۱۶٬۳۴۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<span id='link371'><span> | <span id='link371'><span> | ||
==وجوهى كه درباره سئوال و جواب در آيه: «يوم نقول لجهنم...» گفته شده است== | ==وجوهى كه درباره سئوال و جواب در آيه: «يوم نقول لجهنم...» گفته شده است== | ||
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ | «'''يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ'''»: | ||
خطابى است از خداى تعالى به جهنم ، و پاسخى است كه جهنم به خدا مى دهد. مفسرين در حقيقت اين گفتگو اختلاف كرده ، بعضى گفته اند: هم سؤ ال و هم جواب زبان حال است . ولى اين حرف ، صحيح نيست ، به دليل اينكه اگر زبان حال بود اختصاص به خداى تعالى نداشت ، و هر كس جهنم را بدان حال مى ديد و آن سؤ ال را مى كرد، آن جواب را مى فهميد، پس بطور مسلم در اختصاص يافتن خداى تعالى به اين سؤ ال نكته اى هست كه توجيه مذكور نمى تواند آن را بيان كند. | خطابى است از خداى تعالى به جهنم ، و پاسخى است كه جهنم به خدا مى دهد. مفسرين در حقيقت اين گفتگو اختلاف كرده ، بعضى گفته اند: هم سؤ ال و هم جواب زبان حال است . ولى اين حرف ، صحيح نيست ، به دليل اينكه اگر زبان حال بود اختصاص به خداى تعالى نداشت ، و هر كس جهنم را بدان حال مى ديد و آن سؤ ال را مى كرد، آن جواب را مى فهميد، پس بطور مسلم در اختصاص يافتن خداى تعالى به اين سؤ ال نكته اى هست كه توجيه مذكور نمى تواند آن را بيان كند. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
<span id='link372'><span> | <span id='link372'><span> | ||
==وصف متقين و ورودشان به بهشت == | ==وصف متقين و ورودشان به بهشت == | ||
وَ أُزْلِفَتِ الجَْنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيرَ بَعِيدٍ | «'''وَ أُزْلِفَتِ الجَْنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيرَ بَعِيدٍ'''»: | ||
از اين آيه شروع مى شود به توصيف حال متقين كه در روز قيامت چه وصفى دارند. و كلمه ((ازلاف (( كه مصدر فعل ((ازلفت (( است ، به معناى نزديك كردن است . و كلمه ((غير بعيد(( - به طورى كه گفته اند - صفت ظرفى است تقديرى ، و تقدير كلام ((فى مكان غير بعيد(( است. | از اين آيه شروع مى شود به توصيف حال متقين كه در روز قيامت چه وصفى دارند. و كلمه ((ازلاف (( كه مصدر فعل ((ازلفت (( است ، به معناى نزديك كردن است . و كلمه ((غير بعيد(( - به طورى كه گفته اند - صفت ظرفى است تقديرى ، و تقدير كلام ((فى مكان غير بعيد(( است. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
و معناى آيه اين است كه : در آن روز بهشت براى مردم با تقوى نزديك مى شود، در حالى كه در جاى دورى قرار نگيرد، يعنى در پيش رويشان باشد، و داخل شدنشان در آن زحمتى نداشته باشد. | و معناى آيه اين است كه : در آن روز بهشت براى مردم با تقوى نزديك مى شود، در حالى كه در جاى دورى قرار نگيرد، يعنى در پيش رويشان باشد، و داخل شدنشان در آن زحمتى نداشته باشد. | ||
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكلِّ أَوَّابٍ حفیظ | «'''هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكلِّ أَوَّابٍ حفیظ'''»: | ||
كلمه ((هذا(( اشاره به ثوابى است كه قبلا وعده اش را داد. و كلمه (اواب ( از ماده ((اوب ( است كه معناى رجوع را مى دهد، و اگر آن را به صيغه مبالغه آورد و فرمود ((اين بهشتى كه وعده داده شده ايد، براى هر كسى است كه بسيار رجوع كند( منظورش بسيار رجوع كردن به توبه و اطاعت است. و كلمه (حفيظ( به معناى آن كسى است كه در حفظ آنچه خدا با او عهد كرده مداومت دارد، و نمى گذارد عهد خدا ضايع و متروك شود. و جمله ((لكل اواب حفيظ(( خبر دومى است براى كلمه ((هذا(( و يا حال است. | كلمه ((هذا(( اشاره به ثوابى است كه قبلا وعده اش را داد. و كلمه (اواب ( از ماده ((اوب ( است كه معناى رجوع را مى دهد، و اگر آن را به صيغه مبالغه آورد و فرمود ((اين بهشتى كه وعده داده شده ايد، براى هر كسى است كه بسيار رجوع كند( منظورش بسيار رجوع كردن به توبه و اطاعت است. و كلمه (حفيظ( به معناى آن كسى است كه در حفظ آنچه خدا با او عهد كرده مداومت دارد، و نمى گذارد عهد خدا ضايع و متروك شود. و جمله ((لكل اواب حفيظ(( خبر دومى است براى كلمه ((هذا(( و يا حال است. | ||
مَّنْ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ | «'''مَّنْ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ'''»: | ||
اين آيه جمله ((لكل اواب (( را بيان مى كند، و منظور از ((خشيت به غيب (( ترس از عذاب خدا است، در حالى كه آن عذاب را به چشم خود نديده اند. و كلمه ((منيب (( از مصدر ((انابه (( است كه آن نيز به معناى رجوع است . و منظور از اينكه فرمود ((جاء بقلب منيب : با دلى رجوع كننده بيايد(( اين است كه عمر خود را با رجوع به خدا بگذراند، و در نتيجه هنگام مرگ با قلبى به ديدار پروردگارش رود كه انابه و رجوع به خدا در اثر تكرار شدنش در طول عمر، ملكه و صفت آن قلب شده باشد. | اين آيه جمله ((لكل اواب (( را بيان مى كند، و منظور از ((خشيت به غيب (( ترس از عذاب خدا است، در حالى كه آن عذاب را به چشم خود نديده اند. و كلمه ((منيب (( از مصدر ((انابه (( است كه آن نيز به معناى رجوع است . و منظور از اينكه فرمود ((جاء بقلب منيب : با دلى رجوع كننده بيايد(( اين است كه عمر خود را با رجوع به خدا بگذراند، و در نتيجه هنگام مرگ با قلبى به ديدار پروردگارش رود كه انابه و رجوع به خدا در اثر تكرار شدنش در طول عمر، ملكه و صفت آن قلب شده باشد. | ||
ادْخُلُوهَا | «'''ادْخُلُوهَا بِسلَامٍ ذَلِك يَوْمُ الخُْلُودِ'''»: | ||
اين آيه خطاب به متقين است ، و معنايش اين است كه: به متقين گفته مى شود با سلامت داخلش شويد در حالى كه از هر مكروه و ناملايمى ايمن باشيد. و يا اين است كه: داخل شويد در حالى كه خدا و ملائكه بر شما سلام مى دهند. ((ذلك يوم الخلود(( اين جمله بشارتى است كه متقين با شنيدن آن خرسند مى گردند. | اين آيه خطاب به متقين است ، و معنايش اين است كه: به متقين گفته مى شود با سلامت داخلش شويد در حالى كه از هر مكروه و ناملايمى ايمن باشيد. و يا اين است كه: داخل شويد در حالى كه خدا و ملائكه بر شما سلام مى دهند. ((ذلك يوم الخلود(( اين جمله بشارتى است كه متقين با شنيدن آن خرسند مى گردند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۲ </center> | ||
لهَُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ | «'''لهَُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ'''»: | ||
ممكن است كلمه ((فيها(( در اين آيه متعلق باشد به كلمه ((يشاؤ ن (( يعنى هر چه را در بهشت مى خواهند در اختيار دارند. و ممكن هم هست متعلق باشد به موصول ، و تقديرش ((لهم ما يشاونه حالكونهم فيها: آنچه را بخواهند در اختيار دارند در حالى كه در بهشتند(( و اولى باسعه كرامت و احترامى كه متقين نزد خداى سبحان دارند مساعدتر است. | ممكن است كلمه ((فيها(( در اين آيه متعلق باشد به كلمه ((يشاؤ ن (( يعنى هر چه را در بهشت مى خواهند در اختيار دارند. و ممكن هم هست متعلق باشد به موصول ، و تقديرش ((لهم ما يشاونه حالكونهم فيها: آنچه را بخواهند در اختيار دارند در حالى كه در بهشتند(( و اولى باسعه كرامت و احترامى كه متقين نزد خداى سبحان دارند مساعدتر است. | ||
معناى | ==معناى اين كه درباره بهشت متقين فرمود: «لهم ما يشاؤن فيها و لدنيا مزيد»== | ||
و حاصل معنايش اين است كه : اهل بهشت در حالى كه در بهشتند مالك و صاحب اختيار در هر چيزى هستند كه مشيت و اراده شان به آن تعلق بگيرد. و خلاصه هر چه را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد، بدون هيچ قيدى و استثنائى . پس هر چيزى كه ممكن باشد اراده و مشيت انسان به آن تعلق بگيرد، آن را دارند. | و حاصل معنايش اين است كه: اهل بهشت در حالى كه در بهشتند مالك و صاحب اختيار در هر چيزى هستند كه مشيت و اراده شان به آن تعلق بگيرد. و خلاصه هر چه را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد، بدون هيچ قيدى و استثنائى. پس هر چيزى كه ممكن باشد اراده و مشيت انسان به آن تعلق بگيرد، آن را دارند. | ||
«'''و لدينا مزيد'''» - يعنى نزد ما از اين بيشتر هم هست - از سياق اينطور استفاده مى شود. و وقتى قرار شد كه اهل بهشت آنچه را كه ممكن است مشيت و خواست آدمى به آن تعلق گيرد، و آنچه از مقاصد و لذائذ كه علم آدمى سراغش را داشته باشد در اختيار داشته باشند، قهرا زيادتر از آن امرى است كه عظيم تر از آن است كه علم و مشيت انسان آن را درك كند، چون كمالاتى است مافوق آنچه كه دست علم بشر بدان مى رسد. | |||
بعضى هم گفته اند: مراد از كلمه ((مزيد(( زيادتر از آن مقدارى است كه از جنسى مى خواهند مثلا اگر رزقى بخواهند بيشتر از يكى و بهتر و عجيب تر از آن در اختيارشان قرار مى دهند، همچنان كه از بعضى ، روايت شده كه گفته اند: ابر، از پيش رويشان مى گذرد، و مى پرسد چه مى خواهيد؟ هر چه بخواهند برايشان مى بارد، پس اهل بهشت هر چه را بخواهد برايشان باريده مى شود. | بعضى هم گفته اند: مراد از كلمه ((مزيد(( زيادتر از آن مقدارى است كه از جنسى مى خواهند مثلا اگر رزقى بخواهند بيشتر از يكى و بهتر و عجيب تر از آن در اختيارشان قرار مى دهند، همچنان كه از بعضى ، روايت شده كه گفته اند: ابر، از پيش رويشان مى گذرد، و مى پرسد چه مى خواهيد؟ هر چه بخواهند برايشان مى بارد، پس اهل بهشت هر چه را بخواهد برايشان باريده مى شود. | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
بعضى هم گفته اند مراد اين است كه خداوند حسنه آنان را ده برابر مى كند. اشكال اين وجه هم همان اشكال وجه قبلى است. | بعضى هم گفته اند مراد اين است كه خداوند حسنه آنان را ده برابر مى كند. اشكال اين وجه هم همان اشكال وجه قبلى است. | ||
وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَدِ هَلْ مِن محِيصٍ | «'''وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَدِ هَلْ مِن محِيصٍ'''»: | ||
كلمه ((تنقيب (( كه مصدر فعل ماضى ((نقبوا(( است ، به معناى سير است . و كلمه ((محيص (( به معناى پناهگاه و گريزگاه است. | كلمه ((تنقيب (( كه مصدر فعل ماضى ((نقبوا(( است ، به معناى سير است . و كلمه ((محيص (( به معناى پناهگاه و گريزگاه است. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
و معناى آيه اين است كه : چه بسيار از اءقوام كه قبل از اين مشركين فعلى بودند، و خيلى هم از ايشان نيرومندتر بودند، و با نيروى خود به سرزمين ها رفته ، آنجاها را فتح كردند، آيا توانستند از عذاب و هلاك كردن خدا گريزگاهى بيابند؟ اگر آنها توانستند اين مشركين هم خواهند توانست. | و معناى آيه اين است كه : چه بسيار از اءقوام كه قبل از اين مشركين فعلى بودند، و خيلى هم از ايشان نيرومندتر بودند، و با نيروى خود به سرزمين ها رفته ، آنجاها را فتح كردند، آيا توانستند از عذاب و هلاك كردن خدا گريزگاهى بيابند؟ اگر آنها توانستند اين مشركين هم خواهند توانست. | ||
إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ | «'''إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ'''»: | ||
كلمه ((قلب (( به معناى آن نيروئى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند و حق را از باطل تميز مى دهد، و خير را از شر جدا مى كند و بين نافع و مضر فرق مى گذارد. و اگر تعقل نكند و چنين تشخيص و جداسازى نداشته باشد، در حقيقت وجود او مثل عدمش خواهد بود، چون چيزى كه اثر ندارد وجود و عدمش برابر است . و معناى القاء سمع همان گوش دادن است ، گويا انسان در هنگام گوش دادن به سخن كسى گوش خود را در اختيار او مى گذارد، تا هر چه خواست به او بفهماند. و كلمه ((شهيد(( به معناى حاضر و مشاهده كننده است . و معناى آيه اين است كه: | كلمه ((قلب (( به معناى آن نيروئى است كه آدمى به وسيله آن تعقل مى كند و حق را از باطل تميز مى دهد، و خير را از شر جدا مى كند و بين نافع و مضر فرق مى گذارد. و اگر تعقل نكند و چنين تشخيص و جداسازى نداشته باشد، در حقيقت وجود او مثل عدمش خواهد بود، چون چيزى كه اثر ندارد وجود و عدمش برابر است . و معناى القاء سمع همان گوش دادن است ، گويا انسان در هنگام گوش دادن به سخن كسى گوش خود را در اختيار او مى گذارد، تا هر چه خواست به او بفهماند. و كلمه ((شهيد(( به معناى حاضر و مشاهده كننده است . و معناى آيه اين است كه: | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
در اين آيه بين كسى كه قلب دارد و كسى كه گوش دهد در حالى كه شاهد هم باشد، ترديد شده ، فرموده يا آن باشد يا اين ، و اين ترديد بدين جهت است كه مؤ من به حق دو جور است ، يا كسى است كه داراى عقل است ، و مى تواند حق را دريابد و بگيرد، و در آن تفكر كند و بفهمد حق چيست ، و به آن اعتقاد بيابد، و يا كسى است كه تفكرش نيرومند نيست ، تا حق و خير و نافع را از باطل و شر و مضر تميز دهد، چنين كسى بايد از ديگران بپرسد و پيروى كند. و اما كسى كه نه نيروى تعقل دارد و نه حاضر است از گواهان ، سخن حق را بشنود، هر چند آن گواه و شاهد رسالت داشته باشد، و او را انذار كند، چنين كسى جاهلى است لجباز، نه قلب دارد و نه گوش ، همچنان كه در جاى ديگر قرآن مى بينيم كه مى فرمايد: ((و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير((. | در اين آيه بين كسى كه قلب دارد و كسى كه گوش دهد در حالى كه شاهد هم باشد، ترديد شده ، فرموده يا آن باشد يا اين ، و اين ترديد بدين جهت است كه مؤ من به حق دو جور است ، يا كسى است كه داراى عقل است ، و مى تواند حق را دريابد و بگيرد، و در آن تفكر كند و بفهمد حق چيست ، و به آن اعتقاد بيابد، و يا كسى است كه تفكرش نيرومند نيست ، تا حق و خير و نافع را از باطل و شر و مضر تميز دهد، چنين كسى بايد از ديگران بپرسد و پيروى كند. و اما كسى كه نه نيروى تعقل دارد و نه حاضر است از گواهان ، سخن حق را بشنود، هر چند آن گواه و شاهد رسالت داشته باشد، و او را انذار كند، چنين كسى جاهلى است لجباز، نه قلب دارد و نه گوش ، همچنان كه در جاى ديگر قرآن مى بينيم كه مى فرمايد: ((و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير((. | ||
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسنَا مِن لُّغُوبٍ | «'''وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسنَا مِن لُّغُوبٍ'''»: | ||
كلمه ((لغوب (( به معناى تعب و خستگى است ، و معناى آيه روشن است. | كلمه ((لغوب (( به معناى تعب و خستگى است ، و معناى آيه روشن است. | ||
بحث روايتى | بحث روايتى | ||
روايتى در ذيل آيه : | روايتى در ذيل آيه : «افعيينا بالخلق الاول ...» و درباره دو فرشته نويسنده حسنات وسيئات | ||
در كتاب توحيد به سند خود از عمرو بن شمر، از جابر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام ابى جعفر (عليه السلام) پرسيدم : آيه شريفه ((افعيينا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جديد(( چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: اى جابر، تاءويل اين آيه چنين است كه وقتى اين عالم و اين خلقت فانى شود، و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جاى گيرند، خداى تعالى دست به خلقت عالمى غير اين عالم مى زند، و خلقتى جديد مى آفريند، بدون اينكه مرد و زنى داشته باشند، تنها كارشان عبادت و توحيد خدا است ، و برايشان سرزمينى خلق مى كند غير از اين زمين تا آن خلايق را بر دوش خود بكشد، و آسمانى برايشان خلق مى كند غير از اين آسمان ، تا بر آنان سايه بگستراند. | در كتاب توحيد به سند خود از عمرو بن شمر، از جابر بن يزيد روايت كرده كه گفت : من از امام ابى جعفر (عليه السلام) پرسيدم : آيه شريفه ((افعيينا بالخلق الاول بل هم فى لبس من خلق جديد(( چه معنا دارد؟ حضرت فرمود: اى جابر، تاءويل اين آيه چنين است كه وقتى اين عالم و اين خلقت فانى شود، و اهل بهشت در بهشت و اهل آتش در آتش جاى گيرند، خداى تعالى دست به خلقت عالمى غير اين عالم مى زند، و خلقتى جديد مى آفريند، بدون اينكه مرد و زنى داشته باشند، تنها كارشان عبادت و توحيد خدا است ، و برايشان سرزمينى خلق مى كند غير از اين زمين تا آن خلايق را بر دوش خود بكشد، و آسمانى برايشان خلق مى كند غير از اين آسمان ، تا بر آنان سايه بگستراند. | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
مؤلف : و در كتاب خصال ، قسمت اول اين حديث را به سند خود از محمد بن مسلم از آن جناب نقل كرده. و چه بسا مراد از اينكه فرمود (تاءويل اين آيه چنين است ( اين باشد كه اين مطلب نيز بر آيه منطبق است، نه اينكه آيه تنها مى خواهد اين را بگويد. | مؤلف : و در كتاب خصال ، قسمت اول اين حديث را به سند خود از محمد بن مسلم از آن جناب نقل كرده. و چه بسا مراد از اينكه فرمود (تاءويل اين آيه چنين است ( اين باشد كه اين مطلب نيز بر آيه منطبق است، نه اينكه آيه تنها مى خواهد اين را بگويد. | ||
و از جوامع الجامع از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) روايت كرده كه فرمود: نويسنده حسنات در طرف راست آدمى ، و نويسنده سيئات در طرف چپ آدمى قرار دارند و دست راستى بر دست چپى فرماندهى دارد، و دست چپى به فرمان او كار مى كند. بنابراين ، اگر انسان عمل نيكى انجام دهد، دست راستى ده برابرش را مى نويسد، و اگر عمل زشتى مرتكب شود به دست چپى مى گويد: هفت ساعت مهلتش بده ، شايد تسبيحى گويد و استغفارى كند، (اگر نكرد آن وقت گناهش را بنويس ). | و از جوامع الجامع از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) روايت كرده كه فرمود: نويسنده حسنات در طرف راست آدمى ، و نويسنده سيئات در طرف چپ آدمى قرار دارند و دست راستى بر دست چپى فرماندهى دارد، و دست چپى به فرمان او كار مى كند. بنابراين ، اگر انسان عمل نيكى انجام دهد، دست راستى ده برابرش را مى نويسد، و اگر عمل زشتى مرتكب شود به دست چپى مى گويد: هفت ساعت مهلتش بده ، شايد تسبيحى گويد و استغفارى كند، (اگر نكرد آن وقت گناهش را بنويس). | ||
و در معناى اين حديث روايات ديگرى هست ، و به جاى هفت ساعت ، شش ساعت هم روايت شده. | و در معناى اين حديث روايات ديگرى هست ، و به جاى هفت ساعت ، شش ساعت هم روايت شده. | ||
مؤلف: و در نهج البلاغه در معناى آيه ((و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد(( فرموده : سائقى كه او را به سوى محشر مى برد، و شاهدى كه عليه او به آنچه كرده است شهادت مى دهد. | مؤلف: و در نهج البلاغه در معناى آيه ((و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد(( فرموده : سائقى كه او را به سوى محشر مى برد، و شاهدى كه عليه او به آنچه كرده است شهادت مى دهد. | ||
و در مجمع البيان است كه ابو القاسم حسكانى به سند خود از اعمش روايت كرده كه گفت : ابو المتوكل تاجر، از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: چون روز قيامت شود، خداى تعالى به من و به على فرمان مى دهد: هر كس شما را به خشم آورده در آتش افكنيد، و هر كس (خوشنودتان كرده ) دوستتان داشته داخل بهشت سازيد، اين است معنا (و يا تاءويل ) آيه ((القيا فى جهنم كل كفار عنيد((. | و در مجمع البيان است كه ابو القاسم حسكانى به سند خود از اعمش روايت كرده كه گفت : ابو المتوكل تاجر، از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: چون روز قيامت شود، خداى تعالى به من و به على فرمان مى دهد: هر كس شما را به خشم آورده در آتش افكنيد، و هر كس (خوشنودتان كرده ) دوستتان داشته داخل بهشت سازيد، اين است معنا (و يا تاءويل ) آيه ((القيا فى جهنم كل كفار عنيد((. | ||
خط ۹۹: | خط ۹۷: | ||
مؤلف: اين حديث را شيخ الطائفه شيخ طوسى (عليه الرحمه) نيز در امالى خود به شندى كه به ابى سعيد خدرى دارد از آن جناب روايت كرده. | مؤلف: اين حديث را شيخ الطائفه شيخ طوسى (عليه الرحمه) نيز در امالى خود به شندى كه به ابى سعيد خدرى دارد از آن جناب روايت كرده. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۳۶ </center> | ||
و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا - در كتاب ذكر الموت - و ابن ابى | و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا - در كتاب ذكر الموت - و ابن ابى حاتم، و ابو نعيم - در كتاب حليه - از جابر بن عبداللّه روايت كرده كه گفت: من از رسول خدا شنيدم كه فرمود: فرزند آدم ، از آن آينده اى كه برايش مقدر شده چقدر غافل است. خداى تعالى وقتى مى خواهد اين بنده را بيافريند به فرشته مى گويد: رزق او را بنويس، آثارش را بنويس، اجلش را هم بنويس، اين را هم كه آيا سعيد است يا شقى ثبت كن. آنگاه اين فرشته بالا مى رود، و خداى تعالى فرشته ديگرى روانه مى كند تا او را حفظ كند، آن فرشته نيز همواره مراقب او است، تا وى به حد رشد برسد، او نيز بالا مى رود. و خداى تعالى دو فرشته ديگر را موكل بر او مى كند، تا حسنات و گناهانش را ثبت كنند، و اين دو فرشته همچنان هستند تا آنكه مرگ آن بنده فرا رسد، آن وقت اين دو فرشته نويسنده بالا مى روند، فرشته موت مى آيد تا جان او را بگيرد، و چون او را داخل قبر كنند، دوباره جانش را به كالبدش برگرداند، و دو فرشته قبر آمده او را امتحان مى كنند سپس بالا مى روند. | ||
و چون روز قيامت شود، دو فرشته نويسنده حسنات و گناهان ، دوباره به سراغش مى آيند، و نامه عمل او را باز كرده به گردنش مى افكنند، و همچنان با او هستند، يكى به عنوان سائق و ديگرى به عنوان شهيد (تا به عرصه اش برسانند). آنگاه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) فرمود به درستى در پيش رو، امرى عظيم داريد، امرى مافوق قدرتتان ، از خداى عظيم استقامت بجوييد. | و چون روز قيامت شود، دو فرشته نويسنده حسنات و گناهان ، دوباره به سراغش مى آيند، و نامه عمل او را باز كرده به گردنش مى افكنند، و همچنان با او هستند، يكى به عنوان سائق و ديگرى به عنوان شهيد (تا به عرصه اش برسانند). آنگاه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) فرمود به درستى در پيش رو، امرى عظيم داريد، امرى مافوق قدرتتان ، از خداى عظيم استقامت بجوييد. | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۲: | ||
و نيز در مقابل لجبازيها و استهزايى كه نسبت به معاد و برگشتن به سوى خداى تعالى دارند، حوصله به خرج ده ، و پروردگار خود را با تسبيح عبادت كن ، و منتظر روز قيامت باش كه با يك صيحه آغاز مى شود، و كسانى را كه از خداى نديده مى ترسند با قرآن تذكر بده. | و نيز در مقابل لجبازيها و استهزايى كه نسبت به معاد و برگشتن به سوى خداى تعالى دارند، حوصله به خرج ده ، و پروردگار خود را با تسبيح عبادت كن ، و منتظر روز قيامت باش كه با يك صيحه آغاز مى شود، و كسانى را كه از خداى نديده مى ترسند با قرآن تذكر بده. | ||
فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ | «'''فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ'''»: | ||
اين آيه تفريع و نتيجه گيرى از همه مطالب گذشته است كه از آن جمله است مساءله انكار معاد ازناحيه مشركين ، و سخن از جزئيات معاد و استدلال بر آن ، و تهديد منكرين و مكذبين نبوت خاتم الانبياء، و تهديدشان به اين كه سرنوشت همان است كه مكذبين از امت هاى گذشته بدان مبتلا شدند. | اين آيه تفريع و نتيجه گيرى از همه مطالب گذشته است كه از آن جمله است مساءله انكار معاد ازناحيه مشركين ، و سخن از جزئيات معاد و استدلال بر آن ، و تهديد منكرين و مكذبين نبوت خاتم الانبياء، و تهديدشان به اين كه سرنوشت همان است كه مكذبين از امت هاى گذشته بدان مبتلا شدند. | ||
«'''و سبح بحمد ربك ...'''» - اين جمله رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) را دستور مى دهد كه خداى تعالى را از آنچه در باره اش مى گويند تسبيح كند و منزه بدارد، تنزيهى كه تواءم با حمد او باشد. و حاصلش اين است كه مى خواهد تا براى او فعل جميل اثبات نموده ، هر نقص و ننگى را از او دور بدارد. و تسبيح قبل از طلوع آفتاب مى تواند با نماز صبح منطبق شود، يعنى مى شود گفت مراد از آن ، نماز صبح، و مراد از تسبيح قبل از غروب ، نماز عصر و يا ظهر و عصر باشد. | |||
وَ مِنَ الَّيْلِ فَسبِّحْهُ وَ | «'''وَ مِنَ الَّيْلِ فَسبِّحْهُ وَ أَدْبَارَ السجُودِ'''»: | ||
يعنى در پاره اى از شب ، تسبيح گو؛ كه اين نيز مى تواند با نمازهاى مغرب و عشاء منطبق باشد. | يعنى در پاره اى از شب ، تسبيح گو؛ كه اين نيز مى تواند با نمازهاى مغرب و عشاء منطبق باشد. | ||
((و ادبار السجود(( - كلمه ((ادبار(( جمع ((دبر(( است ، و در عبارت است از منتهى اليه هر چيز؛ البته منتهى اليه آن و مابعدش . و گويا مراد از آن ، تسبيح بعد از همه نمازها باشد، چون سجده ، در آخر هر ركعت از نماز است ، و قهرا با تعقيبات نمازهاى پنجگانه منطبق مى شود. بعضى گفته اند: مراد از آن نافله هايى است كه هر نمازى دارد. و بعضى گفته اند: مراد دو ركعت و يا چند ركعت نماز بعد از نماز مغرب است. و بعضى گفته اند: مراد از آن نماز وتر است كه در آخر نافله هاى شب قرار دارد. | ((و ادبار السجود(( - كلمه ((ادبار(( جمع ((دبر(( است ، و در عبارت است از منتهى اليه هر چيز؛ البته منتهى اليه آن و مابعدش . و گويا مراد از آن ، تسبيح بعد از همه نمازها باشد، چون سجده ، در آخر هر ركعت از نماز است ، و قهرا با تعقيبات نمازهاى پنجگانه منطبق مى شود. بعضى گفته اند: مراد از آن نافله هايى است كه هر نمازى دارد. و بعضى گفته اند: مراد دو ركعت و يا چند ركعت نماز بعد از نماز مغرب است. و بعضى گفته اند: مراد از آن نماز وتر است كه در آخر نافله هاى شب قرار دارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۱ </center> | ||
وَ استَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ | «'''وَ استَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكانٍ قَرِيبٍ'''»: | ||
در اين آيه ((استماع (( را به معانى مختلفى تفسير كرده اند، و از همه به ذهن نزديكتر اين است كه متضمن معناى انتظار باشد، يعنى منتظر روزى باش كه در آن روز بشنوى نداى منادى را از مكانى نزديك . و جمله ((يوم يناد المناد(( روى هم مفعول ((و استمع (( است ، و مراد از نداى منادى همان نفخه صور است كه مسؤ ول آن به طورى كه از آيه بعد استفاده مى شود در آن مى دمد. | در اين آيه ((استماع (( را به معانى مختلفى تفسير كرده اند، و از همه به ذهن نزديكتر اين است كه متضمن معناى انتظار باشد، يعنى منتظر روزى باش كه در آن روز بشنوى نداى منادى را از مكانى نزديك . و جمله ((يوم يناد المناد(( روى هم مفعول ((و استمع (( است ، و مراد از نداى منادى همان نفخه صور است كه مسؤ ول آن به طورى كه از آيه بعد استفاده مى شود در آن مى دمد. | ||
خط ۱۸۱: | خط ۱۷۹: | ||
و اينكه فرمود: ((ندا از مكانى نزديك است (( بدين جهت است كه ندا آن چنان به خلائق احاطه دارد كه به نسبت مساوى بگوش همه مى رسد، و افراد نسبت به آن دور و نزديك نيستند، چون ندا - همانطور كه گفتيم - نفخه بعث و كلمه حيات است. | و اينكه فرمود: ((ندا از مكانى نزديك است (( بدين جهت است كه ندا آن چنان به خلائق احاطه دارد كه به نسبت مساوى بگوش همه مى رسد، و افراد نسبت به آن دور و نزديك نيستند، چون ندا - همانطور كه گفتيم - نفخه بعث و كلمه حيات است. | ||
يَوْمَ يَسمَعُونَ الصيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِك يَوْمُ الخُْرُوج | «'''يَوْمَ يَسمَعُونَ الصيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِك يَوْمُ الخُْرُوج'''»: | ||
اين آيه بيان آن روزى است كه منادى ندا مى دهد. و اگر فرمود: صيحه اى است به حق ، براى اين است كه قضائى است حتمى ، همان طور كه در تفسير جمله ((و جاءت سكره الموت بالحق ...(( گفتيم. | اين آيه بيان آن روزى است كه منادى ندا مى دهد. و اگر فرمود: صيحه اى است به حق ، براى اين است كه قضائى است حتمى ، همان طور كه در تفسير جمله ((و جاءت سكره الموت بالحق ...(( گفتيم. | ||
خط ۱۸۷: | خط ۱۸۵: | ||
و معناى اينكه فرمود ((ذلك يوم الخروج (( اين است كه امروز روز خروج از قبرها است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده ((يوم يخرجون من الا جداث سراعا((. | و معناى اينكه فرمود ((ذلك يوم الخروج (( اين است كه امروز روز خروج از قبرها است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده ((يوم يخرجون من الا جداث سراعا((. | ||
إِنَّا نحْنُ | «'''إِنَّا نحْنُ نُحْیىِ وَ نُمِيت وَ إِلَيْنَا الْمَصِيرُ'''»: | ||
مراد از ((احياء(( افاضه حيات بر جسدهايى است كه در دنيا مرده اند. و مراد از ((اماته (( همان ميراندن در دنيا است ، كه عبارت است از منتقل شدن به عالم قبر. و مراد از جمله ((و الينا المصير(( به طورى كه از سياق برمى آيد احياء در روز قيامت است. | مراد از ((احياء(( افاضه حيات بر جسدهايى است كه در دنيا مرده اند. و مراد از ((اماته (( همان ميراندن در دنيا است ، كه عبارت است از منتقل شدن به عالم قبر. و مراد از جمله ((و الينا المصير(( به طورى كه از سياق برمى آيد احياء در روز قيامت است. | ||
يَوْمَ تَشقَّقُ الاَرْض عَنهُمْ سِرَاعاً ذَلِك حَشرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ | «'''يَوْمَ تَشقَّقُ الاَرْض عَنهُمْ سِرَاعاً ذَلِك حَشرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ'''»: | ||
كلمه ((تشقق ( در اصل (تتشقق( و از باب (تفعل ( است كه به معناى شكافته شدن است، و معنايش اين است كه: زمين از روى ايشان شكافته مى شود، و ايشان به سرعت به سوى دعوت كننده بيرون مى شوند. | كلمه ((تشقق ( در اصل (تتشقق( و از باب (تفعل ( است كه به معناى شكافته شدن است، و معنايش اين است كه: زمين از روى ايشان شكافته مى شود، و ايشان به سرعت به سوى دعوت كننده بيرون مى شوند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴۲ </center> | ||
«'''ذلك حشر علينا يسير'''» - يعنى آنچه گفتيم (كه از قبور شكافته شده به سرعت بيرون مى شوند) حشرى است كه انجامش براى ما آسان است. | |||
نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَ مَا أَنت عَلَيهِم بجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يخَاف وَعِيدِ | «'''نحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَ مَا أَنت عَلَيهِم بجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يخَاف وَعِيدِ'''»: | ||
اين جمله در مقام تعليل جمله ((فاصبر على ما يقولون (( است ، مى فرمايد در برابر آنچه مى گويند صبر كن ؛ براى اينكه ما مى دانيم كه چه مى گويند، و تو كه نمى توانى مجبورشان سازى ، پس تنها وظيفه ات اين است كه با قرآن تذكرشان دهى تا آنان كه از تهديد خداوندشان مى ترسند متذكر شوند. و كلمه ((جبار(( در اين آيه به معناى تسلطى است كه بتواند مردم را بر اجراى خواسته هاى خود مجبور سازد. | اين جمله در مقام تعليل جمله ((فاصبر على ما يقولون (( است ، مى فرمايد در برابر آنچه مى گويند صبر كن ؛ براى اينكه ما مى دانيم كه چه مى گويند، و تو كه نمى توانى مجبورشان سازى ، پس تنها وظيفه ات اين است كه با قرآن تذكرشان دهى تا آنان كه از تهديد خداوندشان مى ترسند متذكر شوند. و كلمه ((جبار(( در اين آيه به معناى تسلطى است كه بتواند مردم را بر اجراى خواسته هاى خود مجبور سازد. |
ویرایش