گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۹۲: خط ۹۲:
<span id='link187'><span>
<span id='link187'><span>


==قضاوت و حكم داوود «ع» و سپس استغفار و انابه او ==
==ماجرای قضاوت حضرت داود «ع»، و استغفار و انابۀ او ==
قَالَ لَقَدْ ظلَمَك بِسؤَالِ نَعْجَتِك إِلى نِعَاجِهِ ... وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ
«'''قَالَ لَقَدْ ظلَمَك بِسُؤالِ نَعْجَتِك إِلى نِعَاجِهِ ... وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ'''»:


اين آيه شريفه حكايت پاسخى است كه داوود (عليه السلام ) به مساءله آن قوم داده ، و بعيد نيست كه پاسخ او قضاوت و حكمى تقديرى بوده ، چون اگر چنين نبود، جا داشت از طرف مقابل هم بخواهد تا دعوى خود را شرح دهد و بعدا بين آن دو قضاوت كند.
اين آيه شريفه، حكايت پاسخى است كه داوود «عليه السلام»، به مسأله آن قوم داده، و بعيد نيست كه پاسخ او، قضاوت و حكمى تقديرى بوده. چون اگر چنين نبود، جا داشت از طرف مقابل هم بخواهد تا دعواى خود را شرح دهد و بعدا بين آن دو، قضاوت كند.


آرى ، ممكن است داوود (عليه السلام ) از قرائنى اطلاع داشته كه صاحب نود و نه گوسفند محق است ، و حق دارد آن يك گوسفند را از ديگرى طلب كند و ليكن از آنجا كه صاحب يك گوسفند سخن خود را طورى آورد كه رحمت و عطوفت داوود را برانگيخت ، لذا به اين پاسخ مبادرت كرد كه اگر اين طور باشد كه تو مى گويى او به تو ستم كرده.
آرى، ممكن است داوود «عليه السلام»، از قرائنى اطلاع داشته، كه صاحب نود و نه گوسفند، محق است و حق دارد آن يك گوسفند را از ديگرى طلب كند، وليكن از آن جا كه صاحب يك گوسفند، سخن خود را طورى آورد كه رحمت و عطوفت داوود را برانگيخت، لذا به اين پاسخ مبادرت كرد كه اگر اين طور باشد كه تو مى گويى، او به تو ستم كرده.


پس لامى كه بر سر جمله ((لقد ظلمك (( آمده لام قسم است ، و سؤالى كه در آيه آمده و فرموده : ((بسؤ ال (( - به طورى كه گفته اند - متضمن معناى اضافه است ، و به همين جهت با كلمه ((الى (( به مفعول دوم متعدى شده ، پس معنا چنين مى شود: سوگند مى خورم كه او به تو ظلم كرده كه سؤ ال كرده اضافه كنى ميش خود را بر ميش هايش .
پس «لامى» كه بر سرِ جملۀ «لَقَد ظَلَمَكَ» آمده، «لام» قسم است و سؤالى كه در آيه آمده و فرموده: «بِسُؤال» - به طورى كه گفته اند - متضمن معناى اضافه است، و به همين جهت، با كلمۀ «إلَى» به مفعول دوم متعدى شده. پس معنا چنين مى شود: سوگند مى خورم كه او به تو ظلم كرده، كه سؤال كرده اضافه كنى ميش خود را بر ميش هايش.


((و ان كثيرا من الخلطاء ليبغى بعضهم على بعض ، الا الّذين آمنوا و عملوا الصالحات و قليل ما هم (( - اين قسمت تتمه كلام داوود (عليه السلام ) است كه با آن ، گفتار اول خود را روشن مى كند. و كلمه ((خلطاء(( به معناى شريكها است كه مال خود را با هم خلط مى كنند.
«'''وَ إنّ كَثِيراً مِنَ الخُلَطَاءِ لَيَبغِى بَعضُهُم عَلى بَعضٍ إلّا الّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ وَ قَلِيلٌ مَا هُم'''» - اين قسمت، تتمۀ كلام داوود «عليه السلام» است كه با آن، گفتار اول خود را روشن مى كند. و كلمۀ «خُلَطَاء»، به معناى شريك ها است، كه مال خود را با هم، خلط مى كنند.


وَ ظنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّهُ فَاستَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعاً وَ أَنَاب
«'''وَ ظنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاستَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعاً وَ أَنَاب'''»:


يعنى داوود بدانست كه ما او را با اين واقعه بيازموديم ؛ چون كلمه ((فتنه (( به معناى امتحان است و كلمه ((ظن (( هم در خصوص اين آيه به معناى علم است .
يعنى: داوود بدانست كه ما، او را با اين واقعه بيازموديم. چون كلمۀ «فتنه»، به معناى امتحان است و كلمه «ظنّ» هم، در خصوص اين آيه، به معناى «علم» است.


ولى بعضى گفته اند: كلمه ((ظن (( به همان معناى معروف است (كه در فارسى به معناى پندار است ) و پندار غير از علم است ((.
ولى بعضى گفته اند: كلمۀ «ظَنّ»، به همان معناى معروف است (كه در فارسى به معناى پندار است)، و «پندار»، غير از علم است».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۹۴ </center>
و مؤ يد گفتار ما كه گفتيم ((ظن (( در اين مورد به معناى يقين و علم مى باشد اين است كه : استغفار و توبه داوود مطلق آمده ، و اگر كلمه مذكور به معناى معروفش مى بود، بايد استغفار و توبه مقيد به آن صورت مى شد كه ((ظن (( با واقع مطابق درآيد، يعنى واقعه مذكور به راستى فتنه بوده باشد، و چون اين دو لفظ مطلق آمده ، پس ظن به معناى علم خواهد بود.
و مؤيد گفتار ما كه گفتيم «ظَنّ» در اين مورد، به معناى يقين و علم مى باشد، اين است كه: استغفار و توبۀ داوود مطلق آمده. و اگر كلمۀ مذكور به معناى معروفش مى بود، بايد استغفار و توبه مقيد به آن صورت مى شد، كه «ظنّ» با واقع مطابق در آيد. يعنى واقعه مذكور به راستى فتنه بوده باشد، و چون اين دو لفظ مطلق آمده، پس «ظنّ»، به معناى «علم» خواهد بود.


كلمه ((خر(( - به طورى كه راغب گفته - به معناى افتادن و سقوطى است كه صداى خرير از آن شنيده شود، و ((خرير(( به معناى صداى آب ، باد، و امثال آن است كه از بالا به پايين ريخته شود. و كلمه ((ركوع (( - بنا به گفته راغب - به معناى مطلق انحنا و خم شدن است .
كلمه «خَرّ» - به طورى كه راغب گفته - به معناى افتادن و سقوطى است، كه صداى خرير از آن شنيده شود. و «خرير»، به معناى صداى آب، باد، و امثال آن است، كه از بالا به پايين ريخته شود. و كلمه «رُكُوع» - بنابه گفته راغب - به معناى مطلق انحنا و خم شدن است.


و كلمه ((انابه (( به معناى رجوع است . و انابه به سوى خدا - به گفته راغب - به معناى بازگشت به سوى اوست به توبه و اخلاص عمل و اين كلمه از ماده ((نوب (( است كه به معناى برگشتن پى درپى است .
و كلمه «إنَابه»، به معناى رجوع است. و انابۀ به سوى خدا - به گفته راغب - به معناى بازگشت به سوى اوست به توبه و اخلاص عمل، و اين كلمه، از مادۀ «نوب» است، كه به معناى برگشتن پى درپى است.


و معناى آيه اين است كه : داوود (عليه السلام) بدانست كه اين واقعه امتحانى بوده كه ما وى را با آن بيازموديم و فهميد كه در طريقه قضاوت خطا رفته . پس ، از پروردگار خود طلب آمرزش كرد از آنچه از او سرزده و بى درنگ به حالت ركوع درآمد و توبه كرد.
و معناى آيه اين است كه: داوود «عليه السلام» بدانست كه اين واقعه، امتحانى بوده كه ما، وى را با آن بيازموديم و فهميد كه در طريقۀ قضاوت، خطا رفته. پس از پروردگار خود، طلب آمرزش كرد، از آنچه از او سرزده و بى درنگ، به حالت ركوع در آمد و توبه كرد.
<span id='link188'><span>
<span id='link188'><span>
==بيان اينكه مراجعه كنندگان نزد داوود، ملائكه بوده اند و داستان مرافعه تمثل بوده ==
==بيان اينكه مراجعه كنندگان نزد داوود، ملائكه بوده اند و داستان مرافعه تمثل بوده ==
اكثر مفسرين به تبع روايات بر اين اعتقادند كه اين قوم كه به مخاصمه بر داوود وارد شدند، ملائكه خدا بودند، و خدا آنان را به سوى وى فرستاد تا امتحانش كند - كه به زودى روايات آن از نظر خواننده خواهد گذشت و به وضع آنها آگاهى خواهد يافت -. ليكن خصوصيات اين داستان دلالت مى كند بر اينكه اين واقعه يك واقعه طبيعى ، (هرچند به صورت ملائكه ) نبوده ، چون اگر طبيعى بود بايد آن اشخاص كه يا انسان بوده اند و يا ملك ، از راه طبيعى بر داوود وارد مى شدند، نه از ديوار. و نيز با اطلاع وارد مى شدند، نه به طورى كه او را دچار فزع كنند. و ديگر اينكه اگر امرى عادى بود، داوود از كجا فهميد كه جريان صحنهاى بوده براى امتحان وى . و نيز از جمله ((فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى (( بر مى آيد كه خداى تعالى او را با اين صحنه بيازموده تا راه داورى را به او ياد بدهد و او را در خلافت و حكمرانى در بين مردم استاد سازد.
اكثر مفسرين به تبع روايات بر اين اعتقادند كه اين قوم كه به مخاصمه بر داوود وارد شدند، ملائكه خدا بودند، و خدا آنان را به سوى وى فرستاد تا امتحانش كند - كه به زودى روايات آن از نظر خواننده خواهد گذشت و به وضع آنها آگاهى خواهد يافت -. ليكن خصوصيات اين داستان دلالت مى كند بر اينكه اين واقعه يك واقعه طبيعى ، (هرچند به صورت ملائكه ) نبوده ، چون اگر طبيعى بود بايد آن اشخاص كه يا انسان بوده اند و يا ملك ، از راه طبيعى بر داوود وارد مى شدند، نه از ديوار. و نيز با اطلاع وارد مى شدند، نه به طورى كه او را دچار فزع كنند. و ديگر اينكه اگر امرى عادى بود، داوود از كجا فهميد كه جريان صحنهاى بوده براى امتحان وى . و نيز از جمله ((فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوى (( بر مى آيد كه خداى تعالى او را با اين صحنه بيازموده تا راه داورى را به او ياد بدهد و او را در خلافت و حكمرانى در بين مردم استاد سازد.
۱۶٬۲۸۸

ویرایش