد. | ||
و چون | و چون مقام، مقام تعجب و استبعاد بود كه چطور چنين بشارتى بى سابقه كه در نعمت هاى دنيوى مانندى برايش ديده نشده، صورت خواهد گرفت، لذا براى رفع اين تعجب و استبعاد اضافه كرد: «إنَّ اللهَ عِندَهُ أجرٌ عَظِيمٌ». | ||
و | و إن شاء الله، به زودى در جاى مناسبى، بحثى در توضيح معناى «رحمت» و «رضوان» خداى تعالى ايراد خواهد شد، همچنان كه در گذشته، بحث هایى در اين زمينه ذكر شد. | ||
«'''يَا | ==سبب نهى از دوستى، با پدران و برادران كافر == | ||
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَ إِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ...'''»: | |||
اين | اين آيه، از دوستى كفار نهى مى كند، هر چند كه كفار پدران و برادران مؤمنان باشند. و سرّ آن هم روشن است. براى اين كه ملاك دوستى نكردن با كفار، يك ملاك عمومى است، و لذا در آيه بعدى، غير پدر و برادر را هم مشمول اين حكم كرده است. چيزى كه هست، ظاهر آيه مورد بحث، نهى از اين دوستى است در صورتى كه پدران و برادران، كفر را بر ايمان ترجيح دهند. | ||
<span id='link152'><span> | <span id='link152'><span> | ||
و اگر از ميان همه خويشاوندان تنها پدران و برادران را اسم برد، و از زن و فرزند چيزى نگفت ، با اينكه اين دو طائفه و مخصوصا دومى يعنى فرزندان مانند پدران و برادران در نظر پدرهايشان محبوبند، براى اين است كه دوستى و تولى ، شخص محبوب را وادار مى كند به اينكه در امور دوستدارش مداخله و در بعضى شوون حياتى او تصرف كند، و بخاطر همين محذور بوده كه خداوند از دوستى كفار نهى كرده ، و خواسته است كه كفار در امور داخلى مؤ منين مداخله ننموده و بتدريج در دل آنان رخنه نكنند، و در نتيجه مؤ منين را از قيام عليه آنان باز ندارند. | و اگر از ميان همه خويشاوندان تنها پدران و برادران را اسم برد، و از زن و فرزند چيزى نگفت ، با اينكه اين دو طائفه و مخصوصا دومى يعنى فرزندان مانند پدران و برادران در نظر پدرهايشان محبوبند، براى اين است كه دوستى و تولى ، شخص محبوب را وادار مى كند به اينكه در امور دوستدارش مداخله و در بعضى شوون حياتى او تصرف كند، و بخاطر همين محذور بوده كه خداوند از دوستى كفار نهى كرده ، و خواسته است كه كفار در امور داخلى مؤ منين مداخله ننموده و بتدريج در دل آنان رخنه نكنند، و در نتيجه مؤ منين را از قيام عليه آنان باز ندارند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۷۵ </center> |
ویرایش