گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۰: خط ۵۰:
جوابش اين است كه:  
جوابش اين است كه:  


ما دوام بهشت و دوزخ را براى اهلش از كلام خداى تعالى فهميده ايم، همان طور كه وجود آسمان ها و زمين را براى آن دو، و نيز ابديت همه آن ها را از كلام خدا بهدست آورده ايم، و بنابراين، چه مانعى دارد كه يكى از دو حقيقت مكشوف از كلام او، حقيقت ديگر را از جهت بقاء و دوام تحديد كند، در حالى كه فعلا يكى از آن دو، در نظر مردم معروف تر ازديگرى باشد؟  
ما دوام بهشت و دوزخ را براى اهلش از كلام خداى تعالى فهميده ايم، همان طور كه وجود آسمان ها و زمين را براى آن دو، و نيز ابديت همه آن ها را از كلام خدا به دست آورده ايم، بنابراين، چه مانعى دارد كه يكى از دو حقيقت مكشوف از كلام او، حقيقت ديگر را از جهت بقاء و دوام تحديد كند، در حالى كه فعلا يكى از آن دو، در نظر مردم، معروف تر ازديگرى باشد؟  


آرى، بعد از آن كه هر دو حقيقت از كلام خود او به دست آمده، نه از خارج، مانعى ندارد كه يكى معرّف ديگرى شود.
آرى، بعد از آن كه هر دو حقيقت از كلام خود او به دست آمده، نه از خارج، مانعى ندارد كه يكى معرّف ديگرى شود.
خط ۵۸: خط ۵۸:
متبادر از كلمۀ «سماوات» و «ارض»، همين اجرامى است كه معهود ماست. پس اين وجهى كه ذكر كرديم، اشكال را دفع نمى كند، ناگزير بايد وجه ديگرى را جستجو كرد.
متبادر از كلمۀ «سماوات» و «ارض»، همين اجرامى است كه معهود ماست. پس اين وجهى كه ذكر كرديم، اشكال را دفع نمى كند، ناگزير بايد وجه ديگرى را جستجو كرد.


وجه دفع كردنش، اين است كه: اگر در آيات قرآنى، فهم اهل لسان متبع است، يعنى بايد ديد اهل لسان از مفاهيم كليه لغوى و عرفى چه مى فهمند، تنها در مفاهيم كليه است.  
وجه دفع كردنش، اين است كه: اگر در آيات قرآنى، فهم اهل لسان متبع است، يعنى بايد ديد اهل لسان از مفاهيم كليه لغوى و عرفى چه مى فهمند، تنها در مفاهيم كليّه است. و اما در مقاصد و مصاديقى كه مفاهيم كليّه بر آن ها منطبق مى شود، فهم عرف هيچ اعتبارى ندارد، بلكه متبع در آن، تنها تدبر و دقتى است كه خداوند، مكرر بدان سفارش و امر فرموده، و دستور داده كه «متشابه» قرآن را به وسيله «محكم» آن، تشخيص داده و آيات را بر يكديگر عرضه كنند. چون به طورى كه در روايات هم آمده، قرآن كريم، آياتش شاهد يكديگر و بعضى، بر بعض ديگر ناطق و برخى، مصداق برخى ديگر است.


و اما در مقاصد و مصاديقى كه مفاهيم كليه بر آن ها منطبق مى شود، فهم عرف هيچ اعتبارى ندارد، بلكه متبع در آن، تنها تدبر و دقتى است كه خداوند، مكرر بدان سفارش و امر فرموده، و دستور داده كه «متشابه» قرآن را به وسيله «محكم» آن تشخيص داده و آيات را بر يكديگر عرضه كنند، چون به طورى كه در روايات هم آمده، قرآن كريم، آياتش شاهد يكديگر و بعضى بر بعض ديگر ناطق و برخى، مصداق برخى ديگر است.
و به همين جهت وقتى مى شنويم كه درباره خداى تعالى مى گويد: او، «واحد» و «احد» و «عالِم» و «قادر» و «حىّ» و «مريد» و «سميع» و «بصير» و يا غير آن است، نمى توانيم اين مفاهيم را بر مصاديق عرفی اش حمل كنيم، بلكه بايد تفسير آن ها را از كلام خود او بخواهيم و آن را بر معنايى كه تدبر و تفكر بالغ در آيات خدايى دست مى دهد، حمل نماييم و ما اين بحث را در پيرامون معناى محكم و متشابه، در جلد سوم اين كتاب، به طور مفصل گذرانديم.
 
و به همين جهت وقتى مى شنويم كه درباره خداى تعالى مى گويد: او، «واحد» و «احد» و «عالِم» و «قادر» و «حىّ» و «مريد» و «سميع» و «بصير» و يا غير آن است، نمى توانيم اين مفاهيم را حمل بر مصاديق عرفی اش كنيم، بلكه بايد تفسير آن ها را از كلام خود او بخواهيم و آن را بر معنايى كه تدبر و تفكر بالغ در آيات خدايى دست مى دهد، حمل نماييم و ما اين بحث را در پيرامون معناى محكم و متشابه، در جلد سوم اين كتاب، به طور مفصل گذرانديم.
<span id='link22'><span>
<span id='link22'><span>


۱۶٬۳۰۰

ویرایش