۱۴٬۴۹۲
ویرایش
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۰۲: | خط ۲۰۲: | ||
<span id='link354'><span> | <span id='link354'><span> | ||
==وعده جميل به مهاجرانى كه جهاد | ==وعده جميل به مهاجرانى كه جهاد نموده، صبورى كردند == | ||
«'''ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ | «'''ثُمَّ إِنَّ رَبَّك لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَ صبرُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ'''»: | ||
كلمۀ «فتنه»، در اصل به معناى بردن طلا در آتش براى آزمايش بوده، سپس در همه آزمايش ها و شكنجه ها به كار رفته. | |||
و از | و اين جمله، ناظر به شكنجه هايى است كه مؤمنان صدر اسلام، در مكه از قريش مى ديدند. چون مشركان مكه، مؤمنان را آزار مى دادند، تا شايد از دينشان برگردند. و بدين منظور، انواع شكنجه ها را در باره آنان روا مى داشتند. | ||
حتى چه بسا كه يك فرد مسلمان در زير شكنجه كفار جان مى داد. همچنان كه عمّار و پدر و مادرش را شكنجه كردند. پدر و مادرش، در زير شكنجه آنان جان دادند، و عمّار، به ظاهر از دين اسلام بيزارى جست و به اين وسيله جان سالم به در برد. و آيات سابق، به طورى كه در بحث روايتى خواهد آمد، در اين باره نازل شد. | |||
و | و از همين جا روشن مى گردد كه آيات مورد بحث، با آيات قبل مربوط و متصل است. چون جملۀ «إلَّا مَن أُكرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌ بِالإيمَان»، كه در آيات قبل بود، همان معنا را می رساند كه آيات مورد بحث، در مقام افاده آن است. اين آيه نيز مى فرمايد: «بعد از همه اين ها، خدا نسبت به كسانى كه بعد از آن شكنجه ها هجرت نموده و پس از هجرت جهاد و صبر نمودند، آمرزگار و مهربان است». | ||
پس جملۀ «ثُمَّ إنّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعدِ مَا فُتِنُوا»، وعده جميلى است كه به مهاجران مى دهد كه بعد از شكنجه ها مهاجرت كردند، و در قبال تهديدى كه به ديگران كرده و خسران تام را نويدشان داده، مؤمنان را به مغفرت و رحمت در قيامت نويد مى دهد. | |||
و جملۀ «إنَّ رَبَّكَ مِن بَعدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»، به منزله خلاصه گيرى در صدر كلام است، تا بع خاطر طولانى بودنش از ذيلش جدا نشود، و در عين حال تأكيد را هم افاده كند. در حقيقت، مثل اين مى ماند كه بگوييم: «زيد در خانه، زيد در خانه چنين و چنان است». و بعلاوه اين نكته را هم برساند كه قيودى كه در كلام قبلى آورده شده، همه در حكم، دخالت دارند. پس بايد بدانى كه خدا از آن مسلمانان كه به ظاهر، ارتداد جستند، راضى نمى شود مگر آن كه مهاجرت كنند، و نيز از هجرتشان راضى نمى شود، مگر آن كه بعد از آن، جهاد و صبر كنند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۳ </center> | ||
«''' | «'''يَوْمَ تَأْتى كُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَن نَفْسِهَا وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ'''»: | ||
«آمدن نفس در قيامت»، كنايه از حضور نفس در محضر ملك ديّان است، همچنان كه فرموده: «فَإنَّهُم لَمُحضَرُونَ». | |||
و ضمير در جملۀ «عَن نَفسِهَا»، به خود نفس بر مى گردد، و در برگشتن ضمير در اضافه به «نفس»، به خود نفس هيچ اشكالى ندارد. چون گاهى مقصود از «نفس»، شخص انسانى است. مانند: «مَن قَتَلَ نَفساً بِغَيرِ نَفسٍ». و گاهى مقصود از نفس، صرف تأكيد است، كه با مؤكّد در معنا متحد است. چه اين كه آن مؤكد انسان باشد، يا غير انسان. همچنان كه گفته مى شود: «انسَانٌ نَفسُهُ، يعنى انسان خودش، و فَرَسٌ نَفسُهُ، يعنى اسب خودش. و همچنين سنگ خودش، و سياهى خودش». | |||
و يا گفته مى شود: «نَفسُ انسَانٍ و نَفسُ فَرَسٍ و نَفسُ حَجَرٍ، و نَفسُ سَوَادٍ». يعنى: «خود انسان و خود اسب و خود سنگ و خود سياهى». و در جملۀ «عَن نَفسِهَا»، مقصود از مضاف، يعنى «نفس» كه به ضمير اضافه شده، معناى دومى است، يعنى خودش. و مقصود از مضافٌ إليه، يعنى ضمير كه به «نفس» بر مى گردد، معناى اولى است، يعنى شخص. | |||
و اگر | و اگر «نفس» را به ضمير اضافه كرد، براى اين بود كه اگر ضمير را به «نفس» اضافه مى كرد، عبارت به خاطر تكرار به اضافه ركيك مى شد. و همين مقدار، كه ما در باره اين عبارت بحث كرديم، كافى است و حاجتى به آن ابحاث طولانى كه مفسران در باره آن كرده اند، نيست. | ||
<span id='link355'><span> | <span id='link355'><span> | ||
پس آن | ==در قيامت، هر كسى به فكر خود بوده و از خود دفاع مى كند == | ||
ظرف «يَوم» در جملۀ «يَومَ تَأتِى كُلُّ نَفسٍ تُجَادِلُ عَن نَفسِهَا»، متعلق است به جملۀ «لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»، كه در آيه قبلى بود، و «مجادله نفس» از خودش، به معناى دفاع از خويشتن است. چون در آن روز، غير از خودش، هر خاطره ديگرى را فراموش مى كند. درست بر خلاف دنيا، كه به هر چيزى توجه دارد، جز به خودش، و خودش را فراموش مى كند. | |||
و اين نيست، جز به خاطر اين كه در قيامت، حقيقت امر براى انسان مكشوف مى شود، و آن، اين است كه: آدمى به هيچ وجه نبايد به غير خودش مشغول شود و در حقيقت، بايد هميشه به فكر خود باشد. | |||
پس آن روز، شخص مى آيد و در موقف حساب قرار مى گيرد. آن وقت از خود دفاع مى كند و با اصرار هم دفاع مى كند، و تا آن جا كه مقدور اوست، عذر مى تراشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۴ </center> | ||
كلمه | كلمه «تُوَفَّى»، در جملۀ «وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت وَ هُم لَا يُظلَمُونَ»، از «توفيه» است، كه به معناى دادن حق به طور تمام است، بدون خردلى كم و كاست. | ||
و در اين جمله، «توفيه» را متعلق بر خود عمل كرده و فرموده: «مَا عَمِلَت»، يعنى خود عملش را بدون كم و كاست به او مى دهند. پس مى فهماند كه پاداش و كيفر آن روز، خود عمل است، بدون اين كه در آن تصرفى كرده و تغيير داده باشند، يا عوض كرده باشند. و در اين كمال عدالت است. چون چيزى بر آنچه مستحق است، اضافه نكرده و چيزى از آن كم نمى كنند. و به همين جهت دنبالش اضافه فرموده: «وَ هُم لَا يُظلَمُونَ: و ايشان ظلم نمى شود». | |||
بنابراين، در آيه شريفه، به دو نكته اشاره رفته است: | |||
نكته دوم | نكته اول اين كه: هيچ كس در قيامت، از شخصى ديگر دفاع نمى كند، بلكه تنها و تنها، به دفاع از خود اشتغال دارد. ديگر مجالى برايش نمى ماند كه به غير خود بپردازد و غم ديگرى را بخورد. و اين نكته در آيه «يَومَ لاَ يُغنِى مَولًى عَن مَولًى شَيئاً». و نيز آيه «يَومَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ»، «يَومَ لَا بَيعٌ فِيهِ وَ لَا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ» خاطرنشان شده است. | ||
نكته دوم اين كه: دفاعى كه هر كس از خودش مى كند، سودى ندارد، و آنچه را كه سزاوار اوست، از او دور نمى كند. براى اين كه سزایى كه به او مى دهند، خود عمل اوست، و ديگر معنا ندارد كه نسبت عمل كسى را از او سلب كنند، و اين گونه سزا دادن، هيچ شائبه ظلم ندارد. | |||
<span id='link356'><span> | <span id='link356'><span> | ||
==بحث روايتى == | ==بحث روايتى == | ||
در | در الدرّ المنثور است كه ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت: | ||
چون رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» خواست به مدينه مهاجرت كند، به اصحابش فرمود: از دور من پراكنده شويد. هر كس توانايى دارد بماند، آخر شب حركت كند و هر كس ندارد، همين اول شب به راه بيفتد. هر جا كه به اطلاعتان رسيد كه من در آن جا منزل كرده ام، به من ملحق شويد. | |||
بلال | بلال مؤذّن و خباب و عمار، و زنى از قريش كه مسلمان شده بود، ماندند تا صبح شد. مشركان و ابوجهل، ايشان را دستگير كردند. | ||
ویرایش