گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۲: خط ۳۲:
«'''وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ'''»:
«'''وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ'''»:


در اين جمله شبهه اى را كه ممكن بود در دلها خلجان كند برطرف نموده و آن شبهه به غير از استبعاد، اساسى ندارد. توضيح اينكه : بعد از آنكه رشته سخن به بيان ربوبيت براى تمامى موجودات كشيده شد، و معلوم شد كه همين معنا مستلزم بعث قيامت براى كيفر و پاداش است ، و نيز بعد از آنكه سخن از ملك مطلق و قدرت مطلقه خدا و خلقت و تدبير او به ميان آمد، و سخنى از آگاهى خدا و احاطه به احوال و اعمال موجودات نرفت ، بامساءله بعث و جزا بدون علم خدا تصور ندارد، لذا جا داشت كسى توهم كند كه اعمال موجودات با كثرت بيرون از شمارى كه دارد چگونه براى خدا ممكن است همه آنها را ضبط كند،
در اين جمله شبهه اى را كه ممكن بود در دل ها خلجان كند برطرف نموده و آن شبهه به غير از استبعاد، اساسى ندارد. توضيح اين كه: بعد از آن كه رشته سخن به بيان ربوبيت براى تمامى موجودات كشيده شد، و معلوم شد كه همين معنا مستلزم بعث قيامت براى كيفر و پاداش است، و نيز بعد از آن كه سخن از ملك مطلق و قدرت مطلقه خدا و خلقت و تدبير او به ميان آمد، و سخنى از آگاهى خدا و احاطه به احوال و اعمال موجودات نرفت، با این که مسأله بعث و جزا بدون علم خدا تصور ندارد، لذا جا داشت كسى توهم كند كه اعمال موجودات با كثرت بيرون از شمارى كه دارد، چگونه براى خدا ممكن است همه آن ها را ضبط كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۹۴ </center>
مخصوصا نيات درونى انسان ها كه راهى براى به دست آوردن آن نيست ، چگونه به حساب مى آيد؟ و اين توهم ناشى از اين است كه انسان هر چيزى را با وضع خودش مقايسه مى كند، و با سنگ و ترازوى خودش مى سنجد، و چون خودش قادر به چنين آمارگيرى و ضبط گسترده اى نيست ، تا چه رسد به ضبط نيات درونى كه اعمال قلب و پنهان در زواياى دل است ، لذا از خود مى پرسد خدا چطور اين ها را ضبط مى كند؟!.
مخصوصا نيات درونى انسان ها كه راهى براى به دست آوردن آن نيست، چگونه به حساب مى آيد؟ و اين توهم ناشى از اين است كه انسان هر چيزى را با وضع خودش مقايسه مى كند، و با سنگ و ترازوى خودش مى سنجد. و چون خودش قادر به چنين آمارگيرى و ضبط گسترده اى نيست، تا چه رسد به ضبط نيات درونى كه اعمال قلب و پنهان در زواياى دل است، لذا از خود مى پرسد: خدا چطور اين ها را ضبط مى كند؟!


آيه شريفه اين شبهه را دفع نموده ، مى فرمايد: سخن چه آهسته باشد و چه با صوت بلند، نسبت به خداى تعالى يكسان است ، چون او داناى به نيات است . سياق آيه شهادت مى دهد به اينكه منظور از اين يكسانى ، يكسانى همه اعمال ظاهرى و پنهانى نسبت به خداى تعالى است چه سخنان و چه اعمال ديگر نه تنها سخنان آهسته و بلند. و اگر آن را در خصوص سخنان ذكر كرد از اين بود كه معناى پنهان و آشكار در سخنان روشن تر بود، (يك عمل را اگر بخواهيم پنهانى انجام دهيم بايد مكانى خلوت پيدا كنيم ، و به زحمت بيفتيم ، ليكن يك سخن را به آسانى مى توان پنهان و آشكار كرد، و بيش از اين هزينه اى ندارد كه آن را با صداى بلند و يا آهسته و بيخ گوش طرف بگويد).
آيه شريفه، اين شبهه را دفع نموده، مى فرمايد: سخن چه آهسته باشد و چه با صوت بلند، نسبت به خداى تعالى يكسان است. چون او داناى به نيات است. سياق آيه شهادت مى دهد به اين كه منظور از اين يكسانى، يكسانى همه اعمال ظاهرى و پنهانى نسبت به خداى تعالى است. چه سخنان و چه اعمال ديگر، نه تنها سخنان آهسته و بلند. و اگر آن را در خصوص سخنان ذكر كرد، از اين جهت بود كه معناى پنهان و آشكار در سخنان روشن تر بود، (يك عمل را اگر بخواهيم پنهانى انجام دهيم، بايد مكانى خلوت پيدا كنيم، و به زحمت بيفتيم، ليكن يك سخن را به آسانى مى توان پنهان و آشكار كرد، و بيش از اين هزينه اى ندارد كه آن را با صداى بلند و يا آهسته و بيخ گوش طرف بگويد).


«'''أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيف الخَْبِيرُ'''»:
«'''أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَْبِيرُ'''»:


استفهامى است انكارى ، كه حجتى را بر علم خدا به اعمال ظاهرى و باطنى ، و سرى و علنى خلق در بر دارد. بيان آن حجت اين است كه اعمال خلق - كه يكى از آنها اعمال اختيارى خود او است -، هر چند كه نسبتى به خود او دارد، و ليكن در حقيقت اين خداى سبحان است كه آن عمل را اراده و از طريق اختيار بنده اش و اقتضاى ساير اسباب ايجاد مى كند، پس در حقيقت خالق آن اعمال هم خدا است ، چون او است كه صاحب عمل را آفريده ، و صاحب عمل با همه آثار و اعمالش و روابطى كه بين او و بين آثارش موجود است ، و او را به آثارش مى رساند و آثارش را از او ظاهر مى كند، همه و همه مخلوق خدايند، «'''اللّه خالق كل شى ء و هو على كل شى ء وكيل '''»، «'''الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى '''»، پس خداى سبحان محيط به خلايق است ، هم به عين و جسم آنها، و هم به آثار و اعمالشان ، چه ظاهرش و چه باطنش ، چه اينكه پنهان بدارند، و چه آشكار كنند، و چگونه تصور دارد كه محيط باشد ولى آگاه نباشد؟!
استفهامى است انكارى، كه حجتى را بر علم خدا به اعمال ظاهرى و باطنى، و سرّى و علنى خلق در بر دارد. بيان آن حجت اين است كه: اعمال خلق - كه يكى از آن ها اعمال اختيارى خود اوست - هرچند كه نسبتى به خود او دارد، وليكن در حقيقت اين خداى سبحان است كه آن عمل را اراده و از طريق اختيار بنده اش و اقتضاى ساير اسباب ايجاد مى كند. پس در حقيقت خالق آن اعمال هم خدا است. چون او است كه صاحب عمل را آفريده، و صاحب عمل با همه آثار و اعمالش و روابطى كه بين او و بين آثارش موجود است،  و او را به آثارش مى رساند و آثارش را از او ظاهر مى كند، همه و همه مخلوق خدايند:
 
«اللّهُ خاَلِقُ كُلّ شَئ وَ هُوَ عَلى كُلّ شَئ وَكِيل». «الّذِى خَلَقَ فَسَوّى وَ الّذِى قَدّرَ فَهَدى». پس خداى سبحان، محيط به خلايق است. هم به عين و جسم آن ها، و هم به آثار و اعمالشان، چه ظاهرش و چه باطنش. چه اين كه پنهان بدارند، و چه آشكار كنند، و چگونه تصور دارد كه محيط باشد، ولى آگاه نباشد؟!
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۹۵ </center>
در ضمن در اين آيه اشاره اى است به اينكه خلقت خدا تنها شامل جرم موجودات نيست ، بلكه آثار و اعمال آنها هم مخلوق او است ، براى اينكه در اين آيه براى اثبات علم خدا به آثار و احوال و اعمال يك مخلوق استدلال كرده است به اينكه به خود آن مخلوق علم دارد، و اگر آثار و احوال و اعمال يك موجود از وجود خود آن موجود خارج بود، اين استدلال تمام نبود.
در ضمن، در اين آيه اشاره اى است به اين كه خلقت خدا تنها شامل جرم موجودات نيست، بلكه آثار و اعمال آن ها هم مخلوق اوست. براى اين كه در اين آيه، براى اثبات علم خدا به آثار و احوال و اعمال يك مخلوق استدلال كرده است به اين كه به خود آن مخلوق علم دارد. و اگر آثار و احوال و اعمال يك موجود از وجود خود آن موجود خارج بود، اين استدلال تمام نبود.


علاوه بر اين ، احوال و اعمال يك موجود از مقتضيات خود آن موجود است ، (و معناى فلان موجود همين است كه داراى فلان احوال و اعمال باشد، و گر نه موجودى ديگر مى بود) و بنابر اين ، وقتى خود موجود منسوب به خداست ، قهرا احوال و اعمالش هم منسوب به اوست .
علاوه بر اين، احوال و اعمال يك موجود از مقتضيات خود آن موجود است، (و معناى «فُلانٌ مَوجُودٌ» همين است كه داراى فلان احوال و اعمال باشد، و گرنه موجودى ديگر مى بود)، و بنابراين، وقتى خود موجود منسوب به خداست، قهرا احوال و اعمالش هم منسوب به اوست.


«'''و هو اللطيف الخبير'''» - يعنى خداى تعالى در باطن اشيا هم نفوذ دارد، (حتى از نور هم لطيف تر است )، و به جزئيات وجود اشيا و آثارش آگاه است ، جمله مورد بحث جمله اى است حاليه كه مطالب قبل خود را تعليل مى كند و دو اسم لطيف و خبير از اسماى حسناى خدا است ، كه در آخر آيه آمده ، تا مضمون آن را تاءكيد كند.
«'''وَ هُوَ اللّطِيفُ الخَبِير'''» - يعنى خداى تعالى در باطن اشيا هم نفوذ دارد. (حتى از نور هم لطيف تر است)، و به جزئيات وجود اشيا و آثارش آگاه است. جمله مورد بحث، جمله اى است حاليه كه مطالب قبل خود را تعليل مى كند و دو اسم «لطيف» و «خبير» از اسماى حُسناى خدا است، كه در آخر آيه آمده، تا مضمون آن را تأكيد كند.


==بحث روایی: (رواياتى پیرامون برخى از آيات گذشته)==
==بحث روایی: (رواياتى پیرامون برخى از آيات گذشته)==
۱۶٬۳۴۰

ویرایش