۱۶٬۲۹۰
ویرایش
خط ۱۴۶: | خط ۱۴۶: | ||
«'''وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً ... قَدْراً'''»: | «'''وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً ... قَدْراً'''»: | ||
مى فرمايد: «وَ مَن يَتّقِ اللّه»: و هر كس از محرمات الهى به خاطر خدا و ترس از او بپرهيزد، و حدود او را نشكند، و حرمت شرايعش را هتك ننموده، به آن عمل كند «يَجعَل لَهُ مَخرَجاً»: خداى تعالى برايش راه نجاتى از تنگناى مشكلات زندگى فراهم مى كند. چون شريعت او فطرى است، و خداى تعالى بشر را به وسيله آن شرايع به چيزى دعوت مى كند كه فطرت خود او اقتضاى آن را دارد، و حاجت فطرتش را بر مى آورد، و سعادت دنيايى و | مى فرمايد: «وَ مَن يَتّقِ اللّه»: و هر كس از محرمات الهى به خاطر خدا و ترس از او بپرهيزد، و حدود او را نشكند، و حرمت شرايعش را هتك ننموده، به آن عمل كند «يَجعَل لَهُ مَخرَجاً»: خداى تعالى برايش راه نجاتى از تنگناى مشكلات زندگى فراهم مى كند. چون شريعت او فطرى است، و خداى تعالى بشر را به وسيله آن شرايع به چيزى دعوت مى كند كه فطرت خود او اقتضاى آن را دارد، و حاجت فطرتش را بر مى آورد، و سعادت دنيايى و آخرتی اش را تأمين مى كند، و از همسر و مال و هر چيز ديگرى كه مايه خوشى زندگى او و پاكى حياتش باشد، از راهى كه خود او احتمالش را هم ندهد و توقعش را نداشته باشد، روزى مى فرمايد. | ||
پس اين ترس را به خود راه ندهد كه اگر از خدا بترسد و حدود او را محترم بشمارد و به اين جهت از آن محرمات كام نگيرد، خوشى زندگی اش تأمين نشود، و به تنگى معيشت دچار گردد. نه، اين طور نيست، براى اين كه رزق از ناحيه خداى تعالى ضمانت شده، و خدا قادر است كه از عهدۀ ضمانت خود بر آيد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۲۷ </center> | ||
«''' | «'''وَ مَن يَتَوَكّل عَلَى اللّه '''» - و كسى كه بر خدا توكل كند، از نفس و هواهاى آن و فرمان هايى كه مى دهد، خود را كنار بكشد و اراده خداى سبحان را بر ارادۀ خود مقدم بدارد، و عملى را كه خدا از او مى خواهد بر عملى كه خودش دوست دارد، ترجيح بدهد، و به عبارتى ديگر به دين خدا متدين شود و به احكام او عمل كند. | ||
«'''فَهُوَ حَسبُهُ'''» - چنين كسى خدا كافى و كفيل او خواهد بود. و آن وقت آنچه را كه او آرزو كند، خداى تعالى هم همان را برايش مى خواهد. البته آنچه را كه او به مقتضاى فطرتش مايه خوشى زندگى و سعادت خود تشخيص مى دهد، نه آنچه را كه واهمۀ كاذبش سعادت و خوشى مى داند. | |||
و اين كه فرمود: خدا كافى و كفيل اوست، علتش اين است كه خداى تعالى آخرين سبب است، كه تمامى سبب ها بدو منتهى مى شود. در نتيجه وقتى او چيزى را اراده كند، به جا مى آورد و به خواسته خود مى رسد، بدون این که اراده اش دگرگونى پذيرد. اوست كه مى گويد: «مَا يُبَدّلُ القَولُ لَدَىّ»، و چيزى بين او و خواسته اش حائل نمى گردد. چون اوست كه مى گويد: «وَ اللّهُ يَحكُمُ لَا مُعَقّبَ لِحُكمِهِ». و اما ساير اسباب كه انسان ها در رفع حوائج خود متوسل بدان ها مى شوند، سببيت خود را از ناحيه خدا مالك اند، و آن مقدار را مالك اند كه او به آن ها داده. و هر صاحب قدرتى آن مقدار قدرت دارد كه به آن داده. در نتيجه در مقام فعل، آن مقدار مى تواند عمل كند كه او اجازه اش داده باشد. | |||
پس تنها خدا براى هر كس كه بر او توكل | پس تنها خدا براى هر كس كه بر او توكل كند، كافى است، و هيچ سبب ديگر چنين نيست. «إنّ اللّهَ بَالِغُ أمرِهِ»: خدا به هرچه بخواهد، مى رسد. اوست كه فرموده: «إنّمَا أمرُهُ إذَا أرَادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ». و نيز فرموده: «قَد جَعَلَ اللّهُ لِكُلّ شَئٍ قَدراً». پس هيچ چيز نيست مگر آن كه قدرى معين و حدى محدود دارد، و خداى سبحان، موجودى است كه هيچ حدّى او را تحديد نمى كند، و هيچ چيزى به او احاطه نمى يابد، و او خودش محيط به هر چيز است. | ||
<span id='link357'><span> | <span id='link357'><span> | ||
ویرایش