۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۱۶۷: | خط ۱۶۷: | ||
<span id='link144'><span> | <span id='link144'><span> | ||
==روش | ==روش «مفوّضه» و «مؤوّله»، در تفسير آيات متشابه قرآن == | ||
بعضى ديگر از اين | بعضى ديگر از اين مفسران، از باب اضطرار، ناگزير شده اند بگويند: خداى تعالى جسم نيست تا مكان بخواهد. محتاج نيست تا كرسى و چيزهاى ديگر رفع حاجتش كند، ولى «عرش» يعنى اين جسم نورانى عظيم كه عقل را با عظمت خود به دهشت مى آورد و به شكل تخت پايه دار است، بدين جهت خلق شد و آن را با آن عظمتش حمل كرده بالاى آسمان ها بردند و در آن جا نهادند، بدون اين كه كسى روى آن بنشيند و يا محتاج آن باشد، و در زمان هاى بى نهايت آن را حفظ كرده و مى كنند، صرفا از باب لطف خدا نسبت به مؤمنان بوده، تا به غيب به آن ايمان آورده، در برابر ايمان به آن اجر و ثواب اخروى ببرند. | ||
عين اين توجيه (عجيب و غريب ) را درباره لوح و قلم و ساير آيات بزرگ غايب از حس كرده اند، و بى پايگى آن احتياج به بيان ندارد. | عين اين توجيه (عجيب و غريب) را درباره لوح و قلم و ساير آيات بزرگ غايب از حس كرده اند، و بى پايگى آن احتياج به بيان ندارد. | ||
بعد از اين | بعد از اين طایفه كه در اصطلاح ملل و نحل «مفوّضه» ناميده مى شوند، طایفه ديگرى هستند به نام «مؤوّله». اينان، كسانى هستند كه در تفسير آيات متشابه اسماء و صفات، ميان اثبات و نفى جمع كرده، خداى را از لوازم حاجت و امكان منزه دانسته، آيات متشابهى كه ظهور احتياج و امكان دارد بر خلاف ظاهرش حمل بر معناهايى كرده اند كه با اصول مسلّمه دين و مذهب سازگار باشد، و همين طایفه نيز، به چند شعبه منشعب شده اند. | ||
بعضى از ايشان در | بعضى از ايشان در اثبات، به عين همان چيزى كه با دليل نفى كرده اند، اكتفاء نموده اند و اين ها مفسرانى هستند كه براى اسماء و صفات، معناى عدمى، يعنى نفى نقص كرده و علم او را به معناى عدم جهل گرفته اند، و عالِم را به معناى كسى دانسته اند كه جاهل نيست، و به همين منوال، صفات ديگر خدا را معنا كرده اند. | ||
لازمه اين | لازمه اين معنا، تعطيل ذات متعالى خدا از صفات كمال است، و حال آن كه برهان هاى عقلى و ظواهر كتاب و سنت و نصوص آن دو، اين را رد مى كند و اين از اقوال صابئه است كه در اسلام رخنه كرده است. | ||
بعضى ديگر اسماء و صفات را به معانى ديگرى تفسير كرده | بعضى ديگر اسماء و صفات را به معانى ديگرى تفسير كرده اند، كه با ظواهر آن ها نمى سازد، و گفته اند: تأويل هم همين است كه انسان براى آيات متشابه و مربوط به اسماء و صفات معانيى كند، كه نه با عقل و نقل مخالفت داشته باشد، و نه با اصول مسلّم اعتقادى. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۸۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۸۳ </center> | ||
بعضى ديگر در معانى | بعضى ديگر در معانى آن ها اكتفاء كرده اند به آنچه در نقل آمده، و عقل خود را در فهم آن ها دخالت نداده اند. | ||
و اگر خواننده به خاطر داشته | و اگر خواننده به خاطر داشته باشد، در مباحث محكم و متشابه، گفتيم كه تفسير كتاب عزيز به غير خود كتاب و سنت قطعى، تفسير به رأى است، و كتاب و سنت آن را منع كرده. | ||
و بيشتر اين سه | و بيشتر اين سه طایفه كه همه را «مؤوّله» مى گويند، در آن افعال خداى تعالى كه به صفت او برگشت نمى كند، مسلك علماى سلف را كه مفوضه ناميده شدند، پيموده اند. يعنى آيات و اخبار مربوط به آن افعال را به همان ظواهرش باقى گذاشته، آنچه از مصاديقش كه در خود ما آدميان معهود است، عينا براى خدا اثبات كرده اند و اما آن افعالى كه به نحوى برگشت به صفت مى كند، تأويل نموده اند. | ||
مثلا در آيه «الرَّحمَانُ عَلَى العَرشِ استَوى»، استواء را تأويل به مانند استيلاء و استعلاء نموده اند، ولى عرش را كه فعل خدا است و به صفت او برگشت ندارد، به همان ظاهر معهودش (تختى داراى قبه و چهارپايه) باقى گذاشته اند. | |||
<span id='link145'><span> | <span id='link145'><span> | ||
ویرایش