گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:


==بیان طعنه ها و افترائات كفار باره قرآن كريم، به رسول خدا «ص» ==
==بیان طعنه ها و افترائات كفار باره قرآن كريم، به رسول خدا «ص» ==
«'''وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا إِفْكٌ افْترَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ...'''»:
«'''وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا إِفْكٌ افْترَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ...'''»:


در اين آيه، با اين كه مى توانست بفرمايد: «وَ قَالُوا»، چون قبلا در آيه: «وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً» ذكر كفار به ميان آمده بود، فرمود: «قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا» و اين، براى اشاره به اين معنا بود كه بفهماند گويندگان اين حرف ها، كفار عرب اند، نه مطلق مشركان.
در اين آيه، با اين كه مى توانست بفرمايد: «وَ قَالُوا»، چون قبلا در آيه: «وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً» ذكر كفار به ميان آمده بود، فرمود: «قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا» و اين، براى اشاره به اين معنا بود كه بفهماند گويندگان اين حرف ها، كفار عرب اند، نه مطلق مشركان.


و مشاراليه به اشاره «هَذَا»، قرآن كريم است، و اگر به اشاره اكتفاء نموده، نام و يا اوصاف آن را ذكر نكردند، منظورشان اهانت و پايين آوردن قدر و منزلت قرآن بوده.
و مشارٌ إليه به اشارۀ «هَذَا»، قرآن كريم است، و اگر به اشاره اكتفاء نموده، نام و يا اوصاف آن را ذكر نكردند، منظورشان اهانت و پايين آوردن قدر و منزلت قرآن بوده.


كلمۀ «إفك»، به معناى كلامى است كه از وجهۀ اصلى اش، منحرف شده باشد، و مراد كفار از «افك» بودن قرآن، اين است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، آن را از پيش خود درست كرده، و آن را به خدا نسبت داده.
كلمۀ «إفك»، به معناى كلامى است كه از وجهۀ اصلى اش، منحرف شده باشد، و مراد كفار از «افك» بودن قرآن، اين است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، آن را از پيش خود درست كرده، و آن را به خدا نسبت داده.


و سياق آيات، از اشاره به اين معنا خالی نيست كه مراد از «قَومٌ آخَرُون»، بعضى از اهل كتاب است. در روايات هم آمده كه «قوم آخرين»، عبارت بودند از: «عداس»، مولاى حُوَيطب بن عبدالعُزّى، و «يسار»، مولاى علاء بن حضرمى، و «جبر»، مولاى عامر، كه هر سه از اهل كتاب بودند و تورات مى خواندند. بعد از آن كه مسلمان شدند، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» با ايشان پيمان بست. در نتيجه كفار، اين حرف ها را زدند، كه اين چند نفر هم، او را در اين افتراء كمك كردند.
و سياق آيات، از اشاره به اين معنا خالی نيست كه مراد از «قَومٌ آخَرُون»، بعضى از اهل كتاب است. در روايات هم آمده كه «قوم آخرين»، عبارت بودند از:  
 
«عداس»، مولاى حُوَيطب بن عبدالعُزّى، و «يسار»، مولاى علاء بن حضرمى، و «جبر»، مولاى عامر، كه هر سه از اهل كتاب بودند و تورات مى خواندند. بعد از آن كه مسلمان شدند، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» با ايشان پيمان بست. در نتيجه كفار، اين حرف ها را زدند، كه اين چند نفر هم، او را در اين افتراء كمك كردند.


«'''فَقَد جَاءُو ظُلماً وَ زُوراً'''» - در مجمع البيان گفته: كلمۀ «جَاءَ» و كلمۀ «أتَى»، چه بسا مى شود كه معناى «فَعَلَ: كرد» را مى دهد، و به همين جهت مانند «فعل»، متعدى استعمال می شود. در نتيجه معناى آيه، اين مى شود كه: كفار، ظلم كردند و دروغ گفتند.
«'''فَقَد جَاءُو ظُلماً وَ زُوراً'''» - در مجمع البيان گفته: كلمۀ «جَاءَ» و كلمۀ «أتَى»، چه بسا مى شود كه معناى «فَعَلَ: كرد» را مى دهد، و به همين جهت مانند «فعل»، متعدى استعمال می شود. در نتيجه معناى آيه، اين مى شود كه: كفار، ظلم كردند و دروغ گفتند.
خط ۱۷۰: خط ۱۷۲:
كلمۀ «أساطِير»، جمع «اُسطُوره» است، كه به معناى «خبر نوشته شده» است، ولى بيشتر در اخبار خرافى استعمال مى شود.  
كلمۀ «أساطِير»، جمع «اُسطُوره» است، كه به معناى «خبر نوشته شده» است، ولى بيشتر در اخبار خرافى استعمال مى شود.  


و كلمۀ «اكتتاب»، به معناى كتابت و نوشتن است، و اگر نوشتن را به آن جناب نسبت داده اند، با اين كه مى دانستند آن حضرت نوشتن را نمى داند، از باب مجاز، و يا از اين باب است كه به درخواست او، ديگران نوشته باشند. همچنان كه امير مى گويد: من به فلانى چنين و چنان نوشتم، با اين كه مُنشى او، به دستور او نوشته است. به شهادت اين كه دنبالش گفتند: «فَهِىَ تُملَى عَلَيهِ بُكرَةً وَ أصِيلاً: پس اين قرآن،
و كلمۀ «اكتتاب»، به معناى كتابت و نوشتن است، و اگر نوشتن را به آن جناب نسبت داده اند، با اين كه مى دانستند آن حضرت نوشتن را نمى داند، از باب مجاز، و يا از اين باب است كه به درخواست او، ديگران نوشته باشند. همچنان كه امير مى گويد: من به فلانى چنين و چنان نوشتم، با اين كه مُنشى او، به دستور او نوشته است.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵۰ </center>
صبح و شام بر او املاء مى شود». چون اگر خودش نويسنده آن بود، ديگر املاء معنا نداشت.  
 
به شهادت اين كه دنبالش گفتند: «فَهِىَ تُملَى عَلَيهِ بُكرَةً وَ أصِيلاً: پس اين قرآن، صبح و شام بر او املاء مى شود». چون اگر خودش نويسنده آن بود، ديگر املاء معنا نداشت.  


بعضى ديگر از مفسران گفته اند: اصلا كلمۀ «اكتتاب»، به معناى استكتاب است. يعنى اين كه از كسى بخواهد برايش بنويسد.
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: اصلا كلمۀ «اكتتاب»، به معناى استكتاب است. يعنى اين كه از كسى بخواهد برايش بنويسد.
خط ۱۸۹: خط ۱۹۲:
<span id='link168'><span>
<span id='link168'><span>


==تقرير و تبيين جوابى كه خداى تعالى به كفار داده ==
==تقرير و تبيين پاسخ خداى تعالى، به كافران، در بارۀ قرآن==
«'''قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السرَّ فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً'''»:
«'''قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السرَّ فى السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً'''»:
 
در اين آيه، به رسول گرامى خود دستور مى دهد گفتار و تكذيب آنان را و طعنه اى را كه به قرآن زدند، رد كند و اثبات كند كه قرآن، افتراء به خدا، و اساطير الاولين نيست، و جمعى، آن را بر وى، املاء نكرده اند.


در اين آيه به رسول گرامى خود دستور مى دهد گفتار و تكذيب آنان را و طعنه اى را كه به قرآن زدند رد كند و اثبات كند كه قرآن افتراء به خدا، و اساطير الاولين نيست ، و جمعى آن را بر وى املاء نكرده اند.
و اگر فرمود: «'''آن را خدايى نازل كرده كه اسرار در آسمانها و زمين را مى داند'''»
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۱ </center>
معنايش اين است كه خدا امور خفيه و بواطن امور آسمانها و زمين را مى داند، تا بدين وسيله اعلام كند كه اين كتابى كه او نازل كرد مشتمل بر اسرارى است كه از عقول بشر پنهان است ، و در اين بيان تعريض و تهديدى است به اينكه در مقابل جنايت هايشان كه يكى نسبت افتراء و خرافات به قرآن دادن است ، مجازات دارند.
و اگر فرمود: «آن را خدايى نازل كرده كه اسرار در آسمان ها و زمين را مى داند»، معنايش اين است كه خدا، امور خفيه و بواطن امور آسمان ها و زمين را مى داند، تا بدين وسيله اعلام كند كه اين كتابى كه او نازل كرد، مشتمل بر اسرارى است كه از عقول بشر پنهان است. و در اين بيان، تعريض و تهديدى است به اين كه در مقابل جنايت هايشان، كه يكى نسبت افتراء و خرافات به قرآن دادن است، مجازات دارند.


و اينكه فرمود: «'''انه كان غفورا رحيما'''» تعليل اين معنا است كه چرا فورا عقوبتشان نمى كند، و در مقابل جنايت و تكذيب حق و جراءت بر خداى سبحان هنوز مهلتشان مى دهد؟ مى فرمايد: چون خدا آمرزنده و رحيم است .
و اين كه فرمود: «إنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَحِيماً»، تعليل اين معنا است كه چرا فورا عقوبتشان نمى كند، و در مقابل جنايت و تكذيب حق و جرأت بر خداى سبحان، هنوز مهلتشان مى دهد؟ مى فرمايد: چون خدا «آمرزنده» و «رحيم» است.


و معناى آيه اين است كه بگو قرآن آن طور كه شما مى گوييد افك مفترى نيست ، و از اساطير اولين هم نيست ، بلكه كتابى است نازل شده از ناحيه خداى سبحان ، كه آن را متضمن اسرارى نهانى كرده ، كه عقول شما به كنه آن پى نمى برد، و نوع درك شما به اوج رفيع آن نمى رسد، و به همين جهت اينكه مى گوييد افك است و اساطير، و چنين جسورانه آن را تكذيب مى كنيد، جنايت عظيمى مرتكب مى شويد، كه به خاطر آن مستحق عقوبت مى شويد، چيزى كه هست فعلا خدا مهلتتان داده و عقوبتتان را تاءخير انداخته ، چون او داراى صفت مغفرت و رحمت است ، و همين خود اقتضاء مى كند كه عقوبت بدكاران را تاءخير بيندازد، اين خلاصه معنايى است كه مفسرين درباره آيه كرده اند.
و معناى آيه، اين است كه: بگو قرآن آن طور كه شما مى گوييد، افك مفترى نيست، و از اساطير اولين هم نيست، بلكه كتابى است نازل شده از ناحيه خداى سبحان، كه آن را متضمن اسرارى نهانى كرده، كه عقول شما به كُنه آن پى نمى برد، و نوع درك شما به اوج رفيع آن نمى رسد.  


ولى متاءسفانه سياق ، مساعد با اين معنا نيست ، چون حاصل اين معنايى كه كردند اين شد كه آيه شريفه رد ادعاى مشركين بر افك و مفترى بودن و از اساطير بودن قرآن است ، به اين بيان كه نه ، قرآن نازل از ناحيه خدا، و مشتمل بر اسرارى نهانى است ، كه كفار نمى توانند بر آن واقف شوند، و اين در حقيقت رد ادعاى خصم است به يك ادعاى ديگر، كه يا مثل آن است و يا نامفه وم تر از آن .
و به همين جهت، اين كه مى گوييد «إفك است و اساطير»، و چنين جسورانه آن را تكذيب مى كنيد، جنايت عظيمى مرتكب مى شويد، كه به خاطر آن، مستحق عقوبت مى شويد. چيزى كه هست، فعلا خدا مهلت تان داده و عقوبت تان را تأخير انداخته. چون او داراى صفت «مغفرت» و «رحمت» است، و همين خود اقتضاء مى كند كه عقوبت بدكاران را تأخير بيندازد. اين، خلاصه معنايى است كه مفسران درباره آيه كرده اند.


علاوه بر اين تعليل به جمله «'''انه كان غفورا رحيما'''» در جايى به كار مى رود كه بخواهند علت برداشتن اصل عذاب را بيان كنند نه تاخير آن را، و مناسب براى تعليل تاءخير اسماء ديگر خدا از قبيل حليم ، و عليم است نه غفور و رحيم .
ولى متأسفانه سياق، با اين معنا مساعد نيست. چون حاصل اين معنايى كه كردند، اين شد كه آيه شريفه، ردّ ادعاى مشركان بر افك و مفترى بودن و از اساطير بودن قرآن است. به اين بيان كه: نه، قرآن نازل از ناحيه خدا، و مشتمل بر اسرارى نهانى است، كه كفار نمى توانند بر آن واقف شوند. و اين در حقيقت، ردّ ادعاى خصم است به يك ادعاى ديگر، كه يا مثل آن است و يا نامفهوم تر از آن.


پس موافق تر به مقام مباحثه و مخاصمه و دفاع ، به وسيله روشن كردن حق ، و تعليل به مغفرت و رحمت اين است كه جمله «'''انه كان غفورا رحيما'''» تعليل باشد براى اينكه چرا كتاب را نازل كرد، اتفاقا قبلا هم تصريح فرموده بود كه «'''انزله على عبده ليكون للعالمين نذيرا'''» آن را نازل كرد تا براى همه عالميان نذير باشد، و نذير بودن براى عالميان همان نبوت است ، و در چنين مقامى توصيف خود به اينكه سر آسمانها و زمين را مى داند، براى اشاره به
علاوه بر اين، تعليل به جملۀ «إنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَحِيماً» در جايى به كار مى رود كه بخواهند علت برداشتن اصل عذاب را بيان كنند، نه تأخير آن را. و مناسب براى تعليل تأخير، اسماء ديگر خدا از قبيل «حليم»، و «عليم» است، نه «غفور» و «رحيم».
 
پس موافق تر به مقام مباحثه و مخاصمه و دفاع، به وسيله روشن كردن حق، و تعليل به مغفرت و رحمت، اين است كه جمله: «إنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَحِيماً» تعليل باشد براى اين كه چرا كتاب را نازل كرد. اتفاقا قبلا هم تصريح فرموده بود كه: «أنزَلَهُ عَلَى عَبدِهِ لِيَكُونَ لِلعَالَمِينَ نَذِيراً: آن را نازل كرد تا براى همه عالَميان، نذير باشد»، و نذير بودن براى عالَميان، همان نبوت است، و در چنين مقامى، توصيف خود به اين كه سرّ آسمان ها و زمين را مى داند، براى اشاره به این نکته است که سرّ خود کفار را هم می داند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵۲ </center>
اين نكته است كه سر خود كفار را هم مى داند، و مى داند كه سر ايشان استدعاى شمول مغفرت و رحمت الهى به ايشان را دارد، و هر چند به زبان چنين تقاضايى ندارد، چون كافرند، ولى فطرت آنان طالب سعادت ، و حسن عاقبت است ، كه حقيقتش همان سعادت انسانيت مى باشد، و سعادت انسانيت با شمول مغفرت و رحمت دست مى دهد، هر چند كه بسيارى از كفار آن را از غير مغفرت و رحمت مى طلبند، و در تمتع از حيات مادى و زينت هاى ناپايدار آن جستجو مى كنند، بنابراين ، معنايى كه ما براى آيه كرديم ، آيه شريفه حجتى است برهانى بر حقيقت دعوت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، كه قرآن مشتمل بر آن است ، و بر بطلان ادعاى كفار كه آن را افك و از اساطير اولين خواندند.
و مى داند كه سرّ ايشان، استدعاى شمول مغفرت و رحمت الهى به ايشان را دارد، و هرچند به زبان چنين تقاضايى ندارد، چون كافرند، ولى فطرت آنان، طالب سعادت و حُسن عاقبت است، كه حقيقتش، همان سعادت انسانيت مى باشد. و سعادت انسانيت، با شمول مغفرت و رحمت دست مى دهد، هرچند كه بسيارى از كفار آن را از غير مغفرت و رحمت مى طلبند، و در تمتع از حيات مادى و زينت هاى ناپايدار آن جستجو مى كنند.  


و بيان حجت مذكور اين است كه : خداى سبحان سر نهفته در آسمانها و زمين را مى داند، در نتيجه اسرارى را هم كه در جبلت و فطرت شما نهفته است مى داند، و خبر دارد كه شما فطرتا دوستدار سعادت و طالب حسن عاقبتيد، و حقيقت آن سعادت همانا رستگارى در دنيا و آخرت است ، و چون خداى سبحان غفور و رحيم است ، لازمه اين دوصفتش ‍ اين است كه آنچه را كه شما به زبان فطرت ، و سرخود مى طلبيد اجابت كند، و شما را به راه رسيدن به خواسته تان هدايت فرمايد، و در نتيجه شما را به سعادتتان نائل سازد.
بنابراين، معنايى كه ما براى آيه كرديم، آيه شريفه حجتى است برهانى بر حقيقت دعوت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، كه قرآن مشتمل بر آن است، و بر بطلان ادعاى كفار كه آن را «إفك» و از «اساطير اولين» خواندند.


و اين كتاب همان راه را براى شما بيان مى كند، پس افك مفترى بر خدا نيست ، و از قبيل اساطير اولين نيز نيست ، بلكه كتابى است متضمن آنچه شما به فطرت خود مى خواهيد، و در سر خود استدعايش مى كنيد، ناگزير اگر داعى اين كتاب (رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را اجابت كنيد، مغفرت و رحمت شامل حالتان مى شود، و اگر سر پيچى نماييد از آن محروم مى مانيد.
و بيان حجت مذكور اين است كه:


پس اين قرآن كتابى است نازل از طرف خدا، چون اگر آن طور كه خود اين كتاب مى گويد نباشد، يعنى نازل از طرف خدا نباشد، و به سوى حقيقت سعادت رهنمون نباشد، و به سوى حق محض دعوت نكند، به طور مسلم بايد بياناتش مختلف شود، گاهى شما را به چيزى بخواند كه خيرتان در آن است ، يعنى شما را به سوى مغفرت و رحمت خدا بخواند، و زمانى شما را به سوى شر و ضررتان دعوت كند، يعنى به چيزى بخواند كه خشم خداى را بر مى انگيزد، و شما را مستوجب عقوبت مى كند.
خداى سبحان، سرّ نهفته در آسمان ها و زمين را مى داند. در نتيجه، اسرارى را هم كه در جبلّت و فطرت شما نهفته است، مى داند، و خبر دارد كه شما فطرتا، دوستدار سعادت و طالب حُسن عاقبت ايد، و حقيقت آن سعادت، همانا رستگارى در دنيا و آخرت است، و چون خداى سبحان، «غفور» و «رحيم» است، لازمه اين دو صفتش، اين است كه آنچه را كه شما به زبان فطرت، و سرّ خود مى طلبيد، اجابت كند، و شما را به راه رسيدن به خواسته تان هدايت فرمايد، و در نتيجه شما را به سعادتتان نائل سازد.
 
و اين كتاب، همان راه را براى شما بيان مى كند، پس افك مفترى بر خدا نيست، و از قبيل اساطير اولين نيز نيست، بلكه كتابى است متضمن آنچه شما به فطرت خود مى خواهيد، و در سرّ خود استدعايش مى كنيد. ناگزير اگر داعى اين كتاب رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» را اجابت كنيد، مغفرت و رحمت شامل حالتان مى شود، و اگر سرپيچى نماييد، از آن محروم مى مانيد.
 
پس اين قرآن، كتابى است نازل از طرف خدا. چون اگر آن طور كه خود اين كتاب مى گويد، نباشد، يعنى نازل از طرف خدا نباشد، و به سوى حقيقت سعادت رهنمون نباشد، و به سوى حق محض دعوت نكند، به طور مسلّم بايد بياناتش مختلف شود. گاهى شما را به چيزى بخواند كه خيرتان در آن است. يعنى شما را به سوى مغفرت و رحمت خدا بخواند، و زمانى شما را به سوى شر و ضررتان دعوت كند. يعنى به چيزى بخواند كه خشم خداى را بر مى انگيزد، و شما را مستوجب عقوبت مى كند.
<span id='link169'><span>
<span id='link169'><span>
==طعنه كفار به پيامبر «ص» به اينكه او همچون سايرين غذا مى خورد و... ==
«'''وَ قَالُوا مَا لِ هَذَا الرَّسولِ يَأْكلُ الطعَامَ وَ يَمْشى فى الاَسوَاقِ لَوْ لا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكلُ مِنْهَا'''»:


اين آيه حكايت طعنه اى است كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى زدند، بعد از
==طعنه كفار به پيامبر «ص»، كه او همچون دیگران غذا مى خورد و... ==
«'''وَ قَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسولِ يَأْكلُ الطعَامَ وَ يَمْشى فى الاَسوَاقِ لَوْلا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً * أَوْ يُلْقَى إِلَيْهِ كنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكلُ مِنْهَا'''»:
 
اين آيه، حكايت طعنه اى است كه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» مى زدند، بعد از آيه قبل كه طعن به قرآن را از ايشان حكايت مى كرد، و مى فرمود: «وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إن هَذَا إلّا إفكٌ افَتَريهُ...».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۳ </center>
آيه قبل كه طعن به قرآن را از ايشان حكايت مى كرد، و مى فرمود: «'''و قال الّذين كفروا ان هذا الا افك افتريه ...'''»


و اگر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) تعبير به «'''هذا الرسول '''» كردند، با اينكه رسول بودنش را قبول نداشتند، از باب تمسخر و ريشخند است .
و اگر از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به «هَذَا الرَّسُول» تعبیر كردند، با اين كه رسول بودنش را قبول نداشتند، از باب تمسخر و ريشخند است.
 
و جملۀ «مَا لِهَذَا الرَّسُولُ يَأكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمشِى فِى الأسوَاق: اين، چه رسولى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود»، استفهام از تعجب است، و وجه آن، اين است كه:
 
وثنى مذهبان، اتصال به غيب را براى بشر ممكن نمى دانستند. چون وجود او مادى، و فرو رفته در ظلمت هاى ماده، و ملوث به قذارت هاى آن است، و به همين جهت بود كه در توجه به سوى «لاهوت» متوسل به ملائكه مى شدند، و آن ها را عبادت مى كردند تا ملائكه نزد خدا شفاعتشان كنند و به خدا نزديكشان سازند.  


و جمله «'''ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق '''» - اين چه رسولى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ استفهام از تعجب است ، و وجه آن اين است كه وثنى مذهبان اتصال به غيب را براى بشر ممكن نمى دانستند، چون وجود او مادى ، و فرو رفته در ظلمتهاى ماده ، و ملوث به قذارتهاى آن است ، و به همين جهت بود كه در توجه به سوى «'''لاهوت '''» متوسل به ملائكه مى شدند، و آنها را عبادت مى كردند تا ملائكه نزد خدا شفاعتشان كنند و به خدا نزديكشان سازند، پس از نظر بت پرستان ملائكه مقربين نزد خدايند و متصل به غيب هستند، آنهايند كه مى توانند از طرف غيب رسالتى - البته اگر رسالتى باشد - بگيرند، ولى چنين چيزى براى بشر ممكن نيست .
پس از نظر بت پرستان، ملائكه مقربان نزد خدايند و متصل به غيب هستند. آن هايند كه مى توانند از طرف غيب، رسالتى - البته اگر رسالتى باشد - بگيرند، ولى چنين چيزى، براى بشر ممكن نيست.


پس از همين جا معلوم مى شود كه مرادشان از اين استفهام اين بوده كه رسالت با غذا خوردن و راه رفتن در بين مردم و كاسبى كردن براى معاش نمى سازد، چون رسالت اتصالى است غيبى ، و اتصال به غيب با علاقه مندى و ارتباط با ماديات جمع نمى شود، و جز براى ملائكه دست نمى دهد، لذا قرآن در جاى ديگرى از آنان حكايت كرده كه گفتند: «'''اگر خدا براستى رسالتى داشت ، ملائكه را نازل مى كرد'''» و يا عباراتى ديگر نظير آن .
پس از همين جا معلوم مى شود كه مرادشان از اين استفهام، اين بوده كه رسالت با غذا خوردن و راه رفتن در بين مردم و كاسبى كردن براى معاش نمى سازد. چون رسالت اتصالى است غيبى، و اتصال به غيب با علاقه مندى و ارتباط با ماديات جمع نمى شود، و جز براى ملائكه دست نمى دهد. لذا قرآن در جاى ديگرى از آنان حكايت كرده كه گفتند: «اگر خدا براستى رسالتى داشت، ملائكه را نازل مى كرد»، و يا عباراتى ديگر نظير آن.


پس اين نيز معلوم شد كه جمله «'''لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا'''» در حقيقت تنزلى است از مشركين در پيشنهاد خود، و معنايش ‍ اين است كه چگونه اين مدعى رسالت ممكن است رسول باشد با اينكه غذا مى خورد، و در بازار آمد و شد دارد و حال آنكه رسول جز ملائكه منزه از اينگونه خصال مادى نمى تواند باشد؟ حال از اين اشكال چشم مى پوشيم ، و تنزل مى كنيم و رسالتش را تسليم مى شويم ، و مى گوييم ممكن است بشر هم رسول شود، ولى حداقل كه يك فرشته بايد همراهش بيايد تا او نذير باشد، و انذار او و تبليغ رسالت از غيب به وسيله ملك انجام شود.
پس اين نيز معلوم شد كه جملۀ «لَولَا أُنزِلَ إلَيهِ مَلَكٌ فَيَكُونُ مَعَهُ نَذِيراً»، در حقيقت تنزلى است از مشركان در پيشنهاد خود، و معنايش، اين است كه: چگونه اين مدعى رسالت ممكن است رسول باشد، با اين كه غذا مى خورد، و در بازار، آمد و شد دارد و حال آن كه رسول، جز ملائكه منزّه از اين گونه خصال مادى نمى تواند باشد؟ حال از اين اشكال چشم مى پوشيم، و تنزل مى كنيم و رسالتش را تسليم مى شويم، و مى گوييم ممكن است بشر هم رسول شود، ولى حداقل كه يك فرشته بايد همراهش بيايد، تا او نذير باشد، و انذار او و تبليغ رسالت از غيب، به وسيله ملك انجام شود.


و همچنين جمله «'''او يلقى اليه كنز'''» باز تنزل از جمله قبل است ، و معنايش اين است كه گيرم رسول از جنس بشر هم مى شود، و گيرم كه احتياج به رسولى از ملك هم نداشته
و همچنين جملۀ «أو يُلقَى إلَيهِ كَنزٌ»، باز تنزل از جمله قبل است، و معنايش اين است كه: گيرم رسول از جنس بشر هم مى شود، و گيرم كه احتياج به رسولى از ملك هم نداشته باشد، ولیکن حداقل باید
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۵۴ </center>
باشد، و ليكن حداقل بايد گنجى از آسمان برايش بيفتد كه ديگر در حوائج مادى اش احتياج به تلاش در بازارها نداشته باشد، اينكه از نزول ملك و معاونتش در تبليغ رسالت آسانتر است .
گنجى از آسمان برايش بيفتد، كه ديگر در حوائج مادى اش، احتياج به تلاش در بازارها نداشته باشد. اين كه از نزول ملك و معاونتش در تبليغ رسالت آسانتر است.


و همچنين جمله «'''او تكون له جنة ياكل منها'''» باز تنزل از پيشنهاد قبلى است ، و معنايش اين است كه بر فرض هم لازم نباشد كه گنج از آسمان برايش بيفتد، لااقل بايد باغى داشته باشد كه از (حاصل ) آن بخورد، و محتاج كسب معاش نشود، اين كه از نزول گنج آسان تر است .
و همچنين جملۀ «أو تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأكُلُ مِنهَا»، باز تنزل از پيشنهاد قبلى است، و معنايش اين است كه بر فرض هم لازم نباشد كه گنج از آسمان برايش بيفتد، لااقل بايد باغى داشته باشد كه از (حاصل) آن بخورد، و محتاج كسب معاش نشود. اين كه از نزول گنج، آسان تر است.




۱۶٬۸۸۰

ویرایش