۱۶٬۲۹۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
اين معنا نيز به اثبات رسيد كه وجود | اين معنا نيز به اثبات رسيد كه: وجود ماسواى او، هرچه كه هست، اثر مجعول اوست، و هيچ فعلى نيست كه ميان آن فعل و فاعلش سنخيت نباشد. به همين جهت، بايد گفت: | ||
پس اين جهات اختلاف كه موجودات از نظر | |||
از آن جایي كه خداى تعالى واحد است، اثر صادر از او هم، واحد حقيقى است، و از آن جایى كه او مطلق است، اثر او هم، به حكم سنخيّت، مطلق و غيرمحدود مى باشد. و گرنه اگر مقيّد و محدود مى بود، لازم مى آمد كه ذاتش مركب باشد از «محدود» و «حد». و يا به عبارت ديگر: از وجود (در داخل حد) و عدم (در خارج آن) و به حكم سنخيت، اين مناقضت ذاتى، به ذات فاعل و آفريدگارش سرايت مى كرد و او هم مركب مى شد. با اين كه فرض كرديم كه او، واحد است و مطلق. پس وجود هم كه اثر و فعل اوست، واحد است و مطلق، و مطلوب هم همين است. | |||
پس آنچه را كه علت مفيضه افاضه مى | |||
حال اگر | پس اين جهات اختلاف كه موجودات از نظر «نقص و كمال» و «وجود و فقدان» دارند، مربوط به خود آن هاست، نه به وجود آورنده و آفريدگارشان. براى اين كه اين اختلافات، يا اختلاف هایى است كه در اصل نوعى و يا لوازم نوعيه با هم دارند. به اين معنا كه نوعى چنين است و نوعى چنان. يعنى در واقع منشأ اين اختلافات ماهيات است كه قابليت گرفتن وجود، در آن ها مختلف است. مانند انسان و اسب، كه هم در اصل نوع وهم در لوازم نوع با هم اختلاف دارند. يكى به اندازه معينى از وجود گرفته و ديگرى بيش از آن را. | ||
در پاسخ مى | |||
و يا اختلافى است كه افراد يك نوع، در كمال و نقص با هم دارند. يكى از ميان ساير افراد واجد كمالاتى مى گردد، در حالى كه ديگران فاقد آنند، و آن ها هم كه واجدند، بعضى حدّ كامل آن را دارند، و بعضى ناقصش را، و منشأ اين گونه اختلافات، به جهت اختلافى است كه در استعدادهاى مادى آن ها است كه آن هم ناشى از اختلاف علل نهفته اى است كه افاضه را از ناحيه علت و استفاضه را از ناحيه معلول فراهم مى سازند. | |||
پس آنچه را كه علت مفيضه افاضه مى كند، اثر واحد و مطلق است، ليكن اين گيرنده هاى فيض اند كه به خاطر اختلاف در قابليت گرفتن آن فيض، فيض مذكور را بسيار مى كنند. مثلا يكى به طور كلّى آن فيض را نمى پذيرد، و در پى تحصيل چيزى نقيض آن فيض است. يكى ديگر قبول مى كند، ولى اندكى از آن را و آن ديگرى همه آن را. مانند اجسام نسبت به نور آفتاب، كه او يك نور را كه تمامى اجزايش نظير هم اند، افاضه مى كند، ولى اجسام در گرفتن و استفاده از آن مختلف اند، و هر يك بر حسب قوه و استعدادى كه دارد، در آن نور دخل و تصرف مى نمايد. | |||
حال اگر بگویى كه اين اختلافات، يك سلسله امور واقعى و خارجى اى هستند مانند ساير موجودات و واقعيات، اگر منشائى كه براى آن ذكر كردى و آن را با ماهيات دانستى و يا استعدادها اگر امور وهمى بوده باشند، ديگر معنا ندارد اختلاف مذكور را (كه گفتيم از امور واقعى است)، مستند به امور وهمى و خيالى بكنيم، و آنگاه برگشت حرف به اين مى شود كه تنها وجود، اثر فيض حق باشد و حال آن كه شما قبلا گفتيد فيض حق مطلق است، و اگر منشأ آن از امور واقعى باشد، نه امور وهمى، قهرا از سنخ وجود خواهند بود، و خود اصالت خواهند داشت، و باز محذور به جاى خود باقى خواهد ماند. زيرا منشأ اختلاف هم از سنخ وجود و خود مخلوق خداست و اين خلاف مدعاى شما است. | |||
در پاسخ مى گویيم: همين نظر، همه موجودات را به يك سنخ وجود بر مى گرداند و ديگر اثرى از اختلاف باقى نمى گذارد. آرى، در اين نظر چيزى ديده نمى شود، جز يك وجود ظلّى كه قائم است به وجودى واحد و اصلى، و ديگر محلى براى اين بحث باقى نمى ماند. | |||
و به عبارت ديگر: تقسيم كردن موجود مطلق را به «ماهيت» و «وجود»، يا به «ما بالقوّه» و «ما بالفعل»، باعث شده است كه سلب هایى كه در واقع و نفس الامر است، جلوه گر شود، و موجودات را به دو قسم «واجد و فاقد»، «مستكمل و محروم» و «قابل و مقبول» تقسيم نمايد، كه منشأش تحليل عقل است كه اشياء را به «ماهيت قابل وجود» و «وجود مقبول ماهيت»، و همچنين «قوّه فاقد فعليت» و «فعليّت قابل قوّه» تقسيم مى نمايد، و گرنه اگر اين تقسيم ها در بين نيايد، برگشت همه به موجودات كه آن خود يك حقيقت است، خواهد بود، و ديگر جایى براى بحث از سبب اختلاف باقى نمى ماند، و اثر جاعل و فيض او، همان واحد و مطلق خواهد بود، بدون هيچ كثرت و تعددى. (دقت فرمایید). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۰۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۰۵ </center> | ||
<span id='link69'><span> | <span id='link69'><span> | ||
==آيات ۲۳ - ۳۹ سوره إسراء == | ==آيات ۲۳ - ۳۹ سوره إسراء == | ||
وَ | وَ قَضَى رَبُّكَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلا تَقُل لهَُّمَا أُفٍ وَ لا تَنهَرْهُمَا وَ قُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيماً(۲۳) | ||
وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل | وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيراً(۲۴) | ||
رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا | رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلاَوَّبِينَ غَفُوراً(۲۵) | ||
وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسكِينَ وَ ابْنَ | وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً(۲۶) | ||
إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ | إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً(۲۷) | ||
وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّك | وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّك تَرْجُوهََا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُوراً(۲۸) | ||
وَ لا تَجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك وَ لا تَبْسُطهَا كُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً | وَ لا تَجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك وَ لا تَبْسُطهَا كُلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً(۲۹) | ||
إِنَّ رَبَّك يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً(۳۰) | إِنَّ رَبَّك يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً(۳۰) | ||
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَاقٍ | وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطئاً كَبِيراً(۳۱) | ||
وَ لا تَقْرَبُوا | وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشةً وَ سَاءَ سَبِيلاً(۳۲) | ||
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ إِلّا بِالْحَقِّ وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسرِف فى الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ | وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتى حَرَّمَ اللَّهُ إِلّا بِالْحَقِّ وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسرِف فى الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنصُوراً(۳۳) | ||
وَ لا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلّا بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ حَتّى يَبْلُغَ أَشدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسئُولاً(۳۴) | وَ لا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلّا بِالَّتى هِىَ أَحْسنُ حَتّى يَبْلُغَ أَشدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسئُولاً(۳۴) | ||
خط ۴۰: | خط ۴۸: | ||
وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسطاسِ الْمُستَقِيمِ ذَلِك خَيرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِيلاً(۳۵) | وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسطاسِ الْمُستَقِيمِ ذَلِك خَيرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِيلاً(۳۵) | ||
وَ | وَ لاتَقْفُ مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئك كانَ عَنْهُ مَسئُولاً(۳۶) | ||
وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّك لَن تَخْرِقَ الاَرْض وَ لَن تَبْلُغَ الجِْبَالَ طولاً(۳۷) | وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّك لَن تَخْرِقَ الاَرْض وَ لَن تَبْلُغَ الجِْبَالَ طولاً(۳۷) | ||
خط ۴۶: | خط ۵۴: | ||
كُلُّ ذَلِك كانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّك مَكْرُوهاً(۳۸) | كُلُّ ذَلِك كانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّك مَكْرُوهاً(۳۸) | ||
ذَلِك مِمَّا أَوْحَى إِلَيْك رَبُّك مِنَ الحِْكْمَةِ وَ لا | ذَلِك مِمَّا أَوْحَى إِلَيْك رَبُّك مِنَ الحِْكْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتُلْقَى فى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَّدْحُوراً(۳۹) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۰۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۰۶ </center> | ||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
پروردگارت حكم قطعى كرده كه غير | پروردگارت حكم قطعى كرده كه غير او را نپرستيد و به والدين احسان كنيد، و اگر يكى از آن دو در حيات تو، به حدّ پيرى رسيد، و يا هر دوى آنان سالخورده گشتند، زنهار كلمه اى كه رنجيده خاطر شوند، مگو و كمترين آزار به آن ها مرسان و با ايشان به اكرام و احترام سخن بگو. (۲۳) | ||
از | از درِ رحمت، پر و بال مسكنت بر ايشان بگستر و بگو: پروردگارا! اين دو را رحم كن، همان طور كه مرا در كوچكی ام تربيت كردند. (۲۴) | ||
پروردگار شما، به آنچه در دل هاى شما | پروردگار شما، به آنچه در دل هاى شما است، آگاه است، اگر صالح باشيد، خداوند براى توبه گزاران غفور است. (۲۵) | ||
حق خويشاوند | حق خويشاوند و مسكين و راه مانده را بده، و اسراف و زياده روى هم مكن. (۲۶) | ||
چه اسرافكاران برادران شيطان هايند، و | چه اسرافكاران برادران شيطان هايند، و شيطان، كفران پروردگار خود كرد. (۲۷) | ||
و چنانچه از ارحام | و چنانچه از ارحام و فقيران ذوى الحقوق مذكور چون فعلا نادار هستى ولى در آتيه به لطف خدا اميدوارى، اكنون اعراض مى كنى و توجه به حقوقشان نتوانى كرد، باز به گفتار خوش و زبان شيرين آن ها را از خود دلشاد كن. (۲۸) | ||
(در انفاق به محتاجان زياده روى مكن ) نه بخل بورز كه | (در انفاق به محتاجان زياده روى مكن)، نه بخل بورز كه گویى دستت را به گردنت بسته اند و نه آن چنان باز كن كه چيزى (براى روز مبادا) نزد خود نگذارى، آن وقت تهیدست بنشينى و خود را ملامت كنى. (۲۹) | ||
كه پروردگار | كه پروردگار تو رزق را براى هر كه بخواهد، توسعه مى دهد و براى هر كه بخواهد، تنگ مى گيرد. آرى، او به (صلاح) بندگان خود آگاه و بينا است. (۳۰) | ||
و فرزندان خود را از ترس فقر مكشيد، ما آنان را | و فرزندان خود را از ترس فقر مكشيد، ما آنان را و خود شما را روزى مى دهيم، و كشتن آنان خطایى بزرگ است. (۳۱) | ||
و نزديك زنا | و نزديك زنا مشويد، كه زنا هميشه فاحشه بوده و روشى زشت است. (۳۲) | ||
و خونى را كه خدا محترم | و خونى را كه خدا محترم شمرده، مريزيد، مگر آن كه كشتن او حق باشد، و كسى كه بیگناهى را بكشد، ما براى ولىّ او، سلطنت و قدرت قانونى قرار داده ايم (كه مى تواند قاتل را بكشد). پس نبايد كسى در خونريزى از حد تجاوز كند، كه كشته بى گناه به وسيله قانون يارى شده. (۳۳) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۰۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۰۷ </center> | ||
به مال يتيم هم نزديك | به مال يتيم هم نزديك مشويد، مگر به نحوى كه تصرف در آن بهتر باشد براى يتيم از تصرف نكردن، (وهمچنان مال او را نگه داريد) تا به حدّ رشد برسد، و (نيز) به عهد خود وفا كنيد، كه از عهدها نيز بازخواست خواهيد شد. (۳۴) | ||
و چون ترازودارى مى | و چون ترازودارى مى كنيد، كيل تمام بدهيد و با وزنى مستقيم و يكسان بدهيد و بستانيد، اين هم (براى دنيايتان) خوب است و هم در آخرت عاقبت بهترى دارد. (۳۵) | ||
دنبال چيزى را كه بدان علم | دنبال چيزى را كه بدان علم ندارى، مگير كه گوش و چشم و دل در باره همه اين ها، روزى مورد بازخواست قرار خواهى گرفت. (۳۶) | ||
در زمين با نخوت | در زمين با نخوت و غرور قدم مزن، تو نه مى توانى زمين را بشكافى و نه به بلندى كوه ها مى رسى (خلاصه نمى توانى هرچه بخواهى، بكنى). (۳۷) | ||
همه | همه اين ها، گناهش نزد پروردگارت كيفر بد دارد. (۳۸) | ||
اين ها، از جمله وحى هایى است كه پروردگارت از حكمت به سويت فرستاد، و (نيز) با خداى تعالى، خدايانى ديگر مگير، تا ملامت زده و رانده از رحمت خدا به جهنم نيفتى. (۳۹) | |||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
اين آيات بعضى از كليات دين را ذكر مى كند، | اين آيات بعضى از كليات دين را ذكر مى كند، و در حقيقت دنباله آيه شريفه «إنَّ هَذَا القُرآنَ يَهدِى لِلَّتِى هِىَ أقوَم...» است. | ||
<span id='link70'><span> | <span id='link70'><span> | ||
ویرایش