گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۲: خط ۶۲:
<span id='link380'><span>
<span id='link380'><span>


==توصيف بى خبرى و استعباد و انكار مشركين نسبت به قيامت ==
==توصيف بى خبرى و استبعاد و انكار مشركان، نسبت به قيامت ==
«'''بَلِ ادَّرَك عِلْمُهُمْ فى الاَخِرَةِ بَلْ هُمْ فى شكٍ مِّنهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ'''»:
«'''بَلِ ادَّارَك عِلْمُهُمْ فى الاَخِرَةِ بَلْ هُمْ فى شكٍ مِّنهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ'''»:


كلمه «ادارك» در اصل «تدارك بوده ، و تدارك به معناى اين است كه اجزاى چيزى يكى پس از ديگرى (مانند حلقه زنجير) بيايد تا تمام شود و چيزى از آن باقى نماند و در اينجا معناى «تدارك علمشان در آخرت» اين است كه ايشان علم خود را تا آخرين جزءش درباره غير آخرت مصرف كردند، تا بكلى تمام شد، و ديگر چيزى از آن نماند، تا با آن امر آخرت را دريابند بنا بر اين ، جمله مذكور در معناى اين آيه است كه مى فرمايد: «فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا، ذلك مبلغهم من العلم» و كلمه «عمون» جمع عمى است .
كلمۀ «إدَّارَكَ» در اصل «تَدَارَكَ» بوده، و «تدارك»، به معناى اين است كه اجزاى چيزى، يكى پس از ديگرى (مانند حلقه زنجير) بيايد تا تمام شود و چيزى از آن باقى نماند. و در اين جا، معناى «تدارك علمشان در آخرت»، اين است كه: ايشان علم خود را تا آخرين جزءش درباره غير آخرت مصرف كردند، تا به كلى تمام شد، و ديگر چيزى از آن نماند، تا با آن، امر آخرت را دريابند.  


بعد از آنكه احتجاج خداى تعالى در آيه قبل بدينجا منتهى شد كه احدى غير از خداى تعالى هنگام بعث را نمى داند و با همين جمله مشركين را مجاب كرد، در آيه مورد بحث رو به پيغمبر خود مى كند و به يادش مى آورد كه مشركين قابل خطاب نيستند و از اين مرحله ها بدورند، چون هيچ خبرى از امور آخرت ندارند، تا چه رسد به وقت و ساعت آن ، و اين بدان جهت است كه ايشان آنچه استعداد براى درك و علم داشتند، همه را در ماديات و زندگى دنيا مصرف كردند، در نتيجه نسبت به امور آخرت در جهل مطلقند، بلكه اصلا در باره آخرت ترديد مى كنند، چون از طرز احتجاجاتشان بر نبود قيامت كه جز استبعاد، اساسى ندارد، همين معنا برمى آيد، بلكه از اين بالاتر، آنان نسبت به امور آخرت كورند، يعنى خدا دلهايشان را از تصديق بدان و اعتقاد به وجود آن كور كرده است .
بنابراين، جمله مذكور، در معناى اين آيه است كه مى فرمايد: «فَأعرِض عَمَّن تَوَلَّى عَن ذِكرِنَا وَ لَم يُرِد إلَّا الحَيَوةَ الدُّنيَا ذَلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلم». و كلمۀ «عَمُون»، جمع «عمى» است.


پس از اين بيان معلوم شد كه چرا كلمه «بل» كه براى اعراض است در يك آيه تكرار شده ؟ و روشن گرديد كه مراتب محروميت مشركين از علم به آخرت مختلف است و آيه شريفه
بعد از آن كه احتجاج خداى تعالى در آيه قبل بدين جا منتهى شد كه احدى غير از خداى تعالى، هنگام بعث را نمى داند و با همين جمله مشركان را مجاب كرد، در آيه مورد بحث، رو به پيغمبر خود مى كند و به يادش مى آورد كه: مشركان، قابل خطاب نيستند و از اين مرحله ها به دورند. چون هيچ خبرى از امور آخرت ندارند، تا چه رسد به وقت و ساعت آن.
 
و اين، بدان جهت است كه ايشان آنچه استعداد براى درك و علم داشتند، همه را در ماديات و زندگى دنيا مصرف كردند. در نتيجه نسبت به امور آخرت، در جهل مطلق اند، بلكه اصلا در باره آخرت ترديد مى كنند. چون از طرز احتجاجاتشان بر نبود قيامت، كه جز استبعاد اساسى ندارد، همين معنا بر مى آيد، بلكه از اين بالاتر، آنان نسبت به امور آخرت كورند. يعنى خدا دل هايشان را از تصديق بدان و اعتقاد به وجود آن كور كرده است.
 
پس از اين بيان معلوم شد كه چرا كلمۀ «بُل»، كه براى اعراض است، در يك آيه تكرار شده؟ و روشن گرديد كه مراتب محروميت مشركان از علم به آخرت، مختلف است و آيه شريفه، آن مراتب را می فهماند
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۴ </center>
آن مراتب را مى فهماند و مى فرمايد كه مشركين در اعلا مرتبه آن محروميتند، پس معناى جمله «بل ادارك علمهم فى الا خرة» اين است كه علمى بدان ندارند، به گوششان نخورده و معناى جمله «بل هم فى شك منها» اين است كه اگر هم خبر قيامت به گوششان خورده و به دلهاشان وارد شده ، ليكن يقين بدان نيافته اند و درباره آن در شكند و تصديقش نكرده اند و معناى اينكه فرمود: «بل هم منها عمون» اين است كه اگر از اعتقاد به قيامت بى بهره شدند. به اختيار خود نشده اند و اصولا مربوط به آنان نيست ، بلكه خداى سبحان قلوبشان را از درك آن كور كرده ، و در نتيجه ديگر نخواهند توانست آن را درك كنند.
و مى فرمايد كه: مشركان، در اعلا مرتبه آن محروميت اند.  


بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از تدارك علم مشركين ، تكامل علم ايشان و رسيدنش به حد يقين است ، يعنى علم مشركين به خاطر تكامل حجتهاى ما كه بر حقيقت بعث دلالت مى كند تكامل يافته است ، و اين را از باب استهزاء فرموده ، و ليكن به نظر ما اين معنا با دنباله آن كه دو نوبت اضراب مى كند - يك بار در شك ، و يك بار در كورى آنان - نمى سازد.
پس معناى جملۀ «بَل ادَّارَكَ عِلمُهُم فِى الآخِرَة»، اين است كه علمى بدان ندارند، به گوششان نخورده. و معناى جملۀ «بَل هُم فِى شَكٍّ مِنهَا»، اين است كه اگر هم خبر قيامت به گوششان خورده و به دل هاشان وارد شده، ليكن يقين بدان نيافته اند و درباره آن در شكّ اند و تصديقش نكرده اند.  


«'''وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ ءِذَا كُنَّا تُرَاباً وَ ءَابَاؤُنَا أَ ئنَّا لَمُخْرَجُونَ لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ'''»:
و معناى اين كه فرمود: «بَل هُم مِنهَا عَمُون»، اين است كه اگر از اعتقاد به قيامت بى بهره شدند، به اختيار خود نشده اند و اصولا مربوط به آنان نيست، بلكه خداى سبحان، قلوبشان را از درك آن كور كرده، و در نتيجه، ديگر نخواهند توانست آن را درك كنند.


اين آيه شريفه ، حجتى را از مشركين حكايت مى كند كه بر نبود بعث و قيامت اقامه كرده اند و اساس آن بر استبعاد است و حاصلش اين است كه : چگونه ممكن است ما از دل زمين به صورت انسانى تام الخلقه درآييم ، همانطور كه الا ن هستيم ، با اينكه بعد از مردن ميدانيم كه همه خاك مى شويم و پدرانمان نيز همه خاك شدند؟
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «تدارك علم مشركان»، تكامل علم ايشان و رسيدنش به حدّ يقين است. يعنى علم مشركان به خاطر تكامل حجت هاى ما كه بر حقيقت بعث دلالت مى كند، تكامل يافته است، و اين را از باب استهزاء فرموده، وليكن به نظر ما، اين معنا با دنبالۀ آن كه دو نوبت اضراب مى كند - يك بار در شك، و يك بار در كورى آنان - نمى سازد.


و جمله «لقد وعدنا هذا نحن و آباءنا من قبل» حجتى ديگر است از ايشان ، كه اساس آن نيز بر استبعاد است و آن اين است كه : اين بعث را قبلا هم انبياى گذشته به ما و به پدران ما وعده دادند و چيز نو ظهورى نيست ، بلكه خيلى قديمى است و اگر درست بود و خبرى صادق بود تا به امروز اتفاق مى افتاد و مردم گذشته از قبرهايشان برمى خاستند، و چون بر نخاستند، مى فهميم كه جزو خرافاتى است كه گذشتگان آن را درست كرده اند، چون آنان خيلى در جعل اوهام و خرافات و شنيدن داستانهاى خرافى علاقهمند و حريص بودند.
«'''وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَءِذَا كُنَّا تُرَاباً وَ آبَاؤُنَا أَئنَّا لَمُخْرَجُونَ * لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلّا أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ'''»:


«'''قُلْ سِيرُوا فى الاَرْضِ فَانظرُوا كيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ'''»:
اين آيه شريفه، حجتى را از مشركان حكايت مى كند كه بر نبود بعث و قيامت اقامه كرده اند، و اساس آن، بر استبعاد است و حاصلش اين است كه: چگونه ممكن است ما از دل زمين به صورت انسانى تامّ الخلقه درآييم، همان طور كه الآن هستيم، با اين كه بعد از مُردن، می دانيم كه همه خاك مى شويم و پدرانمان نيز همه خاك شدند؟


در اين جمله ، خداى تعالى دستور مى دهد تا مشركين را در برابر انكار بعث ، تهديد و
و جملۀ «لَقَد وُعِدنَا هَذَا نَحنُ وَ آبَاءُنَا مِن قَبلُ»، حجتى ديگر است از ايشان، كه اساس آن نيز بر استبعاد است، و آن، اين است كه:
 
اين بعث را قبلا هم انبياى گذشته، به ما و به پدران ما وعده دادند و چيز نوظهورى نيست، بلكه خيلى قديمى است، و اگر درست بود و خبرى صادق بود، تا به امروز اتفاق مى افتاد و مردم گذشته از قبرهايشان بر مى خاستند. و چون برنخاستند، مى فهميم كه جزو خرافاتى است كه گذشتگان آن را درست كرده اند. چون آنان خيلى در جعل اوهام و خرافات و شنيدن داستان هاى خرافى، علاقمند و حريص بودند.
 
«'''قُلْ سِيرُوا فى الاَرْضِ فَانظرُوا كيْفَ كانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ'''»:
 
در اين جمله، خداى تعالى دستور مى دهد تا مشركان را در برابر انكار بعث، تهديد و انذار کند و دستورشان
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۵ </center>
انذار كند و دستورشان دهد كه در زمين سير كنند و عاقبت مجرمينى كه انبياء را تكذيب كردند و انذار آنان از روز قيامت را به هيچ گرفتند، ببينند، چون نظر و تفكر در عاقبت امر ايشان ، آنطور كه خانهه اى خرابشان و آباديهاى ويران و دلالت مى كند براى صاحب بصيرتى كه بخواهد عبرت بگيرد كافى است .
دهد كه در زمين سير كنند و عاقبت مجرمانى كه انبياء را تكذيب كردند و انذار آنان از روز قيامت را به هيچ گرفتند، ببينند. چون نظر و تفكر در عاقبت امر ايشان، آن طور كه خانه هاى خرابشان و آبادی هاى ويران و خالی شان دلالت مى كند، براى صاحب بصيرتى كه بخواهد عبرت بگيرد، كافى است.


و اگر در آيه شريفه از تكذيب كنندگان ، به مجرمين تعبير فرمود، خواست تا نسبت به مؤ منين كه ترك جرائم گفته اند لطف فرموده باشد، (بعضى اين چنين گفته اند)
و اگر در آيه شريفه، از تكذيب كنندگان، به «مجرمان» تعبير فرمود، خواست تا نسبت به مؤمنان كه ترك جرائم گفته اند، لطف فرموده باشد. (بعضى اين چنين گفته اند).


و ممكن هم هست بگوييم : آيه شريفه ، حجتى را بر معاد اقامه كرده ، به اين بيان كه منتهى شدن عاقبت امر مجرمين به عذاب انقراض ، خود دليل است بر اينكه جرائم و ظلمها اين اثر را در پى دارد كه صاحبش را گرفتار مؤ اخذه و عذاب كند و بطور كلى عمل چه احسان و چه ظلم براى صاحبش نگهدارى مى شود، تا روزى طبق آن محاسبه گردد و اگر حساب تمامى اعمال مردم و كيفر آنها - مخصوصا پاداش اعمال صالح - در دنيا واقع نمى شود قطعا نشاءه ديگرى هست كه در آنجا واقع خواهد شد و آن نشاءه آخرت است .
و ممكن هم هست بگوييم: آيه شريفه، حجتى را بر معاد اقامه كرده، به اين بيان كه: منتهى شدن عاقبت امر مجرمان به عذاب انقراض، خود دليل است بر اين كه جرائم و ظلم ها، اين اثر را در پى دارد كه صاحبش را گرفتار مؤاخذه و عذاب كند.  


پس آيه شريفه در معناى آيه «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار» مى باشد و مؤيد اين بيان ، جمله «عاقبة المجرمين» است ، زيرا اگر مراد، تهديد مكذبين رسالت و تحريف ايشان بود، مناسبتر آن بود كه بفرمايد: «عاقبة المكذبين»، همچنان كه قبلا نيز اشاره كرديم .
و به طور كلّى، عمل، چه احسان و چه ظلم، براى صاحبش نگه دارى مى شود، تا روزى طبق آن محاسبه گردد. و اگر حساب تمامى اعمال مردم و كيفر آن ها - مخصوصا پاداش اعمال صالح - در دنيا واقع نمى شود، قطعا نشئۀ ديگرى هست كه در آن جا واقع خواهد شد و آن «نشئۀ آخرت» است.


«'''وَ لا تحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُن فى ضيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ'''»:
پس آيه شريفه، در معناى آيه «أم نَجعَل الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالمُفسِدِينَ فِى الأرضِ أم نَجعَل المُتَّقِينَ كَالفُجَّار» مى باشد. و مؤيد اين بيان، جملۀ «عَاقِبَةُ المُجرِمِين» است. زيرا اگر مراد، تهديد مكذّبين رسالت و تحريف ايشان بود، مناسب تر آن بود كه بفرمايد: «عَاقِبَةُ المُكَذِّبِين»، همچنان كه قبلا نيز اشاره كرديم.


يعنى از اينكه ايشان اصرار بر كفر و انكار مى ورزند خيلى غم مخور و حوصله ات سر نرود كه چرا با مكرشان دعوتت را باطل نموده . مردم را از راه خدا باز مى دارند، براى اينكه هر چه مى كنند در حضور خدا مى كنند و نمى توانند خدا را به تنگ و عجز بياورند، و او به زودى كيفر اعمالشان را مى دهد.
«'''وَ لا تحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُن فى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ'''»:
پس ، آيه شريفه در اين صدد است كه رسول گرامى اش (صلى اللّه عليه و آله ) را تسليت و دلخوشى دهد و جمله «و لا تكن فى ضيق» عطف تفسير است براى ما قبلش .
 
يعنى از اين كه ايشان، بر كفر و انكار اصرار مى ورزند، خيلى غم مخور و حوصله ات سر نرود، كه چرا با مكرشان دعوتت را باطل نموده، مردم را از راه خدا باز مى دارند. براى اين كه هرچه مى كنند، در حضور خدا مى كنند و نمى توانند خدا را به تنگ و عجز بياورند، و او به زودى، كيفر اعمالشان را مى دهد.
 
پس آيه شريفه، در اين صدد است كه به رسول گرامى اش «صلى اللّه عليه و آله»، تسليت و دلخوشى دهد. و جملۀ «وَ لَا تَكُن فِى ضَيقٍ»، عطف تفسير است براى ماقبلش.


«'''وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ'''»:
«'''وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ'''»:
ظاهرا مراد از «وعد»، وعده به عذاب مجازات است اعم از عذاب در دنيا و آخرت و
 
ظاهرا مراد از «وعد»، وعدۀ به عذاب مجازات است، اعم از عذاب در دنيا و آخرت. و سياق، مؤيّد اين معناست. بقيه الفاظ آيه روشن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۵۶ </center>
سياق ، مويد اين معناست ، بقيه الفاظ آيه روشن است .
سياق ، مويد اين معناست ، بقيه الفاظ آيه روشن است .
خط ۱۶۱: خط ۱۷۵:
ثالثا: اينكه هر كس حجتهاى حق را چه از آيات آفاق باشد و چه از آيات انفس ، با سلامت عقل تعقل كند و آنگاه با ايمان و انقياد تسليم آن شود، چنين كسى از مردگان و از مهر شدگان ، كه خدا بر گوش و چشمشان مهر نهاده نيست .
ثالثا: اينكه هر كس حجتهاى حق را چه از آيات آفاق باشد و چه از آيات انفس ، با سلامت عقل تعقل كند و آنگاه با ايمان و انقياد تسليم آن شود، چنين كسى از مردگان و از مهر شدگان ، كه خدا بر گوش و چشمشان مهر نهاده نيست .
<span id='link382'><span>
<span id='link382'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در تفسير قمى در ذيل جمله «و سلام على عباده الذين اصطفى» آورده كه امام فرمود: منظور از اين بندگان آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) هستند.
در تفسير قمى در ذيل جمله «و سلام على عباده الذين اصطفى» آورده كه امام فرمود: منظور از اين بندگان آل محمد (صلى اللّه عليه و آله ) هستند.
۱۶٬۳۴۰

ویرایش