۱۶٬۲۹۰
ویرایش
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
دليل ديگرش، اين است كه: هيچ چاره اى از وجود چيزى كه بشر در آن روز، بر روى آن قرار گيرد نيست و آن چيز، هرچه باشد، زمين ناميده مى شود، همچنان كه چاره اى نيست جز اين كه چيزى بر آنان سايه بيفكند. حال يا آسمانى باشد كه خدا در آن روز خلق مى كند و يا عرش خدا باشد، و هرچه بر بالاى سر قرار گيرد، آسمان ناميده مى شود. اين بود گفتار زمخشرى در «كشّاف». | دليل ديگرش، اين است كه: هيچ چاره اى از وجود چيزى كه بشر در آن روز، بر روى آن قرار گيرد نيست و آن چيز، هرچه باشد، زمين ناميده مى شود، همچنان كه چاره اى نيست جز اين كه چيزى بر آنان سايه بيفكند. حال يا آسمانى باشد كه خدا در آن روز خلق مى كند و يا عرش خدا باشد، و هرچه بر بالاى سر قرار گيرد، آسمان ناميده مى شود. اين بود گفتار زمخشرى در «كشّاف». | ||
وليكن گفتار آخرى | وليكن گفتار آخرى وى، سخيف و بى پايه است. زيرا اثبات آسمان و زمين از راه اضافه، و اين كه بهشت و دوزخ لابد فوق و تحتى دارد، لازمه اش، اين است كه بهشت و دوزخ اصل، و فوق و تحت آن (زمين و آسمان)، تبع وجود آن دو باشد. | ||
و لازمۀ اين حرف، اين است كه بگوييم: اين فوق و تحت (آسمان و زمين)، مادام كه بهشت و دوزخ باقى است، باقى، و با از بين رفتن آن دو، از بين مى روند، و حال آن كه قرآن كريم، عكس اين را فرموده، و بقاى بهشت و دوزخ را، فرع بقاى زمين و آسمان دانسته و فرموده: بهشت تا دوام آسمان ها و زمين، دائمى است. | |||
علاوه بر اين كه وجه مذكور، تنها وجود يك آسمان را اقتضاء دارد، نه يك زمين و چند آسمان كه در آيه مورد بحث آمده، پس باز اشكال در خصوص «سماوات»، به جاى خود باقى است. | علاوه بر اين كه وجه مذكور، تنها وجود يك آسمان را اقتضاء دارد، نه يك زمين و چند آسمان كه در آيه مورد بحث آمده، پس باز اشكال در خصوص «سماوات»، به جاى خود باقى است. |
ویرایش