۱۶٬۹۰۷
ویرایش
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
<span id='link24'><span> | <span id='link24'><span> | ||
== | ==چرا مشركان به پیامبر «ص» گفتند: «قرآنى ديگر بياور، يا اين قرآن را تبديل كن»== | ||
«'''وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا | «'''وَ إِذَا تُتْلى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ'''»: | ||
مردمى كه در اين | مردمى كه در اين آيه، از ايشان سخن رفته، مردمى بت پرست بودند كه بت ها را مقدس شمرده و پرستش مى كردند. و يكى از سنت هاى آنان، فرورفتگى در مظالم و گناهان و ارتكاب معاصى بوده است، و قرآن كريم، از همه اين ها نهى مى كند، و به توحيد خداى تعالى و ترك شرك و پرستش خداى تعالى، دعوت مى كند. پرستشى توأم با منزه داشتن خود از ظلم و فسق و پيروى شهوات. | ||
و معلوم است كتابى كه چنين وضعى | و معلوم است كتابى كه چنين وضعى دارد، اگر آياتش بر قومى تلاوت شود كه چنين وضعى دارند، موافق ميل آنان و هواى نفسشان واقع نمى شود، چون آيات اين قرآن، مشتمل بر دعوتى است كه مخالف با شهوات آنان است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۴ </center> | ||
پس اگر در پاسخ تلاوت كننده قرآن - رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» - بگويند: «ائتِ بِقُرآنٍ غَيرِ هَذَا: قرآنى غير اين بياور»، مى فهميم كه قرآنى می خواهند كه مشتمل نباشد بر آنچه كه اين قرآن مشتمل بر آن است. | |||
و اين گفتارشان، دلالت دارد بر اين كه قرآنى می خواهند كه از شرك ورزيدن نهى نكند، و به ترك فحشاء و منكرات دعوت ننمايد. و اگر به دنبال آن درخواست گفتند: «أو بَدِّلهُ»، معنايش اين است كه حداقل آن آياتى كه موافق آراء و عقايد ما نيست، عوض كن، تا براى ما قابل قبول شود. | |||
مثل اين كه مستمعين يك شاعر و يا قصه گو، وقتى شعر و يا قصه او را نمى پسندند، مى گويند: شعرى ديگر بخوان و قصه اى ديگر بگو، و يا حداقل آن را به بيانى بهتر نقل كن، طوری كه شنيدنش براى ما، شيرين باشد. | |||
بنابراين، در آيه مورد بحث، صاحبان اين سخن، قرآن كريم را به پست ترين سخنان تشبیه كرده اند، و آن را سخنى پنداشته اند كه صرفا براى سرگرمى سروده شده، و شنونده فقط از شنيدنش لذت می برد و ثمره اى عملى ندارد. تازه، شنونده از آن خوشش نمى آيد و می گويد اين سخن را رها كن و سخنى ديگر بگو. و يا اگر همين را می گویى، كلمات آن را عوض كن و طورى بگو كه ما خوشمان آيد. | |||
<span id='link25'><span> | <span id='link25'><span> | ||
با اين بيان روشن مى شود كه اگر بعد از شنيدن تلاوت قرآن گفته اند: | با اين بيان روشن مى شود كه اگر بعد از شنيدن تلاوت قرآن گفته اند: «ائتِ بِقُرآنٍ غَير هَذَا»، خواسته اند رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، قرآنى بر ايشان بياورد، كه مشتمل بر معارفى كه اين قرآن مشتمل بر آن است، نباشد. اين قرآن را بكلّى رها نموده، قرآنى ديگر بياورد. | ||
و اگر به دنبال آن پيشنهاد گفته اند: «أو بَدِّلهُ»، منظورشان اين بوده كه قرآن موجود همچنان بماند، ولى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، آن قسمت از آيات آن را كه مخالف با هوا و ميل ايشان است، بردارد و به جايش، آياتى بگذارد كه موافق ميل آنان باشد. | |||
پس، فرق بين تعبير «قرآنى غير اين بياور»، و تعبير «و يا آن را عوض كن»، روشن گرديد. | |||
پس اين كه بعضى از مفسران، در معناى اين دو تعبير گفته اند: «جملۀ اول، پيشنهاد آوردن يك قرآن ديگر است، و پيشنهاد دوم، اين است كه قرآن اولى، بكلّى از بين برود»، توجيه درستى نيست. | |||
براى اين كه ما به طور قطع مى دانيم كه مشركان نخواسته اند كه رسول خدا، همراه اين قرآن، قرآنى ديگرى بياورد تا داراى دو قرآن شوند. و همچنين توجيه ديگرى كه ذيلا از يكى از مفسران نقل مى شود، صحيح نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۵ </center> | ||
آن | آن مفسّر گفته است: | ||
«منظور مشركان، در هر دو تعبير يك چيز است. چه اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، اين قرآن را كنار بگذارد و قرآنى ديگر بياورد. و چه اين كه اين قرآن را باقى بگذارد و تنها آياتى از آن را بردارد، غرض آنان حاصل است و آن، آزمايش و نيرنگ زدن به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بوده است. خواسته اند آن جناب، يكى از اين دو پيشنهاد را بپذيرد و مشركان، پذيرش آن جناب را نقض بر ادعاى خود او گرفته، بگويند: چگونه ادعا می كنى كه اين كلام خداست، بعد آن را بكلّى كنار می گذارى، و يا آياتى از آن را تغيير می دهى؟ | |||
توضيح اين كه: | |||
مشركان، وقتى با تلاوت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به دعوت قرآن آشنا شدند، و وقتى شنيدند كه قرآن ايشان را تحدى كرده (يعنى گفته است اگر ترديد داريد در اين كه قرآن، كلام خداى تعالى است و احتمال می دهيد كلام يك انسان باشد، همه انسان ها جمع شويد و مثل آن را بياوريد)، همچنان در ترديد بوده اند، كه قرآن، كلام خدا و يا كلام خود رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. چون رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در نظر آنان، جزو فصحاء نبوده، و يا لااقل در فصاحت و بلاغت و علم، مافوق فصحاى معروف آنان نبوده، پس چگونه ممكن است كلامى بياورد كه همۀ فصحاى عرب، از آوردن مثلش عاجز باشند. چه رسد به اين كه از نظر آنان، مادون فصحاء و خطباى سخنور آنان بوده است؟ | |||
لاجرم در صدد برآمده اند آن جناب را با اين پيشنهاد بيازمايند، تا اگر پيشنهاد را پذيرفت و قرآن را، به قرآنى ديگر و يا بعضى از آياتش را به آياتى ديگر تبديل كرد، يقه اش را بگيرند كه پس چرا ادعاء مى كردى كه اين كلام خداست، و معلوم كنند كه پس آن جناب، پيامبر و كلامش وحى نيست، بلكه نهايت درجه فرقش با سايرين، داشتن نوعى از بيان است كه ناشى می شود از نفسيت و معنويت خاصى در او، كه مشركان تاكنون از آن اطلاع نداشتند، و با امتحان فوق، برايشان روشن شده، همان طور كه مردم معمولى، از رموز و اسباب سحر آگاه نيستند». | |||
اين توجيه، صرف نظر از اين كه آخرش، مناقض با اولش است (از يك طرف می گويد: مشركان، تحدّى را قبول داشتند، و قبول داشتند كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از فصحاى عرب نبوده، و از طرف ديگر می گويد: ترديد داشتند در اين كه كلام خداست و يا كلام خود اوست)، با پاسخى كه خداى تعالى، به رسول گرامى اش تلقين نموده، نمی سازد. | |||
زيرا به گفتۀ اين مفسر، درخواست مشركان، يك درخواست جدّى نبوده و نمی خواستند اگر فلان جور پاسخ شنيدند، ايمان بياورند، بلكه داعى آنان، صرف امتحان بوده و خداى تعالى، هرگز پاسخ چنين درخواستى را نمى دهد. و ما مى بينيم كه در پاسخ اين درخواست حجى جدّى، به پيغمبرش تلقين فرموده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۳۶ </center> | ||
قبل از اين آيه، مردم مخاطب قرار گرفته بودند، و خداى تعالى، روى سخن به آنان نموده و فرموده بود: «ثُمّ جَعَلنَاكُم خَلَائِفَ...»، و در آيه مورد بحث، غايب به حسابشان آورده، مى فرمايد: «و چون آيات ما بر آنان تلاوت مى شود، چنين و چنان مى گويند». | |||
و ظاهرا نكتۀ اين التفات، زمينه چينى باشد براى اين كه بعد از نقل درخواست آنان، امر خود را به رسول گرامى اش القاء كند و بفرمايد: «قُل مَا يَكُونُ لِى أن أُبَدِّلَهُ...». چون اگر در اين آيه نيز، خطاب را متوجه مردم مى كرد، ديگر ممكن نبود خطاب را متوجه رسول گرامى خود كند. | |||
«'''قُلْ مَا يَكُونُ لى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاى نَفْسى إِنْ أَتَّبِعُ | «'''قُلْ مَا يَكُونُ لى أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاى نَفْسى إِنْ أَتَّبِعُ إِلّا مَا يُوحَى إِلىَّ ...'''»: | ||
كلمۀ «تلقاء» - به كسره «تا» - مانند كلمه «لقاء»، مصدر است و هر دو، به معناى ديدار كردن است، نظير «تبيان» و «بيان». البته به عنوان ظرف نيز استعمال مى شود (كه در اين صورت، معناى «نزد» را مى دهد، همچنان كه در آيه مورد بحث، به اين معنا آمده است). | |||
<span id='link26'><span> | <span id='link26'><span> | ||
ویرایش