۱۶٬۲۶۹
ویرایش
خط ۱۶۸: | خط ۱۶۸: | ||
==بخش ديگرى از داستان موسى «ع»: رفتن به كوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائيل و... == | ==بخش ديگرى از داستان موسى «ع»: رفتن به كوه طور، گوساله پرستى بنى اسرائيل و... == | ||
«'''وَ مَا أَعْجَلَك عَن قَوْمِك | «'''وَ مَا أَعْجَلَك عَن قَوْمِك يَا مُوسى... لِترْضى'''»: | ||
اين | اين آيه، حكايت گفتگويى است كه ميان خداى سبحان و موسى، درباره ميعاد طور واقع شده، كه آن هنگامى كه تورات در طور نازل مى شد، و داستانش در سوره «اعراف» مفصلا آمده. | ||
ظاهر سياق مى رساند كه پرسش خداى | ظاهر سياق مى رساند كه پرسش خداى تعالى، پرسش از علت جلو افتادن موسى از بنى اسرائيل در رفتن به طور است. گويا جا داشت موسى بايستد تا قوم خود را هم همراه ببرد. يعنى با هم بروند، چرا او عجله كرد و جلو افتاد؟ «وَ مَا أعجَلَكَ عَن قَومِكَ يَا مُوسَى: اى موسى! چه چيزى تو را بر آن واداشت كه از قومت جلو بيفتى»؟ در پاسخ عرضه داشت: «هُم أُولَاءِ عَلَى أثَرِى». يعنى قوم من اين است، دارند دنبالم مى آيند، و به زودى به من ملحق مى شوند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۶ </center> | ||
«وَ عَجِلتُ إلَيكَ رَبِّ لِتَرضَى»: و من براى رضاى تو عجله كردم. (يعنى علت عجله ام، تحصيل رضاى تو بود). | |||
ظاهرا مراد از | ظاهرا مراد از «قوم» كه فرموده: دنبال سر موسى بودند، آن هفتاد نفرى باشد كه براى ميقات پروردگارش انتخاب كرده بود. چون از ظاهر اين كه هارون را خليفه خود در بنى اسرائيل كرد، و نيز از ساير جهات داستان، و اين كه در آيات بعد به قومش مى فرمايد: «أفَطَالَ عَلَيكُمُ العَهدُ: آيا براى اين كه دير برگشتم، چنين كرديد»؟ بر مى آيد كه منظور اين نبوده كه تمامى بنى اسرائيل را در طور حاضر كند، و با همه آنان حركت نمايد. | ||
و اما | و اما اين كه اين سؤال خداى تعالى چه وقت صورت گرفته، در ابتداى حضور موسى در ميعاد طور، يا در اواخر آن؟ آيه شريفه با هر دو مى سازد. چون سؤال از اين كه چرا عجله كردى، غير از خود عجله است، كه مقارن با سير و ملاقات است. و همين كه احتمال داديم سؤال در ابتداى ورود موسى به طور نبوده باشد، اين احتمال هم موجه مى شود كه با در نظر گرفتن اين كه گمراه شدن بنى اسرائيل به وسيله سامرى، به خاطر دير كردن موسى بوده، جمله «فَإنَّا قَد فَتَنَّا قَومَكَ مِن بَعدِكَ» در اواخر روزهاى ميقات به موسى ابلاغ شده است، و ديگر حاجتى به آن چاره جويی هايى كه مفسران در توجيه آيات ذكر كرده اند، نيست. | ||
«'''قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَك مِن بَعْدِك وَ أَضلَّهُمُ | «'''قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَك مِن بَعْدِك وَ أَضلَّهُمُ السَّامِرِى'''»: | ||
كلمۀ «فتنه»، به معناى امتحان و اختبار است، و اگر «اضلال» را به سامرى - كه گوساله را درست كرده و بنى اسرائيل را به عبادت آن واداشت - نسبت داده، به خاطر اين بوده كه سامرى يكى از عوامل ضلالت آنان بوده. | |||
و حرف | و حرف «فاء» در جملۀ «فَإنَّا قَد فَتَنَّا قَومَكَ»، براى تعليل است و مطلبى را كه از مفهوم سياق بر مى آيد، تعليل مى كند. زيرا از قول موسى كه گفت: «هُم أُولَاءِ عَلَى أثَرِى» فهميده مى شود كه مردمش در هنگام بيرون آمدنش، وضع خوبى داشته اند، و پيشامدى كه مايه دلواپسى موسى در غيبتش باشد، پيش نيامده بود، و چون از ناحيه آنان خاطرش جمع بوده، خطاب شده كه خيلى خاطر جمع نباش، ما بعد از آمدنت، آنان را آزموديم، درست از امتحان در نيامدند و گمراه شدند. | ||
و | و كلمۀ «قَومَكَ»، با اين كه ممكن بود بفرمايد: «فَإنّا قَد فَتَنَّاهُم»، از باب به كار بردن اسم ظاهر در جاى ضمير است، و شايد مراد از آن، غير قوم در آيه قبلى باشد. يعنى مراد از آن در اين آيه، عموم مردم باشد. و مراد از قوم در آيه قبلى، آن هفتاد نفرى باشد كه براى بردن ميقات انتخاب نموده بود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۷ </center> | ||
«'''فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَانَ أَسِفاً... فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى'''»: | «'''فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَانَ أَسِفاً... فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِى'''»: | ||
كلمۀ «غَضبَان»، صفت مشبهه از مادۀ «غَضَب» است. و همچنين كلمۀ «أسِفا»، كه از «أسَف» - با دو فتحه - و به معناى اندوه و شدت غضب است. و كلمۀ «مَوعد»، به معناى وعده، و «اخلاف موعد»، به معناى خُلف وعده است. | |||
موسى «عليه السلام» وقتى از ميقات برگشت و آن وضع را ديد، سخت در خشم شد و پس از چند جمله گفت: چرا وعده اى كه داديد كه بعد از من نيكو جانشينی ام كنيد تا من برگردم، خُلف كرده، عهد مرا شكستيد؟ مؤيد اين معنا، آيه ديگرى است كه همين معنا را مى رساند و مى فرمايد: «بِئسَمَا خَلَفتُمُونِى مِن بَعدِى». | |||
و | و معناى آيه مورد بحث، اين است كه: | ||
مثلا بعضى گفته اند كه : | موسى به قوم خود برگشت، در حالى كه غضبناك و سخت خشمگين - و يا اندوهناك - بود و شروع كرد به ملامت ايشان بر كارى كه كرده بودند و گفت: اى قوم! مگر پروردگارتان وعده نيكو نداد و آن، اين بود كه تورات را بر ايشان نازل كند كه در آن حكم خدا است و عمل به آن، مايه سعادت دنيا و آخرت ايشان است. | ||
و يا اين بود كه ايشان را از شرّ دشمن نجات داده، در زمين مكنتشان دهد، و به نعمت هايى بزرگ اختصاصشان بدهد: «أفَطَالَ عَلَيكُمُ العَهدُ: آيا من دير كردم»، كه مقصود دير شدن، دير شدن مدت مفارقت موسى از ايشان است، به طورى كه از برگشتن وى مأيوس شده، نظامشان مختل شده است: «أم أرَدتُم أن يَحِلَّ عَلَيكُم غَضَبٌ مِن رَبِّكُم: و يا خواستيد غضبى از پروردگارتان به شما برسد»؟ پس به اين منظور با كفر به خدا راه طغيان پيش گرفتيد، و بعد از ايمان به خدا، به پرستش گوساله پرداختيد. «فَأخلَفتُم مَوعِدِى»، و وعده اى كه به من داديد كه بعد از رفتنم نيكو جانشينی ام كنيد، تخلف كرديد. | |||
و چه بسا در معناى جمله «فَأخلَفتُم مَوعِدِى»، معانى ديگرى گفته شده: | |||
مثلا بعضى گفته اند كه: خُلف كردن بنى اسرائيل وعده موسى را، اين بوده كه موسى دستور داده بود دنبال او به ميقات بروند و ايشان نرفتند. | |||
و بعضى ديگر گفته اند كه: موسى دستور داده بود هارون را اطاعت كنند، تا او برگردد، ولى خلف وعده كردند. و از اين قبيل اقوال ديگر. | |||
«'''قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَك بِمَلْكِنَا...'''»: | «'''قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَك بِمَلْكِنَا...'''»: | ||
كلمه | كلمه «مَلك» - به فتح ميم و سكون لام - مصدر از «ملك - يملك» است. و گويا مراد از جمله: «مَا أخلَفنَا مَوعِدَكَ بِمَلكِنَا» اين باشد كه ما با اختيار خود، تو را مخالفت و وعده ات را خُلف نكرديم، - همچنان كه بعضى اين طور معنا كرده اند - | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۸ </center> | ||
و ممكن هم هست مراد اين باشد كه ما از اموال و ملك خود، چيزى براى ساختن گوساله مصرف نكرديم، تا در اين امر قصد عمدى داشته باشيم، وليكن ما اموال و اثقال و زيورآلات قوم را حمل مى كرديم، (چون خسته شديم)، آن را انداختيم، سامرى برداشت و در كوره ريخت، و با آن اين گوساله را درست كرد. | |||
كلمۀ «أوزَار»، جمع «وِزر»، به معناى ثقل و سنگينى است. و كلمۀ «زينت»، به معناى زيور است. مانند گردنبند و گوشواره و دستبند. و كلمۀ «قذف» و «القاء» و «نبذ»، هر سه به يك معنا است و آن، عبارت است از طرح و انداختن. | |||
و معناى | و معناى اين كه گفتند: «وَ لَكِنَّا حُمِّلنَا أوزَاراً...»، اين است كه «ليكن بارهايى از زيورآلات قوم با ما بود»، و بعيد نيست كه مقصود قوم فرعون باشد - و ما آن ها را انداختيم و اين چنين سامرى آن ها را بينداخت - يعنى در آتش بينداخت. و يا او نيز، هر چه در دست داشت، مانند ما بينداخت و آنگاه گوساله را بيرون آورد. | ||
«'''فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكمْ وَ إِلَهُ مُوسى فَنَسىَ'''»: | «'''فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكمْ وَ إِلَهُ مُوسى فَنَسىَ'''»: | ||
در | در كلمۀ «أخرَجَ»، دلالتى است بر اين كه كيفيت ساختن گوساله پنهانى و دور از مردم بوده. چون فرموده گوساله اى برايشان بيرون آورد، و كلمۀ «جسد»، به معناى جثه اى است كه جان نداشته باشد، و به هيچ وجه بر بدن جاندار اطلاق نمى شود. اين نيز، دلالت دارد بر اين كه گوساله مذكور بى جان بوده، و در آن هيچ اثرى از آثار حيات نبوده، و كلمۀ «خُوَار» - به ضمّه خاء - به معناى آواز گوساله است. | ||
و چه بسا | و چه بسا مفسران جملۀ «فَكَذَلِكَ ألقَى السَّامِرىُّ فَأخرَجَ لَهُم...» را كلامى مستقل گرفته اند، كه يا كلام خداى سبحان و بعد از خاتمه كلام قوم است كه گفتند «فَقَذَفنَاهَا»، و يا از كلام خود قوم است. و بنابر نظريه اين مفسران، ضمير در كلمۀ «قَالُوا» به بعض قوم بر مى گردد، و ضمير در «فَأخرَجَ لَهُم» به بعض ديگر قوم، همچنان كه ظاهر هم همين است. | ||
و ضمير در | و ضمير در «نَسِىَ»، به قول بعضى از مفسران، به موسى بر مى گردد، و معنا اين است كه گفتند: اين است معبود شما و معبود موسى، ولى موسى اين معبود خود را فراموش كرده و با اين كه اينجا است، او به جستجوى آن به (كوه) طور رفته. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۶۹ </center> | ||
سامرى بر مى گردد و مراد از | بعضى ديگر گفته اند: ضمير آن، به سامرى بر مى گردد و مراد از آن، فراموش كردن خداى تعالى است، بعد از آن كه به ياد او بود. چون به او ايمان آورده بود، و معنايش اين است كه: سامرى، بعد از آن كه به پروردگارش ايمان آورده بود، او را فراموش كرده، عملى انجام داد كه قوم را گمراه نمود. | ||
و ظاهر | و ظاهر جملۀ «فَقَالُوا هَذَا إلَهُكُم وَ إلَه مُوسَى»، از آن جا كه نسبت گفتن را به جمع داده و فرمود: «گفتند»، اين است كه در قضيه ساختن گوساله، افراد ديگرى همدست سامرى بوده اند. | ||
«'''أَ فَلا يَرَوْنَ | «'''أَ فَلا يَرَوْنَ أَلّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لهَُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً'''»: | ||
اين فقره از آيات مورد | اين فقره از آيات مورد بحث، پرستندگان گوساله را توبيخ مى فرمايد به اين كه: چيزى را پرستيدند كه مى دانند جوابگوى ايشان نيست و دعايشان را مستجاب نمى كند، و مالك نفع و ضررى از ايشان نيست، تا ضررى را از آنان دفع و نفعى را به سويشان جلب كند. و از ضروريات عقل هاى خود ايشان است كه ربّ و معبود، بايد دعاى پرستنده خود را مستجاب كند و ضرر او را دفع نموده، منافع را به سويش جلب نمايد و خلاصه مالك نفع و ضرر معبود و مربوبش باشد. | ||
«'''وَ لَقَدْ قَالَ لهَُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَانُ فَاتَّبِعُونى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى'''»: | «'''وَ لَقَدْ قَالَ لهَُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَانُ فَاتَّبِعُونى وَ أَطِيعُوا أَمْرِى'''»: | ||
در اين | در اين فقره، توبيخ و سرزنش ايشان را تأكيد نموده و تقرير جرم آنان را بيشتر مى كند، و معنايش اين است كه: ايشان علاوه بر اين كه به احكام ضرورى عقولشان و تذكرات آن متذكر نگشته، از پرستش گوساله دست بر نمى دارند، و به چشم خود نمى بينند، و به عقل خود تعقل نمى كنند، از طريق گوش نيز متذكر نگشته و به آنچه كه به گوششان مى رسد، اعتناء نمى نمايند. چون پيامبرشان هارون، به ايشان گفت كه اين گوساله، فتنه اى است كه بدان مبتلا شده اند، و پروردگارشان، خداى رحمان عزوجل است و واجب است او را كه پيامبرشان است، پيروى و اطاعت كنند. | ||
ولى سخن او را رد كرده و گفتند: | ولى سخن او را رد كرده و گفتند: «لَن نَبرَحَ عَلَيهِ عَاكِفِينَ حَتّى يَرجِعَ إلَينَا مُوسَى». اين گوساله را مى پرستيم تا آن كه موسى نزد ما برگردد و ببينيم او درباره گوساله چه مى گويد و چه دستور مى دهد. | ||
«'''قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَك إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضلُّوا * أَلا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصيْت أَمْرِى'''»: | «'''قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَك إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضلُّوا * أَلا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصيْت أَمْرِى'''»: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۰ </center> | ||
محنت | موسى «عليه السلام» به ميان قوم بر گشته و با آنان درباره گوساله صحبت كرد، و سپس رو به برادرش كرده، با او صحبت نمود. چون او يكى از مسؤولين سه گانه در اين آزمايش و محنت بوده، و موسى او را خليفه خود در ميان آنان كرده، سفارش كرده بود كه: «أُخلُفنِى فِى قَومِى وَ أصلِح وَ لَا تَتَّبِع سَبِيلَ المُفسِدِين». | ||
و گويا | و گويا اين كه فرمود: «مَا مَنَعَكَ»، متضمن اين معنا است كه: «چه چيز تو را بر آن واداشت». يعنى چه چيز تو را واداشت كه از من پيروى نكنى و چه چيز مانع پيروى تو از من شد؟ و يا چه چيز تو را با دعوت به سوى خود از پيروى من منع كرد؟ پس اين تعبير، نظير آيه «قَالَ مَا مَنَعَكَ أن لَا تَسجُدَ إذ أمَرتُكَ» است. | ||
و معناى آن اين است كه | و معناى آن اين است كه موسى، در عتاب به هارون گفت: «چه چيز تو را از پيروى طريقه و روش من كه جلوگيرى قوم از ضلالت و غيرت به خرج دادن در راه خدا است، باز داشت. آيا دستور مرا عصيان كردى كه گفته بودم سبيل مفسدان را پيروى مكن»؟ | ||
ویرایش