۱۷٬۰۴۴
ویرایش
خط ۲۱۸: | خط ۲۱۸: | ||
<span id='link400'><span> | <span id='link400'><span> | ||
==بحث روايتى (رواياتى در ذيل آيات گذشته ) == | ==بحث روايتى: (رواياتى در ذيل آيات گذشته) == | ||
از كتاب جوامع الجامع نقل شده كه در تفسير آيه | از كتاب جوامع الجامع نقل شده كه در تفسير آيه «فَلَا يُنَازِعُنَّكَ فِى الأمر» گفته: روايت شده كه «بُدَيل بن ورقاء» و غيره كه از كفار خزاعه بودند، به مسلمانان گفتند: شما چرا آنچه خودتان مى كشيد، مى خوريد؟ و آنچه را كه خدا مى كشد - يعنى مردار - را نمى خوريد؟ | ||
مؤلف: سياق آيه، با اين حديث سازگار نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۸۵ </center> | ||
و در | و در كافى، به سند خود، از عبدالرحمان انماط فروش، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: قريش را رسم چنين بود كه مشك و عنبر به بت هاى پيرامون كعبه مى ماليدند، و بت «يَغُوث»، برابر در خانه و بت «يَعُوق»، طرف دست راست كعبه و بت «نَسر»، طرف دست چپ آن قرار داشت، و چون داخل حرم مى شدند، براى «يغوث» سجده مى كردند و بدون اين كه سر بلند كرده و منحنى شوند، در همان سجده به طرف «يعوق» مى چرخيدند، و سپس به طرف دست چپ آن به سوى «نَسر» بر مى گشتند. | ||
آنگاه اين طور تلبيه مى گفتند: «لَبَّيكَ اللَّهُمَّ لَبَّيكَ لَبَّيكَ لَا شَرِيكَ لَكَ إلّا شَرِيكَ هُوَ لَكَ، تَملِكُهُ وَ مَا مَلَكَ». يعنى: لبيك اى خدا، لبيك اى خدا، تو شريكى ندارى، مگر آن شريكى كه هم خودشان و هم مايملكشان، مِلك تو است». | |||
خدا براى اين كه به آنان بفهماند بت ها، مالك چيزى نيستند، مگس سبزرنگ كه داراى چهار بال بود، فرستاد، و تمامى آن مشك و عنبر را كه بر بت ها بود، بخورد و اين آيه را بدين مناسبت نازل كرد: «يَا أيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاستَمِعُوا لَهُ...». | |||
و در همان كتاب به سند خود، از بريد عجلى روايت كرده كه گفت: به امام ابى جعفر «عليه السلام» عرض كردم: معناى آيه «يَا أيُّهَا الَّذِيَنَ آمَنُوا اركَعُوا وَ اسجُدُوا وَ اعبُدُوا رَبَّكُم وَ افعَلُوا الخَيرَ لَعَلَّكُم تُفلِحُون * وَ جَاهِدُوا فِى اللّهِ حَقَّ جِهَادِه» چيست؟ | |||
فرمود: منظور اين آيه ما هستيم، اجتباء شده نيز ماييم. ماييم كه خداى تعالى، در دين، براى ما حرجى قرار نداده. پس «حرج»، مضيقه اى است شديدتر از آنچه كلمۀ «ضيق» افاده مى كند. | |||
در جملۀ «مِلَّةَ أبِيكُم إبرَاهِيم» نيز، منظور فقط ماييم. «هُوَ سَمَّاكُمُ المُسلِمِين»، خداى عزوجل، ما را مسلمان ناميده «مِن قَبلُ» در كتاب هاى آسمانى گذشته، «وَ فِى هَذَا» و در قرآن مسلمان خوانده، «لِيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاس» رسول را گواه ما كرد به آنچه كه از ناحيه خداى تبارك و تعالى، به ما رسانيد، و ما را گواه مردم قرار داد تا روز قيامت (به آنچه ما به ايشان رسانديم). پس هر كس روز قيامت را قبول دارد، ما او را تصديق مى كنيم، و هر كه منكر قيامت است، ما منكر او خواهيم بود. | |||
مؤلف: روايات از طرق شيعه از امامان اهل بيت «عليهم السلام» در اين معنا بسيار رسيده، و در ذيل آيه، بيانى گذشت كه معناى اين گونه روايات را روشن مى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۸۶ </center> | ||
و در الدرّ المنثور است كه ابن جرير، و ابن مردويه و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - از عايشه روايت كرده اند كه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، از آيه «وَ مَا جَعَلَ عَلَيكُم فِى الدِّينِ مِن حَرَج» پرسيد. حضرت فرمود: مقصود از حرج، ضيق است. | |||
و در | |||
و در تهذيب، به سند خود، از عبدالاعلى مولاى آل سام روايت كرده كه گفت: به امام صادق «عليه السلام» عرض كردم: پايم لغزيد، و ناخن آن افتاد، من انگشتم را با پارچه اى پيچيدم، در اين حال چگونه وضو بگيرم؟ | |||
فرمود: اين مسأله و نظايرش، از كتاب خداى عزوجل فهميده مى شود. چون خداى تعالى فرموده: «مَا جَعَلَ عَلَيكُم فِى الدِّينِ مِن حَرَج»، و به حكم اين آيه، چون مسح بر بشره انگشت حرج است، تو بايد بر همان پارچه مسح كنى. | |||
مؤلف: در معناى اين روايت، روايات ديگرى است كه با آيه شريفه به رفع حكم حرجى استشهاد شده، و تمسك به آيه در اين حكم، خود دليل روشنى است بر اين كه آنچه ما در معناى آيه بيان كرديم، صحيح بوده. | |||
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه - در كتاب مصنف - و اسحاق بن راهويه، در كتاب مسند خود، از مكحول روايت كرده اند كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: خداوند براى خود دو نام نهاده، كه همان دو نام را هم به امت من نهاده است: يكى «سَلام»، كه امت مرا نيز مسلم خوانده و ديگرى «مؤمن»، كه گروندگان به دين را نيز مؤمنان ناميده است. | |||
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه - در كتاب مصنف - و اسحاق بن | |||
پايان | پايان | ||
ویرایش