۱۷٬۰۴۴
ویرایش
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
<span id='link304'><span> | <span id='link304'><span> | ||
==بيان اين كه حق دعا (دعاى مستجاب)، براى | ==بيان اين كه حق دعا (دعاى مستجاب)، براى خداست == | ||
«'''لَهُ دَعْوَةُ الحَْقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَستَجِيبُونَ لَهُم | «'''لَهُ دَعْوَةُ الحَْقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَستَجِيبُونَ لَهُم بِشئٍ ...'''»: | ||
«دعا» و «دعوت»، به معناى توجه دادن نظر مدعو است | «دعا» و «دعوت»، به معناى توجه دادن نظر مدعو است به سوى داعى، كه غالبا با لفظ، يا اشاره صورت می گيرد، و «استجابت» و «اجابت»، به معناى پذيرفتن دعوت داعى، و روى آوردن به سوى اوست. اين است معناى دعا و اجابت، و اما درخواست حاجت در دعا، و برآوردن حاجت در استجابت، جزء معنا نيست، بلكه غايت و متمم معناى آن دو است. | ||
بله، اين جهت در مفهوم دعا خوابيده كه بايد مدعو، صاحب توجه و نظرى باشد كه اگر بخواهد بتواند نظر خود را متوجه داعى بكند، و نيز بايد صاحب قدرت و تمكنى باشد كه از استجابت دعا ناتوان و عاجز نگردد. و اما دعا كردن و خواندن كسى كه درك و شعور نداشته، يا قدرت بر برآوردن حاجت را ندارد، دعاى حقيقى نيست، هرچند صورت دعا را داشته باشد. | بله، اين جهت در مفهوم دعا خوابيده كه بايد مدعو، صاحب توجه و نظرى باشد كه اگر بخواهد بتواند نظر خود را متوجه داعى بكند، و نيز بايد صاحب قدرت و تمكنى باشد كه از استجابت دعا ناتوان و عاجز نگردد. و اما دعا كردن و خواندن كسى كه درك و شعور نداشته، يا قدرت بر برآوردن حاجت را ندارد، دعاى حقيقى نيست، هرچند صورت دعا را داشته باشد. | ||
و چون در آيه شريفه، ميان | و چون در آيه شريفه، ميان جملۀ «لَهُ دَعوَةُ الحَقّ»، و جملۀ «وَ الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ...»، مقابله افتاده و در دومى مى گويد دعا و خواندن غير خدا خالى از استجابت، و دعاى كافران در ضلالت است. ناگزير مى فهميم كه مقصود از جمله اولى، اين است كه دعوت حق با دعوت باطل اين فرق را دارد كه در دعوت حق، مدعو دعوت را مى شنود، و البته استجابت هم مى كند (اما دعوت باطل چنين نيست). | ||
و اين، خود از صفات خداى تعالى و تقدس است. چون او شنوا و قريب و مجيب، (جوابگوى دعا) و | و اين، خود از صفات خداى تعالى و تقدس است. چون او شنوا و قريب و مجيب، (جوابگوى دعا) و غنىّ و داراى رحمت است. همچنان كه فرمود: «أُجِيبُ دَعوَةَ الدَّاعِ إذَا دَعَانِ». و نيز فرمود: «أُدعُونِى أستَجِب لَكُم»، و در گفته هاى خود هيچ شرطى در استجابت دعا نكرده، جز اين كه حقيقت دعا محقق شود و تنها او، دعوت و خوانده شود، نه غير او. | ||
بنابراين، اضافه دعوت حق، اضافه موصوف بر صفت، و يا از قبيل اضافه حقيقيه است. به اين عنايت كه حق و باطل، گويا دعا را ميان خود به دو قسم تقسيم مى كنند. يك قسم از دعا، دعاى حق است كه هرگز از استجابت تخلف ندارد. و قسم ديگر دعاى باطل است و آن، دعايى است كه به سوى هدف اجابت هدايت نمى شود. مانند دعا و خواندن كسى كه دعا را نمى شنود و يا قدرت بر استجابت ندارد. | بنابراين، اضافه دعوت حق، اضافه موصوف بر صفت، و يا از قبيل اضافه حقيقيه است. به اين عنايت كه حق و باطل، گويا دعا را ميان خود به دو قسم تقسيم مى كنند. يك قسم از دعا، دعاى حق است كه هرگز از استجابت تخلف ندارد. و قسم ديگر دعاى باطل است و آن، دعايى است كه به سوى هدف اجابت هدايت نمى شود. مانند دعا و خواندن كسى كه دعا را نمى شنود و يا قدرت بر استجابت ندارد. | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
پس آيه مورد بحث، از اين جهت مرتبط به آيات قبل است كه در آن آيات قبل، قدرت و علم عجيب خدا را خاطرنشان مى ساخت، و در اين آيه، اين معنا را تذكر مى دهد كه حقيقت دعا و استجابت هم، خاص اوست. و او همان طور كه عالم و قادر است، اجابت كننده دعا هم هست. و اين معنا را در آيه، از دو طريق اثبات نموده، يكى طريق اثبات حق دعا براى خدا، و يكى نفى آن از غير خدا. | پس آيه مورد بحث، از اين جهت مرتبط به آيات قبل است كه در آن آيات قبل، قدرت و علم عجيب خدا را خاطرنشان مى ساخت، و در اين آيه، اين معنا را تذكر مى دهد كه حقيقت دعا و استجابت هم، خاص اوست. و او همان طور كه عالم و قادر است، اجابت كننده دعا هم هست. و اين معنا را در آيه، از دو طريق اثبات نموده، يكى طريق اثبات حق دعا براى خدا، و يكى نفى آن از غير خدا. | ||
اما عهده دار اثبات حق دعا براى خدا، | اما عهده دار اثبات حق دعا براى خدا، جملۀ «لَهُ دَعوَة» است، كه مقدم بودن ظرف «لَهُ» انحصار را مى رساند، و جملات بعد هم، كه از غير خدا نفى مى كند، اين انحصار را تأييد مى كند، و اما متكفل نفى آن از غير خدا، جملۀ «وَ الَّذِينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَستَجِيبُونَ لَهُم بِشَئٍ إلّا كَبَاسِطِ كَفَّيهِ إلَى المَاءِ لِيَبلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِه» است، كه مى فرمايد: آن خدايانى كه مشركان مى خوانند، قادر بر استجابت دعاى آنان نيستند، و اين معنا را در مواردى از كلام مجيدش بيان نموده. | ||
زيرا آن خدايان، يا بت هايى هستند كه عوام | زيرا آن خدايان، يا بت هايى هستند كه عوام مشركان مى پرستند، كه پر واضح است اجسامى بى جان اند، كه نه شعور دارند و نه اراده. و يا ارباب آن بت ها، از ملائكه و يا جن و يا روحانيات كواكب و يا بشرند، كه بعضى از خواص بت پرستان مى پرستند، و متنبه به آن هستند، كه نه مالك نفع و ضررى براى خود هستند، و نه اختياردار مرگ و حيات و نشور خودند، تا چه رسد به اين كه مالك نفع و ضرر و مرگ و حيات غير خود باشند. به خلاف خداى تعالى، كه مالك كل است، و همه ملك و همه قوت، تنها براى او است. پس هيچ مطمعى و طمع گاهى در غير او نيست. | ||
<span id='link305'><span> | <span id='link305'><span> | ||
ویرایش