تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۸۲: خط ۸۲:
<span id='link120'><span>
<span id='link120'><span>


==معنای حدیث پیامبر«ص»: «لا یؤدى عنك الا انت او رجل منك»==
==معنای حدیث پیامبر«ص»: «لَا یُؤَدِّى عَنكَ إلّا أنتَ أو رَجُلٌ مِنكَ»==
و اگر اهل بحث انصاف داشته باشند اعتراف مى كنند كه ميان جمله «لا يؤدى عنك الا انت او رجل منك» و جمله «لا يؤدى الا انت او رجل منك» فرق هست.  
و اگر اهل بحث انصاف داشته باشند، اعتراف مى كنند كه ميان جملۀ «لَا يُؤَدِّى عَنكَ إلّا أنتَ أو رَجُلٌ مِنكَ»، و جملۀ «لَا يُؤَدِّى إلّا أنتَ أو رَجُلٌ مِنكَ» فرق هست.  


زيرا اگر به عبارت اولى تعبير مى شد اشتراك در رسالت را مى رسانيد، و معنايش اين مى شد كه «اين رسالت را كسى جز تو و يا مردى از خاندان تو به مردم نمى رساند» بخلاف عبارت دومى كه از اين جهت ساكت است ، همچنانكه ميان جمله اولى و جمله «لا يودى منك الا رجل منك» نيز فرق است ، زيرا اگر به عبارت دومى تعبير شده بود رسالت هاى غير ابتدائى را كه همه شايستگان از مؤمنين مى توانستند عهده دار آن شوند نيز شامل مى شد، و حال آنكه بطور مسلم آنگونه رسالت ها مراد نبوده ، به شهادت اينكه مى بينيم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از اينگونه رسالت ها به اشخاص مى داده.
زيرا اگر به عبارت اولى تعبير مى شد، اشتراك در رسالت را مى رسانيد، و معنايش اين مى شد كه: «اين رسالت را، كسى جز تو و يا مردى از خاندان تو، به مردم نمى رساند». به خلاف عبارت دومى، كه از اين جهت ساكت است، همچنان كه ميان جمله اولى و جملۀ «لَا يُوَدِّى مِنكَ إلّا رَجُلٌ مِنكَ» نيز فرق است.
 
زيرا اگر به عبارت دومى تعبير شده بود، رسالت هاى غير ابتدایى را كه همه شايستگان از مؤمنان مى توانستند عهده دار آن شوند، نيز شامل مى شد، و حال آن كه به طور مسلّم، آن گونه رسالت ها مراد نبوده، به شهادت اين كه مى بينيم رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، از اين گونه رسالت ها به اشخاص مى داده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۲۷ </center>
پس مقصود و معناى اينكه فرمود: «لا يؤدى عنك الا انت او رجل منك» اين است كه : اى محمد امور رسالتى كه واجب بر شخص خود تو است ، مانند رسالت ابتدائيى كه كسى جز خودت نبايد مباشر آن باشد مردى از خاندانت مى تواند مباشر آن شود.
پس مقصود و معناى اين كه فرمود: «لَا يُؤَدِّى عَنكَ إلّا أنتَ أو رَجُلٌ مِنكَ»، اين است كه: اى محمّد! امور رسالتى كه واجب بر شخص خود تو است، مانند رسالت ابتدائيى كه كسى جز خودت نبايد مباشر آن باشد، مردى از خاندانت مى تواند مباشر آن شود.


و ای كاش مى فهميديم چه باعث شد كه آقايان وحى بودن كلام خداى تعالى را كه جبرئيل براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) آورد و گفت: «لا يؤدى عنك الا انت» او رجل منك مسكوت گذاشته، و آن را از باب يكى از سنن جارى عرب دانسته و گفته اند:  
و ای كاش مى فهميديم چه باعث شد كه آقايان، وحى بودن كلام خداى تعالى را كه جبرئيل براى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» آورد و گفت: «لَا يُؤَدِّى عَنكَ إلّا أنتَ أو رَجُلٌ مِنكَ» مسكوت گذاشته، و آن را از باب يكى از سنن جارى عرب دانسته و گفته اند:  


در عرب رسم بوده كه هيچ عهدى نقض نشود مگر بوسيله شخص معاهد و يا مردى از خانواده اش. و اگر اين رسم در عرب بوده چرا در هيچ يك از تواريخ ايام عرب و جنگهاى آنان اثرى از آن ديده نمى شود، و جز ابن كثير كه در بحث برائت آن را به علما نسبت داده كسى اسمى از آن نبرده است؟
در عرب رسم بوده كه هيچ عهدى نقض نشود، مگر به وسيله شخص معاهد و يا مردى از خانواده اش. و اگر اين رسم در عرب بوده، چرا در هيچ يك از تواريخ ايام عرب و جنگ هاى آنان، اثرى از آن ديده نمى شود، و جز «ابن كثير»، كه در بحث برائت آن را به علما نسبت داده، كسى اسمى از آن نبرده است؟


علاوه بر اين ، اگر اين معنا سنت عرب بوده چه ربطى به اسلام دارد، و چه ارزشى داشته كه اسلام آن را صحه بگذارد با اينكه اسلام و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هر روز يكى از سنن جاهليت را نقض مى نمود و با يكى از عادات قومى عرب مبارزه مى كرد، اين سنت مزبور هم يكى از سنت هاى اخلاقى و عادات نافع نبوده كه اسلام آن را معتبر بشمارد بلكه تنها يك سليقه قبائلى شبيه به سليقه هاى اشرافى بوده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) همه آنها را در روز فتح مكه در كنار خانه كعبه زير پا گذاشت و بطورى كه مورخين مى نويسند فرمود: همه بدانيد و صريحا اعلام مى دارم كه من تمامى سنت ها و خون و مالى كه شما اعراب از يكديگر طلب داشتيد زير اين دو پاى خود نهادم ، و من همه را از درجه اعتبار ساقط كردم مگر كليد دارى خانه خدا و سقايت حاج را.
علاوه بر اين، اگر اين معنا سنّت عرب بوده، چه ربطى به اسلام دارد، و چه ارزشى داشته كه اسلام آن را صحه بگذارد، با اين كه اسلام و رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، هر روز، يكى از سنن جاهليت را نقض مى نمود و با يكى از عادات قومى عرب مبارزه مى كرد. اين سنت مزبور هم، يكى از سنت هاى اخلاقى و عادات نافع نبوده كه اسلام آن را معتبر بشمارد، بلكه تنها يك سليقه قبائلى شبيه به سليقه هاى اشرافى بوده، كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، همه آن ها را در روز فتح مكه، در كنار خانه كعبه زير پا گذاشت و به طورى كه مورخان مى نويسند، فرمود: همه بدانيد و صريحا اعلام مى دارم كه من تمامى سنت ها و خون و مالى كه شما اعراب از يكديگر طلب داشتيد، زير اين دو پاى خود نهادم، و من همه را از درجه اعتبار ساقط كردم، مگر كليد دارى خانه خدا و سقايت حاج را.


از اين هم كه بگذريم اگر حادثه مورد بحث يك سنت غير نكوهيده اى بوده لابد بايد بگوئيم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از آن غفلت داشته ، و موقعى كه آيات برائت را به ابى بكر داد و او را روانه به سوى مكه كرد بياد اين رسم و سنت نبود، و بعد از آنكه ابى بكر مقدارى از راه را طى كرد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بياد اين سنت افتاد، و يا يكى از اصحابش به او يادآورى كرد. و حال آنكه آنحضرت مثل اعلاى در مكارم اخلاق و رعايت حزم و احتياط و حسن تدبير بود، و بفرضى كه آنحضرت فراموش كرد يارانش چرا يادآوريش نكردند؟ با اينكه مطلب يك امرى نبوده كه بحسب عادت فراموش شود، زيرا غفلت از آن عينا مانند غفلت مرد جنگى از برداشتن اسلحه است .
از اين هم كه بگذريم، اگر حادثه مورد بحث يك سنت غير نكوهيده اى بوده، لابد بايد بگویيم رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از آن غفلت داشته، و موقعى كه آيات برائت را به ابوبكر داد و او را به سوى مكه روانه كرد، به ياد اين رسم و سنت نبود، و بعد از آن كه ابوبكر مقدارى از راه را طى كرد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، به ياد اين سنت افتاد، و يا يكى از اصحابش به او يادآورى كرد. و حال آن كه آن حضرت، مَثَل اعلاى در مكارم اخلاق و رعايت حزم و احتياط و حُسن تدبير بود، و به فرضى كه آن حضرت فراموش كرد، يارانش چرا يادآوری اش نكردند؟ با اين كه مطلب يك امرى نبوده كه به حسب عادت فراموش شود، زيرا غفلت از آن عينا مانند غفلت مرد جنگى از برداشتن اسلحه است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۲۸ </center>
و آيا لزوم رعايت سنت مزبور با وحى الهى بوده و خداوند بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) واجب كرده بود كه اين سنت را ملغى نكند؟ و اين يكى از احكام شرعى بوده و بر زمامدار مسلمين واجب بوده كه عهدى را نشكند مگر بدست خودش و يا بدست يكى از اهل بيتش ؟ و يا يك حكم اخلاقى و منظور از آن اين بوده كه مشركين نقض آن را نمى پذيرفتند مگر از ناحيه خود آنحضرت و يا يك نفر از اهل بيتش؟  
و آيا لزوم رعايت سنت مزبور با وحى الهى بوده و خداوند بر پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» واجب كرده بود كه اين سنت را ملغى نكند؟ و اين يكى از احكام شرعى بوده و بر زمامدار مسلمين واجب بوده كه عهدى را نشكند، مگر به دست خودش و يا به دست يكى از اهل بيتش؟ و يا يك حكم اخلاقى و منظور از آن اين بوده كه مشركان نقض آن را نمى پذيرفتند، مگر از ناحيه خود آن حضرت و يا يك نفر از اهل بيتش؟  


اگر حكم شرعى بوده جاى اين سؤ ال هست كه معناى آن چيست و چه حكمتى معقول است در آن بوده باشد؟ و اگر حكم اخلاقى بوده رعايتش وقتى لازم است كه قدرت در دست مشركين باشد، و در روزهاى وقوع اين حادثه قدرت در دست رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بود نه در دست مشركين ، و ابلاغ هم ابلاغ است بوسيله هر كه مى خواهد باشد.
اگر حكم شرعى بوده، جاى اين سؤال هست كه معناى آن چيست و چه حكمتى معقول است، در آن بوده باشد؟ و اگر حكم اخلاقى بودهف رعايتش وقتى لازم است كه قدرت در دست مشركان باشد، و در روزهاى وقوع اين حادثه قدرت در دست رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بود، نه در دست مشركان، و ابلاغ هم ابلاغ است به وسيله هر كه مى خواهد باشد.


و اگر بگوئى خود مسلمانان كه در جمله «عاهدتم» و جمله «و اذان من الله و رسوله الى الناس» و جمله «فاقتلوا المشركين» مقصود و مورد خطاب بوده اند زير بار اين مطلب نمى رفتند مگر آنكه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و يا يكى از اهل بيتش بشنوند؛ و هر چند اگر از ابى بكر مى شنيدند يقين به نقض پيدا مى كردند.  
و اگر بگویى خود مسلمانان كه در جملۀ «عَاهَدتُم» و جملۀ «وَ أذَانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إلَى النَّاس»، و جملۀ «فَاقتُلُوا المُشرِكِين»، مقصود و مورد خطاب بوده اند، زير بار اين مطلب نمى رفتند، مگر آن كه از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و يا يكى از اهل بيتش بشنوند؛ و هر چند اگر از ابوبكر مى شنيدند، يقين به نقض پيدا مى كردند.  


در جواب مى گوئيم: پس چرا از ابو هريره شنيدند و زير بار هم رفتند؟ آيا ابو هريره بخاطر اينكه ماءمور از ناحيه على (عليه السلام ) بود اعتبارش در نظر مردم از ابى بكرى كه اگر از ناحيه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ماءمور مى شد بيشتر بود؟  
در جواب مى گویيم: پس چرا از ابوهريره شنيدند و زير بار هم رفتند؟ آيا ابوهريره به خاطر اين كه مأمور از ناحيه على «عليه السلام» بود، اعتبارش در نظر مردم از ابوبكرى كه اگر از ناحيه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» مأمور مى شد، بيشتر بود؟  


پس حق مطلب اين است كه روايات مذكور كه مى گفت : «ابوهريره و غير او حكم برائت و آن احكام ديگر را بمردم ابلاغ كردند، و ابو هريره آنقدر جار زد تا صدايش گرفت» صحيح نبوده و نمى شود به آنها اعتماد كرد.
پس حق مطلب اين است كه روايات مذكور كه مى گفت: «ابوهريره و غير او، حكم برائت و آن احكام ديگر را به مردم ابلاغ كردند، و ابوهريره آن قدر جار زد تا صدايش گرفت» صحيح نبوده و نمى شود به آن ها اعتماد كرد.
<span id='link121'><span>
<span id='link121'><span>


۱۸٬۴۰۲

ویرایش