گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۲: خط ۵۲:
آرى، او ولايت بر اغواء را به عهده خود گرفت و ولىّ گمراهان گرديد، همچنان كه خداى سبحان، در جاى ديگر از كلامش، بدان اشاره نموده مى فرمايد: «إنَّا جَعَلنَا الشَّيَاطِينَ أولِيَاءَ لِلِّذِينَ لَا يُؤِمِنُون». و نيز در آيه ديگرى كه روشن ترين آيه مؤيد بيان ما است، مى فرمايد: «كُتِبَ عَلَيهِ أنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَإنَّهُ يُضِلَُهُ وَ يَهدِيهِ إلَى عَذَابِ السَّعِير».
آرى، او ولايت بر اغواء را به عهده خود گرفت و ولىّ گمراهان گرديد، همچنان كه خداى سبحان، در جاى ديگر از كلامش، بدان اشاره نموده مى فرمايد: «إنَّا جَعَلنَا الشَّيَاطِينَ أولِيَاءَ لِلِّذِينَ لَا يُؤِمِنُون». و نيز در آيه ديگرى كه روشن ترين آيه مؤيد بيان ما است، مى فرمايد: «كُتِبَ عَلَيهِ أنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَإنَّهُ يُضِلَُهُ وَ يَهدِيهِ إلَى عَذَابِ السَّعِير».


==مقصود از «عبادى» در آيه شريفه و نقد نظر مفسران در اين باره==
==مقصود از «عبادى» در آيه شريفه، و نقد نظر مفسّران در اين باره==
پس از آنچه گذشت اين معنا به دست آمد كه مراد از كلمه «عبادى» عموم افراد بشر است، و استثناء در «من اتبعك» استثناى متصل است، نه منقطع، و كلمه «من» در «من الغاوين» بيانيه است و زمينه كلام رد بر ابليس است، و آيه متعرض دو قضاء از قضاهاى الهى است: يكى در مستثنى و يكى در مستثنى منه. اين ها و غير اينها نكاتى است كه از بيان گذشته ما به دست مى آيد.
پس از آنچه گذشت، اين معنا به دست آمد كه: مراد از كلمۀ «عِبادِى»، عموم افراد بشر است، و استثناء در «مَن اتَّبَعَكَ»، استثناى متصل است، نه منقطع. و كلمۀ «مِن» در «مِنَ الغَاوِين»، بيانيه است و زمينه كلام، ردّ بر ابليس است.  


و از همين بيان روشن مى گردد اينكه بعضى از مفسرين گفته اند «منظور از كلمه «عبادى» آن كسانى است كه ابليس استثناء شان كرد و از ايشان تعبير كرد به «عبادك منهم» و نتيجه استثناء مزبور منقطع و زمينه كلام تصديق گفتار ابليس است كه بر جمعى سلطنت دارد و بر مخلصين ندارد، و معناى آيه اين است كه مخلصين در تحت سلطنت تو نيستند، ولى آن ها كه پيروی ات مى كنند هستند تفسير صحيحى نيست.
و آيه، متعرض دو قضاء از قضاهاى الهى است: يكى در مستثنا و يكى در مستثنا منه. اين ها و غير اين ها، نكاتى است كه از بيان گذشته ما به دست مى آيد.


زيرا خواننده عزيز اگر در بيان گذشته ما دقت كرده باشد مى داند كه اين چنين تفسير در حقيقت زمينه كلام را بر هم زدن است و كسى كه اين طور تفسير كرده رعايت سياق را كه سياق مخاصمه است نكرده، و به ساحت قدس الهى نسبت نالايق داده، و خطاب خداى را طورى معنا كرده كه در حقيقت همان كلام ابليس از كار در آمده است.  
و از همين بيان روشن مى گردد: اين كه بعضى از مفسران گفته اند: «منظور از كلمۀ «عِبَادِى»، آن كسانى است كه ابليس استثناء شان كرد و از ايشان تعبير كرد به «عِبَادَكَ مِنهُم»، و نتيجۀ استثناء مزبور منقطع و زمينه كلام تصديق گفتار ابليس است كه بر جمعى سلطنت دارد و بر مُخلَصين ندارد، و معناى آيه اين است كه: مُخلَصِين در تحت سلطنت تو نيستند، ولى آن ها كه پيروی ات مى كنند، هستند»، تفسير صحيحى نيست.


به اين معنا كه خداى تعالى تغييرى در ريخت كلام ابليس داده، و نسبت به اصل معنا حق را به او داده و به آن اعتراف كرده است. ابليس گفته بود: به زودى من بشر را اغواء مى كنم مگر مخلصين آنان را. خدا هم فرموده: تو مخلصين را نمى توانى گمراه كنى، تنها غير ايشان را گمراه می كنى، و پر واضح است كه چنين كلامى را نمى توان به خداى سبحان نسبت داد.
زيرا خواننده عزيز، اگر در بيان گذشته ما دقت كرده باشد، مى داند كه اين چنين تفسير، در حقيقت، زمينه كلام را بر هم زدن است و كسى كه اين طور تفسير كرده، رعايت سياق را كه سياق مخاصمه است، نكرده، و به ساحت قدس الهى نسبت نالايق داده، و خطاب خداى را طورى معنا كرده كه در حقيقت، همان كلام ابليس از كار در آمده است.  


و چه بسا مفسرين ديگرى كه آيه را چنين معنا كرده اند: كلمه «عبادى» شامل تمامى افراد بشر مى باشد و در عين حال استثناى منقطع است. و شايد از اين جهت منقطع گرفته اند كه پنداشته اند اگر متصل بگيرند بايد بيشتر افراد را مستثنى بدانيم، آن وقت مثل اين مى شود كه بگوييم: من صد تومان الا نود و نه تومان قرض دارم ، زيرا گمراهان بشر نسبت به مخلصين آن شايد بيشتر از ۹۰ در صد باشند، و آن وقت ساحت قدس الهى منزه از اين چنين حرف زدن است.
به اين معنا كه: خداى تعالى، تغييرى در ريخت كلام ابليس داده، و نسبت به اصل معنا، حق را به او داده و به آن اعتراف كرده است. ابليس گفته بود: به زودى، من بشر را اغواء مى كنم، مگر مُخلَصين آنان را. خدا هم فرموده: تو مُخلَصِين را نمى توانى گمراه كنى، تنها غير ايشان را گمراه می كنى. و پُر واضح است كه چنين كلامى را نمى توان به خداى سبحان نسبت داد.


و اين تفسير صحيح نيست، براى اين كه اين حرف مربوط به جايى است كه منظور از استثناء بيرون كردن عدد معينى باشد، و اما اگر منظور اخراج نوع و يا صنف باشد ديگر زياد بودن عدد مستثنى عيب ندارد.
و چه بسا مفسران ديگرى كه آيه را چنين معنا كرده اند:
 
كلمۀ «عِبَادِى»، شامل تمامى افراد بشر مى باشد و در عين حال، استثناى منقطع است. و شايد از اين جهت منقطع گرفته اند كه پنداشته اند اگر متصل بگيرند، بايد بيشتر افراد را مستثنى بدانيم، آن وقت مثل اين مى شود كه بگوييم: من صد تومان إلّا نود و نُه تومان قرض دارم، زيرا گمراهان بشر نسبت به مُخلَصين آن، شايد بيشتر از ۹۰ در صد باشند، و آن وقت، ساحت قدس الهى منزّه از اين چنين حرف زدن است.
 
و اين تفسير صحيح نيست. براى اين كه اين حرف، مربوط به جايى است كه منظور از استثناء، بيرون كردن عدد معينى باشد، و اما اگر منظور اخراج نوع و يا صنف باشد، ديگر زياد بودن عدد مستثنى عيب ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۴۹ </center>
و انسان خود داراى اصنافى است كه مافوق همه، صنف مخلصين اند، و از آنان پايين تر صنف مؤمنين، و از آنان پايين تر صنف مستضعفين و از ايشان هم پايين تر پيروان ابليس اند كه همين صنف آخرى در آيه استثناء شده و مابقى كه چند صنف اند در مستثنى منه باقی اند. پس استثناء اكثر لازم نمى آيد.
و انسان، خود داراى اصنافى است كه مافوق همه، صنف مُخلَصِين اند، و از آنان پايين تر، صنف مؤمنان، و از آنان پايين تر، صنف مستضعفان، و از ايشان هم پايين تر، پيروان ابليس اند، كه همين صنف آخرى، در آيه استثناء شده و مابقى كه چند صنف اند، در مستثنا منه باقی اند. پس استثناء اكثر لازم نمى آيد.
<span id='link166'><span>
<span id='link166'><span>
==اثبات ولايت براى ابليس، با سلطنت مطلقه خدا منافات ندارد ==
==اثبات ولايت براى ابليس، با سلطنت مطلقه خدا منافات ندارد ==
بعضى ديگر از مفسرين استثناء را از اين جهت منقطع گرفته اند كه براى ابليس سلطنتى حتى بر غاوين لازم نيايد چون چنين پنداشته اند كه اثبات سلطنت براى ابليس با سلطنت مطلقه خدا و يا با عدالت او منافات دارد. و معناى آيه به طورى كه اين دو محذور لازم نيايد اين است كه «تو بر بندگان من سلطنت ندارى ليكن هر كه از غاوين، كه تو را پيروى كند او خودش زمام امور خود را به دست تو داده، و براى تو سلطنت عليه خود قرار داده است. نه اين كه اين سلطنت از خود تو باشد، و تو بتوانى خدا را در امور خلقش عاجز كنى، از خدا هم نيست ، تا با عدالت او منافات داشته باشد».
بعضى ديگر از مفسرين استثناء را از اين جهت منقطع گرفته اند كه براى ابليس سلطنتى حتى بر غاوين لازم نيايد چون چنين پنداشته اند كه اثبات سلطنت براى ابليس با سلطنت مطلقه خدا و يا با عدالت او منافات دارد. و معناى آيه به طورى كه اين دو محذور لازم نيايد اين است كه «تو بر بندگان من سلطنت ندارى ليكن هر كه از غاوين، كه تو را پيروى كند او خودش زمام امور خود را به دست تو داده، و براى تو سلطنت عليه خود قرار داده است. نه اين كه اين سلطنت از خود تو باشد، و تو بتوانى خدا را در امور خلقش عاجز كنى، از خدا هم نيست ، تا با عدالت او منافات داشته باشد».
۱۶٬۲۹۳

ویرایش