۱۷٬۰۶۹
ویرایش
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۳: | ||
وى، مسلمان شد و از ترس خاندانش، قبل از آن كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» مهاجرت كند، به مدينه هجرت نمود. مادرش، اسماء دختر مخرمة بن ابى جندل تميمى سوگند خورد كه هرگز غذا و آبى نخورد، و سر خود را نشويد، و هرگز در زير سقف قرار نگيرد، تا وى به نزدش برگردد. | وى، مسلمان شد و از ترس خاندانش، قبل از آن كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» مهاجرت كند، به مدينه هجرت نمود. مادرش، اسماء دختر مخرمة بن ابى جندل تميمى سوگند خورد كه هرگز غذا و آبى نخورد، و سر خود را نشويد، و هرگز در زير سقف قرار نگيرد، تا وى به نزدش برگردد. | ||
وقتى دو پسر ديگرش، كه از شوهر ديگر داشت، يعنى | وقتى دو پسر ديگرش، كه از شوهر ديگر داشت، يعنى «ابوجهل» و «حارث»، پسران هشام از جريان خبردار شدند، و جزع و بیتابى مادر را ديدند، سوار شدند و به تعقيب او رفتند، تا به مدينه رسيدند، و در مدينه برادر را ديده، داستان مادر را بدو گفتند. | ||
عياش، زير بار نمى رفت، تا در آخر از برادران پيمان محكم گرفت كه به دين او كارى نداشته باشند. آنگاه با برادران روانه مكه شد. از سوى ديگر، مادرش اعتصاب غذا را تا سه روز بيشتر ادامه نداد، و بعد از سه روز غذا خورد، و آب نوشيد. | |||
و اما عياش، همين كه از مدينه بيرون آمد، برادران او را گرفته و دست ها و پاهايش را محكم بستند، و سپس هر يك، صد تازيانه به او زدند، كه بايد از دين محمد بيزارى جويى. عياش از شدت ناراحتى، بيزارى جست و آنچه كه نبايد بگويد، گفت. پس آيه شريفه نازل شد. | و اما عياش، همين كه از مدينه بيرون آمد، برادران او را گرفته و دست ها و پاهايش را محكم بستند، و سپس هر يك، صد تازيانه به او زدند، كه بايد از دين محمد بيزارى جويى. عياش از شدت ناراحتى، بيزارى جست و آنچه كه نبايد بگويد، گفت. پس آيه شريفه نازل شد. |
ویرایش