۱۶٬۹۱۱
ویرایش
خط ۱۷۳: | خط ۱۷۳: | ||
<span id='link130'><span> | <span id='link130'><span> | ||
== | ==پاسخ نظر صاحب المنار، در باره آیه: «وَ لَقَد هَمَّت بِهِ...» == | ||
۴ - قول ديگر در تفسير آيه مورد | ۴ - قول ديگر در تفسير آيه مورد بحث، گفتار صاحب «المنار» است: | ||
و | منظور از «هَمَّ» در هر دو مورد، «هَمَّ» به زدن و دفاع است. چون وقتى زليخا با يوسف مراوده كرد و يوسف زير بار نرفت، عصبانى شد و در صدد انتقام برآمد، و در دلش حالتى آميخته از عشق و خشم و تأسّف پيدا شد و تصميم گرفت يوسف را به جرم تمردش كتك كارى كند. يوسف هم وقتى ديد پاى كتك به ميان آمده، آماده شد كه از خود دفاع كند، و اگر دست زليخا به او برسد، او هم بى درنگ بزند. | ||
وليكن از آن جايى كه اين عمل به ضرر يوسف تمام مى شد - زيرا اين احتمال كه او زليخا را تعقيب كرده در ذهن مردم جاى مى گرفت، و يوسف متهم مى شد - و به همين جهت، خداوند به فضل خود برهانى را به او نشان داد، و به او الهام كرد كه براى دفاع از خود فرار را انتخاب كند. يوسف هم به طرف درِ اتاق دويد، تا در را باز كرده، بگريزد، ولى زليخا هم از عقب او را دنبال كرد، تا اين كه پشت در به او رسيد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۷ </center> | ||
و به هيچ وجه نمى شود | و به هيچ وجه نمى شود كلمۀ «هَمَّ» را، به «هَمَّ» در عمل نامشروع، يعنى مخالطت معنا كرد. | ||
اما اين كه در جملۀ «لَقَد هَمَّت بِهِ» نمى شود. براى اين كه «هَمَّ» هيچ وقت تحقق پيدا نمى كند، مگر براى عملى كه «هَمّ» كننده مى خواهد انجام دهد، و عمل نامشروع زنا از كارهاى زنان نيست، تا بگوييم زليخا (براى اين عمل «همّ» نمود)، بلكه بهره زن از اين عمل، پذيرفتن و قبول آن است از كسى كه طالب است - اين اولا. | |||
و ثانياً، يوسف از همسر عزيز اين عمل را نخواسته بود، تا صحيح باشد كه ما قبول آن را از ناحيه زليخا هم بدانيم. زيرا نص آياتى كه گذشت و صريح آياتى كه مى آيد، اين است كه يوسف مبرّا و منزّه از اين عمل و حتى از مقدمات و وسائل آن بود. | |||
و | و ثالثاً، به فرضى كه چنين چيزى اتفاق افتاده بود، جا داشت در تعبير از آن بفرمايد: «وَ لَقَد هَمَّ بِهَا وَ هَمَّت بِهِ». زيرا اول بايد حال يوسف را كه تقاضا كننده است، نقل كند و بعد، عكس العمل زليخا را حكايت نمايد. چون «هَمّ» يوسف، به حسب طبع و وضع مقدم است. زيرا بايد طبعا او اول پيشنهادى كند و «همّ» حقيقى نيز، «همّ» اوست، نه «همّ» زليخا. | ||
و | و رابعاً اين كه: از داستان يوسف و زليخا، اين معنا معلوم شده كه اين زن بر آنچه از يوسف مى خواست عازم و جازم و مصر بوده، و كمترين ترديدى نداشته، مانعى هم كه باعث تردد وى شود، تصوّر نمى رفته. | ||
و | بنابراين، به هيچ وجه صحيح نيست بگوييم زليخا براى انجام زنا، «همّ» و قصد يوسف را كرده، حتى در صورتى كه از باب جدل فرض كنيم كه «همّ» او، به خاطر قبول درخواست يوسف و تسليم در برابر خواسته او بوده. زيرا كلمۀ «همّ» به معناى تصميم در مقدمات فعلى است كه با ترديد انجام شود و زليخا در خواسته خود ترديدى نداشت. به خلاف اين كه «همّ» زليخا را به قصد زدن يوسف معنا كنيم كه در اين صورت، با آسان ترين فرض مى توان «همّ» او را توجيه نمود. | ||
اين بود خلاصه آنچه كه صاحب المنار در تفسير آيه مورد بحث ايراد كرده، و جوابش، اين است كه: | |||
اين | اين قول، از جهت معنا كردن «همّ»، با قول سوم يكى است و همه اشكالاتى كه بر آن قول وارد كرديم، بر اين نيز وارد است، به اضافه اشكالى كه تنها بر اين قول وارد مى شود، و آن، اين است كه: «همّ» زليخا، به معناى قصد زدن يوسف باشد، هيچ دليلى ندارد. و صرف اين كه در پاره اى از داستان هاى مشابه اين داستان اتفاق افتاده كه زن به مردى كه با او دست نمى دهد، پرخاش كرده و حالتى آميخته از عشق و غضب به او دست داده، دليل نيست بر اين كه در زليخا هم، چنين حالتى دست داده باشد، و ما بدون هيچ قرينه اى، كلام خدا را بر آن حمل كنيم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۸۸ </center> | ||
و اما | و اما اين كه گفت: «به هيچ وجه نمى شود كلمه «همّ» را در عمل نامشروع مخالطت معنا كرد»، و بر آن چهار دليل اقامه نمود، همه پوچ و بى اعتبار است. زيرا اين معنا كاملا روشن است كه تقاضاى مخالطت از ناحيه زليخا مقدماتى از حركات و سكنات داشته. | ||
آرى، شأن هر زنى در اين گونه موارد فعل است به انفعال، و عكس العملى نشان دادن است، نه صرف قبول اين گونه صحنه ها، هر زنى را به اعمالى (از قبيل ناز و كرشمه و در آغوش كشيدن و امثال آن) وا مى دارد، و اگر زليخا تنها يوسف را در آغوش كشيده باشد كه بدين وسيله آتش غريزه جنسى او را تحريك و شعله ور سازد، در نتيجه مجبور به اجابت خود نمايد. همين مقدار كافى است كه بگوييم «زليخا هَمَّت بِيُوسف: زليخا قصد مخالطت با يوسف را كرد»، و بدين قصد برخاست. و حتما لازم نيست كه «همّ» او را به قصد (زنا) معنا كنيم كه كار يوسف است و از ناحيه زليخا تنها تسليم و قبول است، تا نتوانيم بگوييم صرف تسليم نيز در لغت «همّ» هست. | |||
و اما اين كه در آخر گفت: «از داستان يوسف و زليخا، اين معنا معلوم شده كه اين زن بر آنچه از يوسف مى خواسته، عازم و جازم و مصر بوده و كمترين ترديدى نداشته، بنابراين صحيح نيست بگوييم مقصود از «همّ» زليخا، جمع شدن با يوسف است. چون با استنكاف يوسف، چطور ممكن است زليخا جازم شود»، اين نيز صحيح نيست. زيرا هر كسى در هر چيز كه جازم مى شود، از ناحيه خود جازم مى شود. حال اگر شرايط ديگر هم مساعدت كرد، به آرزوى خود مى رسد و گرنه، خير. | |||
زليخا هم نسبت به اراده خود (كام گرفتن از يوسف) جازم بود، نه بر اين كه اين عمل تحقق پيدا كند، هر چند كه يوسف زير بار هم نرود. البته نسبت به اين معنا جازم نبود و نمى توانست جازم باشد. چگونه ممكن بود، با اين كه مى ديد كه يوسف امتناع دارد و حاضر نيست با او درآميزد. | |||
آرى، او بر اراده خود جازم بود، نه بر اين كه يوسف هم اجابتش مى كند و در برابر خواسته اش تسليم مى شود، و اين خيلى روشن است. | |||
ویرایش