۱۶٬۹۱۱
ویرایش
خط ۲۲۲: | خط ۲۲۲: | ||
==معناى «عرش»، در آیه: «وَ كَانَ عَرشُهُ عَلَى المَاء»== | ==معناى «عرش»، در آیه: «وَ كَانَ عَرشُهُ عَلَى المَاء»== | ||
و اما | و اما اين كه فرمود: «وَ كَانَ عَرشُهُ عَلَى المَاء»، جمله اى است حاليه، و معناى مجموع آيه، اين است كه: | ||
خداى تعالى، در وقتى و در حالى به خلقت آسمان ها و زمين پرداخت كه عرشش بر آب بود. و بر آب بودن عرش، كنايه است از اين كه مالكيت خداى تعالى در آن روز مستقر بر اين آب بود، كه گفتيم ماده حيات و زندگى است. چون عرش و تخت سلطنت هر پادشاهى، عبارت است از: محل ظهور سلطنت او، و استقرار پادشاه بر آن محل به معناى استقرار مُلك او بر آن محل است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۵ </center> | ||
و | (وقتى مى گويند: فلان سلطان بر تخت سلطنت دست يافت و بر آن مستقر گرديد، معنايش اين نيست كه پس از سال ها جنگ و خونريزى، به چهار تخته چوب دست يافته، بلكه معنايش اين است كه بر مقام فرماندهى و اداره كشور مسلط شده است). | ||
پس «استواء بر عرش»، به اين معنا است كه خداى تعالى، بعد از خلقت آسمان و زمين در دو روز، به امر تدبير مخلوقات خود پرداخت. | |||
و اين كه بعضى از مفسران گفته اند: منظور از «عرش»، ساختن است، و اين معنا را، از جملۀ «مِمّا يَعرِشُون» گرفته اند، كه در سوره «نحل»، آيه ۶۸ قرار دارد، و معنايش «مِمّا يَبنُون» است، سخن درستى نيست، زيرا از فهم دور است. | |||
<span id='link150'><span> | <span id='link150'><span> | ||
«'''لِيَبْلُوَكمْ أَيُّكُمْ أَحْسنُ عَمَلاً'''»: | «'''لِيَبْلُوَكمْ أَيُّكُمْ أَحْسنُ عَمَلاً'''»: | ||
حرف | حرف «لام»، براى غايت است، و كلمۀ «يَبلُوَكُم»، از مصدر «بلاء» است، كه به معناى امتحان می باشد، و جملۀ «أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً»، بيان آن امتحان است در شكل استفهام. مى خواهد بفهماند: اگر خداى تعالى، آسمان ها و زمين را با آن نظام حيرت انگيزش خلق كرد، براى اين غايت و نتيجه بود كه شما را بيازمايد و نيكوكاران شما را از بدكارانتان مشخص سازد. | ||
و معلوم است كه «بلاء» و امتحان، هيچ وقت غرض اصلى قرار نمی گيرد. هر امتحانى كه در هر جا صورت می گيرد، براى جدا كردن خوب از بد و مرغوب از نامرغوب است، و همچنين است حسنه و سيئه. | |||
يعنى اگر امتحانى صورت می گيرد تا مردم خوب و داراى حسنات از مردم بد و داراى سيئات جدا شوند، اين جدا سازى نمى تواند غرض اصلى باشد، بلكه براى كار و غرضى ديگر است، و آن جزایى است كه بر حسنه و سيئه مترتب مى شود. جزاء هم نمى تواند غرض نهایى باشد، آن نيز به خاطر اين است كه وعدۀ ممتحن عملى گردد. آن هم ممتحنى كه وعده اش حق است. | |||
و لذا مى بينيم خداى | و لذا مى بينيم خداى تعالى، همه اين امور را به عنوان نتيجه خلقت ذكر كرده و در اين كه «ابتلاء»، غايت خلقت است، فرموده: «إنَّا جَعَلنَا مَا عَلَى الأرضِ زِينَةً لَهَا لِنَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً»، و در اين كه اين مشخص كردن به چه معنا است؟ فرموده: «لِيَمِيزَ اللّهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب». و در خصوص جزاء فرموده: «وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضَ بِالحَقِّ وَ لِتُجزَى كُلُّ نَفسٍ بِمَا كَسَبَت وَ هُم لَا يُظلَمُونَ». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۲۶ </center> | ||
ویرایش