۱۷٬۰۰۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
«''' و اخفض جناحك | «''' و اخفض جناحك للمؤمنين '''» - مفسرين گفته انداين جمله كنايه است از تواضع و نرمخويى و بدين جهت تواضع را «خفض جناح» ناميده اند كه مرغ وقتى مى خواهد جوجه هايش را در آغوش بگيرد پر و بال خود را باز مى كند و بر سر جوجه ها مى گستراند، و خود را تسليم آن ها مى كند. | ||
«''' و قل انى انا النذير المبين '''» - يعنى من ادعايى جز اين ندارم كه نذيرى هستم تا شما را انذار كنم و از عذاب خداى سبحان بترسانم | |||
ليكن هر چند اين معنا كه مفسرين كرده اند با آياتى ديگر تاييد مى شود، چنان كه در وصف رسول خدا مى فرمايد: «فبما رحمة من الله لنت لهم». و نيز فرمايد: «بالمؤمنين رؤف رحيم». الا اين كه آنچه كه در نظير اين آيه آمده، و مى توان خفض جناح را بر آن حمل كرد عبارت است از صبر و خويشتندارى و سازگارى با مؤمنين، و اين صبر با اين معنا مناسبت دارد كه كنايه باشد از زير بال گرفتن مؤمنين، و همه هم خود را مصروف و منحصر در معاشرت و تربيت و تاديب ايشان به آداب الهى نمودن، و يا كنايه باشد از ملازمت با آنان و تنها نگذاشتن و جدا نشدن از ايشان، همچنان كه مرغ وقتى خفض جناح مى كند ديگر پرواز را تعطيل كرده از جوجه هايش جدا نمى شود. | |||
و خداى تعالى در اين باره فرموده: «و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالعشى يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحيوة الدنيا» | |||
«''' و قل انى انا النذير المبين '''» - يعنى من ادعايى جز اين ندارم كه نذيرى هستم تا شما را انذار كنم و از عذاب خداى سبحان بترسانم. مبينى هستم تا آنچه را كه بدان محتاج هستيد بيان كنم، و بيش از اين حرف و ادعايى ندارم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۵ </center> | ||
پس اين چهار دستور، يعنى رغبت نكردن به متاع دنيوى كه نزد كفار | پس اين چهار دستور، يعنى رغبت نكردن به متاع دنيوى كه نزد كفار است، غصه نخوردن از كفر و استهزاى ايشان، خفض جناح براى مؤمنين، و روشن ساختن ماموريت خود، همان صفح جميلى است كه براى كسى مثل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سزاوار است، زيرا اگر يك پيغمبرى (كه خاتم پيغمبران هم هست) يكى از اين چهار خصوصيت را نداشته باشد امر دعوتش مختل مى گردد. | ||
و از همين جا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: | |||
كَمَا أَنزَلْنَا عَلى الْمُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْءَانَ عِضِينَ | و از همين جا روشن مى شود اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: «فاصفح الصفح الجميل» با آيه شمشير كشيدن نسخ شده، صحيح نيست. زيرا صفح جميل آنطور كه آيه «لا تمدن عينيك» تفسيرش كرد به اعتبار خود باقى است ، حتى بعد از نازل شدن آيه شمشير و اعلام جهاد نيز قوت خود را از دست نداده، و هيچ دليلى ندارد كه بگوئيم نسخ شده. | ||
مجمع البيان گفته است : كلمه | |||
مقصود از | «'''كَمَا أَنزَلْنَا عَلى الْمُقْتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْءَانَ عِضِينَ'''»: | ||
«''' كما انزلنا على المقتسمين '''» - سياق كلام بى اشاره به اين معنا نيست كه اين جمله متعلق است به جمله مقدر كه جمله | |||
مجمع البيان گفته است: كلمه «عضين» جمع «عضه» است و اصل عضه «عضوه» بوده، «واو» آن را انداخته اند و به همين جهت جمع آن با نون آمده، همچنان كه در «عزه» گفته شده است عزون. چون اصل عزه نيز، عزوه بوده، و «تعضيه» به معناى تفريق است، و از «اعضاء» گرفته شده كه هر يك از ديگرى جداست. | |||
پس اگر بگوئيم «عضيت الشى ء» معنايش اين است كه من فلان چيز را متفرق و عضو عضو كردم، رؤبة (كه يكى از شعراء است در يك بيت خود) گفته است: «و ليس دين الله بالمعضى»: دين خدا تفرقه پذير نيست»، اين بود محل حاجت ما از گفتار صاحب مجمع. | |||
==مقصود از «مقتسمين» و وجه نامگذاری آنان، به اين نام== | |||
«''' كما انزلنا على المقتسمين '''» - سياق كلام بى اشاره به اين معنا نيست كه اين جمله متعلق است به جمله مقدر كه جمله «و قل انى انا النذير المبين» بدان اشاره دارد. پس معناى جمله مورد بحث اين مى شود كه: من ترساننده اى هستم كه شما را از آن عذابى كه قبلا بر مقتسمين نازل شده بود مى ترسانم و مقصود از مقتسمين همان هايند كه خداى تعالى در جمله «الذين جعلوا القرآن عضين» توصيف شان كرده، و به طورى كه در روايات آمده طائفه اى از قريش بودند كه قرآن را پاره پاره كرده، عده اى گفتند سحر است، عده اى ديگر گفتند افسانه هاى گذشتگان است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۶ </center> | ||
جمعى گفتند ساختگى است | جمعى گفتند ساختگى است. و نيز راه ورودى به مكه را قسمت قسمت كردند، در موسم حج هر چند نفرى سر راهى را گرفتند تا نگذارند مردم نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بروند، و به زودى روايات مذكور در بحث روايتى خواهد آمد ان شاء الله تعالى. | ||
بعضى هم گفته اند: | |||
ليكن اين حرف وقتى درست است كه سوره مورد بحث در مدينه نازل شده باشد، و حال | بعضى هم گفته اند: «جمله كما انزلنا على المقتسمين» متعلق به قبل است آن جا كه مى فرمود: «و لقد آتيناك سبعا من المثانى»، و معنايش اين است كه ما قرآن را بر تو نازل كرديم آن طور كه بر مقتسمين نازل كرديم. و بنابر اين معنا، مقصود از مقتسمين، يهود و نصارى هستند كه قرآن را قسمت قسمت نموده گفتند به بعض آن ايمان داريم ولى به بعضى ديگرش ايمان نداريم. | ||
بعضى ديگر گفته اند: وجه تسميه | |||
پس ظاهر اين است كه دو آيه مورد بحث قومى را ياد آورى مى كنند كه در اوائل بعثت بر عليه بعثت و براى خاموشى نور قرآن قيام كرده بودند، و آن را پاره پاره كردند، تا به اين وسيله مردم را از راه خدا باز دارند، و خداوند هم عذاب را بر ايشان نازل كرده و هلاكشان نموده | ليكن اين حرف وقتى درست است كه سوره مورد بحث در مدينه نازل شده باشد، و حال آن كه در مكه نازل شده و در آن روز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گرفتار مخالفت هاى يهود و نصارى نشده بود. و لذا مى بينيم آيه اى كه اين معنا را از يهود و نصارى نقل مى كند كه گفتند: «آمنوا بالذى انزل على الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره» - و نظائر آن ، همه بعد از هجرت و در مدينه نازل شده است، و دليل بر گفتار ما كه سوره مورد بحث در مكه نازل شده خود سياق آيات آن است. | ||
دستور علنى كردن دعوت به | |||
فَاصدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِض عَنِ الْمُشرِكِينَ | بعضى ديگر گفته اند: وجه تسميه «مقتسمين» به اين اسم اين است كه انبياى خداى را و همچنين كتاب هاى آنان را جزء جزء كردند، به بعضى ايمان آوردند، و به بعضى ديگر كفر ورزيدند. ليكن اين حرف هم صحيح نيست، زيرا در معرفى مقتسمين فرموده: آن هايى كه قرآن را پاره پاره مى كنند، نه آن هائى كه انبياء و كتب انبياء را پاره پاره مى كنند. | ||
پس ظاهر اين است كه دو آيه مورد بحث قومى را ياد آورى مى كنند كه در اوائل بعثت بر عليه بعثت و براى خاموشى نور قرآن قيام كرده بودند، و آن را پاره پاره كردند، تا به اين وسيله مردم را از راه خدا باز دارند، و خداوند هم عذاب را بر ايشان نازل كرده و هلاكشان نموده است، آنگاه در باره مآل كار ايشان فرموده: «فو ربك لنسئلنهم اجمعين عما كانوا يعملون». | |||
====دستور علنى كردن دعوت به پيامبر«ص»== | |||
«'''فَاصدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِض عَنِ الْمُشرِكِينَ'''»: | |||
در مجمع البيان گفته : كلمه «'''صدع '''» و «'''فرق '''» و «'''فصل '''» بيك معنا است ، و معناى «'''فلان صدع بالحق '''»، اين است كه فلانى حق را بى پرده و آشكارا گفت . | در مجمع البيان گفته : كلمه «'''صدع '''» و «'''فرق '''» و «'''فصل '''» بيك معنا است ، و معناى «'''فلان صدع بالحق '''»، اين است كه فلانى حق را بى پرده و آشكارا گفت . | ||
و اين آيه تفريع بر مطالب قبل است ، و حق هم همين بود كه بر آنها تفريع شود، براى اينكه غرض از سوره در حقيقت همين علنى كردن رسالت است ، بنا بر اين معناى آيه چنين مى شود: حال كه مطلب بدان قرار بود كه گفته شد، يعنى حال كه تو مامور به صفح جميل شدى و خود را به عنوان نذير از عذاب ما - آن عذابى كه بر مقتسمين نازل شد - معرفى نمودى ديگر مترس ، و كلمه حق را اظهار و دعوت خود را علنى كن . | و اين آيه تفريع بر مطالب قبل است ، و حق هم همين بود كه بر آنها تفريع شود، براى اينكه غرض از سوره در حقيقت همين علنى كردن رسالت است ، بنا بر اين معناى آيه چنين مى شود: حال كه مطلب بدان قرار بود كه گفته شد، يعنى حال كه تو مامور به صفح جميل شدى و خود را به عنوان نذير از عذاب ما - آن عذابى كه بر مقتسمين نازل شد - معرفى نمودى ديگر مترس ، و كلمه حق را اظهار و دعوت خود را علنى كن . | ||
از اين بيان روشن مى شود كه : جمله «'''انا كفيناك المستهزئين '''» در مقام تعليل براى جمله «'''فاصدع ...'''» است ، همچنانكه كلام هم اشعار و بلكه دلالت دارد بر اينكه اين «'''مستهزئين '''» همان مقتسمين اند كه قبلا اسمشان برده شد، و معناى آيه اين است كه حال كه مطلب بدين قرار بود كه گفته شد، پس ديگر درنگ مكن ، و دعوت به حق را علنى ساز، و از مشركين روى برتاب ، و كلمه «'''انا'''» به معناى : «'''لانا'''» است ، براى اينكه ما شر مستهزئين را از تو كفايت كرديم ، و ايشان را به عذاب خود هلاك مى سازيم ، و اين مستهزئين همانهايند كه «'''يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون : با خدا خدايانى ديگر ميگيرند، پس به زودى خواهند فهميد'''». | از اين بيان روشن مى شود كه : جمله «'''انا كفيناك المستهزئين '''» در مقام تعليل براى جمله «'''فاصدع ...'''» است ، همچنانكه كلام هم اشعار و بلكه دلالت دارد بر اينكه اين «'''مستهزئين '''» همان مقتسمين اند كه قبلا اسمشان برده شد، و معناى آيه اين است كه حال كه مطلب بدين قرار بود كه گفته شد، پس ديگر درنگ مكن ، و دعوت به حق را علنى ساز، و از مشركين روى برتاب ، و كلمه «'''انا'''» به معناى : «'''لانا'''» است ، براى اينكه ما شر مستهزئين را از تو كفايت كرديم ، و ايشان را به عذاب خود هلاك مى سازيم ، و اين مستهزئين همانهايند كه «'''يجعلون مع الله الها آخر فسوف يعلمون : با خدا خدايانى ديگر ميگيرند، پس به زودى خواهند فهميد'''». | ||
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّك يَضِيقُ صدْرُك بِمَا يَقُولُونَ | |||
«'''وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّك يَضِيقُ صدْرُك بِمَا يَقُولُونَ'''»: | |||
در اين جمله براى بار دوم اندوه و تنگ حوصلگى آن جناب را از استهزاى آنان پيش مى كشد تا مزيد عنايت خود را نسبت به تسليت و دلخوش كردن آن جناب و تقويت روحش برساند. و خداى سبحان در كلام خود و مخصوصا در سوره هاى مكى بسيار آن جناب را تسليت داده ، و اين به خاطر آن صدمات زيادى است كه ايشان در مكه با آن مواجه مى شده . | در اين جمله براى بار دوم اندوه و تنگ حوصلگى آن جناب را از استهزاى آنان پيش مى كشد تا مزيد عنايت خود را نسبت به تسليت و دلخوش كردن آن جناب و تقويت روحش برساند. و خداى سبحان در كلام خود و مخصوصا در سوره هاى مكى بسيار آن جناب را تسليت داده ، و اين به خاطر آن صدمات زيادى است كه ايشان در مكه با آن مواجه مى شده . | ||
فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ كُن مِّنَ | |||
«'''فَسبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك وَ كُن مِّنَ الساجِدِينَ وَ اعْبُدْ رَبَّك حَتى يَأْتِيَك الْيَقِينُ'''»: | |||
خداى سبحان به پيامبر گرامى خود سفارش مى فرمايد كه او را تسبيح و حمد گويد و سجده و عبادت كند و اين مراسم را ادامه دهد، | خداى سبحان به پيامبر گرامى خود سفارش مى فرمايد كه او را تسبيح و حمد گويد و سجده و عبادت كند و اين مراسم را ادامه دهد، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۸ </center> | ||
و از اينكه اين سفارش را متفرع بر تنگ حوصلگى از زخم زبانهاى كفار نموده ، معلوم مى شود كه تسبيح و حمد خدا و سجده و عبادت ، در زايل كردن اندوه و سبك كردن مصيبت ، اثر دارد. | و از اينكه اين سفارش را متفرع بر تنگ حوصلگى از زخم زبانهاى كفار نموده ، معلوم مى شود كه تسبيح و حمد خدا و سجده و عبادت ، در زايل كردن اندوه و سبك كردن مصيبت ، اثر دارد. | ||
در آيات سابق سفارش به صفح و صبر كرده بود، و اين امر به صبر، از آيه «'''و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين : پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود'''». | در آيات سابق سفارش به صفح و صبر كرده بود، و اين امر به صبر، از آيه «'''و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين : پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود'''». | ||
نيز استفاده مى شود، زيرا ظاهر آن اين است كه امر به صبر در عبوديت تا مدتى معين است كه پس از آمدن يقين تمام مى شود. | نيز استفاده مى شود، زيرا ظاهر آن اين است كه امر به صبر در عبوديت تا مدتى معين است كه پس از آمدن يقين تمام مى شود. | ||
بنا بر اين ، كلام مورد بحث قريب المضمون با آيه «'''استعينوا بالصبر و الصلوة '''» مى شود، كه دستور دفع شدايد و مقاومت در برابر حوادث است . | بنا بر اين ، كلام مورد بحث قريب المضمون با آيه «'''استعينوا بالصبر و الصلوة '''» مى شود، كه دستور دفع شدايد و مقاومت در برابر حوادث است . | ||
با اين بيان اين نظريه تاييد مى شود كه مراد از ساجدين در آيه مورد بحث ، نمازگزاران است ، و دستور دستور به نماز خواندن است نه تنها سجده ، و اگر نماز را سجده ناميده به خاطر اين است كه سجده افضل اجزاى نماز است ، و مقصود از تسبيح و تحميد، تسبيح و تحميد زبانى است مانند گفتن سبحان الله و الحمد لله و امثال آن . بله اگر مراد از كلمه صلات در آيه اى كه از سوره بقره نقل كرديم توجه به خداى سبحان باشد ممكن است مراد از تسبيح و تحميد - و يا آن دو با سجده - معناى لغوى آنها باشد، كه در تسبيح منزه داشتن خدا و در تحميد ثناى او در برابر نعمتهاى او، و در سجده تذلل و اظهار ذلت عبوديت است . | با اين بيان اين نظريه تاييد مى شود كه مراد از ساجدين در آيه مورد بحث ، نمازگزاران است ، و دستور دستور به نماز خواندن است نه تنها سجده ، و اگر نماز را سجده ناميده به خاطر اين است كه سجده افضل اجزاى نماز است ، و مقصود از تسبيح و تحميد، تسبيح و تحميد زبانى است مانند گفتن سبحان الله و الحمد لله و امثال آن . بله اگر مراد از كلمه صلات در آيه اى كه از سوره بقره نقل كرديم توجه به خداى سبحان باشد ممكن است مراد از تسبيح و تحميد - و يا آن دو با سجده - معناى لغوى آنها باشد، كه در تسبيح منزه داشتن خدا و در تحميد ثناى او در برابر نعمتهاى او، و در سجده تذلل و اظهار ذلت عبوديت است . | ||
توضيح اينكه مراد از «'''يقين '''» در آيه : «'''و اعبد ربك حتى ياءتيك اليقين '''» مرگ است | توضيح اينكه مراد از «'''يقين '''» در آيه : «'''و اعبد ربك حتى ياءتيك اليقين '''» مرگ است | ||
و اما اينكه فرمود: «'''و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين '''» اگر مراد از آن ، امر به عبادت باشد جمله مزبور به منزله تفسير براى آيه قبلى مى شود، و اگر مقصود، اخذ به عبوديت باشد - همچنانكه ظاهر سياق هم همين است و مخصوصا سياق آيات قبلى آن ، كه دستور به صفح و اعراض از مشركين را مى داد كه لازمه اش صبر است - در اين صورت جمله مذكور به قرينه قيد «'''حتى ياتيك اليقين '''» دستور سلوك در منهج تسليم و اطاعت و قيام به لوازم عبوديت خواهد بود. | و اما اينكه فرمود: «'''و اعبد ربك حتى ياتيك اليقين '''» اگر مراد از آن ، امر به عبادت باشد جمله مزبور به منزله تفسير براى آيه قبلى مى شود، و اگر مقصود، اخذ به عبوديت باشد - همچنانكه ظاهر سياق هم همين است و مخصوصا سياق آيات قبلى آن ، كه دستور به صفح و اعراض از مشركين را مى داد كه لازمه اش صبر است - در اين صورت جمله مذكور به قرينه قيد «'''حتى ياتيك اليقين '''» دستور سلوك در منهج تسليم و اطاعت و قيام به لوازم عبوديت خواهد بود. | ||
بنا بر اين احتمال ، مراد از آمدن يقين ، رسيدن اجل مرگ است كه با فرا رسيدنش غيب ، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عيان مى شود، | بنا بر اين احتمال ، مراد از آمدن يقين ، رسيدن اجل مرگ است كه با فرا رسيدنش غيب ، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عيان مى شود، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۸۹ </center> | ||
مؤ يد اين احتمال هم تفريع «'''فاصفح الصفح الجميل '''» بر جمله قبليش ، يعنى «'''و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لا تية '''» است زيرا در حقيقت از اين جهت امر به عفو و صبر در برابر گفته هاى آنان فرموده كه براى ايشان روزى است كه در آن روز از ايشان انتقام مى گيرد، و اعمال ناروايشان را كيفر مى دهد. و خلاصه معناى آيه اين مى شود كه : تو بر عبوديت خود ادامه بده و همچنان بر اطاعتت و اجتنابت از معصيت صبر كن ، و نيز همچنان بر آنچه كه ايشان مى گويند تحمل كن تا مرگت فرا رسد و به عالم يقين منتقل شوى ، آن وقت مشاهده كنى كه خدا با آنان چه معامله اى مى كند. | مؤ يد اين احتمال هم تفريع «'''فاصفح الصفح الجميل '''» بر جمله قبليش ، يعنى «'''و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لا تية '''» است زيرا در حقيقت از اين جهت امر به عفو و صبر در برابر گفته هاى آنان فرموده كه براى ايشان روزى است كه در آن روز از ايشان انتقام مى گيرد، و اعمال ناروايشان را كيفر مى دهد. و خلاصه معناى آيه اين مى شود كه : تو بر عبوديت خود ادامه بده و همچنان بر اطاعتت و اجتنابت از معصيت صبر كن ، و نيز همچنان بر آنچه كه ايشان مى گويند تحمل كن تا مرگت فرا رسد و به عالم يقين منتقل شوى ، آن وقت مشاهده كنى كه خدا با آنان چه معامله اى مى كند. | ||
و از اينكه فرا رسيدن مرگ را به عبارت «'''تا يقين برايت بيايد'''» تعبير كرده نيز اشعار بر اين معنا هست ، براى اينكه در اين جمله عنايت بر اين است كه مرگ در دنبال تو و طالب تو است ، و به زودى به تو مى رسد، پس بايد همچنان پروردگارت را عبادت بكنى تا او به تو برسد، و اين يقين همان عالم آخرت است كه عالم يقين عمومى ماوراء حجاب است ، نه اينكه مراد از يقين آن يقينى باشد كه با تفكر، و يا رياضت و عبادت به دست مى آيد. | و از اينكه فرا رسيدن مرگ را به عبارت «'''تا يقين برايت بيايد'''» تعبير كرده نيز اشعار بر اين معنا هست ، براى اينكه در اين جمله عنايت بر اين است كه مرگ در دنبال تو و طالب تو است ، و به زودى به تو مى رسد، پس بايد همچنان پروردگارت را عبادت بكنى تا او به تو برسد، و اين يقين همان عالم آخرت است كه عالم يقين عمومى ماوراء حجاب است ، نه اينكه مراد از يقين آن يقينى باشد كه با تفكر، و يا رياضت و عبادت به دست مى آيد. | ||
اين را گفتيم تا معلوم شود اينكه بعضى پنداشته اند كه : آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه عبادت تا وقتى لازم است كه يقين نيامده باشدو همينكه انسان يقين پيدا كرد ديگر نماز و روزه واجب نيست . پندار و رأ ى فاسدى است ، براى اينكه اگر مقصود از يقين ، آن يقين معمولى باشد كه گفتيم از راه تفكر يا عبادت ، در نفس پديد مى آيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در هر حال آن يقين را داشته ، و آيه شريفه كه خطابش به شخص رسول اكرم است مى فرمايد عبادت كن تا يقين برايت بيايد، چطور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) يقين نداشته با اينكه آيات بسيارى از كتاب خدا او را از موقنين و همواره بر بصيرت و بر بينه اى از پروردگارش ، و معصوم و مهتدى به هدايت الهى و امثال اين اوصاف دانسته است . | |||
اين را گفتيم تا معلوم شود اينكه بعضى پنداشته اند كه : آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه عبادت تا وقتى لازم است كه يقين نيامده باشدو همينكه انسان يقين پيدا كرد ديگر نماز و روزه واجب نيست . پندار و رأ ى فاسدى است ، براى اينكه اگر مقصود از يقين ، آن يقين معمولى باشد كه گفتيم از راه تفكر يا عبادت ، در نفس پديد مى آيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در هر حال آن يقين را داشته ، و آيه شريفه كه خطابش به شخص رسول اكرم است مى فرمايد عبادت كن تا يقين برايت بيايد، چطور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) يقين نداشته با اينكه آيات بسيارى از كتاب خدا او را از موقنين و همواره بر بصيرت و بر بينه اى از پروردگارش ، و معصوم و مهتدى به هدايت الهى و امثال اين اوصاف دانسته است. | |||
و ما ان شاء الله تعالى بعد از بحث روايتى زير، بحثى جداگانه از نظر عقل در پيرامون دوام تكليف عنوان خواهيم كرد و اثبات خواهيم نمود كه نظريه فوق تا چه حد مخدوش و غلط است . | و ما ان شاء الله تعالى بعد از بحث روايتى زير، بحثى جداگانه از نظر عقل در پيرامون دوام تكليف عنوان خواهيم كرد و اثبات خواهيم نمود كه نظريه فوق تا چه حد مخدوش و غلط است . | ||
بحث روايتى | بحث روايتى | ||
روايتى در توضيح معناى «'''فاصفح الصفحالجميل '''» و «'''سبع مثالى '''» و مراد از مقتسمين )) | روايتى در توضيح معناى «'''فاصفح الصفحالجميل '''» و «'''سبع مثالى '''» و مراد از مقتسمين )) |
ویرایش