گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
<span id='link121'><span>
<span id='link121'><span>


==برهانى كه ديدن آن ، يوسف را از لغزش بازداشت نوعى علم شهودى بوده است كه به بندگان مخلص ارائه مى شود ==
==مقصود از برهانى كه ديدن آن، يوسف را از لغزش باز داشت==
كلمه «'''برهان '''» به معناى سلطان است ، و هر جا اطلاق شود مقصود از آن سببى است كه يقين آور باشد، چون در اين صورت برهان بر قلب آدمى سلطنت دارد، مثلا اگر معجره را برهان مى نامند و قرآن كريم مى فرمايد: «'''فذانك برهانان من ربك الى فرعون و ملاه '''» و يا مى فرمايد:
كلمۀ «برهان»، به معناى سلطان است، و هر جا اطلاق شود، مقصود از آن سببى است كه يقين آور باشد. چون در اين صورت، برهان بر قلب آدمى سلطنت دارد. مثلا اگر معجزه را «برهان» مى نامند و قرآن كريم مى فرمايد: «فَذَانِكَ بُرهَانَانِ مِن رَبِّكَ إلَى فِرعَونَ وَ مَلَأهُ»، و يا مى فرمايد:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۴ </center>
«'''يا ايها الناس قد جائكم برهان من ربكم '''» براى اينست كه معجره يقين آور است ، و اگر دليل و حجت را هم برهان ناميده و مى فرمايد: «'''ءاله مع اللّه قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين '''» باز براى اين است كه دليل ، حجت يقينى است ، كه حق را روشن ساخته و بر دلها حاكم مى شود، و جاى ترديدى باقى نمى گذارد.
«يَا أيُّهَا النَّاسُ قَد جَائَكُم بُرهَانٌ مِن رَبِّكُم»، براى اين است كه معجزه، يقين آور است. و اگر دليل و حجت را هم «برهان» ناميده و مى فرمايد: «ءَإلَهٌ مَعَ اللّهِ قُل هَاتُوا بُرهَانَكُم إن كُنتُم صَادِقِين»، باز براى اين است كه دليل، حجت يقينى است كه حق را روشن ساخته و بر دل ها حاكم مى شود، و جاى ترديدى باقى نمى گذارد.


و اما آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد هر چند كلام مجيد خداى تعالى كاملا روشنش نكرده كه چه بوده ، ليكن به هر حال يكى از وسائل يقين بوده كه با آن ، ديگر جهل و ضلالتى باقى نمانده ، كلام يوسف آنجا كه با خداى خود مناجات مى كند - و به زودى خواهد آمد - دلالت بر اين معنا دارد، چون در آنجا مى گويد: «'''و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهن و اكن من الجاهلين ...'''» و همين خود دليل بر اين نيز هست كه سبب مذكور از قبيل علمهاى متعارف يعنى علم به حسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده ، زيرا اينگونه علمها گاهى با ضلالت و معصيت جمع مى شود، همچنانكه از آيه «'''افرايت من اتخذ الهه هويه و اضله على علم '''» و آيه «'''و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم '''» به خوبى استفاده مى شود.
و اما آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، هر چند كلام مجيد خداى تعالى، كاملا روشنش نكرده كه چه بوده، ليكن به هر حال يكى از وسائل يقين بوده كه با آن، ديگر جهل و ضلالتى باقى نمانده، كلام يوسف آن جا كه با خداى خود مناجات مى كند - و به زودى خواهد آمد - دلالت بر اين معنا دارد.  


پس يقينا آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، همان برهانى است كه خدا به بندگان مخلص خود نشان مى دهد و آن نوعى از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدنى است ، كه نفس آدمى با ديدن آن چنان مطيع و تسليم مى شود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمى كند، و ما - ان شاء اللّه - مقدارى درباره آن بحث خواهيم كرد.
چون در آن جا مى گويد: «وَ إلَّا تَصرِف عَنِّى كَيدَهُنَّ أصبُ إلَيهِنَّ وَ أكُن مِنَ الجَاهِلِينَ...». و همين خود دليل بر اين نيز هست كه سبب مذكور، از قبيل علم هاى متعارف، يعنى علم به حُسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده، زيرا اين گونه علم ها، گاهى با ضلالت و معصيت جمع مى شود. همچنان كه از آيه: «أفَرَأيتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَهَهُ هَوَيهُ وَ أضَلَّهُ عَلَى عِلمٍ»، و آيه: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم»، به خوبى استفاده مى شود.
 
پس يقينا آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، همان برهانى است كه خدا به بندگان مُخلَص خود نشان مى دهد و آن، نوعى از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدنى است، كه نفس آدمى با ديدن آن، چنان مطيع و تسليم مى شود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمى كند، و ما - إن شاء اللّه - مقدارى درباره آن بحث خواهيم كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۵ </center>
«'''لامى '''» كه در جمله «'''كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء'''» بر سر «'''لنصرف '''» در آمده «'''لام '''» غايت و يا تعليل است ، و به هر حال مال هر دو يكى است . و كلمه كذلك متعلق است به جمله «'''لنصرف '''» و اشاره مزبور اشاره است به رويت برهان رب كه قبلا گفته بود، و كلمه سوء به معناى چيزى است كه صدورش از عبد از آن جهت كه عبد است بد باشد، و اين مطلق معصيت و يا قصد معصيت را شامل است . و كلمه «'''فحشاء'''» به معناى ارتكاب عمل زشتى از قبيل زنا و امثال آن است ، و ما قبلا گفتيم كه از ظاهر سياق برمى آيد كه سوء و فحشاء با زنا و قصد زنا منطبق است.
«لامى» كه در جملۀ «كَذَلِكَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشَاء»، بر سرِ «لِنَصرِفَ» در آمده، «لام» غايت و يا تعليل است، و به هر حال، مآل هر دو يكى است. و كلمۀ «كَذَلِكَ»، متعلق است به جملۀ «لِنَصرِفَ»، و اشاره مزبور، اشاره است به رؤيت برهان ربّ، كه قبلا گفته بود.
 
و كلمه «سُوء»، به معناى چيزى است كه صدورش از عبد، از آن جهت كه عبد است، بد باشد، و اين مطلق معصيت و يا قصد معصيت را شامل است. و كلمۀ «فَحشَاء»، به معناى ارتكاب عمل زشتى، از قبيل زنا و امثال آن است، و ما قبلا گفتيم كه از ظاهر سياق بر مى آيد كه «سُوء» و «فحشاء»، با زنا و قصد زنا منطبق است.
 
و معناى آيه اين است كه: نتيجه و يا علت اين كه او، «برهان ربّ» خود را بديد، اين بود كه ما، فحشاء و قصد به آن را، از او برگردانديم.


و معناى آيه اين است كه : نتيجه و يا علاتّينكه او برهان رب خود را بديد اين بود كه ما فحشاء و قصد به آن را از او برگردانديم .
و يكى از اشارات لطيف كه در اين جمله، يعنى در جملۀ «لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشَاء» به كار رفته، اين است كه «سُوء» و «فحشاء» را از يوسف برگردانيده، نه اين كه او را از فحشاء و قصد به آن برگردانيده باشد. چون اگر به طور دومى تعبير شده بود، دلالت داشت بر اين كه در يوسف اقتضاى ارتكاب آن دو بود، و او محتاج بود كه ما او را از آن دو برگردانيم، و اين با شهادت خدا به اين كه يوسف از بندگان مُخلَص بود، منافات دارد.  


و يكى از اشارات لطيف كه در اين جمله ، يعنى در جمله «'''لنصرف عنه السوء و الفحشاء'''» به كار رفته اين است كه سوء و فحشاء را از يوسف برگردانيده ، نه اينكه او را از فحشاء و قصد به آن برگردانيده باشد، چون اگر بطور دومى تعبير شده بود دلالت داشت بر اينكه در يوسف اقتضاى ارتكاب آن دو بود، و او محتاج بود كه ما او را از آن دو برگردانيم ، و اين با شهادت خدا به اينكه يوسف از بندگان مخلص بود منافات دارد.  
آرى، «بندگان مُخلَص» آن هايند كه خداوند، خالص براى خود قرارشان داده، به طورى كه ديگر غير خدا، هيچ چيز در آنان سهم ندارد، و در نتيجه غير خدا را اطاعت نمى كنند. خواه تسويل شيطان باشد و يا تزيين نفس و يا هر داعى ديگرى غير خدا.


آرى ، بندگان مخلص آنهايند كه خداوند، خالص براى خود قرارشان داده ، بطورى كه ديگر غير خدا هيچ چيز در آنان سهم ندارد، و در نتيجه غير خدا را اطاعت نمى كنند، خواه تسويل شيطان باشد و يا تزيين نفس و يا هر داعى ديگرى غير خدا.
و اين كه فرمود: «إنَّهُ مِن عِبَادِنَا المُخلَصِين»، در مقام تعليل جملۀ «كَذَلِكَ لِنَصرِفَ...» است، و معنايش اين مى شود: ما با يوسف اين چنين معامله كرديم، به خاطر اين كه او از بندگان مُخلَص ما بود، و ما با بندگان مُخلَص خود، چنين معامله مى كنيم.


و اينكه فرمود: «'''انه من عبادنا المخلصين '''» در مقام تعليل جمله «'''كذلك لنصرف ...'''» است ، و معنايش اين مى شود: ما با يوسف اين چنين معامله كرديم به خاطر اينكه او از بندگان مخلص ما بود، و ما با بندگان مخلص خود چنين معامله مى كنيم .
از آيه شريفه ظاهر مى شود كه ديدن «برهان خدا»، شأن همه بندگان مُخلَص خداست، و خداوند سبحان، هر سوء و فحشائى را از ايشان بر مى گرداند، و در نتيجه مرتكب هيچ معصيتى نمى شوند، و به خاطر آن برهانى كه خدايشان به ايشان نشان داده، قصد آن را هم نمى كنند، و آن، عبارت است از: «عصمت الهى».


از آيه شريفه ظاهر مى شود كه ديدن برهان خدا، شاءن همه بندگان مخلص ‍ خداست ، و خداوند سبحان هر سوء و فحشائى را از ايشان برمى گرداند، و در نتيجه مرتكب هيچ معصيتى نمى شوند، و به خاطر آن برهانى كه خدايشان به ايشان نشان داده قصد آن را هم نمى كنند، و آن عبارت است از عصمت الهى .
و نيز بر مى آيد كه: اين برهان، يك عامل است كه نتيجه اش، علم و يقين است، اما نه از علم هاى معمول و متعارف.
و نيز برمى آيد كه اين برهان يك عامل است كه نتيجه اش علم و يقين است ، اما نه از علم هاى معمول و متعارف.


اقوال پاره اى از مفسرين عامه و خاصه در تفسير آيه : «'''لقد همّت به و همّ لولا...'''»
==اقوال پاره اى از مفسران عامّه و خاصّه، در تفسير آيه==
مفسرين عامه و خاصه در تفسير اين آيه اقوال مختلفى دارند كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود:
مفسرين عامه و خاصه در تفسير اين آيه اقوال مختلفى دارند كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۶ </center>
۱۷٬۰۵۲

ویرایش