گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:




علاوه بر اين تمامى انبياء و رسولان از جانب او آمده اند و فرستادن پيامبران براى اين است كه مردم را به سوى حق هدايت كنند - حقى كه سعادت ايشان در آن است - و همين ارسال رسولان از شؤ ون ربوبيت است . و اگر خدا شريكى مى داشت و غير او ربى ديگر مى بود، ربوبيت او هم اقتضاء مى كرد رسولانى بفرستد، و اين نكته از لطائف كلمات مولى امير المؤ منين (عليه السلام ) است كه مى فرمايد: «'''لو كان لربك شريك لاتتك رسله - اگر براى پروردگار تو شريكى مى بود، پيغمبران او هم براى تو مى آمدند'''»
علاوه براين تمامى انبياء و رسولان از جانب او آمده اند و فرستادن پيامبران براى اين است كه مردم را به سوى حق هدايت كنند - حقى كه سعادت ايشان در آن است - و همين ارسال رسولان از شؤون ربوبيت است. و اگر خدا شريكى مى داشت و غير او ربى ديگر مى بود، ربوبيت او هم اقتضاء مى كرد رسولانى بفرستد، و اين نكته از لطائف كلمات مولى امير المؤمنين (عليه السلام) است كه مى فرمايد: «'''لو كان لربك شريك لاتتك رسله - اگر براى پروردگار تو شريكى مى بود، پيغمبران او هم براى تو مى آمدند'''».
آنگاه فرموده : «'''و الّذين يوتون ما آتوا و قلوبهم وجله انهم الى ربهم راجعون '''» كلمه «'''وجل '''» به معناى ترس است ، و جمله «'''يوتون ما آتوا'''» به معناى «'''يعطون ما اعطوا'''» است ، يعنى آنچه خدا به آنان داده در راه او مى دهند.
 
بعضى گفته اند مراد از ايتاء ما آتوا اين است كه تمامى اعمال صالح را انجام مى دهند، و جمله «'''و قلوبهم وجله '''» حال از فاعل در «'''يوتون '''» است .
آنگاه فرموده: «'''و الّذين يوتون ما آتوا و قلوبهم وجله انهم الى ربهم راجعون'''» كلمه «'''وجل'''» به معناى ترس است، و جمله «'''يوتون ما آتوا'''» به معناى «'''يعطون ما اعطوا'''» است، يعنى آنچه خدا به آنان داده در راه او مى دهند.
و معناى اين آيه اين است كه : مؤ منين كسانى هستند كه آنچه مى دهند - و يا بنا به آن تفسير ديگر آنچه از اعمال صالح بجا مى آورند - در حالى انجام مى دهند و به جا مى آورند كه دلهايشان ترسناك از اين است كه به زودى به سوى پروردگارشان بازگشت خواهند كرد، يعنى باعث انفاق كردنشان و يا آوردن اعمال صالح همان ياد مرگ ، و بازگشت حتمى به سوى پروردگارشان است و آنچه مى كنند از ترس است .
 
در اين آيه شريفه دلالت است بر اينكه مؤ منين علاوه بر ايمان به خدا و به آيات او ايمان به روز جزا نيز دارند، پس تا اينجا صفات مؤ منين متعين شد. و خلاصه اش اين شد كه تنها: به خدا ايمان دارند و براى او شريك نمى گيرند و به رسولان او و به روز جزا هم ايمان دارند، و به همين جهت عمل صالح انجام مى دهند.
بعضى گفته اند: مراد از ايتاء ما آتوا اين است كه تمامى اعمال صالح را انجام مى دهند، و جمله «'''و قلوبهم وجله'''»، حال از فاعل در «يؤتون» است.
آنگاه فرموده : «'''اولئك يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون '''»، ظاهرا لام در «'''لها'''» به معناى «'''الى '''» باشد و لها كه جار و مجرور است متعلق به «'''سابقون '''»، و معنايش چنين باشد، مؤ منينى كه وصفشان را كرديم در خيرات و اعمال صالح سرعت نموده ، و به سوى آن
 
و معناى اين آيه اين است كه: مؤمنين كسانى هستند كه آنچه مى دهند - و يا بنا به آن تفسير ديگر آنچه از اعمال صالح بجا مى آورند - در حالى انجام مى دهند و به جا مى آورند كه دل هايشان ترسناك از اين است كه به زودى به سوى پروردگارشان بازگشت خواهند كرد، يعنى باعث انفاق كردنشان و يا آوردن اعمال صالح همان ياد مرگ، و بازگشت حتمى به سوى پروردگارشان است و آنچه مى كنند، از ترس است.
 
در اين آيه شريفه دلالت است بر اين كه مؤمنين علاوه بر ايمان به خدا و به آيات او ايمان به روز جزا نيز دارند، پس تا اينجا صفات مؤمنين متعين شد. و خلاصه اش اين شد كه: تنها به خدا ايمان دارند و براى او شريك نمى گيرند و به رسولان او و به روز جزا هم ايمان دارند، و به همين جهت عمل صالح انجام مى دهند.
 
آنگاه فرموده: «'''اولئك يسارعون فى الخيرات و هم لها سابقون'''»، ظاهرا لام در «لها» به معناى «الى» باشد و لها كه جار و مجرور است متعلق به «سابقون»، و معنايش چنين باشد: مؤمنانى كه وصفشان را كرديم، در خيرات و اعمال صالح سرعت نموده، و به سوى آن
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۶ </center>
سبقت مى جويند، يعنى از ديگران پيشى مى گيرند، چون همه مومنند و لازمه آن همين است كه از يكديگر پيشى گيرند.
سبقت مى جويند، يعنى از ديگران پيشى مى گيرند، چون همه مؤمن اند و لازمه آن، همين است كه از يكديگر پيشى گيرند.
«'''خيرات '''» در جمله : «'''اولئك يسارعون فى الخيرات ...'''»اعمال صالحه ناشى از اعتقاد حق است .
 
پس روشن شد كه از نظر اين آيات خيرات عبارت است از اعمال صالح ، اما نه هر عمل صالح ، بلكه عمل صالحى كه از اعتقاد حق منشاء گرفته باشد. خيرات اينها است كه مى بينيم مؤ منين بر سر آن از يكديگر سبقت مى گيرند، نه آنچه نزد كفار از مال و اولاد است ، و ايشان آنرا خيرات پنداشته اند، و خيال كرده اند به خاطر احترامى كه نزد خدا دارند خدا در دادن خيرات به ايشان سرعت كرده .
«'''خيرات '''» در جمله: «اولئك يسارعون فى الخيرات ...»، اعمال صالحه ناشى از اعتقاد حق است.
در تفسير كبير گفته : در جمله «'''اولئك يسارعون فى الخيرات '''» دو وجه است : اول اينكه مراد اين باشد كه اينان در اطاعتها رغبت شديد دارند، و به همين جهت براى انجام آن سبقت و مبادرت مى جويند تا فوت نشود و اجرش از چنگشان نرود.
 
دوم اينكه مراد اين باشد كه مؤ منين در پاداش هاى دنيوى سرعت به خرج مى دهند يعنى خداوند به سرعت پاداش دنيايى ايشان را مى دهد، همچنانكه در آيه ديگر آمده «'''فاتاهم اللّه ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة '''» و نيز آمده : «'''و آتيناه اجره فى الدنيا، و انه فى الاخرة لمن الصالحين '''»
پس روشن شد كه از نظر اين آيات خيرات عبارت است از اعمال صالح، اما نه هر عمل صالح، بلكه عمل صالحى كه از اعتقاد حق منشاء گرفته باشد. خيرات اين ها است كه مى بينيم مؤمنين بر سر آن از يكديگر سبقت مى گيرند، نه آنچه نزد كفار از مال و اولاد است، و ايشان آنرا خيرات پنداشته اند، و خيال كرده اند به خاطر احترامى كه نزد خدا دارند خدا در دادن خيرات به ايشان سرعت كرده.
و اگر سرعت را به خود مؤ منين نسبت داده نه به خدا، جهتش اين است كه وقتى خدا به پاداش ايشان سرعت كند، قهرا ايشان هم در رسيدن به آن سرعت كرده اند و اين معنايى كه ما كرديم با آيه شريفه بهتر انطباق دارد، براى اينكه در اين آيه آنچه از كفار نفى شده براى مؤ منين اثبات گرديده است .
 
مؤ لف : آنچه از كفار در آيه قبلى نفى شده بود، سرعت خدا در خيرات كفار بود، و مى فرمود: خدا اگر به كفار مال و اولاد داده در خيراتشان سرعت نكرده ، آن چه در اين آيه اثبات مى شود سرعت كردن مؤ منين است در خيرات و اين توجيهى كه كرده توجيه اين اشكال است كه چرا سرعت را به مؤ منين نسبت داده ؟ و حاصلش اين شد كه وقتى خدا در پاداش مؤ منين سرعت كرده باشد قهرا مؤ منين هم در رسيدن به آن سرعت كرده اند.
در تفسير كبير گفته: در جمله: «اولئك يسارعون فى الخيرات» دو وجه است: اول اين كه مراد اين باشد كه اينان در اطاعت ها رغبت شديد دارند، و به همين جهت براى انجام آن سبقت و مبادرت مى جويند تا فوت نشود و اجرش از چنگشان نرود.
ولى اين اشكال را چه مى كند كه چرا مسارعت مؤ منين در خيرات به جاى مسارعت
 
دوم اين كه: مراد اين باشد كه مؤمنين در پاداش هاى دنيوى سرعت به خرج مى دهند يعنى خداوند به سرعت پاداش دنيايى ايشان را مى دهد، همچنان كه در آيه ديگر آمده «فاتاهم اللّه ثواب الدنيا و حسن ثواب الاخرة» و نيز آمده: «و آتيناه اجره فى الدنيا، و انه فى الاخرة لمن الصالحين».
 
و اگر سرعت را به خود مؤمنين نسبت داده نه به خدا، جهتش اين است كه وقتى خدا به پاداش ايشان سرعت كند، قهرا ايشان هم در رسيدن به آن سرعت كرده اند و اين معنايى كه ما كرديم با آيه شريفه بهتر انطباق دارد، براى اينكه در اين آيه آنچه از كفار نفى شده براى مؤمنين اثبات گرديده است.
 
مؤلف: آنچه از كفار در آيه قبلى نفى شده بود، سرعت خدا در خيرات كفار بود، و مى فرمود: خدا اگر به كفار مال و اولاد داده در خيراتشان سرعت نكرده، آن چه در اين آيه اثبات مى شود سرعت كردن مؤمنين است در خيرات و اين توجيهى كه كرده توجيه اين اشكال است كه چرا سرعت را به مؤمنين نسبت داده؟ و حاصلش اين شد كه وقتى خدا در پاداش مؤمنين سرعت كرده باشد قهرا مؤ منين هم در رسيدن به آن سرعت كرده اند.
ولى اين اشكال را چه مى كند كه چرا مسارعت مؤمنين در خيرات، به جاى مسارعت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۷ </center>
خداى تعالى به كار رفته ؟ بعضى ديگر از مفسرين در توجيه آن گفته اند: اين تبديل اسلوب براى اشاره به كمال استحقاق مؤ من ين براى رسيدن خيرات در برابر اعمال نيكشان بوده . ولى اين هم چنگى به دل نمى زند.
خداى تعالى به كار رفته؟ بعضى ديگر از مفسرين در توجيه آن گفته اند: اين تبديل اسلوب براى اشاره به كمال استحقاق مؤمنين براى رسيدن خيرات در برابر اعمال نيكشان بوده. ولى اين هم چنگى به دل نمى زند.
و ظاهرا اين تبديل اسلوب در آيه مورد بحث نباشد، بلكه در آيه قبل باشد، كه فرمود: «'''نسارع لهم فى الخيرات '''» چون اين كفارند كه خيال مى كنند كه اگر خدا مال و فرزندانشان را زياد كرده به خاطر احترامى است كه نزد خدا دارند، و اگر با اين حال مسارعت را به خدا نسبت داده و اسلوب را تبديل نموده ، به خاطر اين است كه بفهماند آنچه دارند به قدرت خود ندارند، بلكه خدا به ايشان داده ، و آنگاه خيرات بودن آن را به استفهام انكارى نفى و مقابل آن را براى مؤ منين اثبات فرموده .
 
و حاصل كلام در اين نفى و اثبات اين شد كه : مال و فرزندان ، خيرات نيستند تا به سوى آنها سرعت شود، و شتابى كه كفار در تحصيل آن دارند شتاب در خيرات نيست ، بلكه اعمال صالح و آثار حسنه آن ، خيرات است كه مؤ منين به سوى آن شتاب دارند.
و ظاهرا اين تبديل اسلوب در آيه مورد بحث نباشد، بلكه در آيه قبل باشد، كه فرمود: «نسارع لهم فى الخيرات» چون اين كفارند كه خيال مى كنند كه اگر خدا مال و فرزندانشان را زياد كرده به خاطر احترامى است كه نزد خدا دارند، و اگر با اين حال مسارعت را به خدا نسبت داده و اسلوب را تبديل نموده، به خاطر اين است كه بفهماند آنچه دارند به قدرت خود ندارند، بلكه خدا به ايشان داده، و آنگاه خيرات بودن آن را به استفهام انكارى نفى و مقابل آن را براى مؤمنين اثبات فرموده.
بيان اينكه در دين خدا تكليف حرجى نه در اعتقاد و نه درعمل وجود ندارد (لا يكلف الله نفسا الا وسعها)
 
وَ لا نُكلِّف نَفْساً إِلا وُسعَهَا وَ لَدَيْنَا كِتَبٌ يَنطِقُ بِالحَْقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ
و حاصل كلام در اين نفى و اثبات اين شد كه: مال و فرزندان، خيرات نيستند تا به سوى آنها سرعت شود، و شتابى كه كفار در تحصيل آن دارند شتاب در خيرات نيست، بلكه اعمال صالح و آثار حسنه آن، خيرات است كه مؤمنين به سوى آن شتاب دارند.
آنچه از سياق برمى آيد اين است كه آيه شريفه مى خواهد مردم را به سوى آن صفاتى كه براى مؤ منين ذكر فرموده ترغيب و تشويق نمايد و در ضمن شبهه و توهمى را كه ممكن است به ذهن كسى بيايد دفع فرمايد، توهمى كه مردم را از رسيدن به كرامت آن صفات باز مى دارد و آن اين است كه رسيدن به آن مقام امرى دشوار است ، و ما طاقت تحمل دشواريهاى آن را نداريم ، و اين توهم را به دو وجه دفع فرموده :
 
اول اينكه دارا شدن آن صفات آن طور كه شهوت پرستان وانمود مى كنند دشوار نيست ، بلكه امرى است آسان ، و در خور طاقت نفوس . و دوم اينكه هر چه باشد چه دشوار و چه آسان پاداش دارد، و خدا عمل صالح بندگان را ضايع ، و اجر جزيلشان را فراموش نمى كند.
==بيان اين كه در دين خدا، تكليف حرجى، نه در اعتقاد و نه درعمل وجود ندارد==
پس اينكه فرموده : «'''و لا نكلف نفسا الا وسعها'''» تكليف حرجى و خارج از وسع نفوس را نفى مى كند و حاصلش اين است كه اين تكليف يا در اعتقادات است كه خداى تعالى حجت هاى روشن و و اضحى قرار داده كه هم آدمى را به سوى ايمان و لوازم آن كه معارفى حقيقى است دلالت مى كند، و هم انسان را مجهز به قوا و غرائزى كرده كه مى تواند آن حقايق را درك كند و آنها را تصديق نمايد، و آن عبارت است از عقل ، آنگاه از آنجايى كه .
«'''وَ لا نُكلِّف نَفْساً إِلا وُسعَهَا وَ لَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالحَْقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ'''»:
 
آنچه از سياق برمى آيد اين است كه آيه شريفه مى خواهد مردم را به سوى آن صفاتى كه براى مؤمنين ذكر فرموده، ترغيب و تشويق نمايد و در ضمن شبهه و توهمى را كه ممكن است به ذهن كسى بيايد دفع فرمايد، توهمى كه مردم را از رسيدن به كرامت آن صفات باز مى دارد و آن اين است كه رسيدن به آن مقام امرى دشوار است، و ما طاقت تحمل دشواری هاى آن را نداريم ، و اين توهم را به دو وجه دفع فرموده:
 
اول اين كه: دارا شدن آن صفات آن طور كه شهوت پرستان وانمود مى كنند دشوار نيست، بلكه امرى است آسان، و در خور طاقت نفوس. و دوم اين كه: هرچه باشد چه دشوار و چه آسان پاداش دارد، و خدا عمل صالح بندگان را ضايع، و اجر جزيلشان را فراموش نمى كند.
 
پس اين كه فرموده: «و لا نكلف نفسا الا وسعها»، تكليف حرجى و خارج از وسع نفوس را نفى مى كند و حاصلش اين است كه: اين تكليف يا در اعتقادات است كه خداى تعالى حجت هاى روشن و و اضحى قرار داده كه هم آدمى را به سوى ايمان و لوازم آن كه معارفى حقيقى است دلالت مى كند، و هم انسان را مجهز به قوا و غرائزى كرده كه مى تواند آن حقايق را درك كند و آن ها را تصديق نمايد، و آن عبارت است از عقل، آنگاه از آن جايى كه
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۵۸ </center>
عقول مردم در قوت ادراك و ضعف آن مختلف است ، رعايت آن را نيز كرده ، از هر عقلى به مقدار توانايى دركش و طاقت تحملش تكليف خواسته و عامه مردم را به آنچه كه از خواص مى خواهد تكليف نمى كند، و از خواص هم - كه نيكان و ابرار خلقند - آنچه را كه از مقربين مى خواهد طلب نمى كند، و آن طور كه مخلصين را سوق مى دهد، مستضعفين را نمى دهد. اين در اعتقاد.
عقول مردم در قوت ادراك و ضعف آن مختلف است، رعايت آن را نيز كرده، از هر عقلى به مقدار توانايى دركش و طاقت تحملش تكليف خواسته و عامه مردم را به آنچه كه از خواص مى خواهد، تكليف نمى كند، و از خواص هم - كه نيكان و ابرار خلق اند - آنچه را كه از مقرّبين مى خواهد، طلب نمى كند، و آن طور كه مخلصين را سوق مى دهد، مستضعفين را نمى دهد. اين در اعتقاد.
و اما در عمل ، انسان را به اعمالى دعوت كرده كه خير او در زندگى اجتماعى و فردى اش و سعادت دنيا و آخرتش را تاءمين مى كند، چون قابل انكار نيست كه سعادت بشر با هر عملى چه نيك و چه بد تاءمين نمى شود، همچنان كه در هر موجودى غير انسانى نيز چنين است ، و خداى تعالى بشر را به نيرويى كه بتواند آن عمل را بجا بياورد مجهز فرموده ، پس عملى كه وضعش چنين است هرگز حرج و طاقت فرسا نيست .
 
پس در دين خدا به هيچ عمل و اعتقاد طاقت فرسا تكليف نشده ، يعنى هيچ حكمى حرجى ناشى از مصلحتى حرجى تشريع نشده ، و همين خود منتى است كه خداى سبحان بر بندگان خود نهاده ، و در آيه مورد بحث با تذكر دادن آن دلهاى بشر را به سوى اوصاف مؤ منين تشويق نموده است .
و اما در عمل: انسان را به اعمالى دعوت كرده كه خير او در زندگى اجتماعى و فردى اش و سعادت دنيا و آخرتش را تاءمين مى كند، چون قابل انكار نيست كه سعادت بشر با هر عملى، چه نيك و چه بد تأمين نمى شود، همچنان كه در هر موجودى غير انسانى نيز چنين است، و خداى تعالى بشر را به نيرويى كه بتواند آن عمل را بجا بياورد مجهز فرموده. پس عملى كه وضعش چنين است، هرگز حرج و طاقت فرسا نيست.
آيه شريفه «'''و لا نكلف نفسا الا وسعها'''» دلالت بر اين معنا و بيش از اين مى كند چون علاوه بر اينكه تشريع احكام حرجى - از قبيل رهبانيت ، و قربانى كردن اولاد - را نفى كرده ، تكليفى را هم كه در اصل حرجى نيست ولى در خصوص موردى حرجى شده - مانند ايستاده نماز خواندن براى مريض - را نيز نفى كرده ، با اينكه امتنان خدا با نفى قسم اولى به تنهايى تمام بود.
 
دليل بر اينكه اين گونه تكاليف را هم نفى كرده اين است كه نفى تكليف متعلق به نفس شده ، و نفس هم نكره در سياق نفى است ، و افاده عموم مى كند، در نتيجه هر نفسى در هر حادثه اى كه فرض شود مكلف نيست ، مگر به قدر وسعش ، و به هيچ تكليف حرجى مكلف نيست ، نه تكليفى كه در اصل حرجى با شد، و نه تكليفى كه در مورد خاصى حرجى شده . اين معنا نيز روشن شد كه آيه شريفه مراتب مختلف اعتقاد را كه در اثر اختلاف درجه عقول مختلف مى شود همه را امضاء كرده و در اين مرحله نيز حرج را به هر دو قسمش رفع نموده .
پس در دين خدا به هيچ عمل و اعتقاد طاقت فرسا تكليف نشده، يعنى هيچ حكمى حرجى ناشى از مصلحتى حرجى تشريع نشده، و همين خود منتى است كه خداى سبحان بر بندگان خود نهاده، و در آيه مورد بحث با تذكر دادن آن، دل هاى بشر را به سوى اوصاف مؤمنين تشويق نموده است.
 
آيه شريفه «'''و لا نكلف نفسا الا وسعها'''»، دلالت بر اين معنا و بيش از اين مى كند. چون علاوه بر اين كه تشريع احكام حرجى - از قبيل رهبانيت و قربانى كردن اولاد - را نفى كرده، تكليفى را هم كه در اصل حرجى نيست ولى در خصوص موردى حرجى شده - مانند ايستاده نماز خواندن براى مريض - را نيز نفى كرده، با اين كه امتنان خدا با نفى قسم اولى به تنهايى تمام بود.
 
دليل بر اين كه اين گونه تكاليف را هم نفى كرده، اين است كه نفى تكليف متعلق به نفس شده، و نفس هم نكره در سياق نفى است، و افاده عموم مى كند. در نتيجه، هر نفسى در هر حادثه اى كه فرض شود، مكلف نيست، مگر به قدر وسعش، و به هيچ تكليف حرجى مكلف نيست، نه تكليفى كه در اصل حرجى باشد، و نه تكليفى كه در مورد خاصى حرجى شده. اين معنا نيز روشن شد كه آيه شريفه مراتب مختلف اعتقاد را كه در اثر اختلاف درجه عقول مختلف مى شود، همه را امضاء كرده و در اين مرحله نيز، حرج را به هر دو قسمش رفع نموده.
<span id='link42'><span>
<span id='link42'><span>
==فايده وجود نامه اعمال و جواب به شبهه اى كه فخر رازى در اين باره ذكر كرده است . ==
==فايده وجود نامه اعمال و جواب به شبهه اى كه فخر رازى در اين باره ذكر كرده است ==
«'''و لدينا كتاب ينطق با لحق و هم لا يظلمون '''» - در اين جمله مؤ منين را دلخوش مى كند به اينكه عملشان ضايع نمى شود و اجرشان هدر نمى رود، و منظور از گويايى كتاب اين است
«'''و لدينا كتاب ينطق با لحق و هم لا يظلمون '''» - در اين جمله مؤمنين را دلخوش مى كند به اين كه عملشان ضايع نمى شود و اجرشان هدر نمى رود، و منظور از گويايى كتاب اين است
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۵۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۵۹ </center>
كه آنچه را كه در آن ثابت است بى پرده و فاش بيان مى كند. آرى ، به آنچه از اعمال صالح كه در آن كتاب نوشته شده گويا نيست مگر به حق ، چون اين كتاب از زياده و نقصان و تحريف محفوظ است . حساب قيامت هم بر اساس آنچه در كتاب است رسيدگى مى شود، و جمله «'''ينطق '''» اشاره به همين است . پاداش هم بر اساس نتايجى است كه از محاسبه به دست مى آيد، و جمله «'''و هم لا يظلمون '''» اشاره به همين است . پس ‍ مؤ منين از اينكه ظلم شوند ايمنند، و اجرشان به هيچ وجه فراموش نمى شود، و از دادنش دريغ نمى كنند، و يا كمتر از آنچه هست نمى دهند، و يا عوض و بدل نمى شود، همچنان كه از خطر اينكه اعمالشان حفظ نشود، و يا بعد از حفظ فراموش شود، و يا به وجهى از وجوه تغيير كند ايمنند.
كه آنچه را كه در آن ثابت است، بى پرده و فاش بيان مى كند. آرى، به آنچه از اعمال صالح كه در آن كتاب نوشته شده، گويا نيست مگر به حق، چون اين كتاب از زياده و نقصان و تحريف محفوظ است. حساب قيامت هم بر اساس آنچه در كتاب است، رسيدگى مى شود. و جمله «ينطق»، اشاره به همين است. پاداش هم بر اساس نتايجى است كه از محاسبه به دست مى آيد، و جمله «و هم لا يظلمون»، اشاره به همين است.  
فخر رازى در تفسير كبير گفته : اگر كسى بگويد: فايده اين كتاب چيست ؟ اگر عرضه بر كسى شود كه دروغ را بر خدا محال مى داند كه حاجت به كتاب ندارد، هر چه خدا بگويد قبول مى كند چه كتابى در ميان باشد و چه نباشد، و اگر بر كسى عرضه شود
 
كه دروغ گفتن را از خدا ممكن و جايز مى داند، چنين كسى آنچه را كه خدا بگويد تكذيب مى كند، چه در كتابى نوشته شده باشد و چه نشده باشد، چون براى دروغگو همان طور كه دروغ گفتن ممكن است همچنين دروغ نوشتن هم جايز است ، پس به هر دو تقدير نوشتن اعمال فايده اى ندارد. در جواب مى گوييم : خدا هر چه بخواهد مى كند، ولى آنچه ممكن است گفته شود: اين است كه شايد در اين كار مصلحتى براى ملائكه باشد.
پس ‍ مؤمنين از اين كه ظلم شوند ايمن اند، و اجرشان به هيچ وجه فراموش نمى شود، و از دادنش دريغ نمى كنند، و يا كمتر از آنچه هست نمى دهند، و يا عوض و بدل نمى شود، همچنان كه از خطر اين كه اعمالشان حفظ نشود، و يا بعد از حفظ فراموش شود، و يا به وجهى از وجوه تغيير كند، ايمن اند.
مؤ لف : پاسخى كه فخر رازى داده مبتنى بر مسلكى است كه در فعل خداى تعالى دارد، چون او معتقد است كه افعال خدا از روى غرض و مصلحت نيست و عمل خرافى را از خداى تعالى جايز مى داند.
 
و اين اشكال تنها در مساءله نوشتن اعمال نيست ، بلكه در تمامى شؤ ون قيامت كه خداى تعالى از آن خبر داده وارد است مانند: حشر، جمع ، اشهاد شهود، نشر كتب و ديوانها، صراط، ميزان و حساب .
فخر رازى در تفسير كبير گفته: اگر كسى بگويد: فايده اين كتاب چيست؟ اگر عرضه بر كسى شود كه دروغ را بر خدا محال مى داند كه حاجت به كتاب ندارد، هرچه خدا بگويد، قبول مى كند، چه كتابى در ميان باشد و چه نباشد، و اگر بر كسى عرضه شود كه دروغ گفتن را از خدا ممكن و جايز مى داند، چنين كسى آنچه را كه خدا بگويد، تكذيب مى كند. چه در كتابى نوشته شده باشد و چه نشده باشد، چون براى دروغگو همان طور كه دروغ گفتن ممكن است، همچنين دروغ نوشتن هم جايز است. پس به هر دو تقدير، نوشتن اعمال فايده اى ندارد. در جواب مى گوييم: خدا هرچه بخواهد مى كند، ولى آنچه ممكن است گفته شود: اين است كه شايد در اين كار مصلحتى براى ملائكه باشد.
و جواب صحيح از همه اينها اين است كه : خداى تعالى آنچه را كه ما در قيامت با آن روبرو مى شويم براى ما ممثل كرده ، و به صورت يك صحنه دادگاهى و دادخواهى ، و دادرسى ، مجسم نموده است ، و معلوم است كه در يك صحنه دادگاه از آن جهت كه دادگاه است پاى احتجاج و دفاع و شاهد و پرونده و برگه هاى جرم و روبرو كردن دو طرف
 
مؤلف: پاسخى كه فخر رازى داده، مبتنى بر مسلكى است كه در فعل خداى تعالى دارد، چون او معتقد است كه افعال خدا از روى غرض و مصلحت نيست و عمل خرافى را از خداى تعالى جايز مى داند.
 
و اين اشكال، تنها در مساءله نوشتن اعمال نيست، بلكه در تمامى شؤون قيامت كه خداى تعالى از آن خبر داده وارد است. مانند: حشر، جمع، اشهاد شهود، نشر كتب و ديوانها، صراط، ميزان و حساب.
 
و جواب صحيح از همه اين ها، اين است كه: خداى تعالى آنچه را كه ما در قيامت با آن روبرو مى شويم، براى ما ممثل كرده، و به صورت يك صحنه دادگاهى و دادخواهى، و دادرسى، مجسم نموده است، و معلوم است كه در يك صحنه دادگاه از آن جهت كه دادگاه است، پاى احتجاج و دفاع و شاهد و پرونده و برگه هاى جرم و روبرو كردن دو طرف
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۶۰ </center>
متخاصم به ميان مى آيد، و بدون اينها صحنه پايان نمى پذيرد.
متخاصم به ميان مى آيد، و بدون اين ها صحنه پايان نمى پذيرد.
بله اگر از اين معنا چشم پوشى كنيم ، براى ظاهر شدن اعمال آدمى در روز رجوعش به خداى سبحان تنها اذن او كافى است ، و به هيچ يك از مطالب مذكور حاجت نيست - دقت فرماييد.
 
بله اگر از اين معنا چشم پوشى كنيم، براى ظاهر شدن اعمال آدمى در روز رجوعش به خداى سبحان، تنها اذن او كافى است، و به هيچ يك از مطالب مذكور حاجت نيست - دقت فرماييد.
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>
==اعمال بد مانع از انجام اعمال صالحه است . ==
==اعمال بد مانع از انجام اعمال صالحه است ==
بَلْ قُلُوبهُمْ فى غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَ لهَُمْ أَعْمَلٌ مِّن دُونِ ذَلِك هُمْ لَهَا عَمِلُونَ
«'''بَلْ قُلُوبهُمْ فى غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَ لهَُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَلِك هُمْ لَهَا عَامِلُونَ'''»:
مناسب با سياق آيات اين است كه كلمه «'''هذا'''» اشاره به اوصافى باشد كه خداى سبحان در آيات قبل براى مؤ منين آورد كه يكى از آنها مسارعت در خيرات بود. ولى ممكن هم هست بگوييم اشاره به قرآن كريم است ، و اين احتمال را جمله بعدى اش : «'''قد كانت آياتى تتلى عليكم '''» تاءييد مى كند.
 
كلمه «'''غمره '''» به معناى غفلت شديد و يا جهل شديدى است كه صاحبش را فرا گرفته باشد، و جمله «'''و لهم اعمال من دون ذلك '''» بيان حال كفار است كه در عمل و اوصاف نقطه مقابل مؤ منين هستند، و معنايش به طور كنايه اين است كه : كفار شاغلى دارند كه ايشان را از خيرات و اعمال صالح باز داشته نمى گذارد موفق به آن شوند، و آن شاغل عبارت است از اعمال زشت خبيث .
مناسب با سياق آيات اين است كه كلمه «هذا»، اشاره به اوصافى باشد كه خداى سبحان در آيات قبل براى مؤمنين آورد كه يكى از آن ها، مسارعت در خيرات بود. ولى ممكن هم هست بگوييم اشاره به قرآن كريم است، و اين احتمال را جمله بعدى اش: «'''قد كانت آياتى تتلى عليكم '''» تاءييد مى كند.
و حاصل معناى آن اين است كه : كفار نسبت به اين اوصافى كه براى مؤ منين برشمرديم در غفلت شديد - و يا در جهل شديد - هستند و در مقابل ، اعمال زشت و خبيثى دارند كه همواره مرتكب مى شوند و آن اعمال شاغل و مانع ايشان است از اينكه عمل خير كنند.
 
حَتى إِذَا أَخَذْنَا مُترَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يجْئَرُونَ
كلمه «غمرة» به معناى غفلت شديد و يا جهل شديدى است كه صاحبش را فرا گرفته باشد، و جمله «و لهم اعمال من دون ذلك»، بيان حال كفار است كه در عمل و اوصاف، نقطه مقابل مؤمنين هستند، و معنايش به طور كنايه اين است كه: كفار «شاغلى» دارند كه ايشان را از خيرات و اعمال صالح باز داشته، نمى گذارد موفق به آن شوند، و آن «شاغل»، عبارت است از اعمال زشت خبيث.
كلمه «'''جوار'''» - به ضمه جيم - به معناى آواز وحوش از قبيل آهو و امثال آن است ، آوازى كه در هنگام فزع در مى آورند، و اين تعبير در آيه شريفه كنايه است از اينكه مترفين وقتى گرفتار عذاب مى شوند صدا به استغاثه و تضرع بلند مى كنند بعضى از مفسرين گفته اند مراد از آن ، شيون و جزع است ، ولى آيات بعدى معناى اول را تاييد مى كند.
 
و اگر مترفين را متعلق عذاب دانسته ، از اين جهت است كه روى سخن در آيات قبل آنجا كه مى فرمود: «'''ايحسبون انما نمدهم به من مال و بنين '''» با روساى قوم بود كه در لذتهاى مادى افراط مى كردند، و ديگران تابع ايشان بودند.
و حاصل معناى آن اين است كه: كفار نسبت به اين اوصافى كه براى مؤمنين برشمرديم در غفلت شديد - و يا در جهل شديد - هستند و در مقابل، اعمال زشت و خبيثى دارند كه همواره مرتكب مى شوند و آن اعمال، شاغل و مانع ايشان است از اين كه عمل خير كنند.
 
«'''حَتى إِذَا أَخَذْنَا مُترَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يجْئَرُونَ'''»:
 
كلمه «'''جوار'''» - به ضمه جيم - به معناى آواز وحوش از قبيل آهو و امثال آن است، آوازى كه در هنگام فزع در مى آورند، و اين تعبير در آيه شريفه، كنايه است از اين كه مترفين، وقتى گرفتار عذاب مى شوند، صدا به استغاثه و تضرع بلند مى كنند. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از آن، شيون و جزع است، ولى آيات بعدى معناى اول را تاييد مى كند.
 
و اگر مترفين را متعلق عذاب دانسته، از اين جهت است كه روى سخن در آيات قبل آن جا كه مى فرمود: «ايحسبون انما نمدهم به من مال و بنين»، با رؤساى قوم بود كه در لذت هاى مادى افراط مى كردند، و ديگران تابع ايشان بودند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۱ </center>
لا تجْئَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكم مِّنَّا لا تُنصرُونَ
«'''لا تجْئَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكم مِّنَّا لا تُنصرُونَ'''»:
در اين جمله از سياق غيبت به سياق خطاب عدول نموده تا در توبيخ و سركوبى ايشان تشديد كرده باشد، و براى هميشه از نجات و هر آرزوى ديگر نوميدشان كند، چون اگر سياق را به خطاب عدول نمى داد، معنايش اين بود كه با واسطه از بيچارگى و نوميدى آنان خبر داده باشد و براى قطع اميد، خبر بى واسطه مؤ ثرتر از با واسطه است . و علاوه بر اين در سياق خطاب خود آن كسى كه اميد ياريش مى رود خبر از بى ياورى آنها مى دهد، و اين باز مؤ ثرتر است .
 
قَدْ كانَت ءَايَتى تُتْلى عَلَيْكُمْ...تَهْجُرُونَ
در اين جمله، از سياق غيبت به سياق خطاب عدول نموده، تا در توبيخ و سركوبى ايشان تشديد كرده باشد، و براى هميشه از نجات و هر آرزوى ديگر نوميدشان كند. چون اگر سياق را به خطاب عدول نمى داد، معنايش اين بود كه با واسطه از بيچارگى و نوميدى آنان خبر داده باشد و براى قطع اميد، خبر بى واسطه، مؤثرتر از با واسطه است. و علاوه بر اين، در سياق خطاب خود آن كسى كه اميد ياريش مى رود، خبر از بى ياورى آنها مى دهد، و اين باز مؤثرتر است.
كلمه «'''نكوص '''» به معناى برگشتن به عقب است ، و كلمه «'''سامر'''» از «'''سمر'''» به معناى گفتگو كردن در شب است . بعضى گفته اند: «'''سامر'''» مانند «'''حاضر'''» هم بر فرد اطلاق مى شود و هم بر جمع البته در آيه مورد بحث «'''سمرا'''» به ضم سين و تشديد ميم هم قرائت شده كه در آن صورت ، جمع سامر است ، و اين قرائت بهتر است ،و نيز «'''سمارا'''» به ضم سين و تشديد ميم قرائت شده و كلمه «'''هجر'''» به معناى هذيان است .
 
و اينكه مى بينيم آيه شريفه مورد بحث ، به طور فصل آمده (يعنى و او عاطفه بر سر آن نيامده ) بدين جهت است كه در مقام تعليل است و معناى آيه اين است كه شما از ناحيه ما يارى نمى شويد، براى اينكه آيات من بر شما قرائت شد و شما از آن روى گردان بوديد و به اعقاب خود برمى گشتيد، و از در استكبار عارتان مى شد كه به آن گوش دهيد و در باره آن شبها هذيان مى گفتيد. بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير به به بيت و يا به حرم بر مى گردد، ولى نظريه شان خوب نيست .
«'''قَدْ كانَت ءَايَتى تُتْلى عَلَيْكُمْ...تَهْجُرُونَ'''»:
أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ ءَابَاءَهُمُ الاَوَّلِينَ
 
در اين آيه شروع مى كند به قطع عذر ايشان ، عذرى كه براى اعراض خود از قرآن مى آوردند، قرآنى كه براى هدايت ايشان نازل شد، و ايشان دعوت حقه را كه آورنده آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بود اجابت نكردند.
كلمه «'''نكوص '''» به معناى برگشتن به عقب است، و كلمه «سامر» از «سمر» به معناى گفتگو كردن در شب است. بعضى گفته اند: «سامر» مانند «حاضر» هم بر فرد اطلاق مى شود و هم بر جمع. البته در آيه مورد بحث «سمرا»، به ضم «سين» و تشديد «ميم» هم قرائت شده كه در آن صورت، جمع سامر است، و اين قرائت بهتر است، و نيز «سمارا» به ضم سين و تشديد ميم قرائت شده و كلمه «هجر»، به معناى هذيان است.
 
و اين كه مى بينيم آيه شريفه مورد بحث، به طور فصل آمده (يعنى و او عاطفه بر سر آن نيامده) بدين جهت است كه در مقام تعليل است و معناى آيه اين است كه: شما از ناحيه ما يارى نمى شويد، براى اين كه آيات من بر شما قرائت شد و شما از آن روى گردان بوديد و به اعقاب خود بر مى گشتيد، و از درِ استكبار عارتان مى شد كه به آن گوش دهيد و در باره آن، شب ها هذيان مى گفتيد. بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير «بِهِ»، به «بيت» و يا به «حرم» بر مى گردد، ولى نظريه شان خوب نيست.
 
«'''أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ ءَابَاءَهُمُ الاَوَّلِينَ'''»:
 
در اين آيه شروع مى كند به قطع عذر ايشان، عذرى كه براى اعراض خود از قرآن مى آوردند، قرآنى كه براى هدايت ايشان نازل شد، و ايشان دعوت حقه را كه آورنده آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) بود، اجابت نكردند.
 
پس اينكه فرمود: «'''افلم يدبروا القول '''» استفهامى است كه انكار را مى رساند، و الف و لام در «'''القول '''» الف و لام عهد است ، و مراد از «'''قول '''» قرآن تلاوت شده بر آنان است .
پس اينكه فرمود: «'''افلم يدبروا القول '''» استفهامى است كه انكار را مى رساند، و الف و لام در «'''القول '''» الف و لام عهد است ، و مراد از «'''قول '''» قرآن تلاوت شده بر آنان است .
و اين فقره از كلام متفرع بر ما قبل است كه مى فرمود: «'''ايشان در غفلتند و شاغلى دارند كه از آن بازشان مى دارد'''» و معناى كلام اين مى شود: آيا حق را نفهميدند و در حالى كه
و اين فقره از كلام متفرع بر ما قبل است كه مى فرمود: «'''ايشان در غفلتند و شاغلى دارند كه از آن بازشان مى دارد'''» و معناى كلام اين مى شود: آيا حق را نفهميدند و در حالى كه
۱۶٬۱۹۷

ویرایش